آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

خواست قدرت (Will to Power) مهم ترین مفهوم در اندیشه نیچه است. قدرت در رویکرد او در ارتباط با مفاهیمی نظیر اراده، آزادی، تأثیرگذاری و مسئولیت قرار می گیرد. خواست قدرت در این معنا، محور حیات انسان و آثار اوست و جملگی انسان ها حتی در منطق و عقلشان از این کشش ناگزیرند. در هر زمان که این کشش به سمت نیرو ناتوان گردد، آثار فروریزش تمدن و فرهنگ و زوال زندگی انسان هویدا می شود. میل به قدرت مهم ترین مفهوم در اندیشه نیچه است که محور «حیات» تلقی می شود؛ به گونه ای که قلمرو تخیل و کنش را می سازد. نیچه حقیقت، ارزش ها، نظام معرفتی و دانش را نمودی از این خواست می دانست. هدف مقاله حاضر، بررسی مبانی هستی شناسی و شناخت شناسی اندیشه نیچه برای درک بهتر ایده «خواست قدرت» نزد وی است. نیچه با نقدی بی باکانه به فلسفه و نیز اخلاق مسیحی، علم گرایی و انسان مدرن، فلسفه را به راهی تازه کشاند و آن را از کل گرایی و انتزاعی گری رها ساخت و به مسیری رهنمون کرد که می توان آن را فلسفه هستی شناسانه نامید. از نتایج نگاه فلسفی او، فروریختن نظام سلسله مراتبی در حوزه علم، اجتماع و شکل گیری نگرشی است که در آن فرهنگ جایگاه اساسی پیدا می کند. در اندیشه نیچه اعمال قدرت بیشتر از آنکه بر مبنای ابزارهای نظامی (قدرت به معنای وبری) باشد، مبنایی «فرهنگی» می یابد و تأکید بر همین مبانی فرهنگی قدرت، در رویکردهای جدید سیاسی اهمیت ویژه ای یافته است.

تبلیغات