در سال های اخیر مطالعات گوناگونی در خصوص مفهوم هویت ایرانی، و نیز گستره و عمق درک آن در میان نخبگان و توده ها، منتشر شده است. در این میان برخی پژوهشگران ضمن توجه به نقش برجسته ی ایلات و طوایف در تحولات انتقال قدرت در ایران؛ یورش ها، کشمکش ها و آشفتگی مدوام، بی سوادی فراگیر و تنوع شدید اجتماعی و واگرایی و درون گرایی نهادمند ساختار اجتماعی ایلات و طوایف، این جوامع را فاقد آگاهی نسبت به هویت ایرانی خویش قلمداد کرده اند. برخی نیز پای را فراتر نهاده، با اشاره به تنوع وسیع ایلی و طایفه ای، به عنوان یک جامعه موزائیکی، اساساً کل تاریخ سیزده قرن اخیر ایران، تا پیش از جنبش مشروطیت و برآمدن حکومت پهلوی، را فاقد چنین آگاهی برشمرده اند. امّا، این مقاله می کوشد با ارجاع به شواهد گوناگون تاریخی، توضیح دهد، که به رغم آنچه گفته شد، چگونه اقوام و ایلات ایران در قالب یک نظام تعلیم و تربیت و تبادل شفاهی فرهنگی، به هویت ایرانی آگاهی می یافتند و خویش را با اسطوره ی ایرانی تعریف می کردند.