فرضیه کلی مقاله این است که خوانش فرهنگی فوکو در خصوص انقلاب اسلامی، ریشه در دستگاه نظری او دارد. جنبش انقلابی مردم ایران، در بعد نظری توجه متفکران، فیلسوفان، جامعه شناسان و... را به خود معطوف نموده و تئوری ها و پارادایم های زیادی بواسطه حرکت مردمی ایران، تعدیل شدند. در میان تئوری های مزبور، خوانشِ فرهنگی میشل فوکو به حاشیه رانی تبیین اقتصادی و برجسته سازی تبیین فرهنگی می پردازد. برساخت فرهنگی فوکو درخصوص انقلاب اسلامی، ریشه در نظریه گفتمان قدرت و مدرنیته وی دارد. از منظر فوکو، در انقلاب ایران صف آرایی و رویارویی چهره سخت افزاری قدرت در مقابل چهره نرم افزاری قدرت وجود دارد و اولین انقلاب پست مدرن در قرن بیستم و یکی از مخالف خوانی های عظیم در این قرن محسوب می شود. «نو بودن» و «منحصر بفرد بودن» حرکت انقلابی مردم ایران، فوکو را به شدت مجذوب و شیفته خود نموده است. این مقاله، از طریق روش اسنادی مبتنی بر تحلیل محتوای کیفی و پس از واکاوی نظری، ابعاد و زوایای گوناگون تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار می دهد.