مسئله اساسی مقاله حاضر آن است که چه مکانیسمی به گفتمان های رقیب جمهوری اسلامی، توان به حاشیه راندن گفتمان فرهنگی نظام را داده است؟ مدعای اصلی این تحقیق بر اساس مدل لاکلا و موف آن است که سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به دلیل ناتوانی در حاشیه رانی و برجسته سازی گفتمان فرهنگی در مواردی دچار بی قراری شده است. علت این بی قراری از دست رفتن توان ایجاد تمایز و در دسترس نبودن گفتمان است. در این جا با روش تحلیل گفتمان نشان داده شده است که گفتمان سیاست فرهنگی در استفاده از دو ابزار برجسته سازی و حاشیه رانی برای ایجاد هژمونی به شدت ناکارآمد بوده و گفتمان صرفاً در سطح کلان به صورت کلی و ابلاغی حاضر بوده و در برنامه های عملیاتی بازوهای فرهنگی نظام نه تنها حاشیه رانی و برجسته سازی مناسبی برای آن انجام نشده، بلکه در مواردی گفتمان فرهنگی با ارزش های منفی همنشین شده و در واقع، دستگاه فرهنگی بر ضد گفتمان فرهنگی رسمی عمل کرده است.