تازه های علوم شناختی

تازه های علوم شناختی

تازه های علوم شناختی سال 26 زمستان 1403 شماره 4 (پیاپی 105) (مقاله علمی وزارت علوم)

مقالات

۱.

بررسی ادعای عدم اهمیت این همانی شخصی در بقا(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: این همانی شخصی بقا استمرار روانی Derek Parfit

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹ تعداد دانلود : ۸
مسئله این همانی شخصی، مسئله یافتن ملاکی برای بقای شخص در طول زمان است. بین این همانی شخصی و بقای شخص رابط های مستقیم برقرار است. اما Derek Parfit این همانی شخصی را برای بقا بی اهمیت می داند. او ادعا می کند ما هیچ دغدغه اساسی و مستقیمی درباره وجود خود در آینده و بهروزی آن نداریم. آن چه برای ما اهمیت بنیادی دارد این است که در آینده اشخاصی وجود داشته باشند که به نوعی با ما مرتبط بشوند (رابطه R). نحوه ارتباط یافتن آنها با ما نیز از طریق یک سری پیوندهای روانی است که می تواند استمرار پیدا بکند. به نظر بسیاری از فیلسوفان، اهمیت این همانی شخصی به این است که مبنای بسیاری از امور دیگر، از جمله امور دینی، اخلاقی، حقوقی و ... است. مثلاًً نمی توان بدون داشتن تصویری درست از چیستی شخص و بقای او، درباره سقط جنین یا مرگ آسان به راحتی موضع گیری کرد. ولی Parfit در تلاش بوده است تا این مبنا را تغییر دهد. او حفظ مجموع های از اتصالهای روانی (و نه بقای شخص) را مبنای امور یاد شده می داند. به عبارت دیگر، به نظر او آن چه مهم است، حفظ روابط روانی مانند حافظه آشکار، باور، میل، شخصیت و غیره است و نه حفظ این همانی شخصی. نقد اصلی به ادعای Parfit این است که مسیر استدلال را برعکس کرده است. در واقع آنچه در اینجا بنیادی است (به ویژه بر اساس طرفداران نظریه بسیط درباره این همانی شخصی)، این همانی شخصی است. از این رو با اصل قرار دادن آن می توان به تصورناپذیری/امکان ناپذیری و در نتیجه نادرستی برخی از فروض Parfit پی برد. یعنی هر فرضی که به نقض این همانی شخصی بیانجامد فرضی غیر قابل پذیرش است.
۲.

بازگشت همه روان دار انگاری به نوظهورگرایی در تبیین آگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: آگاهی پدیداری نوظهورگرایی همه روان دار انگاری رابطه ابتناء

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲ تعداد دانلود : ۱۲
تبیین آگاهی در ادبیات فلسفی و در دهه اخیر عمدتاًً بین دو دیدگاه نوظهورگرایی (Emergentism) و همه روان دار انگاری (Panpsychism) چرخیده است. در این مقاله توضیح می دهم که نوظهورگرایی بر چه ایده ای استوار شده و چند تقسیم بندی مهم از آن را تشریح می کنم. سپس با ذکر نمونه هایی مقبول از پدیده های نوظهوریافته نزد دانشمندان علوم تجربی، ویژگی آگاهی پدیداری را به عنوان یک امر نوظهوریافته بررسی می کنم و برخی ابهامات اساسی در برابر آن را به بحث می گذارم. در ادامه دیدگاه همه روان دار انگاری به عنوان رقیب نوظهورگرایی در حال حاضر و حلال مشکل تبیینی آن را تعریف کرده و نسخه ارتقاءیافته و جدیدتر آن - که از چالش اشکالات اولیه رهیده است - را معرفی می نمایم. سپس با ارجاع به ابهام تبیینی موجود در رابطه ابتناء که اساس نوظهورگرایی را تشکیل می دهد، مشابه همین ابهام را در نسخه جدید همه روان دار انگاری نشان می دهم و علاوه بر آن، به نحوه ای رازآلودگی و ابهام زدگی در تفکیک بین سطح خرد و کلان آگاهی و تعریف حقایق بنیادین در سطح خرد اشاره خواهم کرد.
۳.

همجوشی ترکیبی؛ دفاعیه ای از ایده William Seager در مسأله ترکیب «همه روان مند انگاری»(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: ترکیب همجوشی درهم تنیدگی کوانتومی آگاهی پدیداری سطح کلان سطح زیرین

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶ تعداد دانلود : ۸
اگر بزرگ نمایی محسوب نشود، بزرگترین معضل برای حل مسئله آگاهی در همه روانمندانگاری، مسئله ترکیب است. William Seager، کسی که به اذعان Chalmers اولین کسی بود که اصطلاح ترکیب را برای معضل مذکور اطلاق کرد، جزء فیلسوفان ذهنی است که تلاش های مستمری برای پاسخ به این مسئله مصروف داشته است. در این مقاله به صدد آن هستم تا از ایده Seager در برابر اشکالات دفاع کرده و صورت منسجم تری از آن را ارائه دهم. مسئله ترکیب با طرح این پرسش که چگونه حالات پدیداری در سطح امور خردِِ فیزیکی به شکل گیری حالات پدیداری کلان در سطح امور کلان منجر می شود، چالش بزرگی پیش روی دیدگاه همه روانمندانگاری نهاد. Seager با ارائه ترکیب همجوشی سعی می کند این معضل را برطرف سازد. او با طرح مدل های «ساده بزرگ» که در عین عدم پیچیدگی از گستردگی تبیین متافیزیکی برخورداراند و با ارائه دو نمونه از مدل های «ساده بزرگ» در قالب فیزیک کلاسیک (سیاه چاله کلاسیک) و کوانتوم (درهم تنیدگی کوانتومی)، همجوشی ترکیبی را به عنوان مصداق دیگری از مدل های «ساده بزرگ» قلمداد می کند که به موازات دو مورد دیگر توانایی تبیین فرآیند آگاهی پدیداری را دارد. Chalmers با طرح اشکال عدم استلزام ضروری میان همجوشی ترکیبی و وجود متافیزیکی آگاهی، پاسخ Seager را در زمره پاسخ های غیرترکیبی و یا همه روان مندانگاری نوخاسته گرایانه می داند. در ادامه توضیح می دهم علیرغم اشکال Chalmers و این که راهکار وی در مسئله ترکیب ناکارآمد است، همجوشی ترکیبی مبتنی بر ترکیب شیمیایی همچنان از انسجام لازم برای تبیین آگاهی پدیداری در سطح کلان برخوردار است.
۴.

مروری بر اثرات تغییرپذیری ضربانات قلبی بر شبکه مغزی تنظیم عواطف(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: تغییرپذیری ضربانات قلبی سیستم عصبی خودمختار شبکه های مغزی تنظیم عواطف

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۶ تعداد دانلود : ۹
تغییرپذیری ضربانات قلبی، معیاری شناخته شده به مفهوم تغییرات ضربه به ضربه ضربانات قلبی است. در عین حال، دیده شده است که افراد با تغییرپذیری ضربان قلب بالا نسبت به افراد با تغییرپذیری ضربان قلب پایین، دارای سلامتی عاطفی بهتری هستند و در تنظیم عواطف خود بهتر عمل می نمایند. برای توجیه این پدیده دو مکانیسم پیشنهاد می شود. مکانیسم اول مربوط به ارتباط قلب از طریق سیستم عصبی خودمختار با شبکه های مغزی تنظیم عواطف است که از آن جمله می توان به قشر پیش پیشانی و همچنین آمیگدال اشاره نمود. مکانیسم دوم ارتباط قلب با الگوی خون رسانی مشخص به مغز با فرکانس معین می باشد. باید در نظر گرفت که ارتباط قلب و مغز دو طرفه است. به طوری که قلب بر سیستم عصبی مرکزی اثر می گذارد و به طور متقابل سیستم عصبی مرکزی هم با اثر بر قلب موجب تغییرات ایجاد شده در ضربان سازی آن می شود. در پژوهش های پیشین دیده شده است که نوسانات با دامنه زیاد در ضربانات قلبی، فعالیت نوسانی مغز را تعدیل می کند، و این مورد به ویژه در نواحی مغزی مرتبط با شبکه های تنظیم عواطف مرتبط است. مطالعات اخیر با استفاده از الگوی تنفس رزونانسی یا جلسات روزانه بیوفیدبک برای افزایش دامنه نوسانات ضربان قلب نشان می دهد که نوسانات فیزیولوژیکی با دامنه زیاد تأثیر معناداری بر سلامتی عاطفی به خصوص از طریق عصب واگ دارند. در مجموع به نظر می رسد سلامت فعالیت ضربان سازی قلب با عملکرد بهینه شبکه های مغزی تنظیم عواطف رابطه تنگاتنگی برقرار می نماید.
۵.

رویکرد پدیدارشناختی به ذهن با تاکید بر حیث التفاتی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: پدیدارشناسی فلسفه ذهن علوم شناختی حیث التفاتی بازنمودگرایی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۴ تعداد دانلود : ۱۱
پدیدارشناسی جریانی مشهور در فلسفه قاره ای است که با Husserl پایه گذاری شده است. در دوران اخیر برخی فیلسوفان مانند Dan Zahavi و Shaun Gallagher این رویکرد را به مباحث فلسفه ذهن و علوم شناختی تعمیم داده اند. دانشمندان علوم شناختی و فیلسوفان تحلیلی غالبا با منظر سوم شخص ذهن انسان را بررسی می کنند و حالات ذهنی را به رفتار، فعل و انفعالات مغزی و کارکرد تحویل می برند؛ ولی وجهی از ذهن باقی می ماند که به وسیله روش تجربی و منظر سوم قابل دسترسی نیست. پدیدارشناسی حرفهای زیادی برای گفتن درباره تجربه آگاهانه از حیث سوبژکتیو دارد و آن را با منظر اول شخص یعنی معنایی که شیء برای سوژه دارد، بررسی می کند. پدیدارشناسان به حیث التفاتی به مثابه ویژگی اصلی آگاهی اهمیت بسیاری می دهند که از طریق آن حالات ذهنی با جهان بیرونی مرتبط می شوند. آنها با تبیین های تحویلگرایان از حیث التفاتی مانند تبیین علی مخالفت می کنند. از نظر پدیدارشناسان این که ما می توانم درباره اشیائی فکر کنیم که در جهان خارج وجود ندارند، استدلالی قاطع علیه کسانی است که حیث التفاتی را به علیت فروکاسته اند. پدیدارشناسان با رویکرد بازنمودی نسبت به حیث التفاتی نیز مخالف اند. مشخص نیست که چرا اطلاع از یک عین درونی اطلاع از عین بیرونی را به دنبال دارد در حالی که این دو عین کاملا با هم متفاوتند. ما نمی توانیم از قلمروی آگاهی و ذهن مان بیرون بیاییم و عین درونی مان را با عین بیرونی مقایسه کنیم.
۶.

باز اندیشی مسئله سخت آگاهی در سایه ابتناء: بررسی موردی نظریه Dasgupta(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: مسئله سخت آگاهی ابتناء فیزیکالیسم شکاف وجودی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۵ تعداد دانلود : ۱۲
مقدمه: ادبیات حول مسئله سخت آگاهی و ابتناء در دو دهه اخیر در عرض یکدیگر توسعه قابل توجهی یافته اند. اخیرا بازتقریر فیزیکالیسم با تکیه بر ابتناء مورد توجه قرار گرفته و تلا شهای Dasgupta یک نمونه در این زمینه است. Dasgupta با معرفی حقایق خودمختار به عنوان حقایقی که سوال از محل ابتناء آنها بی معنا است تقریری جدید از فیزیکالیسم تحت عنوان فیزیکالیسم میانه را مطرح می نماید. در نوشتار حاضر با معرفی اجمالی مسئله سخت آگاهی و تلاش های Dasgupta سعی می شود ابتدا ظرفیتهای بازتقریر مسئله سخت آگاهی با استفاده از مفهوم ابتناء ارزیابی گشته و سپس تقریر Dasgupta از فیزیکالیسم با ادبیات پدید آمده حول مسئله سخت آگاهی نسبت سنجی گردد. روش کار: این عنوان درباره مقاله حاضر صدق نمی کند. یافته ها: این عنوان درباره مقاله حاضر صدق نمی کند. تیجه گیری: نتایج این پژوهش به دو دسته تقسیم می گردند. بخشی اختصاص به نسبت های قابل تصور میان مفهوم ابتنا و مسئله سخت آگاهی اختصاص داشته و بخش دیگر به قضاوت درباره تقریر Dasgupta از فیزیکالیسم مرتبط می باشند. به نظر می رسد مفهوم ابتنا از دو حیث با مسئله سخت آگاهی نسبت می یابد. شکاف وجودی در سایه مفهوم ابتنا بازتقریر می شود: شکاف وجودی میان واقعیتهای فیزیکی و پدیداری در کار است اگر و تنها اگر حقایق فیزیکی حقایق پدیداری را ابتنا نبخشیده باشند. همچنین با توجه به مفهوم ابتنا واضح می گردد که توضیح متافیزیکی نقش کلیدی را در امتیاز یافتن گونه های تقسیم 5گانه Chalmers ایفا می نماید. در رابطه با تقریر Dasgupta به نظر می رسد مسئله وی تنها در فرض پذیرش شکاف تبیینی قابل طرح است. همچنین به نظر می رسد موضع وی ناگزیر از پذیرش شکل بازتقریر یافته از شکاف وجودی بوده و بدین جهت موفقیت آن در نمایندگی از فیزیکالیسم مورد تردید می باشد.
۷.

پیوستگیِ آگاهی و مدل امتدادی تجربه های زمانی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: پیوستگی آگاهی تجربه زمانی حال ظاهری مدل امتدادی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۱ تعداد دانلود : ۱۰
این مقاله به بررسی مفهوم پیوستگی آگاهی می پردازد و بین سه جنبه آگاهی: حالت، محتوا و جریان آگاهی تمایز قائل می شود. دو مفهوم اصلی پیوستگی مورد بحث قرار می گیرند: پیوستگی معتدل که مقتضی عدم شکاف در جریان آگاهی است، و پیوستگی قوی، که مقتضی یک پیوند پدیداری بین هر گام تجربی است. در این مقاله بحث می شود که به دلیل محدودیت های درون نگری و شواهدی مانند سرکوبِِ چشم پرشی، که در آن پردازش بصری در طول حرکاتِِ سریع چشم سرکوب می شود، پیوستگی قوی اثبات نمی شود. سپس به منظور مقایسه مدل های تجربه های زمانی در تبیین پیوستگی جریان آگاهی، به اجمال مسئله تجربه های زمانی را بررسی می کنیم؛ تجربه ادراکی مستقیم و بی واسطه ما از ویژگی ها و روابط زماناًً ممتد. دو مدل متضاد ارائه می شود: مدل نمای لحظه ای نشان می دهد که ما جهان را در نماهای لحظه ای ایستا تجربه می کنیم و بعداًً توالی و ترتیب را استنتاج می کنیم، در حالی که مدل های حالِِ ظاهری مدعی تجربه ای مستقیم از محتواهای زماناًً ممتد هستند. سپس بر آموزه حال ظاهری متمرکز می شویم، بازه زمانی کوتاه مدتی که می توانیم رویدادهای غیره همزمان را یکپارچه درک کنیم. دو مدل ساختار آن را توضیح می دهند: مدل نگهداشتی که طبقِِ آن، محتوای زماناًً ممتد توسط یک تجربه کوتاه مدت بازنمایی می شود، در حالی که مدل امتدادی پیشنهاد می کند که ساختار زمانی محتوا با ساختار زمانی خود تجربه تطابق دارد. به نظرِِ Dainton ، مدل همپوشانی به طور مؤثر پیوستگیِِ درک شده جریانِِ آگاهی را بر اساس هم آگاهی و همپوشانی اجزای تجربی توضیح می دهد. استدلال می شود که مدلِِ او به اشتباه پیوستگی قوی را مسلّّم فرض کرده است و حتی اگر مفروض او در محلّّ خود باشد، نتیجه ای که می گیرد بحث انگیز است. در نهایت، صرفاًً از منظر پیوستگیِِ آگاهی، مدل های تجربه های زمانی در تبیینِِ آن هم ترازََند.
۸.

ارزیابی تعهد به طبیعت گرایی روش شناختی در دیدگاه Daniel Dennett درمورد آگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: Daniel Dennett آگاهی طبیعت گرایی روش شناختی کوالیا پیش نویس های چندگانه

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۱ تعداد دانلود : ۱۱
این مقاله به بررسی میزان تعهد Dennett به طبیعت گرایی روش شناختی در نظریه او درباره آگاهی می پردازد. آگاهی، به عنوان یکی از پیچیده ترین معماهای فلسفی و علمی، همواره محل نزاع میان دیدگاه های طبیعت گرا و غیرطبیعت گرا بوده است. Dennett با ارائه نظریه "پیشنویسهای چندگانه"، رویکردهایی را که آگاهی را تجربه ای واحد و متمرکز می دانند، نقد می کند. او با رد استعاره "تماشاخانه دکارتی"، آگاهی را محصول جریان های موازی و چندگانه در مغز می داند که به طور پیوسته و بدون یک پردازشگر مرکزی در سراسر مغز ویرایش می شوند. همچنین Dennett با انکار جنبه پدیداری آگاهی و تأکید بر توهم بودن این تجربه ها، تلاش می کند نظری های کاملاًً طبیعت گرایانه از آگاهی ارائه دهد. برای ارزیابی دیدگاه Dennett ، ابتدا مروری بر زمینه شکل گیری و تعاریف دقیق طبیعت گرایی روش شناختی و هستی شناختی خواهیم داشت. طبیعت گرایی روش شناختی بر این باور است که تنها روش معتبر برای کسب دانش، استفاده از روش های علوم طبیعی است؛ در حالی که طبیعت گرایی هستی شناختی بیان می کند که تنها موجودات واقعی، آنهایی هستند که در قلمرو امور طبیعی وجود دارند. نکته مهم این است که طبیعت گرایی در مقابل پوزیتیویسم مطرح شده و برخلاف آن، محدودیت ها یا معیارهای پیشینی بر علم تحمیل نمی کند. در عوض، طبیعت گرایی خود را با دستاوردهای علمی تطبیق داده و دامنه متافیزیک را براساس یافته های علمی توسعه داده یا محدود می کند. بنابراین، طبیعت گرایی روش شناختی نوعی اولویت نسبت به طبیعت گرایی هستی شناختی دارد و می توان گفت که هسته اصلی طبیعت گرایی، طبیعت گرایی روش شناختی است. با توجه به این مسأله، Dennett در تبیین آگاهی، برای پایبندی به طبیعت گرایی هستی شناختی، به صورت پیشینی موجودیت Qualia را رد کرده و آن را توهم می داند. به عبارت دیگر قبل از بررسی علمی، Dennett یک معیار متافیزیکیِِ پیشینی اتخاذ می کند که این امر با تعریف و مبنای طبیعت گرایی روش شناختی تعارض دارد. طبیعت گرایی روش شناختی به طور اصولی مستلزم بررسی علمی همه پدیده ها، حتی پدیده ها از جمله آگاهی است. بنابراین، این مقاله استدلال می کند که Dennett به هسته اصلی طبیعت گرایی، که بر پایبندی به رو شهای علمی استوار است، پایبند نیست و نظریه او در نهایت بیشتر به موضعی پوزیتیویستی نزدیک می شود تا یک نظریه کاملاًً طبیعت گرایانه.

آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۱۰۰