مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
فیلون
حوزه های تخصصی:
تأثیر فرهنگ یونانی مآب بر سنتهای دینی و قومی مشرق زمین و ظهور فرهنگهای تلفیقی جدید،گذشته از شأن و جاذبههای تاریخی و تبارشناسانه، از جهت منشأ قرار گرفتن برای تحولات بعدی اهمیت مضاعف پیدا میکند. از نمونه های بسیار مهم در دنیای باستان فرهنگ عبرانی کهن و دین یهود است که در مواجهه با فرهنگ یونانی مآب دستخوش تغییرات و تحولاتی گردید که از یکسو بر ساختارهای فکری و هنجاری آن قوم و از سوی دیگر بر محتوا و مضامین کتاب مقدس آنان، تورات تأثیر فراوانی گذارد. در این مقاله تلاش شده است گوشهای از زمینههای این تأثیر و تأثر با ذکر مصادیقی چند و البته از منظر تحولات تاریخی مورد کنکاش قرار گیرد.
تاثیر فیلون بر عهد جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات ۱۳۸۶ شماره ۴۳
حوزه های تخصصی:
فیلون اسکندرانی یا یهودی حدود بیست سال قبل از میلاد به دنیا آمد و حدود چهل و پنج سال پس از میلاد از دنیا رفت. او زمان حیات خود، میان یهودیان موقعیت ممتازی داشت به گونهای که در نزاعی که میان یهودیان و حکومت وابسته به رم درگرفت، او در جایگاه سفیر یهودیان به دربار رم عزیمت کرد. فیلون یکی از متفکران بنام دوره افلاطونی میانه است که تاثیر عمیقی بر متفکران ادیان سامی بر جای گذاشت. بسیاری از مسائلی که بعدها از سوی متفکران ادیان ابراهیمی مطرح شد، نخستین بار فیلون آن را ارائه کرده است. ولفسن، مورخ امریکایی تاریخ فلسفه، تفکر غالب و حاکم بر قرن اول تا قرن هفدهم ادیان ابراهیمی را تفکر دینی یا فیلونی خوانده است. در این مقاله کوشیده شده تاثیر دیدگاه محوری فیلون یعنی لوگوس بر مسیحیت بررسی شود.
انسان از نگاه فیلون و ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات ۱۳۸۶ شماره ۴۴
حوزه های تخصصی:
انسان و جایگاه تکوینی او به عنوان عصاره خلقت، موضوعی است که فیلون و ابن عربی، هر یک با اصطلاحها و نگرشهای خاصی بدان پرداختهاند. در این میان، شناختن خلقت و هدف هستیِ انسان و ماهیت ترکیبی او از خیر و شر، به منزله تمهید مناسبی است که راه را برای ورود انسان به سعادت و شقاوت هموار می سازد. شیوه هر دو رویکرد در این زمینه، از مشابهت کاملی برخوردار است؛ به گونهای که هر دو در تعبیرهایی همسان، راه کمال آدمی و رسیدن به عالی ترین مراتب وجودی را، پیروی از شریعت و خودسازی بر اساس آموزههای دینی می دانند. ویژگی بارز این نگرش، معنادار ساختن حیات ایمانی، در قبال ضلالت ناشی از بی ایمانی است؛ زیرا راه اول، مطابق صیرورت ذاتی جهان و راه دوم انحراف از خطمشی کلی کائنات است. پژوهش حاضر، به طرح وجوه مشابهت اندیشههای فیلون و ابنعربی درباره انسان از نظرگاه عرفانی می پردازد.
مقایسه لوگوس مسیحیت با انسان کامل در نزد ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم لوگوس(Logos) پیش از مسیحیت، به صورت انتزاعی در فلسفه یونان باستان و یهودیت(عهد عتیق و برخی آثار فیلون اسکندرانی) به چشم می خورد. در مسیحیت(مقدمه انجیل یوحنا) لوگوس برای اولین بار با شخصیتی تاریخی(عیسی ع) یکی گرفته شده است و مسیحیان به ویژه آبای کلیسا بعد از این یکسان انگاری، به لوگوس ویژگی هایی نسبت داده اند که بسیار شبیه برداشت عرفای مسلمان از «انسان کامل» است. در عرفان اسلامی هم، ابن عربی بحث انسان کامل را به طور مفصل مورد توجه قرار داده است. او در این زمینه، عقایدی را مطرح کرده که قابل قیاس با نظریات مسیحیان در باب لوگوس است. در این نوشتار، بعد از بررسی نظریات ابن عربی و شارحانش درباره انسان کامل و دیدگاه های آبای کلیسا در باب لوگوس، به این نتیجه رسیدیم که علی رغم وجود تشابهات چشمگیر بین دو مفهوم، مسئله تجسّد لوگوس در مسیحیت، تفاوت عمیق و قابل توجهی در این زمینه به حساب می آید.
نگرشی تحلیلی و انتقادی به مفهوم لوگوس از یونان باستان تا آباء کلیسا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم لوگوس(Logos) پیش از مسیحیت به صورت انتزاعی در فلسفه یونان باستان و یهودیت (عهد عتیق و برخی آثار فیلون اسکندرانی) به چشم می خورد. در فلسفه یونان باستان حداقل تا زمان فلسفه افلاطونی میانه و مهم تر از آن تا دوره فلسفه نوافلاطونی لوگوس اصل اول محسوب می شود؛ یعنی همچنان که اشاره خواهد شد لوگوس در نزد هراکلیتوس و بعدها در نظر رواقیون اصل اول است و بدون اینکه واسطه کسی قرار گیرد مستقیماً با جهان ارتباط دارد. از طرف دیگر لوگوس در مسیحیت (مقدمهٔ انجیل یوحنا) برای اولین بار با عیسی (ع) یکی گرفته شده است. بنابراین لوگوس در اینجا مثل فلسفهٔ یونان باستان در معنای انتزاعی به کار نرفته بلکه متجسد شده است. در ابتدا چنین تصور می شود که علت تجسد لوگوس در مسیحیت سنگینی گناه بشر است، همچنان که پولس در رسالاتش به این مسئله اشاره کرده است. اما واقعیت امر این است که بعد از بررسی انجیل یوحنا و آثار آباء کلیسا معلوم می شود که علت تجسد لوگوس در مسیحیت در وهله اول نه به سبب سنگینی گناه که برای منکشف ساختن خداوند پدر است. بدین ترتیب می توان گفت مفهوم واسطه بودن لوگوس برای نخستین بار در مسیحیت و در تقابل با اندیشه های گنوسی مطرح شده است. البته مسئله سنگینی گناه را در پدیده تجسد منکر نیستیم ولی این مسئله در مسیحیت بعد از تفوق آراء پولس مطرح شده است.
بررسی مقایسه ای لوگوس مسیحیت با کلمه در قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لوگوس(λογος) یکی از مفاهیم مهم در اکثر مکاتب فلسفی و دینی است. این مفهوم در فلسفه ی یونان باستان، عهدعتیق، در نزد فیلون یهودی و مسیحیت به چشم می خورد. در مسیحیت عیسی _علیه السلام_ با لوگوس یکی گرفته شده است؛ از طرفی در قرآن هم وی «کلمه ی»(لوگوس) خداوند نامیده شده است. با توجه به این نکته خواه ناخواه در وهله ی اول بین دو دین مسیحیت و اسلام در زمینه ی لوگوس/کلمه تشابهی به چشم می خورد. اما مفسران مسلمان در آیاتی که از عیسی _علیه السلام_ با عنوان«کلمه» نام برده شده، آن را به معنای«کن» تفسیر و هر گونه صفت الوهی و ازلی را از وی سلب کرده اند. درحالی که در مسیحیت«لوگوس» همواره ازلی و الوهی پنداشته شده است و این یکی از تفاوت های اصلی و بنیادی در مسیحیت و اسلام درباب«لوگوس/کلمه» به حساب می آید.
کلمه «خدا» در مقدمه انجیل یوحنا؛ دیدگاه ها و نظریات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«کلمه» در سنت یهودی و متن مقدس عبری گرچه همواره به طور مستقیم و با صراحت مورد اشاره قرار نگرفته است، اما واژه های «حکمت» و «ممرا» و... در عهد عتیق دیده می شود که همان کارکردهای «کلمه» در فلسفه یونان، عهد جدید و حتی قرآن را دارد.
فیلون به عنوان یکی از بزرگ ترین فلاسفه یهودی و به عنوان یکی از نخستین متکلمان فیلسوف، نقش مهمی در ورود این واژه به ادبیات دینی دارد. وی معانی زیادی را برای کلمه برشمرده است؛ به گونه ای که برخی، معانی موردنظر فیلون از این واژه را تا بیش از 60 معنا احصا نموده اند.
یوحنا نیز در فضایی یونانی می اندیشید. زمانی که او عیسی را در مقدمه انجیلش با عنوان «کلمه» خطاب کرد، مخاطبان انجیلش با دیدن این واژه، هیچ غرابتی نداشتند و آن را در فضای فلسفی یونان کاملاً درک می کردند.
به نظر می رسد، از میان رویکردهای گوناگون به ریشه این واژه در مقدمه یوحنا، این دیدگاه که فلسفه یونان و فیلون در ورود این واژه به ادبیات عهد جدید و یوحنا، مؤثرتر از دیگر عوامل بودند، از شواهد محکم تری برخوردار است.
مفاهیم موجهه از نظر دئودوروس، فیلون، و خروسیپوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دئودوروس، فیلون، و خروسیپوس از برجسته ترین منطق دانان مگاری ـ رواقی بوده اند و موجهات یکی از مباحث مورد توجه این منطق دانان بوده است. نظرات این متفکرین در مورد مفاهیم موجهه، تعریف ضرورت، امکان، امتناع، و رابطه و نسبت این ها با هم از مباحث جالب تاریخ منطق است که به روشن شدن برخی از مواضع منطقی منطق دانان دیگر در این زمینه هم کمک می کند.
از میان این سه تن، نظرات دئودوروس بیش از همه مورد بحث بوده و هست. این توجه عموماً به این علت است که تعاریف دئودوروس از این مفاهیم همراه نگاهی دترمینیستی به عالم است. تعاریف فیلون و خروسیپوس گرچه با درک عرفی سازگارتر هستند، با موضع دترمینیستی آنان هم خوانی ندارد.
اسنی ها و مندائیان: مقایسه باورها و آئین ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسنی ها فرقه ای از یهود هستند که در قرن دوم پیش از میلاد در فلسطین و سوریه سکونت داشته و در تاریخ یهود به عنوان زهاد شناخته شده اند. این گروه به علت تعالیم و آئین های خاص خود که متمایز از دیگر فرقه های یهودی است، منادیان آئین مسیحیت به حساب می آیند. آنچه در مورد تعالیم و آئین های این فرقه در اختیار محققان است، برگرفته از منابع یونانی اسناد قمران است که احتمال داده شده مربوط به جماعت اسنی می باشد. محور تعالیم این جماعت، براساس رعایت اصول اخلاقی و محور آئین های آن ها تطهیر و عبادت است. هرچند اصول الهیاتی این فرقه به اصول رهبانی دیگر ادیان شبیه است؛ اما قواعد نظری و عملی خاصی برای این جماعت ذکر شده که آن را از دیگر فرقه های رهبانی و زاهدانه متمایز می سازد. از آنجا که، بعضی از این باورها و آئین ها بخشی از اصول الهیاتی جماعت مندائی را که در حال حاضر در مناطقی از ایران و عراق به حیات خود ادامه می دهند، تشکیل می دهد، بعضی از پژوهشگران تصور می کنند، میان این دو جماعت ارتباط وجود دارد. البته از طرفی به دلیل اینکه اصول اعتقادی مندائی ریشه در ادیان مختلف دارد و نیز پراکندگی اصول الهیاتی آن ها و تمایزات اساسی که بین بعضی از اصول اعتقادی آن ها با تعالیم دینی اسنی وجود دارد، احتمال ارتباط میان این دو جماعت تنها درحد یک فرضیه است که توسط معدودی از محققان ارائه شده است. به هر حال، تصور اینکه مندائیان، بازماندگان اسنی های قرن اول میلادی باشند، موجب شد تا مقایسه ای میان باورها و آئین های این دو فرقه انجام شود.
مقایسه حقیقت محمدی در ابن عربی با لوگوس فیلون(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در باره منابع الهام ابن عربی بحث های زیادی صورت گرفته است؛یکی از متفکرانی که از او به عنوان منبع الهام ابن عربی یاد می کنند فیلون اسکندرانی است.در این مقاله تلاش بر آن است تا با محوریت لوگوس در فیلون و حقیقت محمدی در ابن عربی به شباهت ها و احیانا تفاوت های آن دو اشاره گردد البته بی آنکه در صدد اثبات تأثیر پذیری ابن عربی در محورهای یاد شده از فیلون باشیم،چه آنکه اثبات و ابطال آن غیرممکن است.هر دو متفکر توصیفات و کارکردهایی از لوگوس و حقیقت محمدی بدست داده اند که در بادی امر شبیه به نظر می رسد.از سه وجهه نظر می توان به لوگوس و حقیقت محمدی نظر افکند:از وجهه نظر وجودشناسی،از منظر شناخت شناسی و در نهایت از دیدگاه کارکردی یا ارزشی.از منظر وجودشناسی ارتباط آن دو با خدا،جهان و انسان ،از منظر شناخت شناسی نقش آن دو در شناخت انسان و وحی بررسی می شود و از دیدگاه ارزشی یا کارکردی به این پرسش پاسخ داده می شود که با فرض لوگوس و حقیقت محمدی،چه مشکلاتی حل می گردد.
جایگاه انسان در نظام آفرینش از دیدگاه فیلون اسکندرانی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
85 - 96
حوزه های تخصصی:
فیلون اسکندرانی، فیلسوف، متکلم و عارف بزرگ یهودی در قرن اول میلادی است. او اولین کسی است که در نظام فکری فلسفی اش در پی تلفیق و وفق دادن فلسفه با دین برآمد و در سایه این رویکرد جدید، مسائل بدیعی را مطرح کرد و اندیشمندان بعد از او تا قرن ها از آرای او متأثر بودند. در این مقاله دیدگاه ملاصدرا با دیدگاه فیلون درباره جایگاه انسان در نظام آفرینش و به عبارت دیگر، نسبت میان خدا و انسان، مقایسه و ردپای اندیشه های فیلون در آرای ملاصدرا جسته شده است. با وجود تعلق آنان به دو سنت دینی متفاوت و فاصله تاریخی بسیار بین آنها در آرا و عناصر تشکیل دهنده نظام فکری و فلسفی شان اشتراکاتی ملاحظه می شود؛ زیرا اندیشه های فلسفی هر دوی آنان تلفیقی از عقل، وحی و عرفان است. آنان با اندکی تفاوت معتقدند انسان به صورت خدا آفریده شده است، مهم ترین جزء وجودیش همانا عقل است و جانشین خدا در عالم وجود است. فیلون لوگوس را واسطه بین خدا و عالم می داند و ملاصدرا نیز از آن به حقیقت انسان کامل تعبیر می کند. همچنین هر دو، انسان را مستعد صعود به درجات بالای عرفانی، به تعبیر فیلون اتحاد عرفانی با خدا و به تعبیر صدرا تشبه به خدا می دانند.
نسبت دین و فلسه در نگاه فیلون اسکندرانی و عبدالله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موقعیت آیت الله جوادی آملی در ایران بعد از انقلاب بسیار شبیه به جایگاه فیلون یهودی در اسکندریه قرن اول میلادی می باشد؛ به نحوی که می توان و باید ریشه ی بسیاری از عقاید کلان هر دو فیلسوف را در شرایط اجتماعی شان جست وجو نمود؛ چراکه نوعِ اندیشه ورزی یک شخص نمی تواند بی ارتباط با شرایط اجتماعی اش بوده باشد. اما در این میان، اسکندریه به دلیل سبقت زمانی و چیدمان متنوع فرهنگی اش، خاستگاه نخستین بارقه های تاریخی در پرسش از نسبت دین و فلسفه بوده است؛ و باز در این بین، جایگاه فیلون اسکندرانی بسیار شاخص و مهم بوده است. علاقه ی توأمان فیلون به فرهنگ و فلسفه ی یونانی از سویی، و انتساب او به سنّت عبرانی و دین یهودی از سوی دیگر، او را بر آن داشت تا درصدد ارائه ی طرحی برای تأسیس فلسفه ای دینی نماید؛ مؤلفه های طرح فیلونی، هنوز هم مدنظر فلاسفه ی دینی است؛ به نحوی که شخصیتی همچون جوادی آملی که فاصله ای دوهزار ساله با فیلون دارد نیز آن ها را در طرح تجمیعی خویش به کار گرفته است؛ خلاصه ی هر دو طرح این است: همه معارف در گسترده ترین معنای کلمه - که به ویژه شامل آموزه های فلسفی می شود - یا مستقیماً برآمده از وحی و تعالیم انبیاء(ع) هستند یا به آن ارجاع می یابند؛ به نحوی که باید گفت فلاسفه ای همچون سقراط، افلاطون و ارسطو، جیره خواران پیامبران بزرگی مانند ابراهیم(ع) و موسی(ع) می باشند.
نسبت عقل و وحی (نگاهی به فلسفه فیلون اسکندرانی)
منبع:
فصلنامه حکمت و فلسفه تابستان و پاییز ۱۳۸۶ شماره ۱۰ و ۱۱
103 - 120
حوزه های تخصصی:
در خصوص نسبت عقل و وحی و به عبارت دیگر، فلسفه و دین مطالب بسیاری گفته شده است تا جایی که برخی آن را بحث محوری قرون وسطی دانسته اند. اندیشمندان ادیان ابراهیمی با توجه به نسبتی که میان عقل و وحی قائل شده اند، در خصوص وجود یا عدم فلسفه دینی به طور عام و فلسفه ی یهودی، مسیحی یا اسلامی به طور خاص نظرات گوناگونی ابراز داشته اند. برخی به تمایز کامل عقل و وحی حکم رانده اند و هیچ گونه ربط و نسبتی میان آن دو قائل نیستند و جمعی دیگر عقل و به تبع آن فلسفه را به هیچ گرفته اند و معتقدند با وجود وحی و متون مقدس هیچ نیازی به فلسفه نیست. بدیهی است از نظر آنان نیز هیچ گونه ارتباطی میان عقل و وحی برقرار نیست و در نتیجه صحبت از فلسفه دینی بی معنا خواهد بود. به واقع برخی تنها سر در گرو حکمت یونانیات دارند و حکمت ایمانیان را به حساب نمی آورند، جمعی دیگر تنها به حکمت ایمانیان و آنچه از طریق دین و شریعت آمده است بسنده و فلسفه و فیلسوفان را همواره تحقیر می کنند. در این بین کم نیستند اندیشمندانی که در صدد جمع و تلفیق آن دو برآمده اند. قرون وسطی مملو از چنین افرادی است و فیلون اسکندرانی را به حق می توان پیش قراول آنان دانست.
هستی شناسی «کلمه» در قرآن و نقد تفسیرهای غیر اسلامی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
در انجیل یوحنا و قرآن و نیز برخی متون دینی یهودیت، مسیحیت و اسلام، از عیسی(ع) به «کلمه» تعبیر شد. اگر «کلمه» را تعبیر دیگری از «لوگوس» بدانیم، آن گاه می توان حکم داد که در سپهر ادبیات دینی-فلسفی یهودی و مسیحی، دستِ کم با سه تلقی از این تعبیر مواجه هستیم: کلمه نه به مثابه مخلوق و نه به مثابه نامخلوق(ابزار خدا)، کلمه به معنای مخلوق(پسر خدا)، کلمه به معنای خدا(خدای پسر). تلقی اول را می توان در آراء فیلون یهودی، تلقی دوم را در اناجیل هم نوا و تلقی سوم را در اولین فرازهای انجیل یوحنا پی جویی نمود. این که از حیث هستی شناختی، این تلقی ها تا چه میزان متأثر از مفهوم لوگوس در ادبیات فلسفی دینی یونانی است و یا فیلون چه تاثیراتی بر یوحنا و آباء کلیسا داشته از عهده این پژوهش بیرون است؛ اما قرآن کریم در سپهر مفهوم شناختی و وجودشناختی خود، مراد مشخصی از کاربُرد «کلمه» دارد. آیه های 39 و 42 آل عمران، 171 نساء و نیز 34 مریم و 12 تحریم در قرآن درباره اطلاق «کلمه» بر عیسی (ع) سخن به میان آورده اند. اکنون سه پرسش مطرح است: مقصود قرآن از «کلمه» چیست؟ چرا قرآن در میان پیامبران، «کلمه» فقط بر عیسی(ع) اطلاق شد؟ منظور قرآن تا چه میزان منطبق با برخی تفسیرهای یهودی و مسیحی است؟ تتبع در اقوال کلامی مفسران قرآن و نیز توجه به هستی شناسیِ قرآنیِ «کلمه»، اشعار به جنبه مخلوقیت عیسی(ع) و تعریض به عقایدی دارد که در آن، عیسی (ع) پسر خدا(فیلون و اناجیل هم نوا)، خدای پسر(انجیل یوحنا) غیرِمخلوق و غیرِجسمانی و مواردی از این دست، معرفی شد.
نقد و بررسی روش ولفسون در بازخوانی متون فلسفی و الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
93 - 117
حوزه های تخصصی:
ولفسون، فیلسوف نام آشنای یهودی، با نگارش مجموعه ای از آثار، در صدد بازنویسی تاریخ فلسفه غرب با محوریت یهودیت برآمد. او برای انجام این مهم، روش فرضی-استنتاجی یا روش تلمودی مطالعه متون را به کار بست. ولفسون از این طریق به دنبال مسائل حل ناشده، منابع ناشناخته، روابط ناشناخته و مسیرهای ناشناخته فلسفه بود. چالش درک و کشف منشأ و خاستگاه، ساختار و تنوع نظام های فلسفی برای او جذاب بود. با این که هیچ گونه ارتباطی بین مطالعه تلمودی و تحقیقات فلسفی وجود نداشت و ولفسون کاملاً غرق در دومی بود، از یک قرابت روش شناختی بین آن دو بهترین بهره برداری را کرد. این روش مبتنی بر این پیش فرض است که تناقض واقعی در اندیشه های یک متفکر واقعی وجود ندارد. بدیهی است با یافتن یک مورد نقضی می توان پیش فرض فوق و به تبع آن، روش مورد نظر ولفسون را زیر سوال برد. منسجم و نظام مند نشان دادن اندیشه های یک متفکر و بیان ناگفته ها و نانوشته های اندیشه وی، مرتبط ساختن مطالب غیرمرتبط و رفع تناقضات ظاهری اندیشه های یک اندیشمند، از جمله کارکردهای روش پیش گفته است. استفاده ولفسون از اصطلاحات، بدون توجه به تطور تاریخی آن ها، تحمیل چارچوب فکری خود بر متفکر مورد بحث، گزافی و دل بخواهی انتخاب کردن متن و یهودی سازی تاریخ تفکر و جانبداری او از تفکر یهودی، از مهم ترین نقدهایی است که بر او وارد است. افزون بر این، ابهامات یا خطرات قرائت متنی نیز می تواند دستمایه روش او قرار گیرد.