مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
هژمون
حوزه های تخصصی:
در پی تحول ساختار نظام بین الملل ، به واسطه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، پرستش از روندهای اساسی ای کهدر دستور کار برنامه امنیت در سطح بین الملل قرار خواهد گرفت ؛ مورد توجه بسیاری از تحلیلگران قرار می گیرد . نوشتار حاضر نیز با هدف ارایه پاسخی برای این سوال نگارش یافته و نویسنده این فرضیه را مطرح می سازد که : برنامه امنیت نوین ، در بردارنده دو دستور کار اصلی می باشد . دستور نخست ناظر بر محتوای برنامه قدرت هژمون است و بر رقابت مثبت بین ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا دلالت دارد . دومین دستور ناظر بر حوزه های بروز منازعه بوده و از ورود خاورمیانه به متن تحولات امنیتی در قرن بیست و یکم خبر می دهد .
قدرت یابی چین: رویکردی نظری به تغییر در سیاست بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات اساسی سیاست بین الملل موضوع «تغییر» در سیاست بین الملل است که از اهمیت بسزایی برخوردار است. شیوه های مختلفی برای تئوریزه کردن مفهوم تغییر در سیاست بین الملل وجود دارد. تبیین انتقال قدرت یکی از شیوه های بررسی و تحلیل تغییر در سیاست بین الملل است. هر نظم مستقر تجلی هرم خاصی از قدرت در سیستم بین المللی بوده که دوران ظهور و افول مشخصی را دارا است. در نتیجه کانون فهم تغییر در نظام بین الملل، تحلیل و مطالعه هرم قدرت و عوامل مؤثر در ایجاد ثبات و بحران در آن می باشد. به طور تاریخی، عمده ترین عامل بحران زا در سیستم، کاهش و زوال در قدرت هژمون و یا افزایش در قدرت بازیگر چالش گر بوده است. قدرت های بزرگ و همورزی آنان و همچنین میزان برخورداری و الگوی قدرت مادی در بین آنها نقش تعیین کننده ای در فهم تطور، تحول، دگرگونی و مناسبات درون سیستم بین المللی دارد. بر این مبنا در حال حاضر، افول قدرت آمریکا و یا قدرت یابی چین محور تحلیل سیاست بین الملل محسوب می شود. در نتیجه تمرکز پژوهش بر مؤلفه هایی چون وجود / نبود یا کاهش در قابلیت مادی قدرت هژمون حاکم (آمریکا) در مقایسه با مجموع قدرت در سیستم و یا قدرت یابی چین و چگونگی باز تعریف آن در الگوی روابط قدرت بازیگران عمده بین المللی شاخص تحلیل وضعیت کنونی نظام بین الملل می باشند.
الگوی رفتاری امریکا در مواجهه با تحولات کشورهای عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از منظر امریکایی ها هریک از کشورهای خاورمیانه عربی و شمال افریقا که درگیر ناآرامی های سیاسی -اجتماعی داخلی شده اند، دارای پویایی و پیچیدگی های خاص خود بوده و لذا اثرگذاری های متفاوتی نیز بر سیاست و منافع بلندمدت آن کشور در خاورمیانه از خود بر جای خواهند گذاشت. از این منظر، تحولات اخیر به طور مشخص می تواند سیاست اعمال اصلاحات سیاسی – اقتصادی در منطقه، رویکرد این کشور در قبال کشمکش فلسطین و اسرائیل، امنیت انرژی و راهبرد مبارزه با تروریسم در خاورمیانه را تحت الشعاع خود قرار دهد. نوشتار حاضر درصدد است تا به این پرسش پاسخ دهد که چه نسبتی میان سیاست های امریکا در منطقه خاورمیانه از یک سو، و تحولات اخیر در کشورهای عربی از سوی دیگر، وجود دارد؟ فرضیه اصلی مقاله حاضر در پاسخ به پرسش مطرح شده نیز این است که در دو دهه اخیر نقش یک سویه امریکا در شکل دهی به تحولات خاورمیانه به یک رابطه دوسویه تبدیل شده است و رفتار این کشور در فرایند تحولات اخیر، متأثر از حضور مردم کشورهای عربی در صحنه سیاست داخلی کشورهای خود در موارد متعددی به یک رفتار واکنشی تبدیل شده است. در نهایت باید گفت که تعارضات میان جامعه و حکومت در خاورمیانه عربی، به عنوان یکی از چالش های عمده امریکایی ها در روند تصمیم سازی و مدیریت ناآرامی های منطقه محسوب می شود. از طرف دیگر، فقدان یک دستورالعمل و استراتژی مشخص توسط امریکایی ها و حرکت براساس الگوهای نتیجه محور، یکی دیگر از مشکلات امریکا در مواجهه با انقلاب های عربی است.
بررسی مقایسه ای رویکرد ایران و ترکیه در قبال تحولات عربی؛ بررسی موردی تونس، مصر و لیبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنبش های اخیر در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا که از تونس آغاز شد، تاکنون باعث تغییر رژیم سیاسی در چند کشور عربی شده است. در این راستا و با آغاز تحولات، هریک از بازیگران تأثیرگذار منطقه ای و فرامنطقه ای نیز براساس منافع و راهبرد های خود جهت گیری های مختلفی را در تعامل با این رخداد ها اتخاذ کرده اند. مقاله پیش رو این پرسش را مطرح می کند که دو دولت مهم منطقه، یعنی جمهوری اسلامی ایران و ترکیه براساس چه شاخص ها و اهدافی، به اقداماتشان در رابطه با تحولات در سه کشور تونس، مصر و لیبی (که وقوع انقلاب در آنها باعث تغییر رژیم شد) سازمان داده اند؟ در یک بررسی مقایسه ای فرضیه مقاله این است که دولت جمهوری اسلامی ایران بر پایه شاخص ها و اهدافی مانند مخالفت با سلطه ایالات متحده بر منطقه، ضدیت با اسرائیل، حمایت از آرمان فلسطین و تلاش برای روی کارآمدن دولت های اسلام گرای متمایل به خود در منطقه در جهت همگرایی بیشتر با دولت ایران در اتخاذ سیاست های منطقه ای و بین المللی و ساخت منطقه ای نوین، به تعامل با تحولات مورد نظر پرداخته است. دولت ترکیه نیز براساس شاخص ها و اهدافی همچون حفظ و افزایش منافع اقتصادی، مدل سازی از سیستم سیاسی اش در منطقه و هماهنگ با این دو تدبیر شکل دادن به همگرایی و اتحاد سیاسی گسترده منطقه ای با محوریت خود و با هدف نهاییِ تبدیل شدن به هژمون منطقه مذکور و ساخت منطقه ای نوین به اتخاذ سیاست های عملی در رابطه با این مسئله مبادرت نموده است.
بررسی سیاست هژمون در قبال دولت های خاورمیانه بر اساس رهیافت های جامعه پذیری در روابط بین الملل (دوران ریاست جمهوری باراک اوباما)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این مقاله بررسی نوع جامعه پذیری دولت های خاورمیانه (با تاکید بر دولت های انقلابی منطقه) توسط دولت آمریکا به عنوان هژمون نظام بین الملل می باشد. در همین راستا فرضیه اصلی این مقاله با تاکید بر ابعاد دوگانه جامعه پذیری در روابط بین الملل، آن است که در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، دولت آمریکا به عنوان کنش گری عقلانی و بر اساس یادگیری اجتماعی پیچیده و استعاره شرمِ ناشی از تجارب گذشته و به عنوان هژمون نظام بین الملل تلاش کرده است تا روند جامعه پذیری دولت های منطقه را وارد مرحله جدیدی نماید؛ به این معنا که در عوض تاکید و استفاده از سازوکارهای مادی گرایانه (اِشغال نظامی و یا مداخله مستقیم) از سازوکارهای معناگرایانه این فرآیند از جمله تکیه بر اقناع سازی و توجیه این کشورها در جهت درونی کردن هنجارهای موردنظر خود استفاده نماید. برای بررسی این فرضیه بعد از بررسی سازوکارهای مادی گرایانه و معناگرایانه جامعه پذیری در روابط بین الملل با استناد به مواضع اعلامی رییس جمهوری آمریکا و اقدامات صورت گرفته در این راستا، به بررسی فرضیه اصلی می پردازیم. این پژوهش تحلیلی توصیفی با تکیه بر مطالعه موردی سیاست خارجی آمریکا در دوران اوباما بوده و روش گردآوری اطلاعات در آن به صورت استفاده از منابع اسنادی و مجازی است.
تبیین سیاست های ضد هژمونیک چین و روسیه در قبال آمریکا در منطقه اوراسیا
ایالات متحده آمریکا در طول تاریخ خود همواره با تکیه بر گزاره های واقع گرایانه خواهان ایجاد نظام تک قطبی مبتنی بر هژمونی آمریکایی بوده که براساس دو محور یکجانبه گرایی و مداخله گرایی قوام می یابد. این مهم، در اندیشه نظم نوین آمریکایی که پیوسته بعنوان دال مرکزی اهداف تمامی روسای جمهور آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا امروز قرار داشته مورد تأکید بوده است. بر این اساس سیاست نفوذ در مناطق راهبردی قدرت های رقیب از مهمترین اهداف سیاست خارجی آمریکا در این دوران بود که از مهمترین این مناطق، اوراسیا است. روسیه و چین دو کشور اوراسیایی در بیش از دو دهه اخیر توانمندی های خود را در این منطقه در راستای ایجاد اتحاد استراتژیک و جلوگیری از مداخله قدرت خارجی در امور منطقه بکار گرفته اند. یافته ها نشان می دهد که دو کشور خواهان باز توزیع قدرت در نظام بین المللی بوده و حاضر به پیروی از اصول رهبری آمریکا در مناسبات منطقه ای و جهانی بخصوص در اوراسیا نیستند. قدرت یابی روسیه و چین در عرصه های مختلف و تأثیرگذاری آنان بر نظام بین الملل و پیرو آن تقابل با هژمون گرایی آمریکا منجر به طرح این سوال شده است که روسیه و چین در اوراسیا چگونه و با چه ابزارهایی با سیاست های یکجانبه گرایی هژمون به مقابله پرداخته و آیا محور اتحاد دو کشور در برابر هژمون امکان پذیر خواهد بود؟ فرضیه مقاله این است که سیاست های روسیه و چین در قبال آمریکا در اوراسیا، به ترتیب در بُعد موازنه سخت و موازنه نرم قوام یافته و باتوجه به منافع نسبی هرکدام در حوزه های ژئوپلیتیکی، سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی نتوانسته مسیر یکنواختی را سپری کند.
نقش ژئوپلیتیک در طراحی استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا (بوش و اوباما)
حوزه های تخصصی:
بررسی ویژگی های قدرت های بزرگ از حیث تأثیرگذاری بر مؤلفه های روابط بین الملل و نیز ایفای نقش در مناطق و قلمروهای ژئوپلیتیکی جهان به منظور تأمین منافع خود از اهمیت خاصی برخوردار است. با وقوع حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱، امنیت ملی آمریکا به چالش کشیده شد و سیاست خارجی آن را از بحران معنا رها ساخت. آمریکا با این تلقی که خاورمیانه کانون تهدیدهای نامتقارن تروریستی است، توجه خود را به این منطقه معطوف نمود و اعلام کرد که، آماده است ریشه های تروریسم را حتی با بکارگیری سیاست یک جانبه گرایی بخشکاند. در واقع، آمریکایی ها قصد دارند هژمونی خود را {به خصوص درخاورمیانه} تثبیت نمایند. سوال اصلی پژوهش این است که نقش و اهمیت ژئوپلیتیک در طراحی استراتژی امنیت ملی آمریکا در دولت های جورج دبلیو بوش و باراک اوباما چه بود؟ کوتاه آنکه، اتخاذ استراتژی پاک سازی سرزمین های خاستگاه تروریسم از وجود گروه های تروریستی و ایجاد تغییرات بنیادین در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی این سرزمین ها در راستای منافع و ارزش های آمریکا و تامین امنیت ملی این کشور موجب تقویت نقش و اهمیت ژئوپلیتیک به میزان های متفاوت در طراحی استراتژی ژئوپلیتیکی امنیت ملی آمریکا در دولت های جورج دبلیو بوش و باراک اوباما شده است.
تحلیل و بررسی ابعاد نظری و عملی سیاست خارجی دولت بوش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۰ زمستان ۱۳۸۹ شماره ۴
83 - 102
حوزه های تخصصی:
سیاست خارجی در مقایسه با امور داخلی، حوزه ای است که نومحافظه کاران در آمریکا از دهه 1970 به بعد تمرکز بیشتر نسبت به آن مبذول داشته و معتقد بودند که استثناءگرایی آمریکایی بویژه بعد از فروپاشی شوروی این فرصت را برای آنها فراهم آورده که ارزش های آمریکایی را در سطح بین المللی با توجه به موقعیت هژمونیک آن در جهان اعمال نمایند. حادثه یازدهم سپتامبر 2001 فرصتی مناسب را برای عملیاتی کردن این ایده های انباشت شده فراهم آورد که آن را می توان خیزش هژمونی آمریکایی در قرن بیست و یکم نام نهاد که از نظر این گروه، آمریکا نه تنها برای جهان امن تر بلکه برای جهان بهتر فعالیت خواهد کرد. با اتمام حاکمیت هشت ساله سیاست خارجی دولت بوش، ارزیابی ها از این سیاست ها نشان می دهد که این سیاست ها با محدودیت های داخلی و خارجی متعدد مواجه بوده است که تغییر در آنها
مناسبات سیاسی- اقتصادی چین و آمریکا در بازی بزرگ قرن
حوزه های تخصصی:
با پایان نظام دوقطبی، آمریکا مدعی جایگاه قدرتمندترین دولت در نظام بین الملل گردید، لیکن نظم جهانی اینگونه پیش رفت که سایر قدرت ها با برنامه ریزی های بلندمدت و استراتژیک تلاش نمودند که این کشور را به چالش بکشند. چین یکی از این قدرت های بزرگ است که با توجه داشتن پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به یک هژمون و تصاحب جایگاه فعلی آمریکا، در مقام بازیگری زیرک، نگرانی های زیادی را برای استراتژیست ها و مقامات آمریکایی رقم زده است. بسیاری روابط آمریکا و چین را مهمترین روابط دوجانبه از منظر تأثیرات و پیامدهای آن بر سیاست و نظام بین الملل دانسته و رفتارهای متغیر آنها را به صورت کاملا حساب شده و عقلایی در چارچوب بازی و تاکتیک های سیاسی تلقی نمودند. هدف ما از این پژوهش بررسی رفتارهای متغیر آمریکا و چین در روابط این دو کشور است، لذا مقاله حاضر در پی پاسخ به این سؤال اصلی است که بازی های سیاسی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا و چین ثمره چیست و چگونه منجر به همگرایی یا واگرایی میان آنها گردیده است؟، در همین چارچوب فرضیه پژوهش این است که رقابت های فی مابین چین و آمریکا در حوزه های اقتصادی و سیاسی، ثمره انتخاب بهترین تصمیمات این دو کشور در عرصه روابط بین الملل بوده که هریک از بازیگران در هر مرحله از این بازی، با بازی خاص خود به انتخاب اولویت پرداختند و این انتخاب ها منجر به همگرایی یا واگرایی در روابط آنها گردیده است.
نقش و عملکرد قدرت های بزرگ در تأسیس، تثبیت و گسترش جهانی حقوق بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال یازدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
5 - 33
حوزه های تخصصی:
به عقیده بسیاری از پژوهشگران، حقوق بین الملل طی قرون اخیر در راستای تحقق اهداف قدرت های بزرگ و در سایه آن شکل گرفته و رشد یافته است. بر این مبنا نقش قدرت های بزرگ در شکل گیری و توسعه حقوق بین الملل تا حدودی مبهم و متناقض می نماید. در این راستا این سؤال مطرح می شود که «قدرت های بزرگ نظام بین الملل چرا و چگونه در شکل گیری و گسترش حقوق بین الملل تعیین کننده می باشند؟». قدرت های بزرگ به علت جایگاهی که به لحاظ توانمندی های مختلف دارند، از طریق نهادسازی، شکل دادن به معاهدات، تفسیر قوانین و هنجارسازی نقش کلیدی در شکل دادن و گسترش حقوق بین الملل دارند. قواعد حقوقی و نهادهای بین المللی می توانند هزینه های حفظ سیستم را کم کنند و بر مشروعیت اقدامات قدرت های بزرگ بیفزایند. بنابراین پژوهش حاضر مدعی است قدرت های بزرگ شکل دهنده، تثبیت کننده و حامی قواعد حقوقی می باشند. در این راستا بر مبنای روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از داده های تاریخی به نقش قدرت های بزرگ نظام بین الملل در ایجاد و گسترش حقوق بین الملل پرداخته است.
قدرت های بزرگ و تحولات حقوق بین الملل؛ با تأکید بر حقوق فضا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال نهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۶ (پیاپی ۶۶)
279 - 307
حوزه های تخصصی:
بسیاری از پژوهشگران معتقدند حقوق بین الملل طی قرون اخیر در راستای تحقق اهداف قدرت های بزرگ و در سایه آن شکل گرفته و رشد یافته است. در این راستا اینپرسش مطرح می شود که قدرت های بزرگ نظام بین الملل چرا و چگونه در شکل گیری و گسترش حقوق بین الملل تعیین کننده می باشند؟ به نظر می رسد قدرت های بزرگ به علت جایگاهی که به لحاظ توانمندی های مختلف دارند به طرق مختلفی مانند عرف سازی و شکل دادن به معاهدات بین المللی می توانند در ایجاد و گسترش حقوق بین الملل مؤثر باشند. هدف مقاله بررسی نقش قدرت های بزرگ در تحولات حقوق بین الملل بویژه حقوق فضایی است. همانطور که قدرت های بزرگ، حقوق بین الملل کلاسیک را که قبلاً وجود نداشت، به وجود آورده اند؛ در عصر مدرن نیز این جایگاه و توانمندی قدرت های بزرگ بخصوص در زمینه تکنولوژی و فناوری است که به این قدرت ها فرصت داده است تا در این موارد پیشقدم باشند. بنابراین مقاله مدعی است قدرت های بزرگ شکل دهنده، تثبیت کننده و حامی قواعد حقوقی می باشند. در این راستا سعی بر این است که بر مبنای روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از داده های تاریخی، نقش قدرت های بزرگ بویژه ایالات متحده امریکا و روسیه در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد.
هژمونی دلار در سده بیست و یکم: کاوشی در مؤلفه های تداوم یا زوال در چارچوب نظام پولی بین المللی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تداوم یا زوال دلار امریکا به مثابه یک پول بین المللی فراگیر، یکی از مهم ترین مباحث حوزه اقتصاد سیاسی بین المللی از آغاز سده بیست و یکم بوده است. درحالیکه برخی با اشاره به تداوم ایفای نقش مسلط امریکا در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان، از تداوم هژمونی دلار سخن به میان می آورند، برخی دیگر با برشمردن نشانه های ضعف اقتصادی و بدیل های بین المللی، از کاهش سلطه این پول بین المللی صحبت می کنند. انجام پژوهش حاضر با دو هدف همراستا صورت گرفته است: نخست، شناخت محورهای مؤثر در تداوم یا زوال هژمونی دلار در سده بیست و یکم با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی و استفاده از داده ها و آمارهای موجود و دوم، بررسی سناریوهای منتج از این مؤلفه ها و ارزیابی آن ها با اتکا به روش سناریونویسی. این مقاله با طرح این پرسش که هژمونی دلار درجایگاه پول بین المللی با چه روندی در حوزه تداوم یا زوال در سده بیست و یکم مواجه است، بر این ادعاست که با وجود محورهای مختلف مؤثر در تداوم یا زوال هژمونی دلار امریکا و قدرت بالای مؤلفه های تداوم، به نظر می رسد عملکرد قدرتمند و تداوم سلطه دلار درجایگاه پول بین المللی شدیداً مرتبط با تداوم نظام بین المللی موجود و تضمین ثبات آن توسط امریکا خواهد بود. یافته های این پژوهش در چارچوب نظریه ثبات هژمونیک نشان می دهند که براساس پیش برنامه سوم بسته به تمایل، اراده و تولید کالاهای عمومی از جانب امریکا در کوتاه و میان مدت، هژمونی دلار با فرازوفرودهایی تداوم خواهد داشت؛ اما در بلندمدت امکان شکل گیری نظام پولی متکثر چند ارزی و تبدیل دلار به ارزی در میان سایر ارزها وجود دارد.
ارزیابی سیاستِ نهادهای بین المللی در قبالِ اپیدمیِ کرونا در ایران (با تاکید بر اقتصاد سیاسی نوگرامشی گرایی)
حوزه های تخصصی:
همه گیریِ جهانی کووید-19 موجبات آن را فراهم نمود تا از این طریق بتوان ابعادِ گونا گون این بحران جهان گستر را مورد واکاوی و ارزیابی قرار داد. یکی از مواردی که برای کشورمان بسیار مهم تلقی می شود، مقوله سیاستگذاریِ نهادهای بین المللی در مواجهه با ایران در زمانه و زمینه بحران های عالَم گیر است. نهادهایِ جهانی تحت تاثیر بلوک های قدرت و هژمون های جهانی رویکرد سیاست زده را جایگزین رهیافت سیاستگذارانه خود می کنند. نویسندگان تلاش می کنند و با استفاده از چهارچوب نوگرامشی گرایی علت این بحران ها را از نقد سرمایه داری متاخر و آسیب ها و چالش های منبعث از آن آغاز نمایند. سپس با تاکید بر نقش نهادهای بین المللی در سیاستگذاری جهانی به این سوال پاسخ دهند که نهادهای فوق چه نسبتی با سیستم سرمایه داری متاخر و نمایندگان آن دارند؟ سپس با روش فراترکیبِ ادبیاتِ نظریِ نوگرامشین ها در اقتصاد سیاسی بین الملل به سوال اصلی مقاله یعنی علت رفتارهای متناقض نمای این نهادها و بازیگرانِ غیردولتی در قبال ایرانِ درگیرِ اپیدمی کرونا چیست، پاسخ دهند. فرضیه این پژوهش نیز این است که برداشت ساده انگارانه از نظام بین الملل، مکانیسم همکاری بین المللی را به خوبی مورد ژرفاکاوی قرار نمی دهد و از این رو هژمون با سازواره ای سلسله مراتبی در پی صورت بندی جانبدارانه سیاست گذاری جهانی بوده است.
تأملی بر دیالکتیک افول گرایی و بازسازیِ هژمونی آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال اول بهار ۱۴۰۰ شماره ۱
119 - 145
حوزه های تخصصی:
هژمونی، مهم ترین کلیدواژه معرفِ قدرت آمریکا در نظام بین الملل از زمان پایان جنگ سرد تاکنون بوده است. در این میان، افول گرایان به عنوان منتقدین تداوم قدرت هژمونیک آمریکا در سیاست جهانی، با تأکید بر مسائلی نظیر تضعیف مؤلفه ها و شاخص های مقوّمِ هژمونی آمریکا، منطق افول و صعود قدرت های بزرگ و دیگر مشکلات بنیادین اقتصادی و اجتماعی داخلی این کشور معتقدند که آمریکا هم اکنون دوره سرازیری ابرقدرتی در جهان را طی می کند و باید از دوره پساهژمون سخن گفت. از سوی دیگر، طرفداران بازسازی، با تکیه بر اختلاف فاحش قدرت اقتصادی، نظامی و فنّاورانه آمریکا با سایر قدرت های بزرگ، توانمندی ویژه آمریکا در احیای قدرت خویش و تجربه چرخه های افول و بازسازی در تاریخ هژمونی آمریکا، شرایط کنونی را صرفاً نشانگر دوره گذار و تداوم عصر آمریکایی در نظام بین الملل می دانند. این مقاله می کوشد با تمرکز بر این سؤال که تضعیف شاخص های قدرت سخت افزاری و نرم افزاری آمریکا، چه چشم اندازی را از افول یا تجدید حیات مؤلفه های قدرت این کشور نشان می دهد، به بررسی استدلال های دو دیدگاه مذکور بپردازد. فرضیه این پژوهش که به روش توصیفی - تحلیلی موردبررسی قرار گرفته، نشان می دهد برخلاف تجربه چرخه های افول و بازسازی در تاریخ هژمونی آمریکا در نظام بین الملل و دیدگاه اندیشمندانی نظیر هانتینگتون، آمریکا فاقد توان بازسازی هژمونی خود بوده و وارد افول غیرقابل بازگشت شده است.
ایالات متحده؛ جایگاه و قدرت هژمون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال اول تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲
63 - 91
حوزه های تخصصی:
بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، ایالات متحده به دلیل برتری در قدرت، به یک قدرت بلامنازع (هژمون) تبدیل شد. در قرن بیست و یکم، با توجه به تحولات جهانی، نظم بین الملل و تغییر سیاست بین الملل جایگاه هژمونی ایالات متحده آمریکا را با چالش های جدیدی مواجه نمودند. در این راستا، سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که آیا در دهه دوم قرن حاضر، ایالات متحده همچنان جایگاه و قدرت هژمون خود را حفظ نموده است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که ایالات متحده دیگر در جایگاه هژمون قرار ندارد. در ارتباط با قدرت این کشور در حوزه قدرت سخت، همچنان جایگاه برتر را در بخش قدرت نظامی حفظ نموده، اما در بخش قدرت اقتصادی و در مقایسه با رشد اقتصادی چین، مشخص می شود که جایگاه اقتصاد ایالات متحده نسبت به قبل متزلزل شده و دیگر به عنوان تنها قدرت برتر در این زمینه محسوب نمی گردد. در حوزه قدرت نرم و در بخش فرهنگ نیز، زوال نسبی در آموزش دیده می شود و در بخش ارزش ها و مشروعیت، به دلیل سیاست خارجی ایالات متحده مبتنی بر «اول آمریکا» و اقدامات یک جانبه گرایی، زوال نسبی در نظم هژمونی لیبرال مبتنی بر دموکراسی و تضمین امنیتی ایالات متحده، حوزه قدرت نرم ایالات متحده با افول نسبی مواجه شده است. در نتیجه می توان اظهار داشت که ایالات متحده در توانمندی هایش دچار افول نسبی شده است. پژوهش حاضر پژوهشی توصیفی-تحلیلی بوده و روش گردآوری اطلاعات به صورت داده های مختلف، از طریق استفاده از منابع کتابخانه ای و مجازی است.
جایگاه سازمان های بین المللی در سازوکار موازنه نرم عصرپساجنگ سرد(مقاله علمی وزارت علوم)
ساختار نظام بین الملل پس از جنگ سرد، به زعم عده ای از اندیشمندان نوعی ساختار تک -تک /چندقطبی است که در آن آمریکا قدرتی بلا منازع بوده و در این نظام، برقراری موازنه سخت سنتی علیه تنها ابرقدرت امکان پذیر نمی باشد. به همین دلیل نظریه موازنه نرم در تکمیل نظریه موازنه قدرت سنتی و برای توضیح شکل غیرنظامی توازن بعد از جنگ سرد و به ویژه بعد از جنگ عراق و اتخاذ سیاست های یکجانبه گرا و تهاجمی آمریکا و ناتوانی قدرت های بزرگ مخالف برای بازداشتن آمریکا از این سیاست مطرح شد. در واقع در شرایط کنونی با برتری آمریکا موازنه نرم عبارت از هماهنگی آگاهانه اقدامات دیپلماتیک به منظور کسب نتایجی بر خلاف ترجیحات آمریکا است. از این رو موازنه نرم در پی آن است که توانایی ایالات متحده برای تحمیل ارجحیت های خود بر دیگران را محدود کند. باتوجه به تحول در ساختار نظام بین الملل از نظام دوقطبی به تک قطبی بر پایه یک جانبه گرایی آمریکا نقش سازمان های بین المللی به عنوان نماد چند جانبه گرایی در مقابل آمریکا در عصر بعد از جنگ سرد افزایش یافته است. از این منظر سازمان های بین المللی منطقه ای و جهانی به مثابه ابزاری دیده می شوند که طی آن کشورها در پی ایجاد موازنه در برابر قدرت هژمون آمریکا به طور مسالمت آمیز هستند.پرسش پیش روی نگارندگان آن است که نقش سازمان های بین المللی در نظریه موازنه نرم قدرت پسا جنگ سرد چگونه ارزیابی می گردد؟ انگاره ای که در مقام پاسخ ارائه می گردد آن است که با توجه به تحول مفهوم قدرت و سازوکارهای توازن بخشی قدرت در دوران پساجنگ سرد، سازمان های بین المللی منطقه ای و جهان شمول در کنار دیگر ابزارهای نرم موازنه سازی،از جایگاه و کارکرد متفاوت تری نسبت به دوران قبل برخوردارند. این نوشتار با روش توصیفی و تحلیلی و گردآوری کتابخانه ای داده ها و با رهیافت توازن نرم قدرت به هماوردی با پرسش و انگاره برگفته برآمده است.
جدال های امنیتی ایران-عربستان از منظر اقتصاد سیاسی بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ششم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۲۲)
109 - 125
جدال های ایران-عربستان مجالی نو برای مداقه ای ژرف تر به تعارض های منطقه ای و بین الملل و با هدف ترسیم چشم اندازی نو نظم و نسق یافت. دغدغه این سطور چنین پدیدار شد؛ فرایندهای منازعه میان ایران-عربستان از منظر اقتصاد سیاسی بین الملل چگونه صورت بندی می گردد؟ آیا جدال صرفا یک مساله هویتی-فرقه ای است؟ نگارش این مجال با این فرضیه نظم خود را یافت که فرایندهای متعارض اقتصاد سیاسی و نو مرکانتلیسم دولتی، مالیه بین الملل و تکنیکال تولید فرامدرن و شرکت های چند ملیتی پس از کنفرانس برتن وودز استعداد ایجاد چالش امنیتی میان دولت ها را بیش از گذشته فراهم کرده است. به سخن دیگر دیگر دولت ها اینک به مثابه گذشته حاکم بلامنازعه نظام بین الملل نیستند و پارامترهای اقتصادی در ایجاد گسل ها بسیار اثرگذار هستند. تضادهای ایران-عربستان هم خارج از این تقارن نبوده و تنش ها ناشی از تعارض ساختار و اقتصادی سیاسی نظام بین الملل ناشی گشته است؛ بدین قرارکه منافع هژمون (آمریکا) در همپوشانی با سرمایه داری بین المللی (تسلیحاتی، نفت، فناوری، تجارت اینترنتی و غیره...) باعث تعارض میان ایالات متحده و بازیگران کلیدی در مناطق (ایران) خواهد شد. متعاقب این رویداد آمریکا برای حفظ موازنه و تامین منافع شرکت های چند ملیتی فرامدرن و هژمون بازارکوشش خود را بر جلوگیری از نسج یافتن قدرتی نو ظهور در خاورمیانه معطوف خواهد کرد. پی آمد گسترش تضاد ساختاری میان قدرت منطقه ای (ایران) و هژمون منازعه نیابتی میان ایران-عربستان درشکل هویتی نیابتی محتمل خواهد بود.
جایگاه گروه های نیابتی در راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره دهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۵)
131 - 162
توسل به گروههای نیابتی و جنگهای واسطه ای ریشه در رقابت ابرقدرتها در دوران جنگ سرد دارد. پس از فروپاشی نظام دوقطبی، بازیگران اصلی در غرب آسیا به طور فزاینده بجای برخورد مستقیم نظامی ترجیح داده اند از این گروهها استفاده کنند که خود عاملی اساسی در بازتعریف نظم منطقه ای بوده است.در همین راستا هدف این پژوهش فهم جایگاه گروه های نیابتی در راهبرد سیاست خارجی ایران است. سوال اصلی این است که:«علت اِقبال و توجه جمهوری اسلامی ایران به گروههای نیابتی در خاورمیانه پس از فروپاشی نظام بین الملل دوقطبی چیست و این گروهها در راهبرد امنیت ملی ایران چه جایگاهی دارند»؟ فرضیه پژوهش از این قرار است که: «ایران با رهیافتی امنیت محور با هدف افزایش عمق استراتژیک و نیز با رهیافتی منفعت محور برای حل پارادوکس تنش زدایی در مناسبات بین المللی همزمان با حفظ آرمانها به دنبال حمایت از گروههای نیابتی در منطقه بوده و جایگاه این گروهها در راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی نهادینه کردن نوعی موازنه در برابر تهدیدات دشمنان در مناطق پیرامونی ایران است». براساس یافته های تحقیق، حمایت از گروههای همسو در منطقه براساس یک منطق استراتژیک و نوعی نبرد نامتقارن در مقابل توطئه های آمریکا برای دفاع از موجودیت و تامین امنیت ملی جمهوری اسلامی است که گاهاً این منطق استراتژیک همسو با تفکرات ایدئولوژیک قرار گرفته و به نوعی همدیگر را تکمیل و تقویت می کنند. چارچوب نظری پژوهش واقعگرایی نئوکلاسیک(نظریه موازنه تهدید) و روش پژوهش تاریخی - تحلیلی و ابزار گردآوری داده ها کتابخانه ای و اسنادی است.
تحلیل سیاست های امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران براساس نظریه نئوگرامشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آفاق امنیت سال ۱۴ بهار ۱۴۰۰ شماره ۵۰
127 - 151
حوزه های تخصصی:
روابط جمهوری اسلامی ایران و امریکا در طول دهه های گذشته یکی از پیچیده ترین و درعین حال حساس ترین روابط دو کشور در نظام بین الملل بوده است. الگوی رفتاری این دو کشور درقبال همدیگر مبتنی بر تعارض و تخاصم بوده که با انعقاد توافق برجام، انتظار می رفت این مدل می تواند الگویی برای حل وفصل مسالمت آمیز سایر موضوعات اختلافی دیگر ما بین امریکا و ایران مورد استفاده قرار گیرد، اما برخلاف تصور برخی تحلیل گران، امریکا به صورت یکجانبه از توافق خارج شد و نشان داد که الگوی رفتاری تعارضی آن کشور درقبال ایران کماکان ادامه داشته و تعدیلی در الگوی رفتاری صورت نگرفته است. بنابراین، این مقاله با استفاده از نظریه هژمونی نئوگرامشیسم و مبتنی بر روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع اینترنتی و کتابخانه ای درصدد پاسخ به این سؤال است که سیاست های امریکا درقبال جمهوری اسلامی ایران براساس نظریه نئوگرامشی چگونه قابل تبیین است؟ در پاسخ به این سؤال فرضیه ای به این صورت طرح می شود که سیاست های امریکا درقبال جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر نظریه نئوگرامشی ها شامل؛ ایده سازی علیه ایران با هدف مشروعیت زدایی از آن؛ دیپلماسی اجبار و همچنین مشروعیت بخشی فشار علیه ایران ازطریق نهادهای بین المللی بوده است.
جایگاه سازمان های بین المللی در ساز و کار موازنه نرم در عصر پساجنگ سرد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روابط بین الملل دوره ۱۲ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۴۷)
403 - 371
حوزه های تخصصی:
ساختار نظام بین الملل پس از جنگ سرد، به زعم عده ای از اندیشمندان نوعی ساختار تک -تک /چندقطبی است که در آن آمریکا قدرتی بلا منازع بوده و در این نظام، برقراری موازنه سخت سنتی علیه تنها ابرقدرت امکان پذیر نمی باشد. به همین دلیل نظریه موازنه نرم در تکمیل نظریه موازنه قدرت سنتی و برای بازداشتن آمریکا از این سیاست مطرح شد. در واقع در شرایط کنونی با برتری آمریکا موازنه نرم عبارت از هماهنگی آگاهانه اقدامات دیپلماتیک به منظور کسب نتایجی بر خلاف ترجیحات آمریکا است. باتوجه به تحول در ساختار نظام بین الملل از نظام دوقطبی به تک قطبی بر پایه یک جانبه گرایی آمریکا نقش سازمان های بین المللی به عنوان نماد چند جانبه گرایی در مقابل آمریکا در عصر بعد از جنگ سرد افزایش یافته است. از این منظر سازمان های بین المللی منطقه ای و جهانی به مثابه ابزاری دیده می شوند که طی آن کشورها در پی ایجاد موازنه در برابر قدرت هژمون آمریکا به طور مسالمت آمیز هستند.پرسش پیش روی نگارندگان آن است که نقش سازمان های بین المللی در نظریه موازنه نرم قدرت پسا جنگ سرد چگونه ارزیابی می گردد؟ انگاره ای که در مقام پاسخ ارائه می گردد آن است که سازمان های بین المللی منطقه ای و جهان شمول در کنار دیگر ابزارهای نرم موازنه سازی،از جایگاه ویژه ای در دوران پساجنگ سرد برخوردارند. این نوشتار با روش توصیفی و تحلیلی و گردآوری کتابخانه ای داده ها و با رهیافت توازن نرم قدرت به هماوردی با پرسش و انگاره برگفته برآمده است.