مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
نمایشنامه
حوزههای تخصصی:
رند در زبان پارسی از دیرباز مورد استفاده قرار گرفته و حامل معانیِ مثبت و منفیِ بی شماری در آثار کهن است. حافظ برخلاف اکثر پیشینیانِ خود، نگرشی سطحی و منفی به رندان ندارد و بالعکس آن ها را ریاستیز، عصیانی و حقیقت جو معرفی می کند که در راهی دشوار و عوام گریز، مولّد انقلاب های فردی و اجتماعیِ مختلفی بوده اند به طوری که حافظ پژوهانِ بسیاری این مفهوم را مهم ترین دستاورد فکریِ حافظ میدانند. از برآیند این خصایص نیز می توان به کُنش گریِ رندان به مثابه یک شخصیّت نمایشی اشاره کرد. بهرام بیضایی(نمایشنامه نویسی که توجّه بی شائبه او به آثار کهن غیر قابل انکار است) گزینه مناسبی برای پی گیریِ این مفهوم است چه بسا که روحیه قهرمانی و انقلابیِ موجود در آثار او در پیوند با اسطوره و کهن الگوها بر جنبه ها و خصلت های راز آمیز، عصیانی و شوریدگیِ شخصیّت هایش صحّه می گذارد. نگارندگان برای اثبات هویّت وجودیِ شخصیّت رند(که به واسطه ویژگی هایش نمایشی است) برآن هستند تا با نگاهی نو، دستاورد شعریِ حافظ را مورد پژوهش قرار داده و با توجّه به اهمیّت شخصیّت پردازی در ادبیّات نمایشی در راستای ادبیّات تطبیقی به بسط شخصیّت رند در شعر و نمایش بپردازند. بنابراین ضمن برشمردن ویژگی های رندی و رندگونگی در غزلیّات حافظ و پی بردن به اصل این مفهوم، انواع تقسیم بندیِ یک شخصیّت دراماتیک را بررسی کرده و پس از آن به تطبیق خصایص رند حافظ با ویژگی های یک شخصیّت نمایشی پرداخته می شود و از حاصل این رهیافت سه نمایشنامه عروسکیِ بیضایی مورد تحلیل و بررسی قرار خواهد گرفت.
پژوهشی در تاریخنگاری بیهقی
حوزههای تخصصی:
در این مقاله کوشش کرده ایم، با ذکر مستنداتی از متن کتاب تاریخ بیهقی و نیز مستند به برخی از ویژگی های داستانی در آثار معاصران، اثبات نماییم که تاریخ بیهقی فراتر از کتاب تاریخ در معنای مصطلح و در حقیقت یک اثر پرمحتوای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و ادبی با زمینه های داستانی همچون داستان تاریخی است؛ ضمن آن که ویژگی های گزارش، روزنامه و فیلم نامه نویسی را هم یکجا داراست. و لذا تاریخی است از لونی دیگر. این اثر همچون اثری ادبی است که مشحون از فصاحت و بلاغت است و آیینه تمام نمای بخشی از اوضاع و احوال دوره غزنویان است. توصیفات بسیار عالی و شبه سینمایی بیهقی محل تأمّل بسیار است؛ نظیر توصیفات بسیار کار آمد و در عین حال دراماتیک «مراسم اعدام حسنک». بیهقی به رسالت اخلاقی قائل بوده، اثرش به کتاب اخلاق شبیه است و زبان بیهقی زبان مؤدِّب و مربّی است؛ او هر کلامی را بر زبان نمی راند و سخن را آراسته و پیراسته می کند، طول و عرضی که او به کارش داده، «قالب تنگ تاریخ را شکسته» و تاریخ او را به قلمرو ادبیات و رمان وارد کرده است. بیهقی دبیر، با همّت و پشتکار و حوصله فراوان در مشاهده و ثبت جزئیّات و صحنه آرایی و به تصویر کشیدن وقایع و شخصیت پردازی و گفتگونویسی و ایجاد حسّ تعلیق و انتظار در مخاطبانش، توانست اوّلین رمان تاریخی ادبیات فارسی را با محوری ترین عنصر، یعنی «شخصیت پردازی» بنویسد.
تصویرکودک در نمایشنامه های دهه چهل بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم کودکی و نمایشنامه نویسی در ایران، به مفهوم غربی آن، محصول شرایط نوین اجتماعی است که از عصر مشروطه آغاز شد. این روند، در دهه چهل به اوج بالندگی و شکوفایی و تغییر رسید. پیوستگی و دگرگونی انگاره کودکی و نمایشنامه را در آثار نمایشنامه نویسان جریان سازی همچون بهرام بیضایی می توان مشاهده کرد. در این نوشتار، تصویر و انگاره کودکی، در نمایشنامه های دهه چهل وی، که کودک در آن حضور دارد، به روش تحلیل کیفی محتوا، با رویکردی مبتنی بر نظریه های جامعه شناسی کودکی بررسی شد. از میان این آثار، فقط در شش نمایشنامه، حضور و تصویر کودک دیده شد. این نمایشنامه ها عبارتند از: عروسک ها، غروب در دیاری غریب، قصه ماه پنهان (یا سه نمایشنامه عروسکی )، سلطان مار، ساحل نجات و گمشدگان. بر اساس نتایج به دست آمده، در سه نمایشنامه عروسکی؛ عروسک ها، غروب در دیاری غریب، قصه ماه پنهان ، سیر تدریجی هویت بخشی به کودک را می توان مشاهده کرد. در نمایشنامه سلطان مار ، بیضایی، فارغ از نگاهی متأثر از دوآلیته اساطیری و پیش جامعه شناختی، کودک را آمیخته ای از نیکی و شر می داند. در ساحل نجات او، دختر - طبیعت را همزاد و همسان می داند و نشان می دهد چگونه کودک و طبیعت در نقطه ای یگانه می شوند. روند تغییر و به گونه ای تکاملِ تصویر کودک را، در نمایشنامه گمشدگان می توان دید. کودک در این نمایشنامه، در سیری تدریجی، به شورش گر و عصیان گری تبدیل می شود که در برابر استیلاء بزرگسالان می ایستد و چرخه ستم پذیری را می شکند. به جز این تصاویر اصلی، درآثار نمایشی بیضایی، گاه کودک همچون شیء است و حضوری تزئینی دارد.
مروری بر بازترجمه های دکتر مهوش قویمی از دو نمایشنامه کامو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم آبان ۱۳۹۹ شماره ۸ (پیاپی ۸۴)
127-147
دکتر مهوش قویمی محقق و استاد دانشگاه و یکی از متخصصان بنام در زبان و ادبیات فرانسه که عمده شهرت ایشان در ترجمه، مربوط به آثار کریستین بوبن است، بازترجمه نمایشنامه های Le malentendu و Les Justes ،دو اثر از آلبر کامو را در کارنامه خود رقم زده است. نشر آشیان سال 1389 این دو بازترجمه را در یک مجلد با نام سوء تفاهم و عادل ها روانه بازار کرد، سپس در سال 1397 به چاپ دوم رساند. در نوشتار پیش رو نگاهى اجمالى به پیرامتنیت، رویکردهای ترجمه نمایشنامه و مشکلات آن، پیشینه ترجمه دو اثر مورد بحث در ایران و چرایی بازترجمه داشته سپس با طرح مثال هاى عینى از هر دو برگردان، این دو نمایشنامه را از بعد متنی بررسی می کنیم و می کوشیم نگاهی کلی به رویکرد ترجمه در این دو اثر داشته باشیم. بحث در باب اجراپذیری که عنصر بنیادین هر نمایشنامه است، مفصل است و در این نوشتار نمی گنجد و به خبرگان این حوزه سپرده می شود. در برگردان این دو اثر محتوای متن اصلی ، تا آنجا که مقصود را می رساند ترجمه و پیام منتقل شده اما صرف نظر از جنبه اجراپذیری در بعد متنیت گاهی شتابزدگی و ترجمه لفظ به لفظ مشهود است.
نگاه انتقادی تحلیلی به ساختار و محتوای کتاب أدب المقاومه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۹۰)
97-121
کتاب «أدب المقاومه» (1970م) تألیف غالی شکری، نقد انواع ادبی مقاومت است و موضوع اصلی آن بر مدار نمودهای قهرمانی در آثار ادبی ملل می چرخد. این آثار، گلچینی از رمان ها، افسانه ها، نمایشنامه ها و اشعار هستند. مقاله حاضر با روش توصیفی، تبیینی و تحلیلی، و براساس رویکرد انتقادی تحلیلی به ارزیابی ساختاری و محتوایی کتاب «أدب المقاومه» توجه دارد. شاخص های ارزیابی ساختاری کتاب، شامل طرح جلد، عنوان کتاب، فهرست مطالب، زبان اثر، صفحه آرایی، کتاب نامه، پانویس ها و نمایه اطلاعات است. ارزیابی محتوایی نیز متوجه تحلیل شکری از نمودهای قهرمانی در ادبیات مقاومت ملل است. نتایج پژوهش نشان می دهد: عنوان، طرح جلد و فهرست مطالب کتاب نیازمند بازنگری است. زبان کتاب سلیس و نگارش آن شیواست. محتوای کتاب بین ادبیات مقاومت ملل به شکل نامتوازن تقسیم شده است؛ %64.66 ظرفیت کتاب به ادبیات مقاومت عربی و %35.34 به ادبیات مقاومت سایر ملل اختصاص دارد. نویسنده به ادبیات مقاومت در مصر و فرانسه بیش از سایر ملل توجه دارد.
استراتژی به مثابه چندگانه پنداری: روش ابداعی استعاره-نمایشنامه پژوهی یادگیرنده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم سازی مدیریت استراتژیک با انبوهی از استعاره ها همراه شده است. از دیرباز تا کنون، صاحبنظران حوزه مدیریت استراتژیک برای تعریف مفهوم استراتژی از تمثیل ها و تشبیه های متنوعی بهره برده اند. هدف از انجام این پژوهش، درک واگرایی های شناختی بین اعضای سازمان از مفهوم استراتژی، تحلیل تاثیرات اجتماعی این چندگانگی مفهومی بر روی رفتارها و اقدامات پنهانی اعضای سازمان و نهایتاً آموزش اعضای سازمان در راستای دستیابی به همگرایی مفهومی به کمک روش نوآورانه استعاره-نمایشنامه پژوهی یادگیرنده می باشد. روش شناسی نوآورانه مقاله از این جهت ارزشمند است که به کمک تحلیل استعاره به درک معانی ذهنی کاربران از مفهوم استراتژی کمک می کند، باعث تشخیص تفاوت های شناختی بین برداشت های ذهنی کاربران از مفهوم استراتژی می شود، با بهره برداری از تحلیل نمایشنامه ای نسبت به احتمال شکل گیری رفتارهای پشت صحنه (پنهانی) در سازمان هشدار می دهد در این پژوهش، شرکت هیروآسانسور برای مطالعه موردی انتخاب شده است. یافته های پژوهش حاکی از چندگانه پنداری اعضای سازمان در مورد مفهوم استراتژی و احتمال شکل گیری رفتارهای پنهانی است
جلوه های موسیقایی روایت های چندآوا در ادبیات داستانی و نمایشی ایران؛ نمونه های مطالعاتی بازی آخر بانو اثر بلقیس سلیمانی و نمایشنامه افرا نوشته بهرام بیضائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روایتهای چندآوا به یک معنا ناظر بر متونی ادبی یا نمایشی هستند که در آنها چند رشته سخن متفاوت و متنوع بهگونهای همزمان به طرح یک واقعه یا بازنمود روایی آن میپردازند. در این نوع از شیوه های بیان ادبی، راوی معمولاً در نقش دو یا چند شخصیت ظاهرشده و همزمان از چند تراز روایی مختلف به طرح و گسترش رخداد مورد نظر خود اقداممیکند. ازاینرو، صدای راوی داستان نهتنها در موقعیتی حاکم یا مسلط بر فراز صداهای دیگر اشخاص حاضر در جهان ادبی یا نمایشی قرارنگرفته بلکه برعکس کاملاً همجوار و همتراز با آنها نیز شنیدهمیشود. بنابر آنچه بیانشد، در این مقاله تلاش شدهاست تا با تکیه بر پارهای از الگوهای نظری رایج در سازماندهی اصوات و تنظیم قطعات موسیقایی و بهکارگیری روش پژوهش تطبیق مقایسهای، به نحوه عملکرد کانونهای روایی و نقش آنها در پیشبرد داستان و نمایشنامه توجهشود. مسأله آن هم بر طرح شاخصها و شواهدی مبتنیبر همترازی عملگرهای چندآوایی در جهانهای داستانی و نمایشی ایران استوار است. نگارندگان در پژوهش حاضر برای طرح و توسعه ایده اصلی خود به مقایسه جلوه های چندآوا در رمان بازی آخر بانو از بلقیس سلیمانی (1388) و نمایشنامه افرا،یا روز میگذرد از بهرام بیضایی (1391)پرداخته و با مراجعه به مهمترین آموزه های میخائیل باختین، قابلیتهای چندآوایی در الگوی روایتگری دو نمونه یادشده رابررسیکردهاند. یافته های حاصل از سنجش کیفی مؤلفه های چندآوای این پژوهشبیانگر این است که حضور متکثر صداهای گروهی، گسست انحصار در ایفای نقش عاملیتهای روایی، سیالیت و انعطافپذیری سویه های روایتگری ادبی یا نمایشی و البته چگونگی توزیع اصوات میان اشخاص داستان و نویسندگان این آثار، گمان تطبیق تجربهای چندآوا را در این نمونه های مطالعاتی تأییدمیکند.
بررسی و تحلیل بازتاب اندیشه های اگزیستانسیالیستی، در آثار ادبی و فرهنگی مصطفی رحیمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اگزیستانسیالیسم یکی از مکتب های فکری تأثیرگذار بر اندیشه های حاکم بر ادبیات داستانی دهه های 40 و 50 ایران بوده است. شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه در آن دوران و احساس نیاز به ایجاد تغییر و به کارگیری اندیشه های نو و هم چنین ماهیت مکتب اگزیستانسیالیسم و ارتباط ویژه ی آن با ادبیات، موجبات گرایش روشنفکران و نویسندگان به این فلسفه را فراهم کرد و در پی آن آثاری با ماهیتی اگزیستانسیالیستی یا تأثیر پذیرفته از آن نوشته و عرضه شد. این جستار برای نشان دادن چگونگی تأثیر پذیری آثار دوره ی یادشده از اندیشه های اگزیستانسیالیستی، برخی از آثار مصطفی رحیمی(1305 – 1381 ش)، نویسنده و مترجم آثار سارتر در ایران، را مورد بررسی قرارداد. تأکید رحیمی بر به کارگیری مکرر و هدف مند مؤلفه های اصلی فلسفه ی اگزیستانسیالیسم چون: تقدم وجود، آزادی، انتخاب، مسئولیت، وانهادگی، پوچی، دلهره و اصالت شخصی یا اخلاق اگزیستانسیالیستی و توجه به ادبیات متعهد، در آثار منتخب این پژوهش، تأثیرپذیری او از این مکتب را به خوبی نشان داد. روش این پژوهش توصیفی تحلیلی است و حوزه ی مطالعه در آن رمان «اتهام»، نمایشنامه های «تیاله» و «آناهیتا» و مقاله ای از مجموعه مقالات «دیدگاه ها» از آثار مصطفی رحیمی است.
نقش واژه ها و تعابیر عامیانه در بازتاب انتقادات اجتماعی؛ مطالعه موردی: «پنج نمایشنامه از میرزا آقا تبریزی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی سال ۷۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۴۴
217 - 245
حوزههای تخصصی:
«پنج نمایشنامه» نوشته میرزا آقا تبریزی از نخستین نمایشنامه های ادب فارسی است که اوضاع نابسامان و ناگوار دوره ناصری را با انشایی آمیخته به طنز نشان می دهد. این نمایشنامه ها با وجود نداشتن وحدت زمان، مکان و موضوع به دلیل دربرداشتن برخی از حقایق تاریخی اهمیّت دارند. جایگاه و اعتبار عنصر گفت وگو در نمایشنامه ها از عوامل تأثیرگذار بر بسامد حضور تعابیر عامیانه در این نوع ادبی است. در متون ادبی مردم پسند، سازه های دستوری و واژگانی زبان عامّه که به دلیل برجستگی، کانونی می شوند، با توجّه به قابلیّت های خود، تصاویری از واقعیّت های اجتماعی را که مورد انتقاد نویسنده است، گاه با صراحت و زمانی با کنایه ترسیم می کنند. در این پژوهش که به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام شده است، واژه ها و تعابیر فرهنگ عامه که ظرفیّت نمایشی روایت ها را بالا می برند و در انعکاس اوضاع اجتماعی کارایی دارند، بررسی می شود. براساس یافته های این پژوهش در نمایشنامه های میرزاآقا تبریزی، عناصردستوری شدّت بخش، کنایات، صفات، قیدها و برخی از افعالی که خاستگاه اجتماعی آن ها فرهنگ عامّه است یا بسامد آن ها در تداول عامّه بیش تر است، حضوری چشمگیر دارند و به دلیل شفّافیت و قدرت القایی در بسترسازی برای اجرای نمایشنامه ها، یاریگر نویسنده اند . این واحدهای زبانی در بازگویی موضوعات فرهنگی و اجتماعی نیز نقشی تعیین کننده دارند. به همین روی می توان گفت گزینش واژه های نشاندار زبان عامّه در «پنج نمایشنامه از میرزاآقاتبریزی» عامدانه بوده و حضور هدفمند آن ها به گزارش روایات، بازتاب انتقادات اجتماعی و بیان شیوای نویسنده جهت داده است.
کارکرد کلام، حرکت، موسیقی و نور پردازی در آثار نمایشی رابرت ویلسون (با توجه به اجراهای ویرانی مرگ و دیترویت، اینشتین در ساحل، نامه ای به ملکه ویکتوریا و …)
منبع:
مطالعات هنر و زیباشناسی دوره دوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۳
107-119
حوزههای تخصصی:
رابرت (باب) ویلسون در۱۹۴۴درتگزاس به دنیا آمد و تا سن ۱۷سالگی لال بود، او نمایشی را بنیان نهاد که دارای دو مشخصه مهم و بارز است: الف- مدت زمان اجرای آن بسیار طولانی و غیر متداول است. ب- کلام در آن یا اصلاً وجود ندارد و یا اگر هست نقش همیشگی خود را ازدست داده است و به جای آن، افکت های تجسمی، صحنه نمایش را تحت تسلط خود درآورده اند. ویلسون با تکیه بر عناصر اجرایی آثار خویش، معتقد است که انسان ها احساس های خود را در دو سطح به ثبت می رسانند: در پرده برونی و در پرده درونی. آنچه آگاهانه مشاهده می شود بر پرده برونی به ثبت می رسد؛ حال آنکه رویاها و خاطرات بر پرده درونی ثبت می گردد. کلام، حرکت، موسیقی، نورپردازی و طراحی صحنه زیربنای آثار او را شکل داده است و تمام آنچه که در آثار وی جستجو می کنیم، حاصل ارتباطی است که بین این عناصر شکل یافته است. کارهای او بدون داستان، بدون شخصیت پردازی و بدون دیالوگ است. در صحنه، تنها حرکت، آهنگ، خطوط، گوشه ها، رنگ ها و سایه روشن ها را می بینیم و می شنویم. پرده ها و نورها در جریان زمان در حال تغییر و حرکت هستند. یکی از جنبه های مهم کار ویلسون زیبایی بصری آثار اوست که در استفاده از فضا و حرکت و دیدگاه قوی معماری، نوآورانه عمل می کند. نورپردازی نیز نقش مهم و فعالی در آثارش دارد. صدا و زبان لایه مهم دیگری است که در استفاده از آن، ابتکار قابل توجهی به خرج داده است. روش پژوهشی (در اینجا) کیفی با رویکردی توصیفی و تحلیلی است و بر اساس مطالعات کتابخانه ای و جمع آوری اطلاعات مکتوب انجام شده است. مسئله اصلی پژوهش واکاوی ارتباط عناصر اجرایی و تداوم روایت داستانی در آثار ویلسون است. در ادامه رویکرد شخصی او نیز به عنوان عاملی که از آن الهام می گیرد، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
بررسی شگردهای نمایشی کردن متن روایی در اقتباس های بهرام بیضایی از شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
شاهنامه به عنوان اثری بزرگ در حوزه ادبیات حماسی شرق، ظرفیت های زیادی برای تبدیل شدن به متن نمایشی دارد. این امکان البته نیازمند شناخت این متن و هم چنین آگاهی نسبت به نمایش شرق است. بهرام بیضایی به عنوان نویسنده ای مطرح در زمینه ادبیات نمایشی و با اتکا بر دانش و آگاهی خود در خصوص روایت شرقی و نمایش شرقی، توجه ویژه ای به روایات شاهنامه و تبدیل آن ها به متن نمایشی دارد. در این پژوهش چهار اثر از وی با نام های «اژدهاک»، «شب هزارویکم»، «سهراب کشی» و «سیاوش خوانی» که همگی بر اساس روایتی از شاهنامه به نگارش درآمده اند، بررسی شده است. در این بررسی، شگردهایی که بیضایی برای نمایشی کردن روایات اولیه از آن ها بهره برده، تبیین شده و هر یک با ذکر نمونه هایی مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که بیضایی برای نمایشی کردن روایات شاهنامه ، توجه شایانی به ابزار نمایش های شرقی، از جمله نقالی و تعزیه داشته و علاوه بر آن، با استفاده از شگردهایی چون شخصیت پردازی، کشمکش، مونولوگ و همچنین ابزار نمایش متادرام، از جمله نمایش درنمایش، فاصله گذاری و... به نمایشی کردن روایات اولیه پرداخته است.
مطالعه تأثیرات ایدئولوژی سرمایه داری در برساختن جایگاه سوژگی شخصیت ها در نمایشنامه همه پسران من
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره اول تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴
59 - 70
حوزههای تخصصی:
همه پسران من نمایشنامه ای است منتقدانه که شیوه زیست در جامعه سرمایه داری و عواقب هولناک ناشی از آن را بازتاب می دهد. در این نمایشنامه آرتور میلر به تناقض های موجود در نظام مبتنی بر اقتصاد لیبرالیستی در آمریکا می پردازد که از یک سو مدعی آزادی فردی و بهره-مندی از فرصت ها است و از سوی دیگر به پرداخت بهایی سنگین در اقشاری گسترده از جامعه منجر می شود. این تناقض از نگاه ایدئولوژیکی سرچشمه می گیرد که جامعه سرمایه داری، به زعم میلر، در بطن خود حامل آن است. پژوهش حاضر افزون بر نگاه انتقادی آرتور میلر در مقام نمایشنامه نویس، بر آراء و اندیشه های لوئی آلتوسر متکی شده است. در خوانش آلتوسر، افراد جامعه در برابر سیطره ایدئولوژی لیبرالیستی تبدیل به سوژه هایی مطیع و فرمانبر می شوند. در مقاله حاضر قصد آن است که با تحلیل نمایشنامه همه پسران من از منظر آلتوسر به این پرسش اساسی پرداخته شود که چگونه برساخت ایدئولوژیک می تواند با فراخوانی شخصیت های نمایشنامه، مخاطب ساختن آنان و تعریف آن ها در مقام "سوژه" بر روابط و مناسبات افراد تأثیر بگذارد و سمت و سوی کنش اجتماعی و کردار فردی آنان را تعیین کند. به این ترتیب هدف مقاله حاضر تحلیل کاراکترهای اصلی نمایشنامه همه پسران من در ساز و کار ایدئولوژیک جامعه سرمایه داری است. در این پژوهش از روش تحلیلی و توصیفی برای بررسی شخصیت ها یا سوژه های نمایشنامه بهره جسته ایم و تلاش کرده ایم کنش های آنان را بر مبنای برساخت های ایدئولوژیک جامعه سرمایه داری آمریکا تفسیر کنیم. نمایان شدن شکاف و تضاد بین "وعده های ایدئولوژیک" و "جایگاه سوژه" نتیجه حاصل از این واکاوی بوده است.
ما و افغان ها! بازنمایی مهاجران افغانستانی در نمایشنامه های معاصر ایرانی با رویکرد پسااستعماری (مورد پژوهی: گزیده ای از آثار محمد رحمانیان، حمید امجد و نغمه ثمینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسان ها از وطن خود، به وطنی دیگر می روند و در آن جا اقامت می کنند: این تعریفی ساده از یک موضوع پیچیده است. حضور این افراد در کشور دوم، نوعی از ادبیات را خلق می کند که اصطلاحاً «ادبیات مهاجرت»[1] نامیده می شود. این ادبیات را یا خود مهاجران، و یا نویسندگان کشور دوم خلق کرده و چون آیینه ، جنبه های مختلف زندگی مهاجران و نوع برخورد جامعه میزبان با آن ها را منعکس می کنند. یکی از راه هایی که می توان به خوبی نوع مواجهه جامعه مقیم با مهاجران و شیوه تحقیر مهاجران توسط آن را دریافت، مراجعه به آثار هنری و ادبی آن جامعه است. حضور مهاجران افغانستانی در ایران، موجب عکس العمل جامعه ایرانی نسبت به آن ها شده و این موضوع در آثار ادبی و هنری ایرانیان نمود پیدا کرده است. بررسی سه نمایشنامه: خروس (محمد رحمانیان)، بی شیر و شکر (حمید امجد) و بدون خداحافظی (نغمه ثمینی) نشان می دهد: اولاً، نویسندگان ایرانی نسبت به حضور افغان ها در کشور خود توجه نشان داده اند و بر اساس این حضور آثاری را خلق کرده اند، و ثانیاً، شکل و محتوای این آثار نشان دهنده نوع نگاه مبتنی بر نظریه پسااستعماری و نیز دید تحقیرآمیز بخشی از جامعه ایرانی نسبت به مهاجران افغانستانی است.
بررسی تحلیلی شخصیت پردازی و تعلیق در قصه های قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قصه های قرآن مجید، به سه گون? متفاوت بیان شده اند که هر کدام آنها از ویژگی های دراماتیک برخوردارند؛ نخست قصه هایی که پردازش پیوسته و ساختاری محتوایی نزدیک به تراژدی، بر اساس تعریف ارسطویی دارند و در یک روند کامل روایت می شوند. مانند قص? "یوسف"، دوم قصه هایی که بصورت پراکنده در سوره های متفاوت قرآن ارائه شده اند و دارای خصوصیات تراژدی هستند، مانند "داستان آدم و حوا". سوم قصه هایی که دارای بن مای? نزدیک به درام هستند، مثل داستان "نوح و کشتی اش". شخصیت پردازی و تعلیق، مهم ترین عناصر نمایشی در قصه های قرآنی به روشنی آشکارند. هم? قصه ها طوری بیان شده اند که خواننده را تا پایان ماجرا به انتظار نگه می دارند و هم? ابعاد روانی، اجتماعی و اعتقادی فردسان ها به خوبی نشان داده شده است. بیان این ابعاد کاملاً باورپذیرند. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به بررسی شخصیت پردازی و تعلیق، در پنج نمونه از قصه های قرآن با عناوین "آدم"، "ابراهیم"، "نوح"، "صالح"، و "یوسف"، پرداخته شده و در این راستا به این نتیجه رسیده ایم که ویژگی های قصه های قرآنی و محتوای نمایشی آنها با داشتن عناصر درام و برخورداری از دو عنصر شخصیت پردازی و تعلیق، می تواند زمینه های بسیار گسترده ای برای نگارش نمایشنامه و دیگر آثار نمایشی بوجود آورد.
اهمیت خاطره در شخصیت های نمایشنامه های نغمه ثمینی با تمرکز بر خواب در فنجان خالی، هیولاخوانی و زبان تمشک های وحشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نمایشنامه ها قسمتی از شرح حال افراد را به صورت بیانی و قسمتی دیگر را با نشان دادن، نقل و روایت می کنند و مطالعه ادبیات نمایشی در جهت تثبیت در اذهان عمومی، همسویی و القای فرهنگ جامعه می بایست به گونه ای باشد که سبب خاطره انگیزی در مخاطب شود. از آنجا که رویداد خاطره یک واقعیت کالبدی است البته با مفهومی فراتر از یک موقعیت یا خاستگاه مکان به عنوان ظرفی برای وقوع رویدادها، به ذهن انسان در ثبت خاطرات یاری می رساند. از این رو؛ پژوهش حاضر بدنبال واکاوی نقش وجود اهمیت خاطره در شخصیت های نمایشنامه های خواب در فنجان خالی، هیولا خوانی و زبان تمشک های وحشی است و در راستای نیل به این هدف، ابتدا به بررسی نمایشنامه ها و ساختار آن و سپس به خاطره انگیزی و اهمیت خاطره در شخصیت ها با استفاده از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی پرداخته شده است و نتایج بررسی ها حاکی از آن است که در نمایشنامه های مطرح شده، شخصیت ها از طریق نوع دیالوگ، نوع بیان و قدرت های کلامی تاثیر بیشتری در برانگیزی خاطره در تماشاگران دارند و از میان سه نمایشنامه منتخب، نمایشنامه «زبان تمشک های وحشی» از این لحاظ دارای قدرت بیشتری است.
جایگاه زن در ادبیات ایران و اسپانیا (مطالعه موردی: داستان های کوتاه جلال آل احمد و نمایش نامه های فدریکو گارسیا لورکا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۶ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۶۳
169 - 182
در این پژوهش تطبیقی جایگاه، نقش و ویژگی های زنان در خانواده و جامعه در ادبیات ایران و اسپانیا مورد بررسی قرار می گیرد. برای محدودساختن حوزه مطالعاتی پژوهش به داستان های کوتاه جلال آل احمد و نمایش نامه های فدریکو گارسیا لورکا به عنوان دو نویسنده صاحب نام و صاحب نظر در هر دو کشور اکتفا شده است. در آغاز به معرّفی اجمالی تاریخچه زندگی و فعالیّت های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی هر دو نویسنده پرداخته شده و زن، جایگاه و تصویر او ابتدا در آثار هر کدام به صورت جداگانه و سپس به صورت تطبیقی بررسی گردیده است. برای رسیدن به مقصود به بررسی تطبیقیِ عناوینِ مختلفی که حاکی از جایگاه زن در داستان های کوتاه جلال آل احمد و فدریکو گارسیا لورکا باشد، سخن به میان می آید؛ این مقایسه و تطبیق هم نمودار شباهت ها و اشتراکات دو فرهنگ و هم گویای تفاوت ها و اختلاف نظر آن هاست؛ هم از مصادیق بیان واقعیّت اجتماعی و خانوادگی زن در زمینه تاریخی آثار نمونه آورده شده و هم آنجا که هر دو نویسنده از کلیشه ها سخن گفته اند؛ مشخّص گردیده است.
تحلیل سبک زنانه در نمایشنامه عروس نوشته فریده فرجام(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
در دوره معاصر، با رشد روزافزون نویسندگان زن، ضرورت بررسی سبک زنانه و زنانه نویسی مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. در میان نظریه پردازان این حوزه، نام های رابین لیکاف و سارا میلز به دلیل ارائه الگوهای کاربردی متمایز است. لیکاف با تأکید بر تفاوت های زبانی زنان و مردان، ویژگی هایی را برای زبان زنانه برمی شمارد و میلز برای تحلیل زبانی آثار زنان، سه سطح واژگان، جملات و گفتمان را مورد توجه قرار می دهد. پژوهش حاضر بر مبنای سبک شناسی عملی، با روش توصیفی - تحلیلی، بر اساس تلفیق نظریات لیکاف و میلز، در چهار سطح: 1. واژگانی 2. نحوی 3. بلاغی 4. گفتمان، با هدف یافتن مشخصه های زنانه نویسی، در نمایشنامه عروس، نوشته فریده فرجام -اولین نمایشنامه نویس زن ایرانی- انجام شده است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که نویسنده علاوه بر بهره گیری از نشانه های زبانی زنانه در واژگان و نحو و بلاغت، در سطح گفتمان هم، در پی به چالش کشیدن فرهنگ مردانه، احقاق حقوق زنان، تحول در شخصیت زنان و آگاهی بخشی بوده است. همچنین تأثیر جنسیت نویسنده بر زبان متن از دیگر مؤلفه هایی است که الگوهای نظری را تأیید می کند.
مطالعه تطبیقی اسطوره شناختی و روان شناختی «زن» در نمایشنامه های «دوشیزه جولیا» اثر استریندبرگ و «در مه بخوان» اثر اکبر رادی با تکیه بر نظریات شینودا بولن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زن در فرهنگ و هنر دوره ۱۴ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
223 - 240
حوزههای تخصصی:
«کهن الگوها» از عناصر مهم روان شناختی بوده و در جریان نقد ادبی معاصر، «نقد کهن الگویی» همواره به عنوان یکی از گونه های مهم نقد ادبی موردتوجه بوده است. بحث کهن الگو ها برپایه اندیشه کارل گوستاو یونگ، نظریه پرداز حوزه علوم روان شناختی، تکوین یافته است. در این نظریه، عناصر ساختاری اسطوره، که در روان ناخودآگاه جمعی حضور دارند، مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد. از منظر یونگ، نوعی تجربه همگانی در این عناصر وجود دارد که در شکل های متفاوت و در همه نسل ها تکرار می شود. شینودا بولن، روان شناس و نظریه پرداز معاصر، نیز با تکمیل نظریات یونگ و تشریح دقیق نمود آن در افراد و زندگی روزمره، به شناخت هرچه بیشتر کهن الگوها کمک شایانی کرده است. در این پژوهش با استفاده از معیارهای اسطوره شناختی و روان شناسی در نظریات شینودا بولن، دو شخصیت نمایشی مشهور «زن»، یعنی «جولیا» از نمایشنامه دوشیزه جولیا اثر آگوست استریندبرگ و «انسیه» از نمایشنامه در مه بخوان اثر اکبر رادی دستمایه مطالعه ای تطبیقی قرار گرفته اند. این دو شخصیت علی رغم اینکه در دو زمان و قلمرو جغرافیایی و فرهنگی متفاوت خلق شده اند، از منظر دیدگاه های شینودا بولن دارای مشابهت های قابل توجهی هستند. این مطالعه همچنین نشانگر این حقیقت است که استناد به عناصر اسطوره شناختی و روان شناختی در خلق شخصیت های نمایشی می تواند به تولید الگویی مشابه در فرایند این آفرینش منجر شود؛ الگویی که مرزهای زمانی و مکانی را درنوردیده و بیش از هر عنصر دیگر بر کهن الگوهای بشر تکیه می کند. الگو هایی که می تواند در تعیین مسیر زندگی و تصمیمات شخصیت ها نقشی جدی ایفا کند.
مطالعه نقش زنان در ادبیات نمایشی دوران تکوین در ایران براساس تحلیل و گفتمان انتقادی نورمن فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زن در فرهنگ و هنر دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
119 - 139
حوزههای تخصصی:
حضور شخصیت های زن در نمایشنامه های دوران تکوین ادبیات نمایشی ایران، یعنی قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم، حالات و جلوه های متفاوتی یافته و به شکلی متناقض نما [1] طرح شده است. دگرگونی های جامعه شناختی در سده سیزدهم خورشیدی که حاصل رویارویی با جهان غرب بود، رشد موقعیت زنان را ضروری می کرد و به ترس و اضطرابی دامن می زد که با برجسته شدن این جایگاه همراه بود. این دوران هم زمان با شکل گیری ادبیات نمایشی و تئاتر در ایران به مثابه پدیده ای جدید است که نویسندگان و کنش گران این عرصه آن را بستر مناسبی برای طرح مسائل اجتماعی و سیاسی تلقی می کردند. در پژوهش حاضر با ابتنا به رویکرد بازتاب در جامعه شناسی هنر که آثار هنری را آینه ای در برابر اجتماع تلقی می کند، تحلیل گفتمان انتقادی نمایشنامه های شاخص این دوران از نویسندگانی مانند آخوندزاده، میرزاآقا تبریزی، کمال الوزاره محمودی، عبدالحسین نوشین، حسن مقدم و رفیع حالتی صورت گرفته است. نمایشنامه های منتخب به روش توصیفی- تحلیلی و به شیوه ای که نورمن فرکلاف پیشنهاد می دهد، در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین بررسی شده اند. در سطح توصیف به پلات نمایشنامه به منزله یکی از مهم ترین جنبه های درام و کارکرد شخصیت های زن در آن پرداخته شده است. در سطح تفسیر با نگاهی به وقایع اجتماعی مربوط به زنان در این دوره، مقایسه ای میان کنشگری زنان در نمایشنامه و میزان و نقش آنان در جامعه انجام شده است. درنهایت در مرحله تبیین، علت فاصله تغییر الگوهای اجتماعی و نقش زنان در نمایشنامه ها بررسی شده است. نتیجه تحلیل نمایشنامه ها در بستر گفتمانی دوران نشان می دهد با اینکه در این زمان همواره بر نقش کلیدی زنان در اجتماع و ارتقای آنان تا حد سوژه سخنگو به عنوان یکی از نمودهای پیشرفت تأکید می شود، همچنان حاکمیت گفتمان مردسالارانه و هراس از برکشیدن زنان، با اقتدار بر نمایشنامه های این دوران صدساله سایه افکنده است؛ به طوری که نقش زنان یا با مفاهیمی مانند مکر، فریبکاری و توطئه همراه است یا شخصیت های نمایشی زن در حد ابژه نظربازی مردان و اغواگری باقی می مانند.
ساختار طرح در «نمایشنامه وکروم اروشی» بر اساس بوطیقای ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۱ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۷
85 - 122
حوزههای تخصصی:
نمایشنامه یکی از گونه های مهم ادبی است که در ادبیّات ایران کمتر به آن توجه شده است. دانش پژوهانی که جرات گام نهادن در این وادی را می یابند، موفق به صید دُرر ارزشمندی از جنس اساطیر، فرهنگ، تاریخ، داستان، عرفان، فلسفه، باورها و عقاید، زبان و دقایق ادبی می شوند که گر چه سخت به دست می آید، به دست هر کسی نمی آید . وکروم اروشی، نمایشنامه ای شرقی برخاسته از سرزمین هزارتوی تمدن و عرفان و فلسفه اشراقی هند است که توسط کالیداس، یکی از برجسته ترین نویسندگان ادبیّات سانسکریت هند، تحریر شده است. نویسندگان این مقاله بر آنند تا ساختار نقشه داستانی این نمایشنامه را بر اساس بوطیقای ارسطو، به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانه ای بررسی کنند تا به این سوال اصلی پاسخ داده شود که با وجود مشابهت هایی همچون آغاز و انجام نمایش ها، وجود شخصیت ها، گفتگو ها، و... آیا ساختار نمایشنامه های کهن هند قابل تطبیق با بوطیقای نمایشنامه های کلاسیک یونان هست؟ نتیجه تحقیق نشان می دهد که با وجود مشابهت هایِ ناگزیر، نمایشنامه وکروم اروشی ساختار خاص «داستان در داستان» شرقی را دارد. طرح داستان شامل رویداد هایی جانبی با ساختار اوجگاهی است که هریک استقلال اجرایی دارند و از این جهت نمایشنامه هندی ساختاری اپیزودیک دارد. دخالت خدایان و نیروهای فرازمینی نمایشنامه را از ساختار علت و معلولی ارسطویی دور کرده خردورزی کلاسیسم را از آن می گیرد و به جهت اعتقاد به کارما در میان هندوان، پایان مشخصی برای نمایشنامه وجود ندارد و بنوعی، پایان وقایع آن مساوی با آغاز دیگری است که به نمایشنامه حالتی دورانی می دهد.