کارکرد کلام، حرکت، موسیقی و نور پردازی در آثار نمایشی رابرت ویلسون (با توجه به اجراهای ویرانی مرگ و دیترویت، اینشتین در ساحل، نامه ای به ملکه ویکتوریا و …)
رابرت (باب) ویلسون در۱۹۴۴درتگزاس به دنیا آمد و تا سن ۱۷سالگی لال بود، او نمایشی را بنیان نهاد که دارای دو مشخصه مهم و بارز است: الف- مدت زمان اجرای آن بسیار طولانی و غیر متداول است. ب- کلام در آن یا اصلاً وجود ندارد و یا اگر هست نقش همیشگی خود را ازدست داده است و به جای آن، افکت های تجسمی، صحنه نمایش را تحت تسلط خود درآورده اند. ویلسون با تکیه بر عناصر اجرایی آثار خویش، معتقد است که انسان ها احساس های خود را در دو سطح به ثبت می رسانند: در پرده برونی و در پرده درونی. آنچه آگاهانه مشاهده می شود بر پرده برونی به ثبت می رسد؛ حال آنکه رویاها و خاطرات بر پرده درونی ثبت می گردد. کلام، حرکت، موسیقی، نورپردازی و طراحی صحنه زیربنای آثار او را شکل داده است و تمام آنچه که در آثار وی جستجو می کنیم، حاصل ارتباطی است که بین این عناصر شکل یافته است. کارهای او بدون داستان، بدون شخصیت پردازی و بدون دیالوگ است. در صحنه، تنها حرکت، آهنگ، خطوط، گوشه ها، رنگ ها و سایه روشن ها را می بینیم و می شنویم. پرده ها و نورها در جریان زمان در حال تغییر و حرکت هستند. یکی از جنبه های مهم کار ویلسون زیبایی بصری آثار اوست که در استفاده از فضا و حرکت و دیدگاه قوی معماری، نوآورانه عمل می کند. نورپردازی نیز نقش مهم و فعالی در آثارش دارد. صدا و زبان لایه مهم دیگری است که در استفاده از آن، ابتکار قابل توجهی به خرج داده است. روش پژوهشی (در اینجا) کیفی با رویکردی توصیفی و تحلیلی است و بر اساس مطالعات کتابخانه ای و جمع آوری اطلاعات مکتوب انجام شده است. مسئله اصلی پژوهش واکاوی ارتباط عناصر اجرایی و تداوم روایت داستانی در آثار ویلسون است. در ادامه رویکرد شخصی او نیز به عنوان عاملی که از آن الهام می گیرد، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.