۱.
کلیدواژهها:
فرهنگ زبان حقیقت انسجام تطابق عمل گرایی فلسفه تحلیلی و قاره ای
فلسفه های قرن بیستم زیر دو عنوان مهم قاره ای و تحلیلی، دسته بندی می شوند. از سوی دیگر، تطابق، انسجام و عمل گرایی، شایع ترین نظریه های مطرح در تبیین کیفیت رابطه ذهن و عین، در قالب نظریه های صدق یا همان حقیقت می باشند. حال، اگر بخواهیم نظریه های حقیقت را در متن دو سنت بزرگ قاره ای و تحلیلی، ارزیابی کنیم، با دو سوال مهم مواجه خواهیم بود: اول اینکه با عنایت به واگراییِ انکارناشدنیِ جغرافیایی، تاریخی و محتواییِ سنن مذکور، در جهت تقریب آنها آیا حتی به کاربرد تعبیر تشابه خانوادگی نیز نمی توان امیدوار بود؟ آیا می شود با معیار سنت گرایان در رویکرد به دین، از معبر اشتراک معنوی، این دو جریان را دو اعتبار از حقیقتی واحد انگاشت؟ سوال دوم این است که آیا همین رویه در قبال نظریه های حقیقت، قابل اِعمال است؟ آیا رهیافت اندیشمندانِ دو سنت قاره ای و تحلیلی به مقوله صدق یا حقیقت، واجد هسته های مشترکی هست تا از رهگذر آنها بتوان هم دو سنت مذکور و هم نظریه های صدق در قرن بیستم را زیر چتر واحدی جمع کرده یا حداقل از اشتراک حداکثری آنها سخن گفت؟ چنین می نماید که تلاش در جهت یکسان سازیِ سهم ذهن و عین در نظریه های حقیقتِ قرن بیستم، مرزهای تطابق ارسطوییِ، بازنماییِ دکارتی و سوبژکتیویسم کانتی را که رویکردی دوآلیستی دارند، درنوردیده و انسجام و عمل گرایی را وانهاده است.
۲.
کلیدواژهها:
قضا و قدر معتزله اشاعره جبر و اختیار
برخی مستشرقان پیدایش فرقه های کلامی را به عوامل خارجی نسبت داده و گفته اند: تعالیم معتزله از جمله آموزه اختیار آنها برگرفته از منابع بیگانه است. آنها معتقدند دین اسلام به دلیل تأکید بر قضا و قدر، علم، قدرت و اراده گسترده خدا بر همه کائنات، تعلیم دهنده آموزه جبراست و معتزله برای نخستین بار از آموزه اختیار دفاع کردند.
هدف این مقاله آن است تا نشان دهد منشأ اصلی پیدایش این آرا عوامل خارجی نبوده، بلکه عوامل داخلی نقش اصلی را داشته اند. اختلاف نظر مسلمانان درباره آیات قرآن و روایات پیامبر (ص) و دیگر عوامل داخلی باعث شکل گیری اندیشه های جبر، تفویض و امر بین الامرین شد. نظریه جبر و تفویض فهم های یک سویه و ناقصی از تعالیم اسلام است. نظریه ای که با مجموع آیات قرآن، روایات پیامبر (ص) و اهداف ادیان الهی سازگار است نظریه امر بین الامرین است که اهل بیت پیامبر(ص) به توضیح آن پرداخته اند.
۳.
کلیدواژهها:
اثبات تبیین اصول دین درون دینی برون دینی
یک دین زمانی می تواند بستر زیستی مؤمنانه را فراهم کند که ایمان به پایه های نخستین آن حاصل اقناع معرفتی و طمأنینه عقلی باشد و آن دین راهی برای رسیدن به این مطلوب گشوده باشد. در دین اسلام «تقلیدی نبودن» و «تحقیقی بودن» اصول بنیادین مطالبه مشترک رویکرد «درون دینی» و «برون دینی» است. این امر از منظر درون دینی به دلایل مختلف نکته ای حائز اهمیت و از ضروریات سنت اسلامی است. از زاویه برون دینی نیز اینکه دینی امکان مطالعه معرفت شناسانه را به منظور مقایسه دعاوی اش در مقابل سایر ادیان فراهم کند و حریف به میدان بطلبد، جذابیت معرفتی دارد و راه اثبات حقانیت عقلانی اش را می گشاید. حال این اصول تحقیقی و غیرتقلیدی می تواند معرکه آراء باشد. در شمایی کلی آراء روشی در حوزه دین در دو ساحت «اثبات» و «تبیین» قابل پیگیری است. دو ساحتی که تجلیات مختلفی در روش های گوناگون دارند. فیلسوفان باهدف اثبات به این جریان پیوستند و عده ای نیز چون جامعه شناسان به تبیین این اصول پرداختند. دکتر علی شریعتی در جایگاه جامعه شناسی دین دار از میانه راه همراه جریان گشته و عمدتاً در صدد تبیین این اصول برآمده اند. در این پژوهش نحوه مواجهه او با اصول دین در قالب روش های مصداق یافته در ذیل دو مقام اثبات و تبیین مورد بررسی قرارگرفته است.
۴.
کلیدواژهها:
انسان طباطبایی قانون اجتماع دین وحیانی حیات اخروی
علامه طباطبایی ضمن تعریف پذیر دانستن دین از زوایای گوناگون به تعریف مفهومی، ساختاری و غایت گرایانه دین پرداخته اند. بر این اساس دین در نظر علامه نوعی روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی آن را برای نیل به سعادت اتخاذ می کند و چون حیات بشر محدود به دنیا نیست این روش مشتمل بر معارف و قوانینی است که از یک سو، سعادت دنیوی و از سوی دیگر سعادت اخروی او را تامین می نماید. چرایی و ضرورت دین در نظر علامه، همسو با تحلیل دین شناختی او و مبتنی بر نظریه انسان فطری، هویت اجتماعی بشر و حیات اخروی او تبیین می گردد. تبیین علامه گرچه بر اساس انسان شناسی فلسفی و تحلیل جامعه شناختی بشر وافی است، اما مستند و ملهم از متون دینی است. دین رافع اختلافات بشر، و تنها تامین کننده قانون سعادت بشر، و مشتمل بر نظام اخلاقی است که با اعتقاد به مبدا و ایمان به معاد از ضمانت اجرایی مطمئن برخوردار است.
۵.
کلیدواژهها:
شهود عقل وحی غزالی کلامی روایات
عقل و وحی به عنوان دو عنصر در نظام معرفتی انسان، نقش بسزایی را در اندیشه غزالی ایفا می کنند. غزالی شناخت موضوعات و مسائل دینی و کلامی را بوسیله عقل و شرع(وحی) توجیه می کند. برطبق اندیشه کلامی غزالی، برخی از عقاید دینی و شرعی نیازمند تأیید عقلی است. غزالی از متفکران اشعری است که به عنوان یک متکلم، سعی در آشتی بین امور عقلی و نقلی داشته است. نگاه غزالی به عقل در کنار محدودیت هایی که برای آن قائل است، تا حدودی مثبت ارزیابی می شود. اما نگاه او به امور نقلی و وحیانی باعث شده که وی قالب بندی اندیشه خود را بر اساس مبانی دینی یعنی قرآن و روایات شکل دهد. این متفکر دست عقل را در رساندن انسان به سعادت حقیقی کوتاه می داند، و مقام عقل را در مقابل کشف و شهود تنزل می بخشد، از طرفی دیگر احکام عالم ملکوت و آسمان و زمین را مربوط به مرتبه وحی می داند چرا که وحی را نفسی که ذات آن کمال یافته است دریافت می کند و الهام را بخشی از آن به شمار آورد.
حجیّت و اعتبار عقل و شرع(وحی) نزد غزالی با توجه به آرای او در این باره اهمیت خاصی دارد. او بین عقل و وحی رابطه و پیوند عمیقی قائل است. بنابراین عقل و عقلانیت را بهترین پشتیبان شریعت به حساب می آ رود.
۶.
کلیدواژهها:
معرفت شناسی علم حضوری بدیهیات علامه طباطبایی شیخ اشراق مبناگرایی
شیخ اشراق و علامه طباطبایی دوتن ازفیلسوفان مطرح درجهان اسلام می باشند که نظرات بدیعی رادرمباحث فلسفی واردکرده ودرحوزه معرفت شناسی، مبناگرا بوده اند. هرچند هیچ کدام، واژه ای دراین باره نداشته اند، اما استنباط کلام ایشان این ذهنیت رابه وجود می آوردکه مبناگرایی برای آنها به عنوان مساله ای فلسفی مطرح بوده است. دراین مقاله به مبناگرایی و بررسی تمایزات و تشابهات آراء این دوفیلسوف، دراین زمینه می پردازیم. هدف مهم ازتحقیق پیش رو، تبیین فرآیند رشد و توسعه معرفت شناسی در فلسفه اسلامی می باشد. این دوفیلسوف بعنوان دوشاخص برگزیده شده اند؛ شیخ به عنوان نمونه پس از مشائیان و کسی که نظرات بدیعی را پس از مکتب مشاء ارائه داد و علامه به عنوان اولین فیلسوف مسلمان معاصر که مبحث معرفت شناسی را در فصل جداگانه ای مطرح کرد. لذا بدیهی است تطبیق آراء آن دو در یکی از مسائل مطروحه در معرفت شناسی، نوع عقلانی سازی و پیشرفت درحوزه معرفت شناسی را در میان فلاسفه اسلامی آشکار خواهدساخت.
در این تحقیق فقط به بررسی یکی از مسائل مهم در این حوزه، یعنی بیان دیدگاه مبناگرایانه شیخ و علامه و سپس تطبیق نظرات آن دو پرداخته ایم. ازمسائل مهمی که در بحث مبناگرائی مطرح می شود بدیهیات و علم حضوری است، لذا این دو مولفه و نقشی که درمبناگرایی شیخ اشراق و علامه طباطبایی ایفا می کنند مورد توجه قرار گرفته است.
۷.
کلیدواژهها:
اختیار غزالی اراده انسان اراده الهی نظریه کسب جبرمحض تفویض مطلق
مسئله اراده الهی و ارتباط آن با افعال انسان از دیرباز در تاریخ تفکر اسلامی مورد بحث و نزاع بوده است و شاید از موضوعاتی است که در شکل گیری نحله های کلامی اولیه نقش مهمی ایفا کرده است. این مسئله در علوم مختلفی از جمله فلسفه، کلام و حتی عرفان مطرح بوده است.
غزالی بر همه رشته های معارف اسلامی از جمله فقه، کلام، عرفان و منطق، یگانه عصر خود بوده وآثار ارزشمندی در این زمینه ها از خود به جای گذاشته است. لذا محوراین پژوهش آن است که با مطالعه و تحقیق در آثار این عاِلم برجسته، اندیشه کلامی وی را درباره نسبت بین اراده الهی با اختیار و اراده انسان مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد. غزالی درباره چگونگی نسبت بین اراده الهی با اختیار و اراده انسان، به هیچ یک از دو نظریه «جبرمحض» و «اختیارمطلق» معتقد نیست، بلکه «نظریه کسب» را از اشاعره اتخاذ نموده وکوشیده است تا تفسیر معقولی از آن ارائه دهد که اشکالات تفاسیر اشعریون سابق را نداشته باشد. او در تفسیر «نظریه کسب» بر این باور است که فاعل حقیقی در همه افعال، خداوند است و انسان تنها محل وگذرگاه اراده و اختیاری است که خداوند در او می آفریند. او معتقد است که فقط قدرت و اراده خداوند منشأ خلق و صدور فعل است، و نقش انسان تنها مقارنت با حدوث اراده و قدرتی است که از جانب خداوند در او حادث می شود.