مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
برنارد ویلیامز
حوزه های تخصصی:
دو تز رقیب در باب باور در ادبیات فلسفیِ اخیر وجود دارد که یکی تزِ هدفگرایانه باور (Teleological account of belief) و دیگری تِزِ هنجارینگی باور(Normative account of belief) نامیده می شوند. هم مدافعان تز هدفگرایانه باور و هم اکثرِ مدافعان تز هنجارینگی باور، نظریه های مذکور را به عنوانِ تفسیری از شعار برنارد ویلیامز ( Bernard Williams۱۹۷۳م) تلقی می کنند.1 شعار ویلیامز درباره باور آن است که «باور ناظر به هدفِ صدق است». در این مقاله ابتدا تزِ هدفگرایانه باور و همچنین تز هنجارینگیِ باور را شرح داده ایم؛ همچنین استدلال کرده ایم که تزِ هدفگرایانه باور و نسخه هایی از تز هنجارینگیِ باور که به عنوانِ تفسیری از شعار ویلیامز در نظر گرفته می شوند نظریه های پذیرفتنی درباره باور نیستند. چراکه این دو تز، قادر به تبیینِ برخی خصوصیات مسلّمِ باور نیستند و یا با برخی اصول مسلّم و جاافتاده فلسفی، در تضاد هستند. در انتهای مقاله و مبتنی بر استدلال ها علیه تزهای هدفگرایانه و هنجارینگی، سعی خواهیم کرد تا شاهدی علیه شعار ویلیامز ارائه کنیم.
نقد و بررسی تفسیر ایده آلیستی ویلیامز از ویتگنشتاین متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خوانش های مختلفی از ویتگنشتاین متأخر وجود دارد. یکی از خوانش هایی که محل نظر و مناقشه شارحان واقع شده، تفسیر برنارد ویلیامز از فلسفه متأخر است. از منظر ویلیامز، ویتگنشتاین در گذار از تراکتاتوس به پژوهش های فلسفی از «مرزهای زبان من یعنی مرزهای جهان من» و به عبارتی از سولیپسیسم استعلایی، به ایده آلیسم استعلایی و به عبارتی «مرزهای زبان ما یعنی مرزهای جهان ما » گذر می کند. هدف اصلی وی تبیین این مطلب است که در حرکت از «من» به «ما» دغدغه های ایده آلیسم استعلایی رها نمی شود. باید توجه داشت که ویلیامز، ویتگنشتاین را در معنای خاصی ایده آلیست استعلایی می داند. در این نوشتار می کوشم تا در وهله نخست، تبیینی دقیق از تفسیر ویلیامز ارائه دهم. برای این منظور، از برخی شارحان بزرگ ویتگنشتاین که این تفسیر را مورد توجه قرار داده اند، ایلهام دیلمن، درک بولتن و نورمن ملکم، کمک می گیرم. در قدم بعدی و در کنار تبیین این تفسیر به نقد وبررسی آن خواهم پرداخت
شانس اخلاقی از نظر برنارد ویلیامز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شانس اخلاقی از جمله بحث های مهم در فرااخلاق است که به دلیل تعارض با اصل کنترل، ارزیابی ، قضاوت و مسئولیت اخلاقی ما را به چالش می کشد. برنارد ویلیامز اولین کسی است که واژه شانس اخلاقی را به کار می برد و به انگیزه نشان دادن معانی متناقض این دو کلمه، به طور مدون و جدّی تر از گذشتگان خود به شرح و تبیین آن می پردازد. ویلیامز با دیدگاه کانت و پیروانش و شهودات معمول ما درباره اخلاقیات، مبنی بر اینکه اخلاقیات مصون از شانس است و برخلاف سایر ارزش ها، برای تمام انسان ها قابل دسترسی است، مخالفت می کند. به باور او، اگر ارزش اخلاقی برای همگان قابل دسترسی باشد علاوه بر مصونیت از شانس، باید متعالی نیز باشد. وی بر اساس سه مفهوم توجیه، تأسف و تأثیر تأملات و تصمیمات پیشینی فاعل در عمل، ضمن مثالهایی نشان می دهد اخلاقیات دو شرط مذکور را ندارد. تامس نیگل با معرفی شانس اخلاقی در چهار نوع نتیجه، محیطی، سازنده و علّی، شانس اخلاقی ویلیامز را از نوع شانس اخلاقی نتیجه می داند و به نقد آن می پردازد. این مقاله پس از تعریف معنا و اقسام شانس اخلاقی به تبیین و نقد دیدگاه ویلیامز می پردازد. انتقادات نیگل و دیگران نشان می دهد که هر چند عده ای از آنان با دیدگاه او هم سو هستند اما با موفقیت او در اثبات این موضوع مخالف می باشند. در نهایت به نظر می رسد عدم توانایی ویلیامز در بیان و اثبات دیدگاهش نه تنها از اهمیت موضوع نکاسته است بلکه ایده های قویتری توسط تامس نیگل را در این رابطه شکل داده است.
فایده نگری و صداقت: ارزیابی نقد ویلیامز بر فایده نگری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
169-191
حوزه های تخصصی:
یکی از نقدهایی که فایده نگری را با چالش مهمی مواجه ساخته است نقدی است از جانب برنارد ویلیامز بر این اساس که فایده نگری، در جهتِ تحصیلِ خیرِ بیشتر، افراد را از علایق و طرح های شخصی شان بیگانه می سازد. به اعتقاد او، فایده نگری با تکیه بر مسؤولیت سلبی که از ذاتیات پیامدنگری است، که صرفا به وضع امورِ موجود در عالم می اندیشد، مستلزم آن است که شخص از نگرش ها و طرح هایی که هویت او را می سازند بیگانه شود، و صداقت اش را، که به لحاظ اخلاقی بسیار مهم است، از دست بدهد. این مقاله به تحلیل و بازنگری نقد ویلیامز نسبت به مسؤولیت سلبی می پردازد، و نشان می دهد که مسؤولیت سلبی تنها اقتضاءِ پیامدنگری نیست، بلکه اقتضاء تعقیب یک طرح و برنامه ی شخصی هم می تواند باشد؛ و ربط آن را با تهدیدِ صداقت از چند جهت مورد تردید قرار می دهد. همچنین مبنایی را که برآن اساس ویلیامز فایده نگری را موجب بیگانگی ما از احساسات اخلاقی مان می داند زیر سؤال می برد. سپس، با طرح بعضی اعتراضات به نگرش ویلیامز و پاسخ به آنها، به بحث در باره اهمیتِ صداقت و جایگاه آن به لحاظ اخلاقی می پردازد؛ ودر آخر، لزوم سازگار شدنِ دیدگاه اخلاقی با طرح های عمیق شخصی به منظور حفظ صداقت را بررسی می کند.
نگاه متفاوت برنارد ویلیامز به مسئولیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با نگاهی تحلیلی-انتقادی به بررسی دیدگاه برنارد ویلیامز در مورد مسئولیت اخلاقی می پردازد. در حالیکه شهودات اخلاقی ما و نظریه های اخلاقی مبتنی بر آنها مانند کانت، بر آن است که تمام انسان ها به لحاظ برخورداری یکسان از عقل و اختیار، از مسئولیت اخلاقی برابری برخوردارند، یعنی تحسین و سرزنش آنها مشروط به این عناصر غیرتجربی و عمل حاصل از آنهاست، برنارد ویلیامز با نگاهی ارسطو مآبانه، بنیان مسئولیت اخلاقی را تجربی دانسته و با گسستن پیوند ضروری بین اختیار و مسئولیت اخلاقی، شهودات اخلاقی ما و نظریه کانت و امثال آن را به چالش می کشد. وی با ابتکار شانس اخلاقی و استناد به آن، حتی عمل ارادی انسان را متأثر از شانس مقوم (یعنی ظرفیت ها، استعدادها، و توانایی های درونی هر فرد)و شانس منتج (یعنی عوامل مختلف روان شناختی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... مؤثر بر نتیجه عمل)دانسته و با نقض عمل کاملا اختیاری، مسئولیت اخلاقی را مفهومی سطحی یا ناخالص قلمداد می کند.وی در مواجهه با مشکل مسئولیت اخلاقی، تقریری خاص از سازگارگرایی و مشروط به جدایی از شهودات اخلاقی ارائه می دهد. این مقاله با مقدمه ای درباره ویلیامز و بحث مسئولیت اخلاقی، به تبیین مفهوم و شرایط مسئولیت اخلاقی ویلیامز می پردازد. سپس با نقد ویلیامز بر سازگارگرایان و ناسازگارگرایان، تقریر سازگارگرایی خاص او رابیان می کند. در نهایت، با ارزیابی دیدگاه ویلیامز، آن را دیدگاهی به واقع جبرگرایانه و ناقض اختیار و مسئولیت اخلاقی دانسته و پایه مستندات و استدلالات آن را ضعیف می یابد. به همین دلیل، پذیرفتن آن را دشوار و غیرقابل دفاع می داند.
نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی (از نظر برنارد ویلیامز)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر انسانی که اندک شناختی از خود و اطراف خود پیدا کند با این پرسش روبه رو می شود که آیا مرگ پایان وجود و همه امیال و آرزوهای ماست؟ و اگر این طور نیست، زندگی یا زندگی های بعدی ما چگونه خواهند بود؟ این پرسش قدمتی به اندازه زندگی بشر داشته و اعتقاد به جاودانگی در تفسیر انسان از زندگی و معناداری یا بی معنا بودن آن نقش مهمی ایفا می کند. امّا برخی فیلسوفان شبهاتی را در باب معنادار بودن جاودانگی انسان مطرح کرده اند. مقاله حاضر با روشی تحلیلی توصیفی به نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی از دیدگاه برنارد ویلیامز پرداخته است. برنارد ویلیامز از منظر فلسفه اخلاق و با رویکردی عمل گرایانه استدلال می کند که چون یک زندگی جاودانه، نامطلوب است، تمنّا و طلب جاودانگی نیز معقول و موجّه نیست. ازاین رو ویلیامز نه تنها جاودانگی را برای معناداری زندگی غیرضروری می داند، بلکه از نظر وی، جاودانگی برای معنای زندگی مضرّ نیز هست و مرگ، درواقع آن چیزی است که به زندگی معنا می بخشد. نقدهای مختلفی که بر این دیدگاه وارد شده به نفی ناسازگاری جاودانگی و معنای زندگی پرداخته و نشان می دهد ادلّه برنارد ویلیامز در ردّ هر نوع از جاودانگی صحیح و معتبر نبوده و از اتقان لازم برخوردار نیست.
انگیزش درست و نادرست: استدلالی علیه نظریه هیومیِ انگیزش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۷
171 - 202
حوزه های تخصصی:
نظریه هیومی انگیزش، حالات شناختی نظیر باور را فاقد قوت انگیزشی می داند و تأکید می کند برای اینکه فاعل برای انجام فعلی برانگیخته شود، لازم است نه تنها یک میل پیشین مثلاً به Φ داشته باشد بلکه این باور را هم داشته باشد که با انجام عمل Ψ، میل پیشین به Φ برآورده خواهد شد. این نظریه، تقریرهای مختلفی ممکن است داشته باشد، اما در این مقاله ما تقریری از برنارد ویلیامز را مد نظر قرار می دهیم که برآورده کردن یا ارضای میل پیشین، تنها مبنای انگیزشی برای انتخاب عمل قرار می گیرد. هدف مقاله حاضر این است که نشان دهد این تقریر از نظریه هیومی، هرچند نظریه استانداردی برای تبیین اعمال قصدی به شمار می رود، برای تمایز گذاشتن میان انگیزش های درست و نادرست، با دشواری های قابل توجهی مواجه است. برای رسیدن به این مقصود، پس از ارائه مقدماتی ناظر به دیدگاه هیومیِ ویلیامز، به ترتیب از تمایز میان انگیزش لنفسه و لغیره، تمایز میان انگیزش خودگرایانه و دگرگرایانه، داوری افراد بر اساس انگیزش ها و آزمایشی فکری سخن به میان خواهد آمد. به نظر می رسد یک نظریه انگیزشی خوب در مقام نظریه ای فرااخلاقی، طبق فهم و شهود عموم آدمیان باید بتواند این نوع از تمایزها را در خود جای دهد، در حالی که مدلِ ویلیامزیِ نظریه هیومی انگیزش، فاقد این ویژگی است.
نگاهی نقادانه به نظریه بخت اخلاقی برنارد ویلیامز(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
اخلاق پژوهی سال ۱ بهار ۱۳۹۶ شماره ۱
129 - 150
حوزه های تخصصی:
برنارد ویلیامز با جعل اصطلاح «بخت اخلاقی» در پی آن بود تا در تقابل با این ادعا که ارزش اخلاقی مستقل از اوضاع و احوال خارجی و از جمله بخت است، بر این ادعا و انگاره تاکید کند که ارزش ها و داوری های اخلاقی - تا حد زیادی - منوط و مبتنی بر بخت اند. در زندگی روزمرّه، چه بسا عاملان اخلاقی به سبب انجام اعمال و ارتکاب رفتارهایی نکوهش یا تحسین شوند که نسبت به آنها - دست کم به شکل کامل - کنترلی نداشته اند. در واقع، این نکوهش ها / تحسین ها تا اندازه ای به پیامدهای خیر یا شوم / شرّی گره خورده اند که به سبب بخت سعید یا سیاه افراد برایشان حاصل شده است و این جاست که پای بخت اخلاقی به میان می آید. مسئله بخت اخلاقی از این منظر با مسئولیت اخلاقی نیز ارتباطی تنگاتنگ می یابد و این مسئله را پررنگ تر می سازد که چرا در برخی مواقع قضاوت های ما بر امور خارج از اراده فاعل تعلق می گیرد. در این مقاله ضمن طرح و تبیین رویکرد و نظریه ویلیامز در باب بخت اخلاقی، به بررسی ونقد آن پرداخته شده است.