مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
صادق هدایت
صادق هدایت، نویسنده نام دار معاصر، که با ارائه شیوه نوینی در فن داستان نویسی به آوازه ای بلند دست یافت، با تکیه بر مطالعاتش در انسان شناسی زیستی محتوای منحصر به فردی از خود بر جای گذاشت که بخشی از آن ها در قالبی روایی شامل داستان ها و مجموعه نوشتارهایی چون: افسانهٔ آفرینش، س.گ.ل.ل، پدران آدم، نمک ترکی و تاریک خانه می شد. بخشی دیگر شامل کتاب های مستندی چون فواید گیاه خواری و انسان و حیوان که در آن ها به طور مستقیم از انسان شناسی زیستی، مبانی و پدیدآورندگان آن سخن می گفت. انسان شناسی زیستی، از شاخه های مهم دانش انسان شناسی ست که به بررسی ساختار تکاملی انسان می پردازد. تعدادی چند از آثار او دربردارنده برخی نظریات انسان شناسی زیستی ست که با بازخوانی آن ها می توان به میراث ماندگاری از این دانش دست یافت. این مقاله می کوشد در کنار بررسی این آثار از نقطه نظر انسان شناسی زیستی میزان اثرگذاری او را بر تکوین این دانش در ایران بازگوید و به این پرسش اساسی پاسخ گوید که با توجه به انگاره های مطالعاتی هدایت در آثارش، می توان او را در دانش انسان شناسی زیستی ایران نیز پیشگام دانست یا بایستی این مطالعات را در حوزه دیگری دنبال کرد؟ از این رو با تکیه بر مطالعات بین رشته ای، این آثار را در مقایسه تطبیقی با نظریات انسان شناسی زیستی قرار داده تا میزان این مطالعات را در آثار او بازیابد و از آن جا که تاکنون این مطالعات در کانون توجه هیچ یک از پژوهشگران هدایت شناس و انسان شناس نبوده است؛ وجه تمایزی آشکار با سایر تحقیقات پیشین دارد که تنها فعالیت های او را از نقطه نظر انسان شناسی فرهنگی بررسی کرده اند.
بررسی الگوی عملگرهای روایت شناختی پسامدرن آثار پوچ نما در مقایسه با الگوی عملگرهای گِرِمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۰
135-167
حوزه های تخصصی:
عنوان آثار پو چ نما عناصری ازقبیل بازی های زبانی، کلیشه های اغراق آمیز، تکرار، ترکیبات بی ربط و حتی عبارات ابتکاری را به دنبال دارد که از زبان شخصیت هایی بیان می شود که معمولاً در تراژدی کمدی اسیر شرایط جبری و فشارهای ناخوشایند ناخودآگاه اند. آخر بازی و در انتظار گودو دو نمایش نامه پوچ نمای ساموئل بکت است که مسئله محوری آن ها، توانایی ها و ناتوانی های زبانی است. در این دو اثر، زبان هرگز به عنوان ابزاری برای ارتباط مستقیم به کار نمی رود یا همچون پرده ای درنظر گرفته نمی شود که فرد بتواند حرکات تاریک ذهنی شخص را بر آن مشاهده کند؛ بلکه تمامی قابلیت های نحوی، دستوری، و به ویژه قابلیت های بینامتنیِ زبان به کار گرفته می شود تا خواننده بداند که وابستگی ما به زبان تا چه حد است و به چه میزان به مراقبت دربرابر قواعد تحمیلی زبان نیازمندیم. در نمایش نامه اتاق ، هارولد پینتر با به کارگیری اغراق، کلیشه، تکرار، مکث و سکوت در کنار دیالوگ های معمولی، مکتب فکری پوچ نمایی را به خواننده منتقل می کند. ویرخیلیو پینیرا نیز در نمایش نامه هوای سرد با استفاده از المان های پوچ نمایی،درماندگی، افسردگی و سرگشتگی را درنهایت به پوچی ختم می شود، به تصویر درآورده است. درنهایت صادق هدایت در رمان بوف کور ، مانند دیگر نویسندگان نام برده، پوچ نمایی را ارائه کرده است. تحقیق حاضر از آن جهت که به تحلیل آثار پوچ نما از نگاه روایت شناختی می پردازد، حائز اهمیت است. بسیاری از پژوهش های انجام شده در این زمینه بُعد روایت شناختی و زبان شناختی را در تحلیل این گونه آثار لحاظ نکرده و بیشتر به جنبه های دیگر ازجمله فلسفی پرداخته اند. نگارندگان در این پژوهش توصیفی تحلیلی، ساختار روایت شناختی این پنج اثر پوچ نما را بررسی و تحلیل کرده اند تا عملگرهای روایت شناختی را در این آثار شناسایی کنند. ضرورت تحقیق نیز ارائه عملگرهای روایی برای شناسایی آثار پوچ نماست. نویسندگان با مقایسه و بررسی عملگر های گِرِمس (1966)، کنشگرهای روایت شناختی را برای شناخت آثار پوچ نما ارائه داده اند. گِرِمس شش عملگر در روایت شناسی آثار ساخت گرا پیشنهاد داده و نگارندگان با تحلیل مقایسه ای عملگرهای وی در الگوی پیشنهادی اش، الگویی درباره شناختن عملگرهای پوچ نمایی ارائه کرده و به این نتیجه رسیده اند که فاعل که یکی از عملگرهای پیشنهادی گِرِمس است، همواره دارد رنج می کشد؛ از این رو مفهوم فاعل گِرِمس با مفهوم فاعل اثر پوچ نما منطبق نیست. هدف در آثار پوچ نما محقق نمی شود و شخصیت ها با ناکامی مواجه اند. از یاریگر به مفهومی که گِرِمس بیان کرده، اثری نیست و شخصیت ها به ناچار از تکرار جهت گذران وقت کمک می گیرند و اَبَریاریگری که با قدرت مافوق طبیعی به یاری شخصیت ها بشتابد، هرگز در آثار پوچ نما ظاهر نمی شود. در این آثار، شخصیت ها از هیچ چیزی نفع نمی برند؛ بلکه همواره درد مشترک دارند و آن، تنهایی و انزواست. المان های تکرار، قدرت، درد مشترک و ناکامی، مکمل دیگر عملگرهای پیشنهادی در آثار پوچ نماست.
پژوهشی برکارکرد عنصر زبان درشخصیت پردازیی با تکیه برداستان های کوتاه صادق هدایت
حوزه های تخصصی:
یکی از معیارهای سنجش ارزش و دوام ادبیات داستانی، تناسب میان«کارکرد عنصر زبان» با کاربران آن، یعنی«شخصیت های داستانی» است. زبان با گزاره های برون زبانی و اجتماعی از جمله: جایگاه اجتماعی، سن، جنسیت، تحصیلات، محیط، شغل و سلسله مراتب قدرت کاربران رابطه ی تنگاتنگی دارد.آثار هدایت بخش جدایی ناپذیر از تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران است. نگاه اجمالی به مجموعه ی داستان های کوتاه وی نشان می دهد، آثار او با توجه به عنوان مقاله ی حاضر دارای ظرفیت تأمل و بررسی بیش تر است. این مقاله، به اجمال با تکیه بر گزاره های برون زبانی و اجتماعی به واکاوی در شبکه ی ارتباطی میان کارکرد عنصر زبان با شخصیت پردازی در داستان های کوتاه صادق هدایت می پردازد.پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از روش تحلیل محتوا به شیوه ی کتابخانه ای بررسی شده است. به باو ر این پژوهش هدایت ضمن توجه و آگاهی از گزاره های برون زبانی مؤثر در شخصیت پردازی، در به کارگیری درست و بجا از آن ها نیز موفق بوده است.
مؤلّفه های نهیلیسم در آثار صادق هدایت و زکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بدبینی به هستی و مناسبات آن، همواره در طول تاریخ بشر مطرح بوده است؛ لیکن رویکرد به آن به صورت یک مکتب فکری رسمی و با نام نهیلیسم از ثمرات مدرنیسم می باشد که به موازات ادامه حیات در آثار فیلسوفان و متفکران در اشعار شعرای زبان فارسی و عربی بازتاب یافته است. از آنجا که یکی از بهترین روش های تبیین یک مسأله، مقایسه آن با نمونه ای هم شأن و هم جنس است، نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، عناصر و مؤلّفه های مشترک نهیلیسم را در آثار صادق هدایت و زکریا تامر به عنوان دو نویسنده پیشتاز در داستان نویسی مدرن ایران و سوریه که به پوچ انگاری گرایش یافته اند مورد کاوش قرار داده، تا برخی از آسیب های مترتّب بر این مکتب فکری مشخص شود و عوامل روی آوردن این دو نویسنده به اندیشه های نهیلیستی مورد بررسی قرار گیرد. یافته ها نشان می دهد که علیرغم تعلّق هدایت و تامر به دو فرهنگ و دو جامعه متفاوت، پوچ انگاری، یأس، بدبینی نسبت به فرد و جامعه، مرگ اندیشی و درون گرایی، بر افکار هر دو مستولی است و آشنایی با آثار متفکران غرب، استبداد و خفقان داخلی از عوامل مشترک و مؤثر در سوق دادن هر دو نویسنده به نهیلیسم بوده است.
جانمایی منزل راوی بوف کور در محلات جنوب شرقی «تهران صفوی- قاجاری»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای ادبی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۲۱۰
93-108
حوزه های تخصصی:
بوف کور هدایت رمانی پیچیده است که به دلیل بازگویی خاطرات ذهنی از سوی یک راوی پریشان حال در هاله ای از ابهام پوشیده شده است. از همین رو بازشناسی عناصر گوناگون این متن، به درنگ و دقت در جزئیات رمان نیاز دارد. مکان، یکی از عناصر مهم داستانی ست؛ در این مقاله با بررسی برخی از نشانه های مکانی بوف کور و انطباق آن با مناطقی از ری و تهران قدیم سعی شده است، مکان احتمالی منزل راوی داستان مشخص گردد. بر پایه ی این نشانه ها، بی گمان این مکان در محدوده ی شمال غربی ری باستان و جنوب شرقی تهران دوره ی (صفوی قاجار) قرار داشته است. خانه ی قهرمان در محاصره ی کاسب کارها، قصاب، خنزپنزری و گالسکه چی ست و تنها نقطه ای از تهران که با این مشخصات هم خوانی دارد؛ محدوده ی چال میدان و قبرآقاست. این دو محل به محله ی ترکمان ها، میدان محمدیه، بازار و گورستان شاه عبدالعظیم نزدیک است. با پرسه زنی در محله های شمال و شرق و غرب تهران، نمی توان به چنین مختصاتی دست یافت. این ویژگی ها مضاف بر اتاقی که به مقبره ی خانوادگی شباهت دارد، یادآور محله ی سرقبرآقاست که جده ی صادق هدایت در آن دفن شده است. همچنین منزل و تکیه ی رضاقلی خان (جد صادق هدایت) نیز در همین محدوده قرار داشته است.
بررسی ومقایسه پروتوتایپ در داستان های«زنی که مردش را گم کرد» و «کولی کنار آتش»
منبع:
قند پارسی سال سوم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۸
73-91
حوزه های تخصصی:
هر نویسنده ای در زندگی واقعی خود با افرادی روبه رو می شود که ذهن او را برای خلق شخصیت های داستانش برمی انگیزاند؛ نویسندهخرده اطلاعاتی را که از برخورد با شخصیت های گوناگون به دست آورده با نیروی تخیل خود در هم می آمیزد و کاراکترهای داستانش را می سازد؛ این پیش زمینه یشکل گیریشخصیت های یک داستان، پروتوتایپ نام دارد. پژوهش پیش رو در نظر دارد با روش تحلیلی-توصیفی به تعیین پروتوتایپ های داستان «زنی که مردش را گم مرد» از «صادق هدایت» و رمان «کولی کنارآتش» از «منیرو روانی پور» بپردازد. از این رو ابتدا ساختارشخصیت های اصلی و فرعی هر اثر و نوع پروتوتایپهای آن مشخص می شود، سپس پروتوتایپهای این دو اثر باهم مقایسهمی شوند. برآیند تحقیق نشان می دهد که «منیرو روانی پور» در خلق شخصیت های رمانِ«کولی کنار آتش» به شخصیت های داستانِ «زنی که مردش را گم کرد» توجه داشته است؛ همچنین هر دو نویسنده از «پروتوتایپهای طبقاتی» استفاده کرده اند با این تفاوت که دو نویسنده گروه های مختلف اجتماعی را مد نظر داشته اند؛ ویژگی های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و روانی شخصیت های هر دو طبقه در وجود یک یا چند شخصیت از داستان مشاهده می شود.
هدف و شیوه های ایجاد طنز در «وغ وغ ساهاب» بر پایه نظریه جامعِ طنزِ کلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۵۵
155-194
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، یکی از مهم ترین آثارِ طنز در تاریخ ادبیات فارسی (وغ وغ ساهاب) بر پایه «نظریه جامع(1) طنز کلامی» بررسی و تحلیل شده است. این اثر در هر شش متغیّرِ نظریه یادشده، ویژگی هایی ممتاز دارد، امّا تمرکزِ این پژوهش بر سه متغیّرِ هدف (موضوعاتِ موردِ تمسخرِ نویسندگانِ اثر)، تقابلِ انگاره و مکانیزمِ منطقی (شیوه ایجادِ طنز) بوده است. یکی از مهم ترین ویژگی های سبکیِ «وغ وغ ساهاب» این است که هر دو ویژگیِ طنزآمیز بودنِ یک متن روایی را دارد؛ هم پایان بندی در پیرنگِ قضایا در تقابل با انتظارِ خواننده قرار می گیرد (مانندِ سطرِ ضربه در جوک ها) و هم خطوطِ طنز در سرتاسر قضایا پراکنده شده است. نکته دیگر آن است که انتظارِ هدف قرار دادنِ افرادِ برون گروه و نشان دادنِ همبستگی و تعلّق به یک گروه (افرادِ درون گروه) که ابزاری معمول برایِ ایجادِ طنز است، در «وغ وغ ساهاب» نقض شده است. در این مقاله، دو نوع تقابلِ انگاره سنّت/ مدرنیزم و ظاهر/ باطن، افزون بر انگاره های معرفی شده در نظریه یادشده، بازشناسی شده است. اغراق، متاطنز (خودانعکاسی)، مجاورت، نتیجه، قیاس غلط و وارونه نقشی از مکانیزم های پرکاربردِ ایجاد طنز در این اثر است.
غرب ستیزی صادق هدایت در داستان «تخت ابونصر» با تکیه بر دیدگاه ادوراد سعید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۲
23 - 50
حوزه های تخصصی:
داستان «تخت ابونصر» صادق هدایت درباره حضور امریکایی ها در ایران است که به دنبال کاوش در ایران و یافتن آثار تاریخی ایران هستند. این گروه کاوشگر در استان تاریخی فارس به کاوش درباره ایران و فرهنگ، آداب و رسوم ایرانیان می پردازند. صادق هدایت از طریق لحن، کنایه و تعلیق به ما نشان می دهد که غربیان در پی غارت ایران هستند. هدف از این مقاله تفسیر شرق شناسانه از داستان «تخت ابونصر» صادق هدایت است. این مقاله، تقابل غرب و شرق را از دیدگاه شرق شناسی ادوارد سعید بررسی می کند. طبق نظر شرق شناسی غرب هماره به دنبال شناخت از دیگر فرهنگ ها است تا خود را برتر و دیگر فرهنگ ها مخصوصا فرهنگ شرق را ابتر نشان دهد. یافته های این تحقیق نشان می دهد تفکر و تقابل دوگانه برتر و ابتر در داستان تخت ابونصر حاکم است و غرب هماره خود را برتر و شرق را ابتر در نظر می گیرد. هدایت در برابر حضور غربیان در ایران پایداری می کند و به تاراج رفتن و ضبط ثروت های مادی و معنوی این سرزمین توسط غربیان را نشان داده است.
ارتقاء الگوی کارمن والرو گارسس (1994) از رهگذر بررسی ترجمه های انگلیسی شاهکار سورئالیستی هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به سبب چالش های فراوان در ترجمه انواع متون، به ویژه ادبیات داستانی معاصر، نقد کیفی محصول ترجمه، جایگاه ویژه ای در مطالعات ادبی دارد. هدف از جستار حاضر، کاربستِ الگوی گارسس در سطح معنایی-لغوی برای نقد معادل گزینی دومترجم انگلیسی (کاستلو و بشیری) بوف کور است. مدل گارسس شامل تعریف، تعادل فرهنگی یا کاربردی، اقتباس، بسط، قبض دستوری، معادل یابی عام در برابر خاص یا برعکس، و ابهام است. طبق یافته های پژوهش، مشخص شد لحاظ نمودنِ چهار مؤلفه جدید برای تحلیل داده ها، کاملاً ضروری است. همچنین، مشخص شد در حالی که شاخصه «ابهام» در ترجمه هیچ یک از مترجمان نمود نیافته، مؤلفه «اقتباس» بالاترین بسامد را داشته است. ضمنا شاخصه «حذف» در ترجمه بشیری نمود نیافته، در صورتی که در ترجمه کاستلو، دست کم در دو مورد مهم، حذفیات مشاهده شد. در مجموع، ویرایش های مکرر بشیری طی سالیان متمادی و دسترسی او به ترجمه کاستلو را می توان عواملی مهم در کیفیت ترجمه وی دانست.
تحلیل روایی داستان کوتاه «داش آکل» بر اساس نظام های گفتمانی کنشی و شوشی گرمس
منبع:
مطالعات داستانی سال ششم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۷)
239 - 262
حوزه های تخصصی:
این مقاله به تحلیل روایی داستان کوتاه «داش آکل» نوشته صادق هدایت بر اساس نظام های گفتمانی کنشی و شوشی گرمس اختصاص دارد. هدف اصلی این مقاله یافتن سازه های داستانی مورد نظر گرمس برای مقایسه ی نظام های گفتمانی کنشی و شوشی با تکیه بر چگونگی گره خوردگی و تأثیرگذاری متقابل آن ها و بررسی دلایل شکست در عبور از نظام گفتمانی کنشی به نظام گفتمانی شوشی یا همان چرخه گفتمانی در این داستان است. در تحلیل روایی این داستان بر اساس نظام گفتمانی کنشی خواننده شاهد حضور داش آکل و کاکارستم به عنوان کنش گرهای بالقوه و بالفعلی است که یکی برای حفظ ابژه ارزشی پهلوانی و لوطی صفتی و دیگری برای بدست آوردن همان ابژه ارزشی به صورت موازی رابطه ای تعاملی از نوع القایی به میدان داری کاکارستم برقرار می کنند تا این که از میانه داستان با نمایان شدن مرجان به عنوان ابژه ارزشی دیگر و با درگیر کردن داش آکل به عشق، کنش های او را به تأخیر می اندازد. اما در تحلیل روایی داستان بر اساس نظام گفتمانی شوشی درمی یابیم که چگونه کنش گر با دریافت ناگهانی میزان زیادی انرژی از طرف ابژه ارزشی به شوش گر تبدیل می شود و پس از طی فرایندهای حسی ادراکی و ابعاد دیگر گفتمان دچار وضعیتی جدید می شود که می توان آن را حرکت به سوی وصال معشوق نامید.
خوانش لاکانی روان پریشی رمان بوف کور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گاه نگاری آثار روایی صادق هدایت بر پایه «تاریخ تحولات بشر»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۴ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
639 - 656
حوزه های تخصصی:
علاقه ی صادق هدایت به درنگ در تاریخ و فرهنگ بشری در بسیاری از گفته ها و نوشته های او بازتاب یافته است. از همین رو در بیشتر آثارش به گونه ای آشکار یا پنهان، سایه ای از تاریخ زندگانی انسان را می توان یافت. در مقاله ی پیش رو نشانه های تاریخی در یک اثر بررسی نشده، بلکه برای نخستین بار، نشانه های یک مسیر ممتد از مراحل گوناگون حیات بشری در شانزده اثر هدایت بازشناسی شده است. بر پایه ی این واکاوی، «افسانه آفرینش»، «پدران آدم»، «نمک ترکی»، «تاریک خانه»، «بوف کور»، «آفرینگان»، «آتش پرست»، «تخت ابونصر»، «پروین دختر ساسانی»، «آخرین لبخند»، «مازیار»، «سایه مغول»، «توپ مرواری»، «حاجی آقا»، «فردا» و «س.گ.ل.ل» بررسی شده که هر یک به بخشی از مراحل پیش گفته اشاره دارند؛ و در مجموع خط ممتدی را از ابتدای تاریخ بشر تا انتهای آن ترسیم می-کنند. اگر چنین انگاره ای پذیرفته شود، بر پایه ی آن می توان از نظمی تسلسل یافته در آثار داستانی صادق هدایت سخن گفت که روی کردی تاریخ مدار را دنبال می کند.
بی خانمانی استعلایی: ملالت و رمانتیسیزم در آثار «صادق هدایت»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش سیاست نظری پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۸
57-80
حوزه های تخصصی:
بی خانمانی استعلایی ناظر بر وضعیتی است که در آن انسان، پیوندش با منابع معنابخش -که به هستی و بودنش معنا عطا می کردند- می گسلد. انسان، فرزند زمان/مکانی معین است و هر رویدادی که سامان آن پیوستار را برآشوبد، سوبژکتیویته را نیز برخواهد آشفت. هرگاه وضعیت سامان زمان/مکان، بحرانی شود و منابع استعلایی معنابخش، از دسترس انسان خارج شوند، او به بی-خانمانی استعلایی دچار می آید. مهم ترین پیامدهای بی خانمانی استعلایی، ملالت و رمانتیسیزم است. انسانی که از زمان/مکانش واکنده شده و آنها را با خود بیگانه می یابد، به ملالت دچار خواهد آمد و سیمایی ذهنی از جهان، آنگونه که مطلوبش است، درخواهد انداخت. رمانتیسیزم در حالت اخیر و در خلال این رؤیابینی رخ خواهد نمود. به این اعتبار، صادق هدایت را نیز که یکی از مهم-ترین نویسندگان تاریخ معاصر ماست و در یکی از بزنگاه های تاریخی مهم ما می زیسته است، می توان دچارآمده به بی خانمانی استعلایی دانست.
خطاب و فراخوانی جنسیتی سوژه ها در داستان های صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۱۰)
277 - 298
حوزه های تخصصی:
بنا به رخدادهای اجتماعی- فرهنگی ایران پس از مشروطیت، شکل های فراخوانی سوژه های انسانی و وجوه برساخت هویتی آنان تغییرکرده؛ این امر بر برساخت سوژه های داستانی اثر گذاشت. یکی از این موارد شکل متمایز فراخوانی جنسیتی سوژه های زن است که در همان داستان های آغازین ادبیات معاصر فارسی بویژه در داستان های صادق هدایت دیده می شود. در این نوشتار با نگاهی برساخت گرایانه، خطاب و فراخوانی جنسیتی سوژه ها در داستان های صادق هدایت طبقه بندی و تفسیر شده است. برای تبیین سطح کلان بحث، به نظریه آلتوسر و برای تحلیل دلالت های متنی به آرای گافمن، براون و لوینسون استناد شده است. نتیجه نشان می دهد که برساخت موقعیت/ وضعیت هر یک از سوژه های داستانی حاصل سه سطح فراخوانی تنانه، کنش محور و متعلقات محور است که بر زبان راویان یا سوژه های داستانی جاری شده و همین خطاب ها سبب وجهه مثبت یا منفی سوژه ها شده است. البته در خطاب و فراخوانی تنانه، اگرچه توصیف بدن ها به شکل ابژکتیو و عینی صورت گرفته است، به هنگام ارزیابی و قضاوت درباب همان بدن ها، معیار وجهه بخشی، ذهنی- ذوقی و مبتنی بر معیارهای زیبایی شناختی کلاسیک است. برعکس سطح مذکور، بنا به غلبه نگاه رئالیستی بر متن ها، در فراخوانی های کنش و متعلقات محور، مناسبات طبقاتی و شکل های سلیقه و مصرف سوژه های موضوع فراخوانی، ملاک انواع وجهه بخشی است. بر همین اساس اگرچه کلیت برساخت جنسیتی سوژه های زن داستان های هدایت همسو با فردیت گرایی جهان معاصر بر مناسبات شخصی و تاریخی سوژه ها استوار است، ملاک های وجهه بخشی در آن، به صورت مرزی و توأمان بر مبنای انواعی از معیار های معرفتی- زیبایی شناختی کلاسیک و معاصر سامان یافته است.
انسان خردمند از هدایت تا هراری؛ تبیین اشتراکات نظری و هستی شناسانه هدایت و هراری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جهان هدایت، جهان اشباع شده از مفهوم نیهیلیسم است؛ جهانی فاقد معنا و سرشار از تضادها و تناقض های چند بُعدی و پیچیده. آثار داستانی، تابلوهای نقاشی، ترجمه ها و بقیه شؤون حیات فرهنگی صادق هدایت به صورت مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر تکانه های شدید نیست انگاری هستند. در طرف دیگر، یووال نوح هَراری قرار دارد که سال ها پس از هدایت، از چشم اندازی تقریباً یکسان به مسائل بنیادینی از قبیل انسان، خداوند و هستی پرداخته است؛ بر این اساس، مسئله اصلی مقاله حاضر، تبیین و سپس تطبیق نوع نگاه هراری در کتاب پرمخاطب و مشهور انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر و صادق هدایت در داستان های کوتاه، نسبت به سه مؤلّفه بنیادین خداوند، انسان و هستی و سپس تبیین خاستگاه چنین برداشت هایی است. ذکر این نکته ضروری است که تطبیق نظر این دو نویسنده و تحلیل اندیشه های آنها که گاه در تعارض با آموزه های مبین انسانی-اسلامی قرارمی گیرد به معنی تأیید توسط نویسندگان مقاله نیست و دیدگاه انتقادی مطرح شده در جای جای مقاله فلسفه پوچ انگارانه ایشان را به چالش می کشد. نتایج حاصل از تشریح و تحلیل آثار مذکور با رویکرد تطبیقی و بر پایه مکتب آمریکایی، نشان می دهد هر دو نویسنده در نسبت با مؤلّفه های مورد نظر همسو هستند و در این میان، مسیر آنها از مجرای علم مدرن و به صورت اخصّ از آراء زیست شناسان عبور کرده است. خداناباوری، افول انسان و در نهایت انحطاط جهان، ازجمله مهمترین وجوه اشتراکی است که میان هدایت و هراری برجسته شده است. روش تحقیق در این مقاله توصیفی-تحلیلی و جمع آوری اطلاعات نیز بر مبنای جستجوی کتابخانه ای بوده است.
زن ایرانی به روایت بوف کور صادق هدایت
حوزه های تخصصی:
ادبیات هر ملت، در هر دوره، به مقتضای مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی شکل می گیرد. اما چگونگی انعکاس وقایع بستگی به دیدگاه نویسنده و جایگاه اجتماعی، ومحیط زندگی او دارد. قبل از مشروطه زنان خلق شده در اکثر آثار ادبی به شدت منفعل، محدود، مقلد و سطحی نگر است. در عصر مشروطه نیز با آنکه دایره اختیارات زنان افزایش یافته بازهم ادبیات ما مذکر است و زنان در حاشیه اند و نقش های فرعی دارند. با توجه به اهمیت نقش و جایگاه زنان در جامعه امروز، در این مقاله جایگاه و خصیصه های مثبت و منفی زن را در آینه بوف کور صادق هدایت بررسی کرده به این نتیجه رسیده ایم که؛ چهره زن در روایت بوف کور مخدوش است. هر دو زن (اثیری و لکاته) صامتند. جز این که زن لکاته تنها یک بار سخن می گوید و زن اثیری کاملاً ساکت است. راوی در ذهن خود عاشق زنی است که تن به تقدیر بسپارد و اعتراضی نکند و کاملا ًمقهور قدرت مرد باشد، شاید پرداختن به عشق با برداشتی فرویدی از دید شخصیتی روان پریش و ناتوان از برقراری رابطه ی طبیعی با زنان، سبب می شود که هدایت نتواند چهره کاملی از زن ایرانی زن محصور در حجاب جامعه و سنت تمثیل گونه ترسیم کند.
جنبه های تمثیلی و نمادینِ «استحاله» در بوف کور هدایت
حوزه های تخصصی:
صادق هدایت یکی از برجسته ترین و خاص ترین نویسندگان معاصر کشور ماست که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع، قابل تعمق و بررسی است. بوف کور برجسته ترین اثر او، بازتاب متقابل تاریخ و شرایط جاری اجتماعی و روانشناسی و فردیت هدایت بر یکدیگر است. بوف کور غم نامه ی تنهایی انسان در ازمنه ی متوالی تاریخی است و به دلیل فضای سنگین و نیامیختن با مبتذلات زندگی روزمره در اصطلاح ادبیات اروپائیان از جمله ی یکی از انواع ادبی است که آن را ادبیات سیاه خوانده اند. در این داستان نمادین و تمثیلی نمونه هایی از انواع استحاله را می توان یافت که معمولاً در سایر آثار هدایت و دیگر نویسندگان روزگار او کم سابقه است و همگی به ذهنیت و اندیشه ی خاص او بر می گردد. هدف از این تحقیق، معرفی، تشریح و تفسیر این دسته از جنبه های تمثیلی استحاله در بوف کور است.
نگرش ها و نگارش های تاریخی صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صادق هدایت از مهم ترین چهره های جریان روشنفکری غربگرا در ایران سده بیستم و از مشهورترین داستان نویسان ایرانی به سبک مدرن است. در میان آثار متعدد او، نگارش های تاریخی دارای جایگاهی قابل توجه هستند و مهم تر از آن، نگرش های تاریخی این نگارنده که انگیزه و مایه نگارش بسیاری از آثار وی بوده است. این پژوهش کوشیده است تا ضمن ارائه تحلیلی از آثار دارای ارزش تاریخ نگارانه این نویسنده، درک تاریخ نگارانه و نگرش های تاریخی هدایت را مورد بازشناسی قرار دهد و درصدد یافتن پاسخ این پرسش ها است که تاریخ چه جایگاهی در آثار هدایت دارد؟ و مهم ترین مؤلفه ها در نگرش های تاریخی ایشان چیست؟ لذا این آثار در سه قالب اصلی درام های تاریخی و با مضمون سرخوردگی باستانی ایرانیان مقهور در برابر حملات غیر ایرانیان، تصحیح و برگردان متون تاریخی پهلوی از دوران ساسانی و آثاری با مضمون مردم شناسانه دسته بندی می شوند. شناخت تحلیلی این آثار که با روش توصیفی-تحلیلی و مطالعه مفهومی آثار ادبی وی فراهم آمده است، نشان می دهد که نگرش ملی گرایانه ناسیونالیستی، باستان گرایی و زرتشتی گرایی تاریخی و دشمنی نژادگرایانه با عناصر غیر ایرانی، عمده ترین مؤلفه های نگرش های تاریخی هدایت را تشکیل می دهند.
بررسی تطبیقی بن مایه های اگزیستانسیالیستی رمان بیگانه کامو و داستان سگ ولگرد صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
اگزیستانسیالیسم جریانی فکری فلسفی است که انسان را مرکز هستی می داند و در آن، انسان با تمام ابعاد وجودی و ذهنی خود، با مسائل مختلف، به ویژه مسائل هستی شناسانه مواجهه می شود. آلبر کامو و صادق هدایت از جمله نویسندگانی بودند که مؤلفه های مکتب اگزیستانسیالیسم در برخی از داستان های شان مشاهده می شود. نوشتار حاضر با روش تحلیلی تطبیقی به بررسی بن مایه ها و ویژگی های فلسفه ی وجودی در رمان بیگانه ی آلبر کامو و داستان سگ ولگرد صادق هدایت می پردازد. نتایج این تحقیق نشان می دهد که بیشتر مؤلفه-های مکتب اگزیستانسیالیسم در دو اثر مزبور وجود دارد، با این توضیح که برخی مؤلفه ها مانند «تنهایی» و «نوستالژی» در داستان سگ ولگرد نمود بیشتری دارند، برخی مؤلفه ها مانند «معناباختگی و پوچی» و «بدبینی و شکّاکیّت» در بیگانه قوی ترند و پاره ای مؤلفه ها مثل «امیدواری و ناامیدی»، «جبر و اختیار» و «مرگ اندیشی و خودکشی» در هر دو اثر پایاپای است.
تحلیل و نمادشناسی بخش اول بوف کور با استفاده از نظریه «امر واقع» لاکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت بوف کور از خلال «نوشته»های پراکنده ای می گذرد که راوی «نقاش» آن، در اسارتی که در تمام طول داستان از سنگینی «دیوار خانه»اش بر دوش می کشد برای «سایه» «بلعنده» خود واگویه می کند. فقط در بخش نخست بوف کور است که آن «دختر اثیری»، از «سوراخ هواخور» پستوی همان «خانه»ای که در «آن طرف خندق» واقع شده است، «تجلی» می کند. نظریه های روان کاوانه ژاک لاکان فرانسوی، که زبان محوری نیز از مقدمات مبنایی آن به شمار می آید، ابزار کارآمدی است که در پژوهش حاضر، راه را بر تأمل و درنگ در زمینه زبانی و نمادهای هم بسته بوف کور هموار می سازد. اینکه «امر واقع» لاکانی، چه توضیحی در پیشبرد پیرنگ این داستان مدرن خواهد داشت و حاصل به کارگیری این چنین نگاهی، چه پرتوهایی بر خصلت تأویل پذیرانه بوف کور و جوانب نثر آن انداخته است، چارچوب دغدغه های نگارنده این مقاله را بنیاد نهاده است.