مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
زکریا تامر
حوزه های تخصصی:
داستان سیاه زنگی اثر زکریا تامر داستان نویس سوری است که در فضایی سوررئالیستی رخ می دهد و به شیوه سیال ذهن روایت می شود و به این دلیل، شخصیت ها و حوادث داستان برگرفته از ناخودآگاه نویسنده اند. این مقاله در تحلیل داستان مذکور به تحلیل شخصیت های داستان و حوادث آن از منظر نظریه های روانکاوی جدید پرداخته است و هریک از شخصیت های داستان را طبق تقسیم بندی فروید نماد و نماینده بخشی از ناخودآگاه انسان قرار داده است. بدین ترتیب، شخصیت «سیاه زنگی» در داستان، نماینده بخش «نهاد» در دستگاه روانی انسان و شخصیت «راوی» در بسیاری مقاطع، نماینده «من» است و شخصیت های فرعی «دخترک» (مقطع سوم) و «سرکارگر» (مقطع پنجم) نماینده «فرامن» هستند. در تحلیل روانکاوانه حوادث داستان باید گفت، این حوادث در دو دوره از حالت های روانی نویسنده اتفاق می افتد: قسمت های ابتدایی داستان مربوط به دوران غلبه غریزه حیات بر ذهن نویسنده است و قسمت پایانی داستان (مقطع ششم) مربوط به چیرگی غریزه مرگ بر غریزه حیات در اندیشه اوست.
تحلیل ساختاری داستان «وجه القمر» زکریا تامر (با تکیه بر دو محور هم نشینی و جانشینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زکریا تامر یکی از نویسندگان سوریه است که در قالب داستان کوتاه دستی توانا داشته است. او داستان هایش را در ساختاری منظم و ترکیبی به همپیوسته به نگارش درمیآورد و تمام عناصر و واحدهای تشکیل دهندة آن را به حرکت و تکاپو وامی داشت تا پیام مشخصی را انتقال دهد. نام یکی از داستان هایش، «وجه القمر» است که در آن همة عناصر را در کنار هم در یک رشتة خطی قرار داده تا پیام دفاع از زن شرقی را که تا قبل از این خوار و ذلیل شده است، به همگان برساند. برای درک پیام اصلی داستان، تحلیل آن براساس دو محور همنشینی و جانشینی کمک شایانی میکند. محور جانشینی به نویسنده امکان میدهد که از بین مجموعة واژگان، واژة متناسب با ساختار را برگزیند. واژگان گزینش شده در یک مسیر خطی عمودی کنار هم قرار میگیرند و ترکیب نوشتاری جدیدی را به وجود می آورند و ارزش جانشینی آن به جای واحدهای دیگر، از اینجا فهمیده میشود که سمیحه، شخصیت زن داشتان به معنای بخشنده است و زنان شرقی تمام وجود خود را به مردان بخشیدهاند. در محور همنشینی، ارتباط عبارت ها و ترکیب آن ها در یک خط افقی بررسی می شود و وقتی در کنار هم قرار می گیرند، مسیر داستان به جلو حرکت می کند. همچنین، توصیف هایی بررسی شده اند که به تنهایی معنای صریح دارند؛ ولی با هم معنای نشانه ای مییابند؛ مثل هم نشین شدن درخت لیمو و صدای نالة مرد دیوانه که دال بر ایجاد حد فاصل بین دوران کودکی سمیحه و پس از آن است.
تحلیل تطبیقی عنوان داستان در آثار صادق هدایت و زکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عنوان داستان، آستانة ورود به دنیای پر راز و رمز متن محسوب می شود. بنابراین باید به گونه ای هنرمندانه انتخاب شود که بتواند با کمیت و محدودیت خود، کیفیت متن را به نمایش بگذارد. گاه عنوان نوری بر دنیای متن می تاباند و محتوای کلی آن را روشن می نماید؛ گاهی نیز همچون حجابی بر دنیای متن قرار می گیرد و نه تنها هیچ نشانی از آن در اختیار مخاطب قرار نمی دهد، بلکه در ذهن وی تنش ایجاد می کند و او را به سوی متن می کشاند. در این پژوهش، مهم ترین مؤلفه های متنی و برون متنی که در گزینش عنوان در داستان های صادق هدایت و زکریا تامر مؤثر بوده است، بررسی و با مقایسة تحلیلی- توصیفی، خوانشی مبتنی بر ساختار و محتوای عنوان داستان ها و رابطة آن با عناصر درون متنی و عوامل برون متنی ارائه می شود. در مجموع، می توان گفت این عناوین از سویی نشان دهندة آشنایی دو نویسنده با انواع شگردهای بلاغی است و از سوی دیگر می تواند انعکاس دهندة مشکلات و شرایط دشوار زندگی مردم و فرهنگ رایج در عصر دو نویسنده باشد که با بیانی متفاوت در عنوان انعکاس یافته است. البته عناصر متنی و ادبی که برای پوشیدگی معنای متن و یا فشرده کردن آن در عنوان، به کار گرفته شده است، با عوامل متعددی از جمله کوشش برای جذب مخاطب و گاه اقتضای شرایط بستة سیاسی (برون متنی)، در پیوند است.
سوررئالیسم در داستان های شیهه اسب سپید زکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محور اصلی این مقاله ، اثبات حاکمیت جوّ سوررئالیستی بر اولین مجموعه از داستان های کوتاه زکریا تامر، با عنوان«صهیل الجواد الابیض»است. این نویسنده ی معاصر سوری اگر چه در اولین گام های ادبی خود تحت تأثیر مستقیم آثار برجسته جهانی از قبیل آثار سارتر، کامو و کافکا بوده است، اما توانست است جسورانه قالب های کلاسیک را درنوردیده و به مکاتب ادبی وجهه محلی دهد . تامر از جنبش های ادبی متأثر شد تا با استفاده از آنها به بیان مشکلات بومی و منطقه ای خود بپردازد. احساس پوچی، مرگ اندیشی، پناه بردن به عالم رؤیا و خیال پردازی نمونه های معدودی از ادبیات سوررئالیستی است که وی هنرمندانه آن را در این مجموعه به تصویر کشیده است. در این پ ژوهش، نخست مهم ترین اصول و مبانی سوررئالیسم را بر شمرده ایم، تا با تکیه بر این مبانی، رد پای این مکتب تأثیرگذار ادبی را در این مجموعه دنبال کنیم. لازم به ذکر است، کل مجموعه که شامل یازده داستان کوتاه می باشد دستمایه این پژوهش قرار گرفته است تا با استناد به نمونه هایی از تصاویر ارائه شده ، حاکمیت تفکر سوررئالیستی بر این اثر ادبی را اثبات کنیم.
دراسه أسلوبیه للرتابه التعبیریه فی «النمور فی الیوم العاشر» لزکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اهتم النقّاد بدراسه الظواهر اللغویه، من خلال الأنماط، ویمتد بحثهم إلی تنویعات فی التراکیب تعتمد مؤثرات یمکن أن تکون لها صله بالمبدع، وهی مؤثرات قد تنحرف عن مجراها لتکون فی النهایه أسلوباً متفرداً. هذا التوجه من الدراسه فی أسالیب الأدباء نسمیه بالأسلوبیه، بما یتوسع فیها من رؤیه ألسنیه، فیتفرع منها منهج إحصائی تهمّه دراسه الظواهر اللغویه فی الأعمال الأدبیه فی إطار المعطیات الکمیه. وهناک توجهات أخری فی الأسلوبیه کالتوجه النفسی، والوظیفی، وغیرها.
استقرّ عبر التقصّی، الحاصل من بیانات الجداول- مع استخدم المنهج الإحصائی الیدوی ولیس الآلی - أنّ تامر ذو منهج ثابت فی تعاطی الظواهر الرتیبه. فی مجموعته «النمور فی الیوم العاشر» عبر دراسه للرتابه التعبیریه، فلاحظنا أنّه لجأ إلی النمط الرتیب فی اجتماع (الفعل الماضی+ الباء الجاره +المجرور +النعت مع التناوب فی النوع والعدد) فی التراکیب الحصریه. وحدث أن ینحرف الکاتب عن النمط إلی التنویع، فی إعادته للظواهر اللغویه، وذلک ما یستدعیه أسلوبه القصصی. والحواریه أساساً هی مبدأ رتابه النمط فی التعاطی الألفاظ، خاصهً فی التکرار الفاشی فی مفردات القول والسؤال والصوت واللهجه وغیرها. وهذا یبدو للقارئ إذا ما أکثر من قراءته للکاتب، ویظهر أنّ الفوضی نجمت عن فقر فی الثروه اللفظیه أو عن لاوعی لزکریا تامر، لأنّه لو انتبه للرتابه لاجتنب عن التورط فی الفوضی اللفظیه.
بررسی نماد خورشید در شعر امل دنقل و شفیعی کدکنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دو شاعر متعهّد و اجتماعی مصر و ایران؛ یعنی امل دنقل و شفیعی کدکنی، «خورشید» را به عنوان نمادی نو در مفاهیمی چون عدالت، آزادی، حقیقت و... به کار گرفته اند. با نگاهی به شعر این دو شاعر درمی یابیم که نماد خورشید، پیام آور امیدها، آرزوها و آرمان های از دست رفته یا دست نایافتنی ای است که غبار تیره ابرهای ظلم و بی عدالتی و جهل، چون پرده ای در مقابل تشعشع انوار حقیقت و عدالت پرور خورشید قرار گرفته است. هر دو شاعر تأکید می کنند؛ تنها راه برون رفت از این سایه های تاریک و ظلمانی، کنار زدن حجاب هایی است که فراروی خورشید تابان حقیقت و عدالت قرار گرفته است. از سوی دیگر، خورشید در شعر این دو، بازتاب روشنی از عشق، محبّت و انسانیت است که در مقابل آن، سیاهی و تاریکی قرار دارد که آن هم بازتابی از ظلم و کینه و ددمنشی می باشد که انسان معاصر به آن دچار شده است. با توجّه به اهمیّتی که بازشناسی مسائل سیاسی و اجتماعی و بازخورد نمادین آن در فرآورده های ادبی ملل دارد، این مقاله سعی دارد با رویکردی تطبیقی به بررسی کاربرد نماد خورشید، که یکی از پر بسامدترین نمادهای ادبی - اجتماعی در شعر این دو شاعر است، بپردازد.
بررسی تطبیقی انتقاد اجتماعی در شعر محمود سامی بارودی و ملک الشعرای بهار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محمود سامی بارودی و ملک الشّعرای بهار از شاعران نوگرای عصر جدید در مصر و ایران و هر دو مربوط به یک دوره هستند که پرداختن به مسائل اجتماعی از مهم ترین ویژگی های شعر آنان است. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و بر اساس مکتب آمریکایی ادبیّات تطبیقی، تشابه و تفاوت اندیشه های بارودی و بهار را دربارة انتقاد اجتماعی، مورد بررسی قرار می دهد. از نتایج مهمّ این پژوهش اینکه شکایت تند و صریح از نفاق و دورویی میان خواص و عوام از اندیشه های مشترک دو شاعر است، ولی در انتقاد از ظلم و ستم حاکمان، زبان بهار گویاتر و گزنده تر از بارودی است و در موضوع بی تفاوتی مردم نسبت به اوضاع جامعه هر دو شاعر از غفلت مردم نسبت به مسائل جاری کشور ابراز نگرانی شدید نموده و آنان را نکوهش کرده اند، با این تفاوت که بارودی به صراحت و بهار غالباً با کنایه در این زمینه سخن گفته اند. در موضوع اصالت گرایی، بارودی ریشة اصالت را در افتخارات ملّی و قومی گذشته می داند، امّا بهار اصالت را در علم و عدالت ورزی گذشتگان می بیند.
بررسی تطبیقی مینی مالیستی داستان های کودکانه زکریا تامر و صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنبش فرمالیسم (1920) مغرب زمین، باعث شکل گیری منشور مینی مالیسم، با شعار «کم، زیاد است» در ادبیات گردید و نویسندگان از این رویکرد استقبال کردند، چنان که داستان های کودکانه تامر و هدایت متأثر از اصول فرمالیسم است. داستان های تامر شکل دهنده آغاز راه صحیح برای کودکان و نوجوانان و مبلغ ارزش های انسانی است و نیز هدایت در داستان های کودکانه خویش توجه ویژه ای به نکات اخلاقی و تربیتی دارد. این دو نویسنده، گاه فضا را برای بیان ارزش ها آماده می کنند و زمانی نتیجه گیری و درک آن را به مخاطب وامی گذارند. بیشتر داستان های مورد بحث، از طرحی ساده؛ یعنی خرده پیرنگ برخوردارند و زبان آن ها برای همگان قابل فهم است. شخصیت ها در این داستان ها نماینده افکار، رفتار و گفتار جامعه سوری و ایرانی هستند و زمان داستان ها بر گذشته و حال دلالت دارد؛ اما به مکان وقوع حوادث، اشاره ای نشده است و تنوع مکانی نیز در آن ها وجود ندارد. این مقاله، عناصر مینی مالیسم را در داستان های تعلیمی زکریا تامر و صادق هدایت با هدف تبیین مشخصه های مینی مالیسم و انگیزه نویسندگان از توجه به این شگردها در رویکردی توصیفی- تحلیلی وبا تکیه بر مکتب تطبیقی آمریکایی بررسی کرده و نشان داده است که بسیاری از داستان های این دو نویسنده، مشخصه های مینی مالیستی مانند: محدودیت شخصیت ها، گفت وگوی زیاد، جملات کوتاه و... را بازنمایی کرده اند.
تحلیل «ببرها در روز دهم» بر اساس رویکرد گفتمان انتقادی فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تامر، از برجسته ترین داستان نویسان و طنزپردازان جهان عرب است. درون مایه ی اکثر داستان های وی حقایق پنهان و آشکار سیاسی و اجتماعی جامعه خویش است که گاه نمادین و رمزگونه و گاه صریح بیان می گردد. این مقاله در نظر دارد با واکاوی ابعاد اجتماعی داستان «ببرهای روز دهم» و تحلیل نمادینی از زندگی ببر، ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺑﻨیﺎدیﻦ ﺟﺎﻣﻌ ﻪ سوری و کثرت مشکلات زندگی چون فراگیری یأس، خواری و فقر و گرسنگی را تبیین نماید. این داستان کوتاه، به عنوان نمونه ای از ادبیات داستانی معاصر دنیای عرب، با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادیِ نورمن فرکلاف بازخوانی می گردد. تامر در این داستان با بهره گیری از زبانی رسمی و آمیخته به طنز اجتماعی، به موانع شکوفایی استعدادهای ذاتی انسان عربی- سوری و مبارزه با همه گیر شدن یأس و خواری انسان عربی به طور عام و ذلت و شکست انسان سوری به طور خاص می پردازد. با وجود طبع انتقادی نویسنده، زبان داستان صریح و رُک نیست بلکه، به علت در امان ماندن از آسیب حاکمان مستبد، با بهره گیری از رموز به نقد و تفسیر جامعه خویش می پردازد. ازاین رو، با گفتمان انتقادی فرکلاف، می توان به کشف لایه های رمزگونه متن و مراحل تقسیمات دهگانه زندگی ببرهای روز دهم، دست یافت.
بررسی تطبیقی سوررئالیسم در دو داستان کوتاه «فی یوم مرح» زکریّا تامر و «سه قطره خون» صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سرخوردگی و انزواطلبی برخی از روشنفکران غربی درنتیجه عواقب دردناک جنگ جهانی اوّل سبب شد که آنان درمقابل عقل گرایی و مادّه گرایی مدرنیست ها به تخیّل و ذهنیت گرایی تمایل یابند و با کاویدن ضمیر ناخودآگاه انسان، مکتبی به نام سوررئالیسم را بنیان گذاری کنند که بر ادیبان و نویسندگان شرق و غرب تأثیر بسیاری نهاد. نوشتار پیش رو که با رویکردی توصیفی - تحلیلی به واکاوی مؤلّفه های سوررئالیسم در دو داستان کوتاه «فی یومٍ مَرِح» (در روزی شاد) از زکریا تامر (نویسنده سوری) و «سه قطره خون» اثر صادق هدایت پرداخته، نشان داده است که این نویسندگان، فضایی کاملاً سوررئال را برای بیان ذهن خویش در داستان های یادشده خلق کرده اند و اصول این مکتب ادبی؛ یعنی نگارش خودکار، توجّه به عالم خیال و رؤیا، عشق، جذبه و جنون، طنز و هزل، تصادف عینی و امور شگرف و فراواقعی را در آثار خویش بازنمایی کرده اند. هدف اصلی تامر، اعتراض به بی مسئولیّتی نهادهای مرتبط با امنیّت جامعه و صدور حکم ازجانب افرادی است که صلاحیت قضاوت ندارند. هدایت با این داستان، درپی بیان وضعیّت بحرانی و آشفته ایران دوره پهلوی بوده است که هر وقت روشنفکران، نویسندگان و شاعران به آن اعتراض می کردند، عوامل قدرت، به روش های مختلف آن ها را سرکوب می کردند.
مظاهر تهمیش هویّه البطل وأسالیبها السّاخره فی قصّه الاستغاثه القصیره لزکریّا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آفاق الحضاره الاسلامیه سال بیست و دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ (۱۴۴۰ ه.ق) شماره ۲ (پیاپی ۴۴)
137-161
حوزه های تخصصی:
إنّ السّخریّه لا تعنی الاستهزاء والتّنقیص فحسب، بل إنّها تعتبر أسلوباً فنّیّاً للتّعبیر عمّا فی بال الکتّاب والشّعراء من القضایا السّیاسیّه والاجتماعیّه. زکریّا تامر هو الکاتب السّوریّ یُعتبر ممّن أخذوا الأسالیب الفنّیّه السّاخره أداه فاعله للتّعبیر عن انتقاداتهم تجاه المفاهیم الخاطئه عند المجتمع والنّظام السّوریّ الحاکم آنذاک. وتموج هذه الأسالیب فی قصّته القصیره "الاستغاثه" فی مختلف الألوان. وهذه الدّراسه، عبر المنهج الوصفیّ-التّحلیلیّ واستناداً علی الصّور الکاریکاتیریّه الّتی قدّم اقتراحها الباحثون ورسمها الرّسام الکاریکاتیریّ بطلب منهم، لتقریب الفکره وتجسیدها للقارئ، تهدف إلی الکشف عن ظاهره تهمیش هویّه البطل کمفهوم من تل ک المفاهیم الخاطئه الّتی سخر منها زکریّا تامر، وکذل ک الکشف عن الأسالیب الفنّیّه المستخدَمه فی بیان السّخریّه من هذه الظّاهره عبر القصّه القصیره. وتوصّلت الدّارسه إلی أنّ مظاهر تهمیش هویّه البطل جرت فی الأسلوب السّاخر الّذی یستهدف مفاهیم، منها دمشق النّائمه والجسد المبدّد، والمثقّف الجاهل لمکانه البطل، والسّلاح بغیر مفعول، والوزیر الزّائف الضّائع العازل، ورفض موت الخزی والعار، ومصیر البطل وسیفه. وکانت الأسالیب الفنّیه تشتمل علی تقنیه الواقعیّه السّحریّه، والمجاز اللغویّ، والتّصویر الحسّیّ المؤلم المضح ک، والتّهکّم الظّاهر والخفیّ، والمدح بما یشبه الذّمّ، والتّناقض بین ألفاظ أو معان، والتّناصّ.
استدعاء التراث فی أدب زکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
توظیف الشخصیه التراثیه فی الأدب العربی المعاصر، هو آخر أطوار علاقه الأدیب المعاصر بموروثه. و یعدّ التراث من مصادر الإبداع ولا یتحقق وجود الأمه دون أن تتفاعل مع تراثها تفاعلاً حیاً. والتعبیر بالشخصیه التراثیه أو توظیفها یعطی غنیً وأصاله وشمولاً لأدب الأدیب. و بما أنّ الموروث أقرب إلی الذاکره الجماعیه فقد أقبل الأدباء إلی هذا الجانب شعراً و نثراً بعد نکسه حزیران 1967. أقبلوا إلی التراث یستوحونه ویستلهمونه لیستثیروا الهمم لیکون أدبهم أوثق صله بالمجتمع. ویعتمدوا علی التراث فی الوقت الذی لاتنسی فیه المعاصره والحداثه. کذلک استلهم زکریا تامر وکغیره من الأدباء المضامین التراثیه، فاعتمد علی التراث التاریخی تاره و الأدبی تاره أخری وکذلک التراث الشعبی بین الفینه والأخری وأکد علی أن التراث الماضی یستمد شخصیاته من التاریخ الإسلامی و العربی. تهدف هذه المقاله إلی إلقاء الضوء علی التناقضات الهائله لهذا العصر وتبیین مدی الإختلاف والتفاوت بین الماضی بقیمه النبیله الناصعه المجیده والحال بقیمه المزیفه الوضیعه النذله. وتندمج الرؤی القدیمه ببطولاتها و بسالاتها بالرؤی المعاصره بجبنها وانهزامها وهکذا یستدعی زکریا الشخصیات التراثیه فیوظّفها توظیفاً عکسیاً ویستنطقهم و یبعثهم من قبورهم لیطرح هذا السؤال و هو: لوجعلوا فی عصرنا الراهن هل استطاعوا أن یبدعوا کما أبدعوا فی الماضی أم لا؟ و زکریا تامر باعتماده علی الأسلوب التهکمی الساخر یحیی یوسف العظمه، طارق بن زیاد، و جنکیزخان، و تیمورلنک، وعمرالخیام، و أحمد شوقی، والمتنبی و أبانواس، وعبدالله بن المقفع، وغیرهم.
روّاد القصه القصیره فی إیران وسوریه؛ دراسه مقارنه(مقاله علمی وزارت علوم)
إن العقد الثالث من القرن العشرین فی إیران، والرابع فی سوریه کانا بدایتین حقیقیتین لظهور القصه القصیره فی البلدین. فاتفق رواد الفکر التجدیدی فی الأدب المعاصر علی ضروره الاستفاده من هذا الجنس الأدبی الجدید لإقامه الثوره الأدبیه آنذاک. وما جعل القصه القصیره وسیله للتطرق إلی مشکلات المجتمع ونقدها، إنمّا هو دور مبدعیها فی البلدین الذین استخدموا تقنیات حدیثه تؤدی دوراً أساسیاً فی عرض أشکال تناهز نظیرتها الغربیه إلى جانب تفاعلها الفعّاله لما یجری فی صمیم المجتمع وطبقاته. البحث الحالی عباره عن محاوله لرصد نقاط التشابه والاختلاف بین روّاد القصه القصیره فی کل من سوریه وإیران فی العقود الأولی من نشأتها على ضوء المنهج الأمریکی الذی یرکز على وحده الأفکار البشریه بغض النظر عن وجود صلات تاریخیه (على ضوء المدرسه الفرنسیه)، أو بنی تحتیه مشترکه (على أساس المدرسه السلافیه)، بل یرکز علی الأفکار المشترکه، والأنماط المتشابهه. فینطلق البحث بِمَن بدأ هذا الجنس الأدبی فی کلا البلدین إلى من یمکن تعبیره قمه هذه الحرکه فی کل من سوریه و إیران، إلى جانب من یمثل فیهما الأصوات النسائیه. ومن خلال البحث، یمکننا القول أن القصه القصیره فی إیران حظت باهتمام مبکر ووعی أکثر فی بدایاتها، کما تمکنت من الوصول المبکر إلى قمتها مقارنه بنظیرتها السوریه؛ إلا أن الأصوات النسائیه تبرز تعددیه لافته للانتباه فی سوریه مقارنه بإیران.
جدلیه الإنسان المعاصر والعبث فی "الأغنیه الزرقاء الخشنه" لزکﺮیا تامر (علی ضوء نظریه جیرار جینیت)(مقاله علمی وزارت علوم)
یتناول هذا البحث دراسه جدلیه الإنسان المعاصر والعبثیه التی شغلت الجانب الأکﺒﺮ من اهتمامات الأدباء واﻟﻤﻔکرین والفلاسفه فی العصر الحدیث.فها هو زکﺮیا تامر ینطلق فی قصته القصیره «الأغنیه الزرقاء الخشنه» من رؤیه فلسفیه تتشاﺑکفیها العبثیه والواقعیه الانتقادیه السوداء والسخریه الصاخبه ل تأبین الإنسان المعاصر الذی حنّطته المادیات والآلآت المخترعه فی هذا العالم المنحطّ الذی ضاعت فیه القیم الأصیله وال مُثُ ل العلیا. بهذا التصور تتمثل الإﺷکﺎلیه الأساسیه لموضوع البحث فی تحدید دور دلالات النصّ وإیحاءات عتباته التی تساعد المتلقّی لاستیعاب الموضوع المذکور فی القصه المشار إلیها وذلک من خلال نظریه الناقد الفرنسی جیرار جینیت الذی یکشف فی تجربته النقدیه عن العلاقات والمتعالیات النصیه بطرق مختلفه. فمن أهمّ ما توصلت هذه الدراسه إلیها من نتائج معتمده فی ذﻟک علی المنهج الوصفی- التحلیلی ، هی أنّ لکل من العنوان وفاعلیه اللون والغلاف الخارجی باعتبارها مداخل للنصّ، شأنَه فی لعبه النصّ،کما أنّ المتن والفضاء والزمان والشخصیه اﻟﺤکﺎئیه فی المستوی الدلالی واستناد القاصّ إلی الترمیز والانزیاح عبر الاستعارات واﻟکﻨﺎیات فی المستوی الأسلوبی للنصّ کشف لنا ﺑکﻞ جلاء عن قدره تامر فی مجال اﻧﻌکاس العبثیه التی تجعل الإنسان المعاصر ینسلخ عن الإنسانیه ونقاء الذات.کﺬلک اﻧﻌکﺲ للقارئ العدید من أﺷکﺎل ظهور هذه اﻟﻔکره وتجلّیها لدی الإنسان من خلال الشخصیات القصصیه، فبعضهم یسعی إلی التمرد للإطاحه بالضغط وتغییر الظروف القاسیه، والبعض الآخر یخضع للاستسلام بسبب إحساسه بالإحباط والیأس من عبثیه الحیاه، فیقوم بالاغتراب أو الإثم أو الانتحار.
مؤلّفه های نهیلیسم در آثار صادق هدایت و زکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بدبینی به هستی و مناسبات آن، همواره در طول تاریخ بشر مطرح بوده است؛ لیکن رویکرد به آن به صورت یک مکتب فکری رسمی و با نام نهیلیسم از ثمرات مدرنیسم می باشد که به موازات ادامه حیات در آثار فیلسوفان و متفکران در اشعار شعرای زبان فارسی و عربی بازتاب یافته است. از آنجا که یکی از بهترین روش های تبیین یک مسأله، مقایسه آن با نمونه ای هم شأن و هم جنس است، نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، عناصر و مؤلّفه های مشترک نهیلیسم را در آثار صادق هدایت و زکریا تامر به عنوان دو نویسنده پیشتاز در داستان نویسی مدرن ایران و سوریه که به پوچ انگاری گرایش یافته اند مورد کاوش قرار داده، تا برخی از آسیب های مترتّب بر این مکتب فکری مشخص شود و عوامل روی آوردن این دو نویسنده به اندیشه های نهیلیستی مورد بررسی قرار گیرد. یافته ها نشان می دهد که علیرغم تعلّق هدایت و تامر به دو فرهنگ و دو جامعه متفاوت، پوچ انگاری، یأس، بدبینی نسبت به فرد و جامعه، مرگ اندیشی و درون گرایی، بر افکار هر دو مستولی است و آشنایی با آثار متفکران غرب، استبداد و خفقان داخلی از عوامل مشترک و مؤثر در سوق دادن هر دو نویسنده به نهیلیسم بوده است.
جنس شخصیّت ها و کارکرد تربیتی آن ها در داستان های کودک زکریا تامر (مطالعه موردی: نصائح مهمله)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۲۶
77 - 96
حوزه های تخصصی:
ادبیّات کودک و نوجوان خاستگاه ارزش ها و آرمان های یک جامعه می باشد که باید در روح و جان قشر مهمّی از افراد جامعه، یعنی کودکان و نوجوانان، نهادینه شود؛ چراکه آینده ساز و امید تعالی جامعه می باشند. این حوزه از ادبیّات، تفاوت های بسیاری با ادبیّات بزرگسال دارد؛ چنانکه عناصر داستان کودک باید متناسب با ویژگی ها، آرزوها و استعدادهای کودک باشد. تنها کسانی در این بخش از ادبیّات موفّق خواهند بود که به پختگی و دانش کافی دست یافته باشند. زکریا تامر، ادیب معاصر سوری، از جمله نویسندگانی می باشد که در این عرصه توفیق یافته و توانسته است داستان های ارزشمند و ماندگاری بنگارد. این پژوهش کوشیده است تا عنصر شخصیّت را از نظر جنس شخصیّت ها، در مجموعه داستانی نصائح مهمله زکریا تامر با روش توصیفی-تحلیلی، مورد مطالعه و مداقّه قرار دهد. نتایج به دست آمده نشان می دهد که زکریا تامر انواع شخصیّت ها را، اعمّ از انسانی، حیوانی، پدیده های طبیعی و مصنوعی، به کار برده است. در برخی از داستان ها، یک نوع شخصیّت و در برخی دیگر تلفیقی از این انواع به چشم می خورد؛ شخصیّت های حیوانی بسامد بالاتری دارند و نقش محوری را ایفا می نمایند. علّت این امر را می توان در ویژگی های روانشناختی کودکان جست. نوع حیوانی که برمی گزیند، مطابق با ویژگی های شخصیّت آن حیوان است. تامر در پس هر داستان، پیام آموزشی و تربیتی مهمّی دارد و آن را در گفتار و کنش شخصیّت ها می پیچد. درک این پیام برای مخاطب، چندان دشوار نیست؛ زیرا استفاده از قیدها و حکمت های مندرج در گفتار و کردار شخصیّت ها، مخاطب را برای فهم پیام، یاری می نماید.
دراسه الرمز فی قصّه «النهر» لزکریا تامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال هشتم زمستان ۱۳۹۵ شماره ۳۲
69 - 83
حوزه های تخصصی:
استخدم زکریا تامر - القاصّ السوری الکبیر - الذی له تجارب متعدده فی الکتابه والقصه الرمز وإستفاد منه بشکل أحسن. قصّه «النهر» من أهم قصصه الرمزیّه التی یعبّر فیها عن أفکاره واختلاجاته النفسیه ویراوح بین الحلم والواقع، ویتعانق الحلم مع الرمز لیشاکلا عالماً خاصاً ویصور فیها صراع النفسی للمثقّف وآلامه أمام الواقع البشع. تتکوّن هذه القصه من الشخصیات الرمزیّه الأصلیه وغیر الأصلیه، منها عمر السعدی (المثقف)، ورجال الشرطه(الاستبداد والخفقان)، والحارس(قساوه القلب)، والإمرأه المسحوره(الأمل والنشاط)، والنهر(تیار الحرّیه)، والزنزانه(المجتمع العربی)، وکل من هذه الشخصیات تؤدی دورها بشکل جیّد جدا.
قراءة تفکیکیة للقصة القصیرة («یا أیها الکرز المنسي» لزکریا تامر نموذجاً)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی السردانیة العربیة جلد ۵ الخریف ۱۴۴۵ شماره ۱۰
53 - 75
حوزه های تخصصی:
إنّ التفکیکیه من الاتجاهات النقدیه لما بعد الحداثه وزعیمها جاک دریدا الفرنسی، الجزائری المولد، وهی لیست منهجاً ونظریه عن الأدب لکنّها استراتیجیه فی القراءه وذهبت إلی لانهائیه القراءات فی ظل غیبه مرکزیه النص ومقصدیه المؤلف لتستبدلها بمقصدیه جدیده وهی القارﺉ. هذه الاستراتیجیه الجدیده التی قام بها دریدا مثل ثوره کوبرنیکوس فی القرن السادس عشر فی علم الفلک والنجوم. واعتقدت بأنّ اللغه بالنسبه إلیها مراوغه وغامضه وشیء غیر ثابت ولایمکن الاعتماد علیها ویخلقها القارﺉ عن طریق القراءه. وأهم المصطلحات فی هذه الاستراتجیه هی الکتابه، والاختلاف والإرجاء، والانتشار والتشتت، والأثر. یهدف هذا البحث إلى تحلیل إحدى قصص زکریا تامر الکاتب السوری القصیره المسماه "یا ایّها الکرز المنسی" من مجموعه "دمشق الحرائق" وإلی إثراء قرائتنا للنصوص الأدبیه ومساعدتنا علی رؤیه الأفکار المهمه والعمیقه والتعرف على الاستراتیجیه التفکیکیه فی النص وشرح ووصف أهم مصطلحات جاک دریدا وتطبیقها على نص عربی من المنظور التفکیکی وتقدیم نموذج لتحلیل النصوص بهذه الإستراتیجیه الجدیده ورفض رؤیه الذین یرونها غیر مناسبه فی مجال الأدب واللغه. ومنهج البحث هو الوصفی -التحلیلی. أمّا بالنسبه إلى ضروره البحث وأهمیتها فهی فتح بوابه جدیده أمام عالم المعانی الواسع الموجود فی النص، ولکن لم یتم عرض ذلک بسبب حصره فی إطار بنیه الجمله. وأهم النتائج التی وصلت إلیها المقاله هو اختلاف الدوال وتأجیل المعنی بسبب تشتتها فی النص وبعثرتها فی کل زوایا النص والاستفاده من خارج النص. والثنائیه الضدیه أکثر ترداداً فی القصه البراءه والانحطاط وإن ّالإیدیولوجیه التی ترید إلقائها هذه القصه القصیره ضمن استراتیجیه التفکیک من حیث قرائتنا هی الرفض والخروج من الأسر.
خلاقیت استعاری در داستان های کوتاه زکریا تامر (مورد کاوی دو مجموعه داستان کوتاه صهیل الجواد الأبیض و دمشق الحرائق)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان شناسان شناختی منکر خلاقیت استعاری شاعران و نویسندگان نیستند. براساس نظریه «شعرشناسی شناختی» لیکاف و ترنر (1989) شاعران و نویسندگان در آثارشان اغلب از همان استعاره های مفهومی معمولی در زبان عادی و روزمره استفاده می کنند و خلاقیت شاعرانه نتیجه به کارگیری و تغییر استادانه همین استعاره های مفهومی روزمره در اثر بهره گیری از چهار ابزار مفهومی: گسترش، پیچیده سازی، پرسش و ترکیب است. هدف اصلی از این پژوهش معرفی این شگردها و بررسی قابلیت کاربرد آن ها در تحلیل شناختی پاره ای از استعاره های نو در دو مجموعه از داستان های کوتاه زکریا تامر (1931) نویسنده مشهور و معاصر سوری است. تحلیل داده ها نشان می دهد تامر در داستان هایش از همان استعاره های مفهومی روزمره استفاده کرده است. بنابراین، خلاقیت این نویسنده می تواند نتیجه بهره گرفتن از ابزارهای نامبرده در کاربرد استادانه استعاره های معمولی باشد. برپایه تحلیل داده ها، تامر در آفرینش استعاره های بررسی شده، بیشتر از ابزار ترکیب و کم تر از ابزار پرسش بهره برده و از ابزارهای گسترش و پیچیده سازی به طور متوسط استفاده کرده است. نتایج به دست آمده همچنین نشان می دهد تامر با بهره گیری هوشمندانه از استعاره علاوه بر ایجاد ظرافت و زیبایی در بیان، مفاهیم و پیام داستان هایش را به خواننده انتقال می دهد.