مطالب
فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۶۴۱ تا ۲٬۶۶۰ مورد از کل ۵۳۷٬۲۲۴ مورد.
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۷۹
95 - 104
حوزههای تخصصی:
صد میدان خواجه عبدالله انصاری از متون مهم عرفانی است که مراحل سلوک را به صورت ساختاریافته برای سالکان مبتدی تدوین کرده است. این پژوهش، به روش تحلیلی تطبیقی، سه میدان فقر، خوف و رجا را در این اثر بررسی و با التعرف لمذهب أهل التصوف، رساله قشیریه، و کشف المحجوب مقایسه کرده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که هرچند این مفاهیم در آثار بررسی شده، مشترک هستند، اما تحت تأثیر رویکردهای عرفانی، زمینه های اجتماعی و اهداف نگارش آثار، تفاسیر متفاوتی یافته اند. خواجه عبدالله انصاری با نگاهی ساختارمند و سلوکی، این مفاهیم را طبقه بندی کرده است. قشیری آن ها را در چارچوب اخلاق و شریعت، مستملی بخاری با رویکرد فلسفی و کلامی، و هجویری به صورت ترکیبی از نظر و سلوک عملی بررسی کرده اند. این مطالعه نشان می دهد که مفاهیم عرفانی در تصوف تحول یافته اند و هر مؤلف، متناسب با شرایط فکری و اجتماعی زمانه خود، تفسیری متفاوت از آن ها ارائه داده است.
خستگی ذهنی، کنترل فکر و توانایی حسابرسان در شناسایی نشانه های تقلب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
بررسی های حسابداری و حسابرسی دوره ۳۲ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳
459 - 485
حوزههای تخصصی:
هدف: خستگی ذهنی به عنوان یکی از عوامل شناختی تأثیرگذار، می تواند به طور شایان توجهی توانایی حسابرسان در شناسایی نشانه های تقلب را تحت تأثیر قرار دهد. این پدیده که از مواجهه طولانی مدت با فشارهای شناختی نشئت می گیرد، ممکن است باعث کاهش تمرکز، اختلال در ارزیابی دقیق ریسک ها و ضعف در تصمیم گیری شود. در مقابل، کنترل افکار به عنوان یک توانایی شناختی، امکان مدیریت و هدایت فرایندهای ذهنی را در شرایط استرس زا فراهم می کند و می تواند در حفظ دقت و کارآمدی حسابرسان نقش مؤثری ایفا کند. از آنجا که شناسایی تقلب، یکی از مهارت های کلیدی حسابرسان در ارتقای شفافیت مالی و جلوگیری از سوءمدیریت منابع محسوب می شود، انتظار می رود که کنترل افکار توانایی حسابرسان را در محیط های کاری پُرچالش ارتقا دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر خستگی ذهنی و کنترل افکار بر توانایی حسابرسان در شناسایی نشانه های تقلب انجام شده است و تلاش دارد تا نقش این عوامل شناختی را در بهبود عملکرد حسابرسان در مواجهه با چالش های حرفه ای ارزیابی کند. روش: پژوهش حاضر از لحاظ شیوه اجرا مقطعی و از نظر روش تحلیل، مبتنی بر مدل سازی معادلات ساختاری است. داده های پژوهش از طریق پرسش نامه های استاندارد گردآوری و پس از آن، تجزیه وتحلیل شدند. متغیرهای مورد مطالعه با استفاده از ابزارهای معتبر سنجش شده اند تا از روایی و پایایی داده ها اطمینان حاصل شود. جامعه آماری پژوهش، حسابرسان شاغل در مؤسسه های حسابرسی وابسته به جامعه حسابداران رسمی در سال ۱۴۰۲ بوده است. ۱۶۶ نفر از این افراد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند تا امکان بررسی تأثیر متغیرهای شناختی بر عملکرد حسابرسان فراهم شود. یافته ها: نتایج تحلیل داده ها نشان می دهد که خستگی ذهنی، بر دقت حسابرسان در شناسایی نشانه های تقلب، تأثیر منفی و معناداری دارد. به بیان دیگر، افزایش خستگی ذهنی، به کاهش توانایی حسابرسان در تشخیص دقیق موارد تقلب منجر می شود. در مقابل، کنترل افکار، به عنوان یک متغیر دو سویه عمل می کند. برخی از ابعاد کنترل افکار توانسته اند به دقت حسابرسان در تشخیص تقلب کمک کنند. با این حال، برخی دیگر از ابعاد کنترل افکار، باعث کاهش عملکرد حسابرسان شده اند. این یافته ها نشان دهنده پیچیدگی های موجود در سازوکارهای شناختی مؤثر بر عملکرد حرفه ای حسابرسان و نقش چندبُعدی کنترل افکار در شناسایی نشانه های تقلب است. نتیجه گیری: پژوهش حاضر بر اهمیت استراتژی های تقویت کننده کنترل افکار در حسابرسان تأکید دارد تا این افراد بتوانند اثرهای منفی خستگی ذهنی را کاهش دهند و عملکرد خود را در شناسایی تقلب بهبود بخشند. در چارچوب نظری، این یافته ها با مبانی بار شناختی هم خوانی دارد و نشان می دهد که مدیریت شناختی مناسب، می تواند دقت تصمیم گیری را افزایش دهد. از نظر عملی، با توجه به فشارهای کاری و شرایط پُرتنش حرفه حسابرسی، توسعه و اجرای برنامه های آموزشی و تمرین های شناختی، مانند راهبردهای تنظیم هیجانی و تکنیک های کاهش استرس، می تواند به افزایش توانایی کنترل افکار و حفظ کارایی حسابرسان در شرایط خستگی کمک کند. این پژوهش با شفاف سازی عوامل روان شناختی مؤثر بر قضاوت حرفه ای، برای ارتقای توانمندی های حسابرسان در حفظ یکپارچگی مالی و افزایش شفافیت سازمانی دیدگاه های کاربردی ارائه می دهد. افزون براین، نتایج مطالعه می تواند مبنایی برای پژوهش های آتی در زمینه بهبود شرایط کاری، کاهش فشارهای شناختی و تدوین سیاست های حمایتی برای بهینه سازی عملکرد حسابرسان باشد.
Prediction and Explanation of the Sense of Happiness and Hope for the Future Based on Parental Attachment Styles(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The aim of this study was to predict and explain happiness and hope for the future based on parental attachment styles among female university students. Methods and Materials: This research was conducted using a descriptive-analytical and correlational design with a predictive approach. The statistical population included all female students of the Islamic Azad University, Garmsar Branch, during the academic year 2022–2023. A total of 274 students were selected using stratified and purposive sampling methods based on specific inclusion and exclusion criteria. Data were collected using the Oxford Happiness Questionnaire, Snyder’s Hope Scale, and Hazan and Shaver’s Adult Attachment Style Questionnaire. After obtaining informed consent, the data were analyzed through Pearson correlation, multiple regression, and path analysis using SPSS and AMOS software. Statistical significance was set at p < .05. Findings: The results showed that secure attachment style significantly and positively predicted both happiness (β = .38, p < .01; R² = .24) and hope for the future (β = .44, p < .01; R² = .31). Avoidant attachment style was a significant negative predictor of happiness (β = –.29, p < .01) and had a weaker, yet still significant, inverse relationship with hope for the future (β = –.11, p < .01). Ambivalent attachment style negatively and significantly predicted both happiness (β = –.17, p < .01) and hope for the future (β = –.30, p < .01). All regression models met the assumptions of normality, linearity, and independence of residuals. Conclusion: The findings suggest that parental attachment styles, particularly secure attachment, play a meaningful role in promoting positive psychological outcomes such as happiness and hope in emerging adults. Insecure attachment styles, including avoidant and ambivalent, are associated with diminished emotional well-being.
The Sasanian Palace of Bandiān Dargaz, Iran
منبع:
Caspian, Volume ۲, Issue ۴, July ۲۰۲۵
173 - 188
حوزههای تخصصی:
A series of architectural spaces were discovered from the excavation of Tepe C of Bandiān Dargaz, a site revealing both the Islamic and Sasanian periods. The surface layer is related to the Ilkhanid period followed with the layer of the Sasanian period, which further consists of two phases. The architecture of the first phase is the remains of a palace, which had probably been transformed into a set of industrial-production workshops in the second phase of architecture. The remains of the palace include a pillared hall, long halls, and a part that is probably a Mithraeum and was built during the reign of Yazdgerd I.
گرانمایه آبنوس
منبع:
Sinus Persicus, Volume ۲, Issue ۳, January ۲۰۲۵
3 - 7
حوزههای تخصصی:
اسماعیل یغمایی ۲۷ شهریور ۱۳۲۰ در تهران زاده شد. تحصیلات ابتدایی خود را در تهران آغاز کرد و دوره شش ساله ابتدایی را در خرداد 1333 به پایان رساند. سپس دوره شش ساله متوسطه را در خرداد 1339 به پایان برد و دیپلم طبیعی خود را گرفت و سپس در رشته باستان شناسی در دانشگاه تهران پذیرفته شد و توانست دانشنامه کارشناسی باستان شناسی را در خرداد 1343 دریافت کند. وی باستان شناسی را ادامه داد و توانست دانشنامه کارشناسی ارشد خود را در خرداد 1354 از دانشگاه تهران دریافت کند.
بررسی پایگان آبی هرمز فارس در دوره ساسانی
منبع:
Sinus Persicus, Volume ۲, Issue ۳, January ۲۰۲۵
53 - 79
حوزههای تخصصی:
منطقه هرمز باستان، در جنوب فارس منطبق بر مناطق امروزی بیرم و چاهورز، در فاصله ۳۵۰ کیلومتری جنوب شیراز است. این مناطق براساس شواهد باستان شناسی، در دوره ساسانی-قرن های نخستین اسلامی افزایش استقرار را نشان می دهد. آب به عنوان عاملی مهم، نقش محوری در افزایش استقرار است. آب یکی از چهار آخشیج در آیین زرتشتی است. ساسانیان امپراتوری خود را براساس جهان بینی زرتشتی بنیان نهاده بودند. نقش های مختلف آب همچون آشامیدن، کشاورزی-باغداری و نقش مذهبی، در توسعه و ساخت انواع پایگان های آبی نمود پیدا کرده است. تلاش جوامع انسانی برای تأمین آب در منطقه گرم و خشک هرمز که امروزه نیز با تنش آبی مواجه است، به تنوع پایگان آبی در منطقه هرمز منجر شده است. هدف اصلی پژوهش، بررسی و گونه شناسی این پایگان ها باهدف شناخت راهکارهای سازگاری انسان با کمبود آب در منطقه هرمز است. پرسش های اصلی پژوهش عبارت اند از: پایگان های آبی هرمز در کدام دوران تاریخی ساخته شده اند و شامل کدام یک از انواع مختلف پایگان آبی هستند؟ پژوهش از نوع بنیادی و با رویکرد، توصیفی-تحلیلی-تطبیقی انجام شده است. داده های پژوهش از طریق مطالعه منابع کتابخانه ای و مطالعات میدانی به صورت پیمایشی گردآوری شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که پایگان آبی در هرمز را می توان در سه گروه اصلی طبقه بندی کرد: ۱. پایگان آبی در راستای کنترل آب های سطحی که شامل سد، بند، آب انبار و نخلستان است. ۲. پایگان آب مربوط به استفاده از آب های زیرزمینی که شامل چاه، قنات و چشمه است. ۳. پایگان آبی پخش کننده آب که شامل کانال های آب و حوضچه های آرامش است. باتوجه به شرایط اقلیمی منطقه، آبخوان های زیرزمینی به عنوان منبع اصلی و قابل اطمینان تأمین آب است و با استفاده از قنات مورد استفاده بوده است که به احتمال در دوره ساسانی ساخته شده اند.
بررسی اثربخشی مدل های تربیت محقّق علوم اسلامی در ایران براساس الگوی ارزشیابی سیپ (CIPP)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تربیت اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۱
1 - 22
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: مؤسسات و مراکز آموزشی و پژوهشی به مثابه مهمترین زیرنظام های کلان علمی که در فرآیند توسعه یک کشور به تربیت و آماده ساختن نیروی انسانی کارآمد، شایسته و دارای مهارت جهت پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه در زمینه های مختلف می پردازند، نقش حیاتی و کلیدی را برعهده دارند براین اساس ضروری است در طراحی، اجرا و ارزشیابی فعالیت های این مؤسسات از شیوه های مطلوب، دقیق و نظام مند استفاده شود. مؤسسات و مراکز علوم اسلامی به عنوان ساختار نظام مند آموزش های اسلامی، «راهبرد اهتمام به پروردن استعدادهای فطری و به منصه فعلیت نشاندن قوای خدادادی متربّیان و ساخت شاکله معرفتی، معنویتی، مهارتی و هویتی آنان در چهارچوب شاخص اصلی نظام مطلوب آموزشی تربیتی» را همواره مطمح نظر قرار داده اند (رشاد، 1395، ص116).در میان مجموعه نظام های آموزشی، پژوهشی، تبلیغی و ترویجی حوزه علوم اسلامی زمینه پژوهش به عنوان بخش پیشران و نظام ساز شمرده می شود. براین اساس تربیت مؤثّر و کارآمد محقّقان نیازمند طراحی و استفاده از مدل های تربیتی اثربخش می باشد. امروزه مراکز علوم اسلامی از مدل های مختلفی برای تربیت محقّقان استفاده می کنند.در نظام های تربیتی اثربخش باید به عوامل زمینه ای، دروندادی، فرآیندی و بروندادی برای پدیدآوری نتیجه و اثر توجّه نمود. وجود مدل های مؤثّر تربیت محقّق نقش مهم عاملیت را در اثربخشی پژوهش ها بارز می سازد.براساس بررسی های صورت گرفته تاکنون مطالعه جامع و دقیقی که به بررسی کلیه ابعاد مدل های تربیتی موجود پرداخته و به طور مستقیم با حوزه علوم اسلامی مرتبط باشد، انجام نشده است.این پژوهش با هدف شناسایی، تحلیل و سنجش اثربخشی مدل های تربیت محقّق و ارائه پاسخ به این سؤال است که مهمترین مدل های موجود تربیت محقّق علوم اسلامی در سطح مؤسسات علوم اسلامی کشور کدام و دارای چه اجزاء، مؤلفه ها، نقاط قوت و ضعف می باشد.روش: پژوهش حاضر از حیث ماهیت و نوع داده ها جزء تحقیقات کیفی بوده و مشتمل بر گردآوری و تحلیل داده های غیرعددی برای شناخت مفاهیم، دیدگاه ها و تجارب و تحلیل داده های بدون ساختار می باشد و از لحاظ شیوه اجرا و جمع آوری داده ها در گروه تحقیقات پدیدارشناسی قرار می گیرد. همچنین ازآنجایی که دستاوردها و نتایج پژوهش ارائه شده چهارچوبی برای عمل فراهم می آورد تا نظام های تربیت محقّق علوم اسلامی بر پایه آن اقدام نموده و بخش عمده ای از مشکلات اجرایی نظام تربیت محقّق را برطرف سازد، جزء تحقیقات کاربردی محسوب می شود. برای گردآوری داده های غیرعددی ابتدا در مرحله اکتشافی ازطریق مطالعات اسنادی و کتابخانه ای و نیز مصاحبه نیمه ساختاریافت، مدل های تربیت محقّق با بهره گیری از روش تحلیل مضمون به شیوه اترید − استرلینگ (۲۰۰۱) «شامل مضامین پایه، مضامین سازمان دهنده و مضامین فراگیر» شناسایی گردید. پس از مرحله اکتشافی در مرحله تحلیلی برای سنجش اثربخشی مدل های موجود از الگوی ارزشیابی سیپ (cipp) استفاده گردید و ابعاد چهارگانه الگو شامل؛ بعد زمینه، بعد درونداد، بعد فرایند و بعد برونداد یا فرآورده مورد ارزیابی قرار گرفت. جامعه پژوهش، صاحب نظران و محقّقان مؤسسات و مراکز علوم و معارف اسلامی بودند که مدل مؤسسه یا مرکز آنان مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته بود. واحدهای آماری به شیوه نمونه گیری هدفمندِ در دسترس انتخاب شد. سپس تعداد 15 نفر از صاحب نظران و مشارکت کنندگان که هریک از آنها نماینده یکی از مؤسسات و مدل های تربیت محقّق شناسایی شده بودند دعوت به مصاحبه شدند و ابعاد مدل تربیت محقّق از ایشان اخذ گردید. همچنین به منظور سنجش اعتبار متغیرهای پژوهش از اعتبار صوری و سازه استفاده شد.نتایج: براساس تحلیل مضمون صورت گرفته در اثربخشی بعد «زمینه»، مدل های تربیت محقّق مورد مطالعه دارای 4 مشخصه اساسی و مشترک هستند. این مشخصه ها به مراکز تربیت محقّق کمک می کند با آگاهی، مدلی را در تربیت محقّق گزینش نمایند که ضمن توجّه به عوامل اثرگذار بر تربیت محقّق، رویکرد مناسب و مؤثّری در مواجهه با مسائل و موضوعات پیرامونی و متناسب با ویژگی های شناختی و شخصیتی محقّقان داشته باشد.همچنین در اثربخشی بعد «درونداد»، مدل های تربیت محقّق مورد مطالعه 9 مشخصه اساسی و مشترک تحت عنوان مضامین سازمان دهنده مطرح می باشد. این مشخصه ها به مراکز تربیت محقّق کمک می نماید مدلی در تربیت محقّق انتخاب نمایند که دارای رویکرد توأم آموزشی و پژوهشی بوده و ضمن توجّه به روش شناسی علمی قادر باشد ارزش ها، نگرش ها، نیازها، نقشه علمی و . . . را با توجّه به توانمندی های منابع انسانی مؤسسه فراهم آورد.در بررسی اثربخشی بعد «فرایند»، مدل های تربیت محقّق موردمطالعه دارای 6 مشخصه اساسی و مشترک تحت عنوان مضامین سازمان دهنده می باشند. این مشخصه ها به مراکز تربیت محقّق کمک می کند مدلی برای تربیت گزینش نمایند که قادر باشد مشخصه های زمینه ای و دروندادی را در فرایند تربیت محقّق بکار گیرد و آنها را در رسیدن به اهداف سازمان دهد. این بُعد از مدل به مراکز تربیت محقّق امکان خواهد داد قابلیت ها و ظرفیت های پژوهشی اعم از قوانین، مقررات و منابع انگیزشی موجود در ارزشیابی و ارتقاء محقّقان را بسیج نماید.در بررسی اثربخشی بعد «برونداد»، مدل های تربیت محقّق مورد مطالعه دارای 3 مشخّصه اساسی و مشترک تحت عنوان مضامین سازمان دهنده می باشد. این مشخصه ها به مراکز تربیت محقّق کمک می کند مدلی را انتخاب نمایند که ضمن استفاده از روش ها، استانداردها و ابزارهای ارزیابی و اثربخشی، خروجی و بازده برنامه تربیت محقّق را مورد ارزیابی قرار داده و با بهره گیری از ویژگی های نظام ارتقایی مؤسسه، روش ها و ابزارهای مورد استفاده در تربیت محقّق را مورد بازنگری و بهسازی قرار می دهد. بحث و نتیجه گیری: مطابق با ارزیابی مدل های تربیت محقّق علوم اسلامی می توان به مهمترین نقاط قوّت مضامین و مؤلّفه های پایه در سطح «زمینه» شامل: اهمیّت برنامه درسی یکپارچه و رسمی حوزه، نظام انگیزشی متناسب با نظام و زی طلبگی، اهمیّت عوامل انگیزشی در محیط نزدیک و مرتبط با پدیدآوری تحقیق، حضور در صحنه های واقعی علم، توجّه توأمان به مسائل و نیازهای عینی و کاربردی، توجّه به عناصر مشترک روش تحقیق در علوم انسانی و اسلامی، روش مندی و تسلّط محتوایی بر موضوع، توانایی مسأله یابی و نیازسنجی پژوهشی می باشد. همچنین مهمترین نقاط قوّت مضامین و مؤلّفه های پایه در سطح «درونداد» شامل: پدیدآوری روش شناسی پژوهشی اختصاصی هر مرحله پژوهش، باورمندی به توانایی تولید علم دینی، ارزشیابی محصول محور و خروجی محور، ایجاد فضای نقد تعاملی، تأکید بر نظریه پردازی در علوم انسانی اسلامی، پذیرش دانش پژوهان تحصیلات تکمیلی از فارغ التحصیلان با تأکید بر زنجیره ارزش، مواجهه و حل مسائل نظام اسلامی با رویکرد دینی و مسأله محوری، توجّه به زیرساخت و نظام های پشتیبانی پژوهش های علوم اسلامی، تأکید بر یکپارچگی سه بعد پژوهش، آموزش و ترویج در تربیت محقّق می باشد. مهمترین نقاط قوت مضامین و مؤلّفه های پایه در سطح «فرآیند» شامل: مهارت روش پرونده سازی و نگارش مستقیم در جمع آوری اطّلاعات، بهره مندی از دانش زبان های خارجی در استفاده از منابع اصلی، توجّه به برانگیزاننده ها و نظام انگیزش درونی و دینی، انجام دیدارهای علمی با صاحب نظران و الگوهای موفق، توانمندسازی علمی و مهارتی محقّقان، ارزشیابی مهارت محور، مباحثه محور، گروه محور و نیز مدل محور، توانایی اتقان و رویکرد کیفی در نظریه پردازی است. و نهایتا مهمترین نقاط قوّت مضامین و مؤلّفه های پایه در سطح «برونداد» شامل: مهارت محوری به جای حافظه محوری، ارزیابی ناظر به فرایند در مسائل علوم اسلامی، ارزشیابی مبتنی بر انگیزش درونی قرب الهی، ارتقای نیروهای مستعد تربیت شده حاضر و شاغل در سازمان ها و نهادها، افق گشایی و طرح نگاه های نو برای محقّقان علوم اسلامی می باشد.
ساختارشناسی نظری و مفهومی واژگان «غفلت و فراموشی» در قرآن، جهت استنباط دلالت های تربیتی آن، برای معلم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تربیت اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۱
129 - 146
حوزههای تخصصی:
نگاه به کلیدواژه های قرآنی از منظر تربیتی، رویکردی است که می تواند باب فهم و استنباط دلالت های تربیتی برای تعلیم وتربیت را فراهم نماید. تبیین الگوهای نظری و مفهومی کلیدواژه های قرآنی می تواند در راستای فهم مسائل تربیتی در بعد کلان و ارائه راهکارهای کاربردی برای تعلیم وتربیت و وظایف معلمی در بعد خرد، راهگشا باشد. آنچه در این بین اهمیّت ویژه دارد این موضوع است که دلالت های تربیتی برای حرفه معلمی در فرایندی معتبر مورد استخراج و سنجش قرار گیرد. به عبارتی اگر قرار است برای فرایندهای تربیتی، مبانی خاصّی وجود داشته باشد یقیناً این امر بایستی براساس معیارهایی صورت گیرد که جنبه همه جانبه نگری در آن با توجّه به ویژگی های انسان و خلقت او قابل تعریف باشد. حتی، در کاربرد الگوهای روزآمد علمی و کاربرد نظریات رقیب، محک مبانی قرآنی می تواند به عنوان ابزاری برای صحّت سنجی این مطالب و فیلتری مناسب برای کاربرد نظریات علمی مورد استفاده قرار گیرد. واژگان غفلت و فراموشی به عنوان یکی از کلیدواژگان پرتکرار که با خلقت انسان و دوران تربیت و تکامل او گره خورده است، از جمله الگوهایی است که نه تنها فهم ابعاد آن برای معلّمان مفید و سودمند بلکه استخراج این ابعاد در قالب الگوی مفهومی و نظری می تواند برای مباحث تربیتی دارای راهکارهای عینی و عملیاتی باشد. تلاشی که محقّقان پژوهش حاضر سعی نمودند در خور وسع خود به بخشی از آن بپردازند. در همین راستا، پژوهش حاضر قصد دارد در راستای استنباط دلالت های تربیتی فوق، به واژه فراموشی در قرآن، نظری ساختارشناسانه بیندازد.ابتدا یک سؤال پژوهشی با این مضمون طرح شد که:«واژگان غفلت و فراموشی در قرآن چگونه بکار گرفته شده است؟»نمونه گیری هدفمند که تا اشباع نظری مقولات ادامه داشته و در طرح تحقیقی حاضر سبب خوانش کل آیات قرآن در رابطه با کلیدواژه حیات گردید.در مرحله ی سوم، جمع آوری داده ها به روش کتابخانه ای و با مراجعه به متن قرآن انجام گرفت.در مرحله ی چهارم، داده های به دست آمده با استفاده از نرم افزار MAXQDAY نسخه 3-12PORO مورد تحلیل قرار گرفت. در مرحله آخر، مطالعه تطبیقی کدهای محوری و باز به استخراج دلالت های تربیتی به روش تحلیل محتوای کیفی به شیوه ی استقرایی انجام شد.نتایج پژوهش حاکی از آن است که الگوی نظری واژگان غفلت و فراموشی در قالب شش دسته گروه های غافل و فراموشکار، موارد در معرض غفلت و فراموشی، عوامل ایجاد و پرهیز از غفلت و فراموشی، نتایج و شیوه های برخورد با غفلت و فراموشی قابل تقسیم است. همچنین پنج دلالت تربیتی از این الگوی نظری و مفهومی برای معلمان قابل استخراج است که شامل موارد زیر می باشد: ارتباط شناخت و ادراک با غفلت و فراموشی، اعتبار تذکّر در کنار تعلّم، لزوم تبیین ابعاد غفلت و فراموشی، توجّه به متضادهای غفلت و فراموشی، توجّه به مراتب غفلت و فراموشی. هر یک از این دلالت ها خود شامل اجزای دیگری بوده که به شرح زیر می باشد: ارتباط شناخت و ادراک با غفلت و فراموشی از دلالت های مبنایی و ریشه ای است که شامل این موارد خواهد بود: توجّه به ایجاد شناخت، توجّه به شناخت صحیح، توجّه به شناخت عمیق. اعتبار تذکّر در کنار تعلّم از جمله دلالت های فرایندی و زمینه ای است که توجّه به لزوم تذکر دائمی و توجّه به شیوه های تذکر را شامل می شود. تبیین ابعاد غفلت و فراموشی از جمله دلالت های ساختاری است که مصادیق، ریشه ها و نتایج غفلت و فراموشی را شامل می شود. توجّه به متضادهای غفلت و فراموشی ازجمله دلالت های عملکردی است که کلیدواژه های دنیا - آخرت، مرگ - زندگی و حس گرایی و معناگرایی را شامل می شود. درنهایت توجّه به مراتب غفلت و فراموشی از جمله دلالت های نتیجه ای است که شامل گزاره های تکرار و تعمد در غفلت و فراموشی است.درنهایت باید اذعان داشت که دین برای تربیت انسان آمده است و نگاه به محتوای دینی برای استنباط دلالت های تربیتی می تواند گامی در همین راستا باشد. به صورت جزئی تر این امر می تواند از طریق تحلیل کلیدواژه های قرآنی جهت استنباط این دلالت ها برای حرفه معلمی و کلاس درس او صورت گیرد. لذا چنین تحلیلی اساساً هدف و مقصود دینی و تربیتی دارد. سودمندی این امر در اتقان تکیه گاه نظری است که برای تربیت فراهم می نماید و معلم می تواند در عمل از راهکارهایی در کار خود بهره مند گردد که اعتبار مبنایی آن براساس الگوی وحیانی پایه ریزی شده است. برهمین اساس و به منظور غنی بخشی به تحقیق حاضر، پیشنهاد می شود در ادامه تحقیقات نظری به این سبک، دیگر کلیدواژه های مرتبط با مفهوم غفلت و فراموشی مورد بررسی قرار گرفته و با تبیین الگوی نظری و مفهومی کامل تر، نکات کلان در مباحث تربیتی استخراج گردد. همچنین پیشنهاد می شود دیگر کلیدواژه های قرآنی براساس این الگو مورد تبیین و بررسی قرار گیرند. اساساً تربیت کارآمد منوط به رعایت ابعاد جزئی و کلی مؤلفه های تربیتی است. معلمان کارآمد در قدم اوّل باید با تمسک به منابع معتبر تربیتی، جای پای قدم های حرفه ای خود را مستحکم نمایند. در گام بعدی لزوم شناخت درست مبانی و اصول و دلالت های تربیتی از منابع معتبر مطرح می گردد. این فرایند را محقّقان تربیتی برای شناخت و دسترسی معلمان، تسهیل و تسریع می نمایند. در گام سوّم و در بخش وظیفه اصلی معلم، کاربست این نتایج در محیط تربیتی، حائز اهمیت بوده که این بخش از رسالت های حرفه ای معلمی خواهد بود. در همین راستا در تحقیق حاضر، گام اوّل و دوّم به عنوان گام های پیش زمینه و در راستای کمک به حرفه تربیتی معلم برداشته شد تا از این رهگذر کیفیت عملکردهای معلمی بهبود و گسترش یابد.
نقش محمول بند پایه در زمانداری و درجه انتزاع فاعل بندهای متممی زبان فارسی (در چارچوب کمینه گرایی لاندا و نقش گرایی گیون)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مقاله پیشِ رو تأثیر شدت کنترل فعل بند پایه بر زمانداری و درجه انتزاع فاعل بندهای متممی زبان فارسی بررسی می شود. لاندا (2006) کنترل اجباری بند پایه بر بند متممی را با رخداد عمل بند متممی مرتبط می داند؛ به طوری که تعبیر معنایی محمول بند پایه، ازطریق مشخصه دستوری زمانداری و مشخصه معنایی زمان، وجه و زمانداری بند پیرو را تعیین می کند. گیون (1980) نیز معتقد است ساخت های کنترلی، نتیجه تلفیق دو حوزه معنی و نحو هستند. افزایش شدت کنترل بند پایه بر رخداد بند متممی، درجه بی زمانی بند متممی را افزایش می دهد. هدفی که در این مقاله دنبال می شود بررسی دو مشخصه زمانداری و زمان، در ساخت های کنترلی و تأثیر آن بر بازنمایی فاعل انتزاعی و درجه بی زمانی بند متممی است. داده های این پژوهش شامل 300 جمله است که به شیوه کتابخانه ای با دسته بندی افعال کنترلی و انواع بندهای متممی از آثار پیشین گردآوری شده و به روش توصیفی-تحلیلی بررسی شده است. بنابراین، با تلفیق رویکردهای صورت گرا و نقش گرا نتایج، مدرج بودنِ عناصر دستوری مانند زمانداری و فاعل انتزاعی را نشان می دهد؛ به گونه ای که با کاهش شدت کنترل فعل بند پایه، وجه و زمانداری بند های متممی از التزامی بی زمان با فاعل انتزاعی به سمت اخباری زماندار با فاعل آشکار تغییر می یابد.
نظریه ساختارهای دیالکتیکی بتس در مصاف با نظریه انسجام تبیین گر ثاگرد: واکاوی یک تبرئه مناقشه برانگیز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
161 - 176
حوزههای تخصصی:
تبرئه پرمناقشه او. جی. سیمپسون از اتهام قتل همسر سابقش، نیکول، برخی از فیلسوفان را به واکاوی های ژرف تر درباره آن واداشت. در این میان، ثاگرد (2003)، در چارچوب نظریه انسجام تبیین گر، استدلال می کند سوگیری های عاطفی هیئت منصفه بهترین تبیین برای این حکم است؛ بنابراین، به صرف اتکاء بر فرضیه ها، شواهد مرتبط و روابط تبیین گر میان آن ها، حکم دادگاه موجه نیست. از سویی، امایا (2009) باور دارد با گزینشی نسبتاً متفاوت از فرضیه ها و شواهد مرتبط و نیز انجام اصلاحاتی در نظریه ثاگرد، نتیجه ای متفاوت در ارزیابی حکم دادگاه رقم خواهد خورد. در این پژوهش، می خواهیم ارزیابی های ثاگرد و امایا از تبرئه او. جی. سیمپسون را در چارچوب نظریه ساختار های دیالکتیکی استدلال، منطبق بر دیدگاه بتس، واکاویم. در این راستا، نخست نشان می دهیم در چارچوب نظریه بتس، نه فقط گزینش امایا از فرضیه ها و شواهد مرتبط، بلکه گزینش ثاگرد نیز فرضیه بی گناهی او. جی. را بر دیگر فرضیه های مطرح شده در فرآیند محاکمه برتری می دهد. سپس، تبیین می کنیم که چرا با وجود تفاوت میان این گزینش ها، در هر دو، حکم تبرئه رجحان می یابد. در گام آخر، استدلال می کنیم نظریه ثاگرد، برخلاف نظریه بتس، با دو مشکل ابهام و دوْر روبه رو است؛ از این رو، ارزیابی در چارچوب نظریه بتس بر ارزیابی ثاگرد مرجح است.
شناسایی مؤلفه های انسان فرهیخته از منظر فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
173 - 192
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، شناسایی مؤلفه های فلسفی انسان فرهیخته بود. رویکرد پژوهش، کیفی با پارادایم تفسیری بود و از روش های پژوهش اسنادی - کتابخانه ای، توصیفی - تحلیلی و روش پژوهش «تحلیل فلسفی» از نوع تحلیل تجزیه ای، بهره برده شد. میدان پژوهش، شامل 11 نفر از اساتید دانشگاه فرهنگیان استان کردستان در سال تحصیلی 1402- 1401 بود که با استفاده از نمونه گیری هدف مند معیارمحور، انتخاب شدند. ابزار پژوهش، شامل مصاحبه عمیق نیمه ساخت یافته محقق ساخته بود. یافته های پژوهش در سه زمینه: مؤلفه های دانشی، مؤلفه های اخلاقی و مؤلفه های شخصیتی ارائه شد. نتایج نشان داد که به طورکلی، افراد فرهیخته از منظر فلسفی، در هر سه زمینه دانشی، اخلاقی و شخصیتی دارای ویژگی هایی خاص، متفاوت، برجسته و سرآمد، نسبت به دیگران اند. به طوری که هرگونه حرکت، گفتار یا رفتار افراد فرهیخته، سطح بالای فرهیختگی آنان را نشان می دهد. بااین حال، باید این نکته را در نظر داشت که افراد فرهیخته با یکدیگر متفاوت اند و کثرت نگرشی دارند و علی رغم داشتن اشتراکات زیاد، همه آنها در تمام معیارها یکسان نیستند؛ لذا به سختی می توان افرادی را یافت که تمامی این ویژگی ها را یکجا، دارا باشند.
An Investigation into the Relationship among Personality Types, Foreign Language Anxiety, and Locus of Control: Iranian EFL Learners in Focus(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Applied Research on English Language, V. ۱۴, N. ۲, ۲۰۲۵
131 - 158
حوزههای تخصصی:
One of the key components for effective communication and promoting second/foreign language learners’ ability to produce meaningful performance is controlling their language anxiety. This study investigated the relationships among personality types, locus of control, and foreign language anxiety within the context of Iranian EFL learners. A non-experimental type based on a quantitative approach, the present study enjoyed a correlational design. Its participants were 317 Iranian EFL learners who all were undergraduate university students from both genders. The context of this study was the EFL face-to-face educational settings and the participants were from different fields of study at the university level in Iran. Data collection was conducted via three psychological questionnaires for measuring the variables. For data analysis, Pearson correlation and Regression analysis were used to specify the correlation between variables. To examine the mediation role of variables, Z Sobel and Bootstrapping tests were incorporated in the analysis. This study revealed significant relationships among participants’ personality types (extroversion and introversion), locus of control, and foreign language anxiety. The findings showed that there was a significant negative relationship between personality and locus of control and also a significant negative relationship between personality types and foreign language anxiety. Mediation analyses further illuminated the negative mediating role of the locus of control and the positive mediating role of the personality, shedding light on their nuanced dynamics. This study has implications for language educators, practitioners, and policymakers in terms of tailoring interventions to address individual differences and create supportive learning environments.
بررسى فقهى ماهیت سپرده هاى مدت دار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فقهی دوره ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
145 - 157
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسى فقهى ماهیت سپرده هاى مدت دار بانکی است. روش تحقیق توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای بود. گرچه بین مردم و بانک ها تعاملات متعددی قابل تصور است، به سبب ابهاماتی که در این نوع از سپرده ها وجود دارد پژوهش حاضر به دنبال بررسی ماهیت خصوص سپرده گذاری مدت دار بود که مشخص شد طبق قرارداد متشکل از وکالت و بیمه در این نوع از سپرده ها ربا وجود ندارد؛ به این معنا که با استفاده از عقود شرعیه و ترکیب بعضی از آن ها با هم مشکل وجود ربا در معاملات مردم و بانک ها قابل حل است. ولی چنانچه از قرائنی یقین حاصل شود که معامله بانک و مردم از نوع معامله قرض است ناچار احکام قرض بر آن بار می شود و پرداخت هر گونه زیاده حرام و رباست. گرچه بزرگان و دانشمندانی از جمله آیت الله مکارم شیرازی و محقق وارسته سید عباس موسویان در این زمینه تحقیقاتی ارائه کرده اند، به جهت خلاصه بودن مطالب و اهمیت بالای بحث، احساس نیاز به تحقیق مفصل تری می شود.
شخصیت بخشی در صفات خبری در قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۳۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱۵
126 - 150
حوزههای تخصصی:
فهم صفات خداوند در قرآن کریم درطول تاریخ علوم اسلامی، از چالش های پیش روی اندیشمندان اسلامی بوده است. در قرآن کریم، کمتر صفتی را می توان یافت که فاقد جسم انگاری درباره خداوند باشد. در بیشتر صفات خبری، گونه ای جسم انگاری و تداعی انسان نمایی دیده می شود که با باورهای ریشه دار اسلامی ناسازگار است. تحلیل های گوناگون و با رویکردهای متنوع، قابلیت پذیری در تحلیل این صفات را نشان می دهد. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی و عقلی و با رویکرد زبا ن شناسی شناختی و نظریه استعاره مفهومی، به این پرسش پاسخ داده می شود که شخصیت پردازی چه نقشی در تحلیل صفات خبری داشته است. یافته های این پژوهش، افزون بر بررسی صفت نفس در آیه 116 سوره مائده، واژه نور را در آیه 35 سوره نور و مجموعه ای از آیات نشان می دهد. استعاره مفهومی یکی از تحلیل های قابل تطبیق بر صفات خبریه در قرآن است که هرگز به معنای تشبیه خدا نیست و ازسویی می توان افزون بر پاسداشت باورهای ریشه دار اسلامی، گامی نو در تحلیل این صفات بردارد.
اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان متقاضی جراحی های زیبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آذر) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۳
۲۴۷-۲۲۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: نگرانی از شکل بدن و ترس از ظاهر جسمانی می تواند در اقدام به جراجی زیبایی مؤثر باشد. تاکنون اثربخشی شیوه های مختلفی بر متغیرهایی مانند شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن مورد بررسی قرار گرفته است ولی اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت مورد توجه پژوهشگران نبوده است. بنابراین ضروری است تاثیر این مداخله برای بهبود وضعیت روانشناختی در افراد متقاضی جراحی زیبایی بررسی شود. هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی برنامه آموزشی متمرکز بر شفقت بر کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان متقاضی جراحی های زیبایی بود. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان متقاضی جراحی زیبایی مراجعه کننده به کلینیک زیبایی در شهر تهران در 9 ماهه اول سال 1400 بودند که که از بین آن ها کلینیک فاطمه زهراء تهران به عنوان نمونه با شیوه در دسترس انتخاب شد و از میان مراجعه کنندگان به آن مرکز 30 نفر با توجه به معیارهای ورود به پژوهش انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش تحت درمان متمرکز بر شفقت به مدت 8 جلسه 120 دقیقه ای قرار گرفت. تمامی شرکت کنندگان به وسیله پرسشنامه های چند بعدی کمال گرایی (هویت و فلت، 1991)، شرم از تصویر بدن (دوارت و همکاران، 2014) و ترس از بدریختی بدنی (لیتلتون و همکاران، 2005) مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها از طریق نرم افزار SPSS-24 و آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند. یافته ها: نتایج حاکی از اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر کاهش کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن بود (05/0 p<). همچنین نتایج مربوط به اثر تعاملی بین زمان و گروه نشان می دهد که این اثر در تمامی متغیرها معنی دار است (05/0 >p). بنابراین بین سطوح مختلف زمان و سطوح مختلف گروه ها تعامل وجود دارد. نتیجه گیری: با توجه به اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت، لزوم تمرکز بر این درمان به عنوان یکی از درمان های کمکی، حمایتی و توانبخشی در کنار درمان دارویی در کاهش پیامدهای ناشی از کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری پیشنهاد می شود.
مقایسه اثربخشی برنامه های مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان و زوج درمانگری شناختی رفتاری بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آذر) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۳
۲۷۱-۲۴۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: پدیده خیانت زناشویی یک تجربه دردناک برای شریک زندگی است که با کاهش سلامت روانشناختی پیوند خورده و می تواند رنج و ترس از صمیمیت را بدنبال داشته باشد. علیرغم بررسی اثربخشی درمان متمرکز برهیجان و زوج درمانی شناختی رفتاری بر مشکلات روانشناختی زنان آسیب دیده از خیانت، در مورد مقایسه اثربخشی آن بر ادراک رنج و ترس ازصمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت، خلآ پژوهشی در این زمینه وجود دارد. هدف: پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی برنامه های مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان و زوج درمانی شناختی رفتاری بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر شبه آزمایشی، از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان آسیب دیده از خیانت مراجعه کننده به مراکز مشاوره توحید، ارشاد و زیتون شهر اصفهان بود. با استفاده از نمونه گیری در دسترس 45 نفر از زنان انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه 15 زن) گمارده شدند. گروه آزمایش اول، برنامه مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان (کریمی و همکاران، 1403) و گروه آزمایش دوم، درمان شناختی رفتاری (گرجیان مهلبانی و همکاران، 1402) در 9 جلسه 90 دقیقه ای، یک بار در هفته دریافت کردند. برای جمع آوری داده ها از ابزارهای مقیاس ادراک رنج (اسچالز و همکاران،2010) و مقیاس ترس از صمیمت (دسکاتنر و ثلن، 1991) بود. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار 24SPSS استفاده شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد هر دو برنامه مداخله بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت مؤثر بوده اند و اثربخشی آن ها در طول زمان پایدار بوده است ( 001/0 >p). همچنین مقایسه دو برنامه، حاکی از اثربخشی بیشتر مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت داشت ( 001/0 >p). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، با توجه به اثربخشی بیشتر برنامه مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان، این شیوه درمانی می تواند به عنوان درمان انتخابی برای کاهش مشکلات روانشناختی زنان آسیب دیده از خیانت استفاده شود.
واکاوی کیفیات فضای سکونت در خانه های آپارتمانی شهر بندرعباس از دیدگاه زنان خانوار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به طور معمول، بیشتر ساعات زندگی زنان در فضا های درون خانه سپری می شود و کیفیات فضای سکونت نقش زیادی در سلامت جسمی و روانی آنان دارند، بنابراین لازم است کیفیات فضایی مطلوب خانه های آپارتمانی از دیدگاه زنان خانوار بررسی شوند. هدف از انجام این پژوهش، فهم کیفیات فضایی مناسب برای کاربست و طراحی مسکن آینده شهر بندرعباس بود که اهداف خُرد، شناسایی کیفیات فضای سکونت در خانه های آپارتمانی و رتبه بندی کیفیات فضایی از دیدگاه زنان خانوار بود. این پژوهش بر مبنای روش ترکیبی کیفی-کمّی انجام شده است که از هر دو روش یافته اندوزی کتابخانه ای و میدانی استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش، زنان خانوار ساکن در خانه های آپارتمانی در شهر بندرعباس هستند. فرآیند پژوهش شامل تدوین مبانی نظری، روش دلفی، پرسش نامه های محقق ساخت و تحلیل های آماری همچون آزمون خی دو، آزمون تی گروه های مستقل، آزمون تحلیل واریانس و آزمون های تعقیبی و آزمون رتبه بندی فریدمن است. کیفیات فضای سکونت از طریق یافته های مبانی نظری، دیدگاه خبرگان و مصاحبه با ساکنان شاملِ «هدایت و راهنمایی»، «گشایش فضایی»، «ترکیب فضایی»، «تناسب و مقیاس فضایی»، «فضامندی»، «سلسله مراتب فضایی»، «روابط فضایی»، «پویایی فضایی»، «دنجی فضا»، «هماهنگی و تعادل»، «تفکیک فضایی»، «انعطاف پذیری فضا»، «تنوع فضایی»، «تمایز فضایی»، «پیوستگی فضایی» و «خاطره انگیزی فضا» هستند. بر اساس رتبه بندی کیفیات فضایی از دیدگاه زنان خانوار، کیفیت «هماهنگی و تعادل» و پس از آن میانگین کیفیت «تناسب و مقیاس فضا» بالاترین میانگین اهمیت در بین کیفیات فضای سکونت و «تنوع فضایی» و پس از آن «پیوستگی فضایی» پایین ترین میانگین اهمیت را در از دیدگاه شرکت-کنندگان در پژوهش داشته اند.
Investigating the Vulnerability of Mehdishahr County to Natural Hazards with a Comprehensive Risk and Crisis Management Approach(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
INTRODUCTION: Today, natural crises have become an inseparable reality of human life, and one of the key measures to prevent the destructive consequences of natural disasters in any region is the identification and zoning of natural hazards. Therefore, the purpose of this research is to identify the factors affecting the occurrence and zoning of natural hazards within Mehdishahr county, Semnan province. METHODS: This research was conducted using a mixed method (quantitative and qualitative) and the status of risk and crisis management in Mehdishahr was examined. Data were collected from existing documents, interviews with key stakeholders (local officials, experts, and representatives of local communities), and analysis of statistical data related to past incidents. Using the Analytic Hierarchy Process (AHP) method, the factors under study were compared in pairs and the weight of each was calculated. FINDINGS: According to the findings, floods have the greatest impact on the riverbed and distance from it, the river parameter with 0.335 plays more than one-third of the flood risk, and land use with 0.096 has the lowest sensitivity. Also, faults with 0.370 are considered the most important and land type with 0.087 is the least important factor in causing earthquakes. Based on the results obtained from the AHP model, human factors, especially roads and paths, have the greatest impact on the occurrence of landslides, and along rivers they account for one-third of the factors affecting the occurrence of landslides. CONCLUSION: Considering the factors affecting the occurrence of natural disasters in Mehdishahr county, some preventive measures are necessary to preserve natural resources and the environment, ensure sustainable economic and social development, and reduce vulnerability, including: changing land use and respecting the privacy of rivers, preventing construction on the banks of rivers, stabilizing and stabilizing slopes, observing building regulations, and strengthening local capacities through education, empowerment, and promoting public and specialized awareness.
دراسة الهوية في «رواية اليافعين» العربية والفارسية بناءً على نظرية إريك إريكسون (رواية كابوتشينو ونادني زيبا مثالاً)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فی رحاب نظریه النمو النفسی والاجتماعی لإریک هامبورغر إریکسون، تتجلى المراهقه کمرحله خامسه، یلوح فیها سؤال الهویه بوصفه القضیه المحوریه، ولکن لیس بالصوره الخطیره التی قد تتبادر إلى الذهن. لطالما حظیت المراهقه، بما تحمله من أبعاد الهویه، باهتمام الدارسین فی علم النفس والاجتماع، بید أن الدراسات الأدبیه لم تول هذه المرحله وقضایاها ما تستحقه من عنایه. وفی المقابل، فإنّ الکتب الموجهه للیافعین، باعتبارها ماده ثقافیه لها تأثیرها العمیق فی المتلقی، تتطلب قراءه نقدیه فاحصه، تستهدف تزوید هذه الشریحه من القراء بأفکار ومعارف قیّمه. فی هذا المضمار، یتناول هذا البحث قضیه الهویه، مستنداً إلى آراء إریکسون، وذلک من خلال تحلیل روایتین موجهتین للیافعین، إحداهما عربیه بعنوان "کابوتشینو" والأخرى فارسیه بعنوان "نادینی زیبا". "کابوتشینو"، من إبداع الکاتبه اللبنانیه فاطمه شرف الدین، أما "نادینی زیبا" فهی من نتاج قلم الکاتب الإیرانی فرهاد حسن زاده. فی "کابوتشینو"، تدور الأحداث حول شاب وفتاه مراهقین، بینما فی "نادینی زیبا" تترکز القصه على فتاه مراهقه. وهنا یبرز السؤال القائل: ما هی المؤثرات التی تشکل هویه المراهق فی هذه الأعمال؟ وهل تتفق هذه المؤثرات مع آراء إریکسون؟ ینطلق البحث من فرضیه مفادها أن المراهق یواجه تحدیات جمه، ویعیش أزمه هویه، ولکنه یتمکن إلى حد کبیر من تجاوز هذه الأزمه بالاستعانه بقدراته الذاتیه ودعم محیطه الخارجی. بالنظر إلى أن سمات مرحله المراهقه تتشابه إلى حد بعید بین مراهقی العالم، فإننا نتوقع أن تتوافق سمات المراهقین فی الروایتین مع آراء إریکسون حول هذه المرحله. فی هذا البحث، تم اعتماد منهج تحلیل المحتوى، مع الأخذ بالمنهج الوصفی-التحلیلی. تکشف النتائج عن أن تجارب المراهق فی روایتی "کابوتشینو" و"نادینی زیبا"، وفقاً لنظریه إریکسون فی النمو النفسی الاجتماعی، تتوزع على ثلاث فئات رئیسیه: 1. أزمه الهویه؛ 2. اکتساب الهویه، ویتضمن بدوره: التماهی، والدعم المجتمعی، واعتراض المراهق على قیم الکبار؛ 3. الالتزام. ومن خلال دراسه تجلیات الهویه وتحدیاتها فی الروایتین، نستخلص أن هناک ترکیزاً واضحاً على قیم التشجیع على الصبر، وحب العائله، واحترام الکبار، ودعم أفراد الأسره، وتقدیر الظروف الاقتصادیه الصعبه التی تمر بها الأسره، والالتزام تجاه أفرادها.
تاب آوری در دوره بازنشستگی: ارائه الگوی چند سطحی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
منبع:
رفاه اجتماعی سال ۲۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۹۶
۲۲۴-۲۱۳
مقدمه: تاب آوری افراد و گروه ها را قادر می سازد نه تنها هویت خود را در مواجهه با موقعیت های غیرمعمول حفظ کنند، بلکه به طور بالقوه از چنین موقعیت های قوی تر بیرون بیایند. تاب آوری در ارتباط با گروه های مختلفی به کاربرده شده است که یکی از آنها بازنشستگان هستند. به دلیل ویژگی های دوره بازنشستگی همچون از دست دادن نقش شغلی و افزایش نیاز به خدمات، توجه به تاب آوری در این دوره از زندگی ضروری است. بر این مبنا هدف این پژوهش، طراحی الگوی تاب آوری در دوره بازنشستگی است. روش: این پژوهش کیفی و از نظر هدف کاربردی است. استراتژی پژوهش تفسیری و بر مبنای تحلیل مضمون است. جمعیت مطالعه خبرگان حوزه تأمین اجتماعی اند که 24 نفر به شیوه نمونه گیری گلوله برفی و هدفمند انتخاب شده است. از روش تحلیل مضمون برای تحلیل داده ها استفاده شده است. یافته ها: نتایج بیست و دو کد سازمان دهنده به منظور تاب آوری بازنشستگان در یک الگوی سه سطحی کلان، میانه و خرد را نشان می دهد. در این الگو، بازنشستگی در سطح کلان بازتاب دهنده ارزش ها و سیاست های جامعه در ارتباط با بازنشستگان، شرایط حاکم بر بازار کار و سیاست های نهادهای است که آحاد جمعیت را در بر می گیرد. در سطح میانه الگو نشان دهنده واحدهای رسته ای نظیر سازمان ها و گروه های است که برای پیگیری اهداف معین سامان یافته اند. سطح خرد الگو، شامل مجموعه از باورها، سبک های مقابله ای، منابع و پاره های از تعامل های رودررو در نهادهای خرد و ظرفیت های فردی بازنشستگان است. بحث: به منظور پیاده سازی و کاربست الگو تاب آوری بازنشستگی لازم است سازمان های تأمین اجتماعی با دستگاه دیگر ائتلاف و خدمات جامع، کافی و لایه بندی شده را برای بازنشستگان فراهم کنند.







