۱.
هدف: این پژوهش باهدف ارزشیابی برنامه درسی عمومی اخلاقی اسلامی دوره کارشناسی انجام شده است. روش: پژوهش حاضر با رویکردی کیفی با استفاده از مدل ارزشیابی سیپ انجام شده است. بدین منظور از طریق نمونه گیری هدفمند 18 شرکت کننده (3 سیاست گذار، 6 استاد برنامه درسی اخلاق اسلامی؛ 9 دانشجوی دوره کارشناسی) انتخاب شدند. یافته ها: تحلیل داده ها از طریق تحلیل محتوای کیفی در باره برنامه درسی اخلاق اسلامی نشان داد: پیامدهای یادگیری از منظر واقع بینانه بودن، پیشرفته بودن و سازگار بودن نیازمند بازنگری هستند؛ در مورد دروندادها، عملکرد مدرسان، کیفیت محتوا و جو دانشگاه با انتظارات مطلوب فاصله دارد؛ در مورد راهبردهای آموزشی و سنجش یادگیری دانشجویان نیاز به تغییر در روند کنونی وجود دارد و تأثیرات برنامه درسی اخلاق اسلامی بر ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی و شغلی دانشجویان نیز چشمگیر و ملموس نیست. نتیجه گیری: یافته های این مطالعه می تواند برای بازنگری نظری در حوزه سیاست گذاری و بازطراحی برنامه درسی اخلاق اسلامی متناسب با نیازها و اقتضائات اخلاقی حال و آینده دانشجویان و همین طور اقدامات عملی در زمینه آموزش مدرسان برنامه درسی اخلاقی و تغییر در پارادایم های کنونی آموزش و سنجش یادگیری برای بهبود کیفیت آموزش های اخلاقی در دانشگاه های کشور استفاده شود.
۲.
این پژوهش به دنبال ارائه الگویی جامع از شاخص های بهسازی منابع انسانی با دربرگیری فرهنگ دینی و مذهبی است. منابع مورد مطالعه شامل قرآن کریم و نهج البلاغه است. پژوهشگر با استفاده از روش تحلیل مضمون و پس از مطالعه مبانی نظری و پیشینه پژوهش، در دو مرتبه مجزا اقدام به کدگذاری منابع نمود. برای افزایش اعتبار، از روش دلفی استفاده شد و کدها جرح وتعدیل گردید. سپس با همکاری یک کدگذار دیگر، پایایی بررسی شد که ضریب پایایی برابر با ۹۳٪ بر اساس فرمول هولستی بود. در این پژوهش، ۱۷۵ مضمون بدون تکرار استخراج شد که بر اساس مشابهت، در ۲۲ مضمون سازمان دهنده و نهایتاً در ۷ مضمون فراگیر خوشه بندی شدند. مضامین فراگیر شامل حکمرانی (چهار بعد)، اجتماعی-فرهنگی (سه بعد)، خانواده (سه بعد)، فردی (چهار بعد)، علمی (سه بعد)، مدیریت عملکرد (سه بعد) و اقتصادی (دو بعد) هستند. این مدل جهان شمول بوده و در تمامی شئون زندگی انسان، جامعه و سازمان ها قابل استفاده است.
۳.
نگاه آسیب شناختی و انتقادی به جهان اجتماعی بخشی از مهم ترین وجوه تأملات نظری اندیشمندان اجتماعی شمرده می شود. هر چند در میان برخی از رویکردهای جامعه شناسان از قبیل تفهمی و پوزیتویستی مغفول مانده است.این مسأله در میان اندیشمندان اجتماعی مسلمان جایگاه بالایی داشته است. آیت الله مصباح از جمله متفکرانی است که در این حوزه اندیشه وزی کرده و در آثار مختلف آن را پی گرفته است. این پژوهش تلاش می کند این مسأله را بر مدار مبانی انسان انسان شناختی اندیشه اجتماعی آیت الله مصباح یزدی پی گیرد کند که بر اساس روش شناسی بنیادین و تحلیل محتوای آثار صورت می پذیرد. برخی از یافته ها عبارتند از: عقلانیت نقد اجتماعی، مدار مشروعیت در نقد اجتماعی، نقد اجتماعی اصلاح گریانه، قداست و وظیفه همگانی بودن نظارت و نقد اجتماعی. بحت و نتیجه گیری: منظومه معرفتی وحیانی آیت الله مصباح نسبت به انسان و امتداد منطقی این مبادی در نظریه های اجتماعی ایشان، نقد اجتماعی ایشان در عرصه فرهنگ و جامعه را نسبت به دیگر نظریه ها متمایز می سازد و مرز بین نقد واقعی و ثمر بخش اصلاح گرایانه نسبت به کنش های اجتماعی، و نقد غیر اصلاح گرایانه را نمایان می سازد.
۴.
هدف: فطرت، یکی از کلیدواژه های مهم برای ورود به ساحت انسان است که در آموزه های دینی و علوم گوناگون، همچون منطق، فلسفه، کلام و عرفان، بررسی شده است. پژوهش حاضر، به منظور بازشناسی کارکردهای فطرت در حوزه معرفت شناسی بر اساس نظام فکری حکیم شاه آبادی و جان کالوین انجام شد. هدف این پژوهش با توجه به قرابتِ موضوعی(اعتقاد پیشینی به خداوند) که میان نظرات این دو اندیشمند وجود دارد، تحلیل دیدگاه آنان در این موضوع و بررسی وجوه اشتراک و افتراق آنها بوده است. روش: روش انجام این پژوهش، توصیفی، تحلیلی- تطبیقی بوده است. یافته ها: یافته های پژوهش در وجوه اشتراک؛ شهودی و درونی بودن معرفت فطری، دایتگری معرفت فطری، تأثیر گناه بر معرفت فطری، تفکیک میان طبیعت و فطرت و خلقت انسان به صورت پروردگار ودر وجوه افتراق؛ اختلاف نظر در ماهیت انسان، سبک نظریه پردازی و جبر و اختیار بود. نتیجه گیری: با رویکرد تطبیقی، روشن شد که نظریه پردازی حکیم شاه آبادی در حوزه کارکردهای معرفت شناختیِ فطرت، به دلیل گستره، ثُبات، عمق و استدلال نظریه، بر نظرات جان کالوین برتری دارد و دارای غنای علمی و آثار معرفت شناختی بیشتری است.
۵.
هدف: این پژوهش با هدف تبیین فرایند نفاق و دورویی در انسان انجام شد. روش: روش پژوهش، نظریه پردازی داده بنیاد متنی بود. جامعه آماری، کتب معتبر اسلامی(قرآن کریم و ...) بود. یافته ها و نتایج: در الگو، عوامل علّی عبارتند از: عدم تعقل و تفکر، عدم تعقل در قرآن، نیت بد، پیروی از شیطان، عدم فهم دین، شرک و کفر به خدا، دنیاپرستی، حقارت نفس و خودکم بینی. منفعت طلبی در زمینه های خاصی همچون: ناشکری نسبت به عطای الهی، فریبکاری و نیرنگ بازی، بی توجهی به نماز و عبادات، تمایل به بدی کردن، مادی گرایی، شک و تردید، حب ثنا، انگیزه های نفسانی، لغزشهای زبانی، داشتن رذائل اخلاقی رخ می دهد. شرایط تعدیل کننده و تشدیدکننده شامل پرهیز از سخن چینی، انس و تعقل در قرآن، توکل بر خدا، پند و اندرز و تذکر، دعا کردن و مداومت در نماز جماعت است. انسان منفعت طلب، راهبردهایی از قبیل خوش زبانی و ظاهرسازی، ناسازگاری ظاهر و باطن، حرف بدون عمل، تمسخر، دورویی، ریا در اعمال و عبادات، هر لحظه به رنگی درآمدن و زیبا جلوه دادن بدی ها را اتخاذ می کند که پیامدهایی همچون: محرومیت از هدایت الهی، کوردلی، حبط عمل، عذاب اخروی، بی آبرویی در قیامت، محرومیت از بهشت، فتنه گری، تفرقه افکنی، حسرت و افسوس و محرومیت از پاداش الهی را به دنبال دارند.
۶.
جیمز بلمی، یکی اسلام پژوه هان غیر مسلمان است که با استناد به تفاوت دیدگاه مفسران مسلمان درباره مفهوم واژه «اعراف» که ذیل آیه چهل و ششم از سوره «الاعراف» ابراز کرده اند، به این نتیجه میرسد که واژه «اعراف» در این سوره، بر اثر اشتباه نویسندگان به مرور زمان، از «اجراف» یا «احرُف» به «اعراف» تغییر کرده است و در نتیجه باید به اصل نخستین خود یعنی «اجراف» یا «احرُف» بازگردانده شود. مقاله پیش رو بر آن است که همراه تبیین کلی دیدگاه «جیمز بلمی» درباره این موضوع، با استفاده از منابع گوناگون علمی دیدگاه او را ارزیابی و نقد کند و مواضع ضعف و نادرستی استدلال او را آشکار کند. متواتر بودن صورت شفاهی قرآن کریم، شواهدی از تاریخ قرآن کریم و اشراف صورت شفاهی بر صورت مکتوب قرآن کریم و نه بر عکس، ظرافت های زبان و ادبیات عربی و نکات صرفی - نحوی، بخشی از دلایلی است که در پژوهش حاضر برای اثبات نااستواری و ناصحیح بودن دیدگاه «جیمز بلمی» تبیین شده اند
۷.
هدف: هدف از انجام این پژوهش، تقریر مبانی هرمنوتیکی فهم متون دینی در اندیشه محمدرضا حکیمی (۱۳۱۴-۱۴۰۰ش) و ارزیابی آنها بر پایه دیدگاه های علامه جوادی آملی (زادهٔ ۱۳۱۲ش) بود. روش: جستار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی به تقریر و ارزیابی مبانی هرمنوتیکی فهم متون دینی پرداخته است. یافته ها: تفسیر و فهم متون دینی از یک سلسله مبانی هرمنوتیکی بهره می برد که خود، در سایه روش ها، پیشفرض ها و رویکردهای مختلف، تقریرهای مختلفی دارد. «مکتب تفکیک» علی رغم قرائت های مختلف، تقریر ویژه ای از مبانی هرمنوتیکی فهم متون دینی دارد. در این میان، محمدرضا حکیمی ضمن ارائه قرائت نسبتاً معتدل و ملائم از مکتب تفکیک، به تقریر و مدلل سازی مبانی هرمنوتیکی و آموزه های روش شناختی فهم دین پرداخته است. نتیجه گیری: محمدرضا حکیمی بر چهار مؤلفه هرمنوتیکیِ «جداسازی وحی ناب از یافته های مشوب بشری»، «تخلیه ذهن از پیشفرض ها در فرایند فهم دین»، «قلمدادنمودن «اختلاف» به مثابه رهاورد دخالت یافته های عقلی و شهودی در فهم دین» و «قلمدادکردن «تأویل» به مثابه رهاورد دخالت یافته های بشری در فهم دین » تأکید دارد. علامه جوادی آملی ضمن بررسی میزان انطباق اینها با فرهنگ نقلی و برهان عقلی، برخی را ناتمام و برخی را میان مکتب تفکیک و جریان حکمی مشترک می دانند.
۸.
هدف: تحقیق حاضر با هدف بررسی و شناخت مؤلفه ها و عوامل مؤثر در بی توجهی و کم رنگ شدن ایمان نوجوانان نسبت به آموزه معاد صورت پذیرفته است تا در سایه آن، نهادهای متکفل تعلیم و تربیت بتوانند عوامل تضعیف کننده را بازشناسی و نسبت به رفع آن در جهت تقویت ایمان و توجه نوجوانان به آموزه معاد و بهره گیری از آثار آن اقدام نمایند. روش: جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان شهرستان رزن منطقه سردرود بودند که تعداد ۲۳۴ نفر از آنان به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از روش توزیع مجازی پرسشنامه فردبه فرد استفاده شد. تجزیه وتحلیل حاصل از این پژوهش نیز با استفاده از نرم افزار spss در دو سطح توصیفی و استنباطی انجام گرفت. یافته ها: بررسی ها نشان داد عواملی همچون اوضاع گفتمانی، گفتمان مدرن، آموزه های ایدئولوژیک، دین داران، شرایط ساختاری، ساختار مدرن، فضاسازی به ترتیب بیشترین اثر را در بی توجهی و کم رنگ شدن ایمان نوجوانان به معاد دارند اما در خصوص آموزه های دینی، متولیان دین، ویژگی های فردی(جنسیت) اثر معناداری مشاهده نشد. نتیجه گیری: در سایه توجه به چنین تحقیقاتی، نهادهای تصیمیم گیر و تصمیم ساز تعلیم و تربیت از خانه، مدرسه، حوزه علمیه و دانشگاه می توانند بهره گرفته و ایمان به آموزه معاد را در قشر نوجوان تقویت کنند.
۹.
پس از به چالش کشیده شدن تعریف های سنتی معرفت به وسیله مثال های نقض گتیه، معرفت شناسان معاصر در صدد بر آمدند تا با لحاظ شرایطی نو در شناخت، تعریف معرفت را از موقعیت های گتیه ای رها کنند. عمده این تلاش ها در دو نگاه متفاوت به توجیه خلاصه شده است. خاصیتی که موجب تبدیل باورِ صادق به شناخت می شود به نظر برخی از آنها درونیِ منظر فاعل شناسا و به عقیده برخی دیگر بیرونی هستند؛ این اختلاف برداشت موجب نزاع دامنه داری در معرفت شناسی معاصر موسوم به درون گرایی و برون گرایی در باب توجیه شده است. این مقاله در تلاش است از خلال مباحثه جان گرکو در دفاع از برون گرایی و پاسخ ریچارد فلدمن به اشکالات گرکو در دفاع از درون گرایی، پیشنهاد میانه ای را در معرفت شناسی مبنی بر امکان لحاظ توئمان درون گرایی و برون گرایی در شناخت به صورت دو مرحله ای کردن ارزیابی های معرفت شناختی همراه با حفظ اعتماد پذیری و عقلانیت نظری لازم ارائه دهد. طبق یافته های این تحقیق یک باور در صورتی معرفت محسوب می شود که هم از نظر عینی و هم به لحاظ ذهنی به خوبی شکل گرفته باشد اما ازآنجا که شناخت، دربردارنده ی عوامل بیرونی مثل صدق است معرفت اولاً و بالذات بیرونی و در مرحله بعدی به عنوان ثانوی درونی خواهد بود.