فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۶۱ تا ۱٬۳۸۰ مورد از کل ۲٬۰۱۸ مورد.
حوزههای تخصصی:
مطالعه ی حاضربه بررسی نقش هوش بر خودنظم بخشی عاطفی و رفتاری کودکان می پردازد. برای این منظور رابطه ی هوش با ایمنی دلبستگی، سبک های دلبستگی (ایمن، دوسوگرا، اجتنابی، آشفته، سرگشته) و مشکلات رفتاری کودکان عقب مانده ی ذهنی خفیف (70-50=IQ)، تیزهوش (140-125=IQ) و عادی (110-95=IQ) بررسی گردید. هم چنین رابطه ی بین نوع و سبک های دلبستگی با مشکلات رفتاری در سه گروه فوق الذکر کودکان بررسی گردید. آزمودنی های این پژوهش شامل 91 کودک عقب مانده ی ذهنی خفیف، تیز هوش و عادی شش و هفت ساله (از هـر دو جنس) شـهر تبریز بودند. ابزارهای این پژوهش شامل آزمون های اضطراب جدایی، مقیاس مشکلات رفتاری آخن باخ ، آزمون هوشی ریون پیشرونده و پرسشنامه محقق ساخته جمعیت شناختی بود. برای تحلیل آماری از تحلیل واریانس یک متغیری و آزمون LSD، آزمون t و آزمون خی دو استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که کودکان عقب مانده ی ذهنی فقط در زیرمقیاس خود اتکائی آزمون اضطراب جدایی از دو گروه دیگر پایین تر بوده و تفاوت معنی داری با آنها دارند. یافته ی مهم دیگر آشکار ساخت که کودکان عقب مانده ی ذهنی بیش از کودکان عادی و تیزهوش در معرض خطر ناایمنی دلبستگی قرار دارند. بین توزیع پراکندگی کودکان عقب مانده ی ذهنی در چهار سبک دلبستگی در مقایسه با توزیع پراکندگی کودکان عادی تفاوت معنی دار بود. در حالی که این تفاوت در بین کودکان عادی و تیزهوش مشاهده نشد. هم چنین یافته دیگر نشان داد که کودکان عقب مانده ی ذهنی بیش از کودکان عادی و تیزهوش در معرض خطر مشکلات رفتاری هستند. بالاترین میزان مشکلات رفتاری در دو سبک اجتنابی و دوسوگرا و در دو گروه عادی و تیزهوش مشاهده شد. در حالی که بین سبک های چهارگانه ی دلبستگی کودکان عقب مانده از لحاظ مشکلات رفتاری تفاوت معنی دار وجود نداشت
ارتباط مداخله های زودهنگام با موفقیت تحصیلی دانش آموزان آسیب دیده شنوایی(مقاله علمی وزارت علوم)
صوت درمانی در درمان کودکان درخودمانده
حوزههای تخصصی:
درخودماندگی1 نوعی اختلال رشدی است که با رفتارهای ارتباطی و کلامی غیرطبیعی مشخص می شود. علت اصلی اختلال ناشناخته است و وضعیت اقتصادی،اجتماعی، سبک زندگی و تحصیلات والدین نقشی در بروز آن ندارد.
گفته می شود که برخی از علائم بیماری درخودماندگی نظیر اختلال توجه و نیز حساسیت بیش از حد و یا کمتر از حد در افراد درخودمانده به دلیل وجود اختلال در دستگاه شنوایی آنها و وجود اختلالات پردازش مرکزی شنوایی است (انجمن روانپزشکی کودک و نوجوان ایران).
ممکن است که فقدان درک معانی گفتار در فرد درخودمانده از سوی دیگران به گونه ای تعبیر شود که او نمی خواهد به حرف دیگران گوش دهد و از آنها اطاعت کند .در حالی که او اصلا""قادر به فهم مطالب گفته شده نیست.
اریک کارچسن2 در سال (1978) در دانشگاه کالیفرنیا با استفاده از فناوری امواج مغزی p300 متوجه ضایعات بارزی در پردازش شنیداری افراد درخودمانده شد.
امواج p300 مرتبط با پردازش های شناختی و درکی بوده و از آنها به عنوان شاهدی بر بازیابی حافظه ی بلند مدت یاد می شود.
پژوهش های نمونه برداری از مغز که توسط کامپر و بامن (1994) انجام شده ، نشانگر این مطلب است که منطقه ی هیپوکامپ در دستگاه لیمبیک افراد درخود مانده ،از لحاظ عصب شناختی ناکامل و نارس می باشد. منطقه ی هیپوکامپ مسئول دروندادهای حسی و نیز یادگیری و حافظه می باشد .در افراد درخودمانده ممکن است پس از پردازش اطلاعات شنیداری در هیپوکامپ ، این اطلاعات به درستی وارد حافظه ی بلند مدت نشود.
در اغلب اوقات از درخودماندگی به عنوان یک مشکل ارتباطی – اجتماعی یاد می شود و همانطور که می دانیم پردازش اطلاعات شنیداری نقش محوری و مهم در ارتباطات اجتماعی دارد.هر چه کودک درخودمانده بتواند اطلاعات شنیداری را بهتر پردازش نماید ،خیلی بهتر می تواند محیط اطراف خود را از لحاظ اجتماعی و علمی درک نماید و هر چه شناخت ما از کودک درخودمانده بیشتر باشد بهتر می توانیم راهکارهای مناسب برای ایجاد رفتارهای مطلوب را در این کودکان شناسایی نماییم.
از این رو، روش های مختلفی از صوت درمانی طراحی گشته اند تاموجب بهبود عملکرد شنوایی افراد درخودمانده شوند. از آن جمله: تکنیک آموزش یکپارچگی شنوایی3 که توسط گای برارد طراحی شد را می توان نام برد.
مقایسه ویژگی های عاطفی، شناختی و رفتاری معلم از دید دانش آموزان نابینا، کم بینا و عادی دختر و پسر
اثربخشی دوره آموزش حین خدمت بر نگرش آموزگاران مدارس عادی نسبت به آموزش فراگیر دانش آموزان آسیب دیده شنوایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی دوره آموزش حین خدمت فراگیر بر نگرش آموزگاران مدارس عادی نسبت به آموزش فراگیر دانش آموزان آسیب دیده شنوایی است. روش: روش این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی بود که در آن نمونه ای شامل50 نفر (25 نفر آزمایش و 25 نفر گواه) از آموزگاران پذیرای دانش آموزان آسیب دیده شنوایی شهر تبریز انتخاب و پس از جایگزینی بدون انتصاب تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه مورد مطالعه قرار گرفتند. در فرایند طرح، گروه آزمایشی تحت آموزش حین خدمت فراگیر قرار گرفت و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد.
یافته ها: تحلیل کوواریانس نشان داد که نگرش کلی گروه آزمایشی نسبت به گروه گواه به طور چشمگیری تغییر کرده و مثبت تر شده است (01/0>p)؛ به دیگر سخن، برگزاری دوره آموزشی حین خدمت سبب مثبت تر شدن کل نگرش آموزگاران شده است. همچنین تحلیل یافته ها نشان دادند که نگرش گروه آزمایشی در حیطه های باور به فلسفه فراگیرسازی، احساس شایستگی خود، تامین پشتیبانیهای لازم، روابط دانش آموزان عادی و آسیب دیده شنوایی و نتایج حاصل از فراگیرسازی نسبت به گروه گواه به طور چشمگیری مثبت تر شده و در حیطه جو یادگیری در کلاس و مدرسه فراگیر تفاوت قابل توجهی نداشته است (01/0>p).
نتیجه گیری: برگزاری دوره آموزشی حین خدمت فراگیر احتمالاً می تواند نگرش کلی و نگرش در حیطه های باور به فلسفه فراگیرسازی، احساس شایستگی خود، تامین پشتیبانیهای لازم، روابط دانش آموزان عادی و آسیب دیده شنوایی و نتایج حاصل از فراگیرسازی آموزگاران پذیرای دانش آموزان آسیب دیده شنوایی را نسبت به فراگیرسازی مدارس برای این دانش آموزان مثبت تر کند. اما در حیطه نگرش به جو یادگیری در کلاس و مدرسه فراگیر، تغییری ایجاد نمی کند.
افت شنوایی
تاثیر آموزش «برنامهی تربیت سازنده» به مادرانبر مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اختلال بیشفعالی کمتوجهی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
"مقدمه: آموزش برنامه ی تربیت سازنده به مادران در کاهش مشکلات رفتاری کودکان در مطالعات متعددی مورد تاکید قرار گرفته است. این مهم، در مورد اختلال بیش فعالی کم توجهی (ADHD) در ایران بررسی نشده است، لذا در این پژوهش با توجه به شیوع مسئله به آن پرداختیم.روش کار: این کارآزمایی بالینی بر روی60 مادر مراجعه کننده (30 نفر مورد و30 نفر شاهد) به درمانگاه کودک و نوجوان بیمارستان روزبه تهران که دارای کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی کم توجهی در سنین 12-6 سال بودند، انجام شد. مادران هر دو گروه که از نظر برخی عوامل دموگرافیک همگن شده بودند، پرسش نامه های پژوهش را قبل از شروع جلسات و در پایان جلسه ی هشتم تکمیل کردند. دادها با استفاده از نرم افزار SPSS و با روش آماری تحلیل واریانس با طرح اندازه گیری های مکرر تحلیل شدند. یافته ها: کاهش قابل توجه در علایم ADHD (بر اساس پرسش نامه ی کانرز و مقیاس نمرهگذاری ADHD) در گروه مورد، نسبت به گروه شاهد مشاهده شد (001/0>P). تغییر کلی میانگین متغیرهای مربوط به مقیاسهای فرزندپروری و نیز تفاوت در شاخصهای افسردگی، اضطراب و فشار روانی در گروه مورد نسبت به گروه شاهد معنیدار بود (001/0>P). نتایج مربوط به مقیاس تواناییها و مشکلات (SDQ) در تمام شاخصها به جز مشکلات سلوک در گروه مورد نسبت به گروه شاهد به صورت معنیدار بهبودی نشان داد (001/0>P). نتیجه گیری: کاربرد ""برنامه ی تربیت سازنده"" در والدین کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی کم توجهی در کاهش مشکلات رفتاری و افزایش تواناییهای این کودکان موثر میباشد.
"
مقایسه عملکرد تحصیلی و رفتاری دانش آموزان پسر کم شنوای مدارس استثنایی و تلفیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف مطالعه وضعیت پیشرفت تحصیلی و رفتاری دانش آموزان پسر کم شنوای مدارس استثنایی و مدارس تلفیقی استان قم انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نوع علی – مقایسه ای است. جامعه آماری تحقیق 151 نفر از والدین و معلمان دانش آموز پسر کم شنوای مدارس استثنایی و تلفیقی استان قم بود. با توجه اهداف تحقیق 120 نفر به طور تصادفی و در دسترس به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه دموگرافیک، پرسشنامه ارزیابی و رفتاری راتر و آزمون ماتریس پیش رونده بود. پرسشنامه آزمون ماتریس پیش رونده به منظور تعیین بهره هوشی دانش آموزان و پرسشنامه های دموگرافیک و ارزیابی رفتار راتر A و B به ترتیب به منظور تعیین میزان پیشرفت تحصیلی و نحوه رفتار دانش آموزان در بین معلمین و والدین دانش آموزان توزیع شد تا اطلاعات مورد نیاز از این طریق به دست آید. اطلاعات جمع آوری شده با بهره گیری از روشهای آماری همبستگی و T استودنت تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج تحقیق مبین این است که بین نمرات دانش آموزان استثنایی و تلفیقی در حد از نظر آماری تفاوت معناداری وجود ندارد. اما میزان افسردگی و رفتار ضداجتماعی آنها در حد تفاوت آماری معناداری وجود دارد. نتیجه گیری: دانش آموزانی که در مدارس استثنایی مشغول به تحصیل بودند، در مقایسه با دانش آموزانی که در مدارس تلفیقی تحصیل می کردند، دارای افسردگی کمتر و رفتار ضد اجتماعی بیشتر هستند.
فرهنگ ناشنوایان
تاثیر شبیه سازی های ذهنی ساده و توام فرآیندی و فرآورده ای بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان تیز هوش و عادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شبیه سازی یکی از ابزارها و روش های آموزشی است. پژوهش حاضر، با هدف به کارگیری چنین راهبردی در برنامه های آموزشی و ارزیابی تاثیر شبیه سازی های ذهنی ساده و توام فرآیندی و فرآورده ای بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان تیزهوش و عادی انجام شده است. شیوه ی اجرای پژوهش، آزمایشی بوده است. 104 دانش آموز تیزهوش و 104 دانش آموز عادی پایه ی اول دبیرستان، به شکل نمونه گیری تصادفی انتخاب و به طور تصادفی در 4 گروه (در مجموع 8 گروه) شبیه سازی های ذهنی فرآیندی، فرآورده ای، توام فرآیندی و فرآورده ای و گروه بازبینی دسته بندی شدند. نخست، از تمام آزمودنی های آنان، آزمون عملکرد تحصیلی گرفته شد. سپس، به مدت 5 جلسه ی 10 دقیقه ای آموزش های شبیه سازی ذهنی برای گروه های آزمایشی ارائه شد، گروه بازبینی هیچ آموزشی را دریافت نکرد. و دوباره آزمون پیشرفت تحصیلی برای تمامی آزمودنی ها اجرا شد. داده ها با روش های آماری تحلیل واریانس چند متغیره، تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی توکی، بررسی شد. یافته ها نشان داد که شبیه سازی ذهنی با توجه به کنترل عامل هوش، به بهبود عملکرد تحصیلی دانش آموزان با اثر بر عامل های (خودکارآمدی، برنامه ریزی و انگیزش) می انجامد، .در دانش آموزان با استعداد، شبیه سازی ذهنی فرآورده ای و در دانش آموزان عادی، شبیه سازی ذهنی فرآیندی بر عملکرد آنان مؤثر بود.
خشم در مادران کودکان دارای نیازهای ویژه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
"بر مبنای دو متغیر سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال، میزان خشم مادران دارای فرزند استثنائی (دیرآموز و عقب مانده عقلی) بررسی شد. 100 مادر دارای فـرزند دیرآموز و عقب مانده عقلی آموزش پذیر، پرسشنامه خشم چند بُعدی (سیگل، 1986) با زیرمقیاسهای برانگیختگی خشم، موقعیتهای فـراخوان خشم، نگـرش خصمانه، خشم بیـرونی و خشم درونی و فـرم اطلاعات جمعیت شناختی را تکمیل کردند. نتایج تحلیل واریانس دو راهه نشان دادند سطح تحصیلات با میزان برانگیختگی خشم و خشم درونی ارتباط معنادار دارد و مادران با سطح تحصیلات بالاتر از سطوح پایین تر برانگیختگی خشم و خشم درونی برخوردارند.
"
تاثیر سطح تحصیلات والدین بر مهارتهای اجتماعی و مشکلات رفتاری دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
"
مقدمه: پژوهش حاضر به منظور بررسی تاثیر سطح تحصیلات والدین بر مهارتهای اجتماعی و مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به نشانگان داون صورت پذیرفت.
روش کار: پژوهش حاضر از نوع گذشته نگر بوده و جامعه ی آماری آن را 129 دانش آموز 7 تا 12 ساله مدارس استثنایی شهر تهران مبتلا به نشانگان داون در سال تحصیلی 86-1385 و والدین شان تشکیل دادند. این دانش آموزان به روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای از مناطق آموزش و پرورش استثنایی شمال، جنوب، مرکز، شرق و غرب شهر تهران انتخاب شدند و سپس پرسش نامه در اختیار والدین آن ها قرار گرفت. جهت تحلیل دادهها از واریانس تک متغیره استفاده شد.
یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد که بین سطح تحصیلات مادر و میزان مهارتهای اجتماعی دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون تفاوت معنی دار وجود دارد (001/0>P). در حالی که بین سطح تحصیلات پدر و مهارتهای اجتماعی این دانش آموزان تفاوت معنی داری مشاهده نشد (06/0=P). هم چنین بین سطح تحصیلات والدین و مشکلات رفتاری دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون با مقدار احتمال 52/0=P برای مادران و با مقدار احتمال 46/0=P برای پدران تفاوت معنی داری مشاهده نگردید.
نتیجه گیری: از یافتههای به دست آمده میتوان نتیجهگیری کرد که بین سطح تحصیلات مادران و میزان مهارتهای اجتماعی دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون رابطه ی مستقیم و مثبتی وجود دارد.
"
مقایسه برخی تواناییهای کاربرد شناختی کودکان فارسی زبان کمشنوای شدید 4 تا 6 ساله با همسالان شنوا(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
هدف: کاربردشناسی زبان عبارت از مطالعه کنشهای گفتاری و جنبه های اجتماعی تعاملات ارتباطی در بافت زبان است. کودکان کمشنوا، به دلیل محروم بودن از حس شنوایی که نقش مهمی در رشد مهارتهای زبانی دارد، در تمام سطوح زبان و از جمله کاربردشناسی با مشکلاتی مواجهند. هدف از این پژوهش، مقایسه برخی تواناییهای کاربردشناختی شامل پیگیری موضوع، نوبتگیری و اصلاح مکالمه در کودکان فارسی زبان کمشنوای شدید 4 تا 6 ساله با همسالان شنوا میباشد. روش بررسی: در این پژوهش مقطعی مورد-شاهدی، 21 کودک شنوا به روش تصادفی ساده از مهدکودکهای عادی و 21 کودک کمشنوای شدید به روش نمونه گیری دردسترس از مراکز توانبخشی و کلینیکهای گفتاردرمانی تهران و کرج انتخاب شده و مهارتهای کاربردشناسی آنها با استفاده از تکالیف محققساخته در خصوص پیگیری موضوع، نوبتگیری و اصلاح مکالمه مورد بررسی قرار گرفت. روایی محتوایی تکالیف، توسط یک زبان شناس و دو آسیب شناس گفتار و زبان و پایایی تمامی آنها به روش آزمون- بازآزمون و ضریب همبستگی 70/0 تا 95/0 مورد تأیید قرار گرفت. لازم بهذکر است ابتدا خرده آزمونهای هوش غیرکلامی از آزمودنیها به عمل آمد و در صورتی که نمره هوش آزمودنی در محدوده طبیعی به دست می آمد، تکالیف کاربرد شناختی در اختیار او قرار می گرفت. دادههای حاصل با استفاده از آزمونهای مجذور خی، تی مستقل و مان ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: میانگین مدتزمان پیگیری موضوع ، نمرات نوبتگیری(00۱/0>P)، اصلاح مکالمه از نوع پاسخ به درخواست برای رفع ابهام (003/0=P) و اصلاح مکالمه از نوع درخواست برای رفع ابهام (002/0=P) بین دو گروه کمشنوا و شنوا اختلاف معناداری داشت. نتیجهگیری: کودکان کمشنوا در بهکارگیری مهارتهای کاربردشناسی ضعیفتر از کودکان شنوا عمل میکنند.
بررسی تأثیر آموزش « نحوه مراقبت از کودکان مبتلا به فلجمغزی» بر کیفیتزندگی مراقبین خانوادگی آنها(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
هدف: نظر به اینکه وجود فرزند مبتلا به فلجمغزی زندگی خانواده و بهویژه مراقب خانوادگی کودک را متأثر می سازد، مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش نحوه مراقبت از کودکان مبتلا به فلجمغزی بر کیفیت زندگی مراقبین خانوادگی این کودکان انجام شده است. روش بررسی: در این مطالعه مداخلهای و شبهتجربی، ۲۵ نفر از مراقبین اصلی خانوادههای دارای کودک مبتلا به فلجمغزی اسپاستیک تحت پوشش بهزیستی شهرستان بابلسر که حداقل سواد خواندن و نوشتن داشتند، بهروش تمامشمار و با رعایت معیارهای لازم انتخاب و مورد آموزش قرار گرفتند. قبل و سهماه پس از آموزش، میزان مهارت مراقبین در مراقبت از کودک مبتلا به فلجمغزی بر اساس فرم جمعآوری اطلاعات نحوه مراقبت از کودکان فلجمغزی و کیفیتزندگی مراقبین با پرسشنامه فرم کوتاه بررسی وضعیت سلامت (SF36) مورد سنجش قرار گرفت. آموزش بهصورت عملی و با حضور مراقب و کودک مبتلا در طی 6 تا ۸ جلسه 30 دقیقهای انجام پذیرفت. دادههای حاصل با استفاده از آزمون تیزوجی و آزمون ناپارامتری ویلکاکسون تحلیل شد. یافتهها : نمرات کیفیتزندگی مراقبین 3 ماه پس از پایان آموزش نسبت به قبل از دریافت آموزش در تمامی 8 قلمرو، 2 حیطه کلی سلامتذهنی و سلامتجسمانی و کیفیتزندگی کل به میزان معناداری افزایش یافت (00۱/0>P). از میان قلمروهای هشتگانه کیفیتزندگی، کمترین میانگین افزایش در قلمرو سلامتذهنی و بیشترین آن در قلمرو نقشعاطفی مشاهده شد. میزان این تغییر در نمره کلی کیفیتزندگی بود. نتیجه گیری: با توجه به ارتقاء کیفیتزندگی والدین بهدنبال گذراندن دوره آموزشی درباره نحوه صحیح مراقبت از کودکان مبتلا به فلجمغزی، اهمیت آموزش والدین بیش از گذشته معلوم شده و به نظر میرسد در ارزیابی اثربخشی برنامههای توانبخشی کودکان، میبایست آثاری که این برنامه ها بر سایر اعضاء خانواده دارد نیز همواره مورد توجه قرار گیرد.