آموزه گناه اولیه جزو آموزههای رسمی مسیحیت و مورد تایید کلیسای کاتولیک است که کالون و لوتر، سردمداران نهضت اصلاح، نیز بر آن صحه و تاکید گذاشتهاند. مفاد اصلی این آموزه آلودگی نوع انسان است.این آموزه توجیهی برای ایده نجاتبخشی مسیح است.برای ایده نجات بخشی مسیح، حامیان آمـوزه در حمایت از آن به کتاب مقدس و به ویژه نوشتههای پولس رسـول استناد مـیکنند. بزرگترین پشتیبان و معمار این آموزه قدیس آگوستین (قرن چهاردهم میلادی) است، اما از همان اوائل مخالفان، این ایده را غیرمعقول و غیر قابل دفاع دانسته و آن را مورد هجوم قرار میدادند. شاخصترین مخالف آن پلاگیوس متفکرهم عصر آگوستین است. پس از وی نیز مخالفتها ادامه داشته و در عصر جدید دامنه این مخالفتها گسترش بیشتری یافته است؛ اما دستگاه مسیحیت طی شوراهای مکرر و متعددی مثل شورای کارتاژ، شورای اورانژ و شورای ترنت، پیوسته آموزه را مورد تاکید قرار داده و مخالفان را به ارتداد و انحراف محکوم نموده است. این مقاله فرایند شکلگیری آرای مخالفان و موافقان و سیر تاریخی آموزه را پی میگیرد، تا بستری برای پژوهشهای تخصصی در این زمینه فراهم سازد.
دغدغه این نوشتار، توصیف و تحلیل رابطه دین و سیاست در اندیشه مدرن است. گرچه متفکران زیادى در عصر مدرنیته به نسبتیابى دین و سیاست پرداختهاند، تمرکز بر سه متفکر بزرگ این دوره؛ یعنى هابز، لاک و کانت، کمک خواهد کرد تا برخى از ریشههاى مجادلات کنونى ایران درباره نسبت دین و سیاست را کشف کنیم.
تفکیک دین طبیعى از مذهب مدنى و ابزار نگارى دین در نظریه هابز، تفکیک نهاد دولت از نهاد دین و بنیانگذارى نظریه سکولاریزم در نظریه لاک و بالاخره تأویل بردن دین وحیانى به اخلاقى در نظریه کانت، شاید مهمترین نظریههاى موجود باشند که تأملى دوباره مىطلبند.
تبیین و توجیه وحدت نفس یا قوه مدرکهای که با وجود برخورداری از قوای گوناگون معرفتی و تکثّر فعالیتهای شناختی، حیثیِّت یگانه خود را از دست نمیدهد، از زمره دغدغههای اصلی فیلسوفان معرفتپژوه بوده و هست. با وجود فاصله قابل توجه اصول و روشهای متفکران قدیم و جدید در مباحث علمالنفس، التزام به موضوع «وحدت نفس» در مقابل «کثرت» متعلّقات آن کمرنگ نشده است. در فلسفة نقادی کانت، گرچه باب شناخت از آگاهی نظری از ذات و چیستی «نفس» مسدود است، در این مقاله نشان داده شده که مؤسس فلسفة نقادی نمیتوانسته از تمکین و اعتراف به این حیثیّت فاعلشناسا سرباز زند و خواسته یا ناخواسته در حوزة آگاهیهای محدود و مقید به «پدیدارها»، ضرورت ویژگی وُحْدانی نفس شناسنده را معترف شده است.
برهان چرخهای افلاطون در فایدون در اثبات بقای نفـس پـس از مرگ با محوریت «آمـوزهای کهن» در باب «چرخه زایشهای متوالی» و با توسل به اصل پیدایش ضد از ضد، که در فرهنـگ یونانـی از زمان هسیـودوس تا افلاطـون وجـود داشـته است، با بیانی اسطـورهای – فلسفی اقامه میشود. این برهان، به رغم ایرادهایش، برهانی است که افلاطون آن را به مثابه گام نخست دیالکتیک مربوط به اثبات جاودانگـی نفس تلقـی میکند و معتقـد است اجمالا بقای پس از مرگِ نفس را اثبات میکند.
مقاله ی حاضر با یک مقدمه ی کوتاه شروع می گردد . سپس شرح مختصری بر مفاهیم نزدیک به مفهوم روشنفکر داده شده است ، مفاهیمی که گاهی سهواً و عمداً در جاهای مختلف به کار گرفته شده اند مانند : نخبه ، تحصیلکرده ، دانشمند، روشنگر، .... . به دنبال آن تاریخچه ی مختصری از روشنفکری در جهان آمده است . ادامه ی کار را با ارائه ی تاریخچه ی روشنفکری در ایران دنبال کرده ام . و قسمت اصلی کار مربوط می شود به نظریه ها و آراء نظریه پردازان شهیر در باره ی روشنفکر . در این قسمت روشنفکر و مفهوم و تاثیر آن در تکامل جامعه بحث و بررسی می شود و سعی شده است تا دیدگاه های حدود 50 اندیشمند جهانی در این باره آورده شود و از وارسی و بررسی نظر آنها شاخص های مشخص و نسبتاً دقیق برای این گروه ویژه تهیه گردد. لازم به ذکر است که دامنه ی این متفکران از افلاطون و ارسطو شروع شده و تا هاینریش هاینه و هابرماس ادامه دارد. اما به دلیل برجسته شدن مباحث روشنفکری در قرون 18 ، 19 و 20 عمدتاً روی اندیشمندان قرون جدید تکیه شده است . از جهت دیگر طیف دانشمندانی که از نظریات آنها استفاده گردیده است انواعی از همه ی تعلقات فکری و دیدگاه های کلان نظری را در خود جمع کرده است که عبارتند از : رادیکال، لیبرال، محافظه کار، چپ گرا، راست گرا، سنتی، فرد گرا، جمع گرا، دینی، غیردینی و ... . اضافه می گردد که در این نوشته ی کوتاه فقط و فقط آراء متفکران خارجی مورد بررسی قرار گرفته است و عمدتاً دیدگاه افرادی که اشتهار بین المللی در زمینه ی کار فکری دارند ، به میان آمده است . بررسی دیدگاه اندیشمندان داخلی وقت لازم و البته طاقت ویژه می خواهد که در اینجا از آن گریز زده است. پایان کار با یک نتیجه گیری مختصر و ارائه ی فهرست منابع تقدیم خوانندگان گرامی می شود .
در معرفت شناسی معاصر نکته مهم و اساسی این است که معرفت تنها یک باور صادق نیست. بلکه باوری است که صادق موجه باشد. نویسنده نیز در این نوشتار با تمایز نهادن یان فهم و معرفت در صدد بیان این مطلب است که برای فهم یک گزاره باید دلیل صدق آن گزاره را نیز دانست. نویسنده در ادامه با به کارگیری رویکرد ابزار انگارانه هیومی نسبت به معرفت به تبیین نظرگاه خاص افلاطونی و ارسطو و نقاط اشتراک و افتراق هر یک از این دو دیدگاه با نظر گاه هیوم می پردازد. او همچنین به پیروی از ریچر هر سه نوع عقلانیت - ادراکی سنجش گرانه و عملی را متکی بر هم می داند و بر آن است که باور موجه باوری عقلانی است. او در پایان نتیجه می گیرد که در باب عقلانیت آدمی یک مفهوم واحد وجود ندارد و انسان غیر از یک هوش کامل صرف توانایی های دیگری نیز دارد که در معرفت شناسی جدید باید به آن ها توجه شود.