فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۴۱ تا ۱٬۱۶۰ مورد از کل ۲٬۰۲۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
ساختار اسطوره ای در گنبد سیاه هفت پیکر: بررسی نظریه سفر قهرمان در گنبد اول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توجه به شباهت های اساطیر و داستان ها، پژوهشگران را به کشف ساختارهای اسطوره ای مشترک میان آن ها راهنمایی کرده است؛ الگوهایی که با تنوعی نامحدود در آثار ادبی و هنری تکرار می شوند. «سفر قهرمان» یکی از نظریه هایی است که به وسیله آن می توان به ساختارهای تکرارشونده در داستان های مختلف پی برد و به تحلیل آن ها پرداخت. در این مقاله که از الگوی «سفر قهرمان» ووگلر برای تحلیل ساختارهای اسطوره ای و سیر قهرمانان گنبد اول هفت پیکر استفاده شده است، چرخه های «سفر قهرمان»، مشخص و تفکیک و پس از آن با نظریه فوق بررسی می شوند. کامل ترین چرخه از میان چرخه های قابل بررسی، داستان پادشاه سیاهپوشان است که بر سایر چرخه ها تأثیر فراوان دارد و به خاطر شکست قهرمان آن در مرحله هشتم الگو(آزمایش بزرگ) اهمیت ویژه ای دارد. هدف این مقاله، غیر از نشان دادن کاربرد الگوی ووگلر در تحلیل متون کهن، بررسی شکلی از الگوی قهرمان شکست خورده و هم چنین تفاوت آن با قهرمانان پیروز است. این تفاوت ها در مراحل هشتم(آزمایش بزرگ)، نهم(پاداش) و دهم(مسیر بازگشت) الگو مشاهده و بررسی می شوند.
دفاع از کلام محوری
مبادی و مبانی شاعران سیاسی (تحلیل جامعه شناختی)
منبع:
کیان ۱۳۷۲ شماره ۱۴
حوزههای تخصصی:
روایت شناسی داستان های کوتاه نادر ابراهیمی و اکرم هنیه (مطالعه موردی: داستان «غیرممکن» و «هزیمة شاطر حسن»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگاه روایت شناسانه، با تأکید بر ساختار روایت می کوشد با عبور از رویه یا سطح و ساختار متن، به لایه های درونی آن دست یابد. در حقیقت، نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسله ای زنجیروار از «نویسنده، پیام و گیرنده» را به کار می گیرد. در این پژوهش، تلاش شده است تا به روش توصیفی - تحلیلی، از یک سو با استفاده از فرضیة مدل کنشی گریماس، ارتباط میان شخصیّت های داستانی و از سوی دیگر به یاری
روایت شناسی پراپ یعنی فرایند پایدار و ناپایدار، ساختار و مناسبات درونی نشانه های متن دو داستان کوتاه «غیر ممکن» از نادر ابراهیمی، نویسندة ایرانی و «هزیمة شاطر حسن» (شکست شاطر حسن) از اکرم هنیه، نویسندة فلسطینی را مورد بررسی قرار دهد. نتایج نشان از آن دارند که این دو نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسله ای زنجیروار از نویسنده، پیام و گیرنده را به کار گرفته اند. دو داستان مذکور از طرح بسیار مناسبی برخوردارند؛ چراکه هیچ حادثه ای در آن ها نیست که با کلّیت داستان بی ارتباط و در القای مفهوم کلّی داستان، نقشی نداشته باشد. زاویة دید در آن ها، دانای کلّ است و در طول روایت، صحنه پردازی های مختلف راوی قابل مشاهده اند. علاوه بر آن، به ندرت ممکن است شخصیّت اصلی، حامل کلّ جهان بینی یا اعتقادات یک نویسنده باشد؛ امّا بررسی این دو داستان نشان می دهد که ابراهیمی و هنیه به خوبی توانسته اند خود را تمام و کمال به صورت شخصیّت های اصلی داستان درآورند و به این وسیله، اعتقادات و جهان بینی خویش را در قالب این شخصیّت ها به خواننده ارائه نمایند. از دیگر نکاتی که این دو نویسنده به آن توجّه داشته اند، استفاده از داستان کوتاه برای به تصویر کشیدن اوضاع نابسامان مملکتشان است؛ زیرا در جوامعی که مدام دستخوش ناآرامی و بی ثباتیند، نویسنده بیشتر به نوشتن داستان کوتاه اکتفا می کند تا اوضاع سیاسی- اجتماعی جامعه تقریباً تثبیت یابد.
نقد اسطوره ای، عوامل شکل گیری و نقش آن در تحلیل ادبی
حوزههای تخصصی:
مقالات شمس تبریزی از دیدگاه نظریه ساحت اخلاقی زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان یکی از ابزارهای اصلی در مشترک ساختن جهان ""خود"" با ""دیگری"" است و با اخلاق ارتباط دارد. هدف نگارندگان این مقاله این بوده است که با رویکردی پدیدارشناسانه، به منشأ اخلاقی برخی بحث های مهم در مقالاتشمس تبریزیبپردازند؛ مسائلی که فهم آن ها راهی به درک درست شخصیت شمس می گشاید؛ از همین روی، با به کارگیری روش کتابخانه ای و تحلیل محتوا ابتدا یکی از مهم ترین مفاهیم نزد او، یعنی انزوا را مطرح و دیدگاه او را درباره مسئولیت اخلاقی در برابر خود و دیگری و رابطه اخلاق و زبان از خلال گفته هایش بیان کرده ایم. سپس ضمن بیان دو نوع بهره گیری او از زبان در قبال ""دیگری"" به این نکته پرداخته ایم که چرا او گاه به ضرورت سخن گفتن در مقابل دیگری اعتقاد داشته و گاه قائل به برخوردی سلبی با زبان در قبال دیگری بوده است؛ سرانجام، انتقاد شمس نسبت به برخی عارفان پیش از او به مثابه جنبه ای از گفتمان در ساحت اخلاق بررسیشده است.
بررسی آیین عزاداری در شاهنامه به مثابة رمزگان نشانه شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاهنامة حکیم فردوسی از جمله متون ادبیات فارسی به شمار می رود که با توجه به زیرساخت های اسطوره ای و اعمال نمادین بسیاری که در آن روایت شده است، بر اساس علم نظام های نشانه شناختی قابلیت بررسی دارد؛ زیرا در بسیاری از قسمت های این متن، با حوادثی روبه رو هستیم که در قالب یک نظام نشانه ای جلوه گر شده اند. از مواردی که از این منظر قابلیت بررسی دارند، آیین هایی است که شرح آن ها در شاهنامهذکر شده است. از آنجا که در علم نشانه شناسی (Semiology) هیچ نشانه ای به تنهایی معنا ندارد و باید در قالب یک نظام نشانه ای و در ارتباط با سایر عناصر در روابط همنشینی (Paradigmatic) و جانشینی (Syntagmatic) بررسی شود، این پژوهش بر آن است که به بررسی نظام های نشانه ای مربوط به آیین عزاداری در شاهنامهبپردازد و با ذکر شواهدی از سایر متون کهن، نشان داده شود اعمالی که طیّ یک آیین در شاهنامهاجرا می شود، زیرساخت های اساطیری دارند و این اعمال، نشاندار به شمار می روند و هر یک به معنایی ارجاع می دهند که روزگاری در جامعة آن ها کارکردهایی داشته اند و امروزه آن کارکردها یا فراموش شده اند، یا تنها در قالب زندگی ایلی و عشایری و در فرهنگ عامه باقی مانده اند. سیاه پوشیدن، کلاه از سَر برگرفتن، موی کندن، خاک بر سَر ریختن و دُم و یال اسب قهرمان را کندن در هنگام عزاداری وقتی در کنار یکدیگر بررسی شوند، همگی به عنوان عناصری نشاندار هستند که در پی القای معنایی خاص به کار رفته اند. در حقیقت، قرارگیری این عناصر در کنار هم، به شکل گیری معنا منجر می شود؛ معنایی که شاید از ظاهر متن برنمی آید و چرایی انجام آن بر خوانندة امروزی معلوم نیست. این پژوهش بر آن است تا با تکیه بر آرای فردینان دوسوسور (Ferdinand de Saussure) و پیِر گیرو (Pierre Guiraud) و توجه به زیرساخت های اساطیری، آیین سوگواری را در شاهنامهبه مثابة متنی بررسی کند که از نظام نشانه ای معناداری برخوردار است.
بازتاب اسطوره در سگ ولگرد هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مؤلفان روایی؛ در گفت وگوی انتقادی با گفتمان ایدئولوژیک دهة شصت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با تبیین صورت بندی فرهنگی و تحلیل گفتمان روایی دهة شصت، زمینة مشاهدة رفتار فرهنگی مؤلفان روایی این دهه را فراهم می کند، گروه های مقارن با یک دورة تاریخی که از یک رویداد اجتماعی خاص، یعنی جنگ و دفاع مقدس، تجربة مشترکی دارند. در این تحلیل نسلی، تعلقات، نگرش ها، داوری ها و ارزش های مشترک پیرامون پدیده ای ثابت مطالعه می شود، معانی مشترکی که در ساحت تجربة نسلی مضمر است و در روایت های داستانی این دهه منتقل می شود. در مقالة حاضر، به منظور درک مناسبات میان نسلی مؤلفان روایی، به دو دسته از شرایط توجه می شود: 1- شرایطی که منابع و فضای اجتماعی لازم برای این تغییرات را فراهم می آورند 2- شرایطی که به شکل گیری محتوا و جهت گیری ایدئولوژیک منجر می شوند و نشان می دهد که گفتمان ایدئولوژیک سنتی انقلابی، از طریق فرآیندهای تولید، انتخاب و نهادینه شدن، به آفرینش و خلق مجموعة وسیعی از اندیشه های جدید پرداخت که به شیوه معناداری ایدئولوژی نهادهای فرهنگی رسمی و مستقر را به مبارزه طلبید. این گفتمان، تابعی از صورت بندی های فرهنگی دهة شصت بود که به واسطة بحران در نظم اخلاقی، بسیج منابع و شکل گیری زنجیره های تعامل میان نخبگان فرهنگی ایجاد شد. در این زمینة فرهنگی مؤلفان روایی حامیِ گفتمان مسلط، با طرح اندیشه های جدید خود، کنشگران موجود در محیط اجتماعی را برانگیختند. چرخة «ایده پاسخ ایده» یکی از روش ها و ساز وکار هایی بود که از طریق زنجیره های کنش به صورت بندی مجدد گفتمان غالب دامن زد. به همین دلیل، تجربه های اجتماعی نویسندگان این دوره، به مثابة عناصر ایدئولوژی با دو انگارة مثبت و منفی، ثبت و متن مند شد.
طبقه بندی و ریشه یابی داستان های عاشقانة هزار و یک شب با رویکرد نقد ساختارگرایی تکوینی لوسین گلدمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گستردگی مضمون در هزار و یک شب کم نظیر است؛ یکی از این مضامین، عشق است. از آن جا که عشق مضمونی است که تقریباً در سراسر این کتاب ردپایش به چشم می خورد، بررسی در این زمینه ضروری می نماید. منظور از داستان های عاشقانه، داستان هایی است که موضوع اصلی آن ها از آغاز تا فرجام، عشق و ماجرای عاشق و معشوق است. در این پژوهش نخست، هزار و یک شب از لحاظ مضمونی بررسی و سپس، داستان های عاشقانة آن بازشناخته می شود. در ادامه، به نقد این اثر از دیدگاه جامعه شناسی با رویکرد ساخت گرایی تکوینی گلدمن پرداخته می شود و با توجه به آن، قصه های عاشقانة هزار و یک شب طبقه بندی و تحلیل می شوند. این طبقه بندی در واقع، گونه شناسی داستان های عاشقانة هزار و یک شب است. از دیدگاه گلدمن، ساختارهای اثر با ساختارهای اجتماعی پیوندی وثیق دارند و باید جهان بینی پنهان اثر دریافت و ارتباطش با جهان بینی عام تری که همان اجتماع و ذهن فرافردی است آشکار شود. بنابراین، انتظار است پس از این تحقیق، به چگونگی شکل و ساختار داستان های عاشقانة هزار و یک شب دست یابیم و تعداد و گونه هایش را بشناسیم، خاستگاه داستان های هر طبقه را نشان دهیم و نقش تفاوت های فرهنگی و اقلیمی مردم گروه و طبقه ای اجتماعی را در شکل گیری این داستان ها مشخص کنیم.
تحلیل معناشناسیک و ریخت شناسیک جدل گونه های هجویری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جدل از گونه های بیانی قیاس در علم منطق است که به شیوه پرسش و پاسخ بین دو تن به کار می رود. در این جستار ابتدا با توجه به تعریف جدل و نوع مباحثات دیالکتیکی کشف المحجوب، تعبیر «جدل گونه» که حدودی معنایی و مصداقی مابین مناظره و جدل دارد، برگزیده شد. سپس کل جدل گونه ها تحت دو عنوان کلی تحلیل «معناشناسیک» و «ریخت شناسیک» مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت. در بخش نخست، از رهگذر محتواشناختی جدل ها، مهم ترین دغدغه های فکری و عقیدتی صوفیان و عالمان دینی آن دوران به دست آمد و در بخش دوم، کلّ جدل ها از نظر شکل و ریخت کلّی توصیف شد و با این توصیف، سه ضلع اصلی مثلث جدل گونه ها تبیین شد که عبارت است از: مخاطب، شگرد، شکل؛ این سه عنصر در رابطه ای متقابل و متداخل، ساختار و هندسه غالب جدل-گونه های هجویری را ترسیم می کند. در این میان از مباحث گفتمان شناختی و جامعه شناختی اثر نیز غافل نبوده ایم.
تحلیل رابطه گفتمان اخلاقی متن با شیوه بیان در دو اثر غلامحسین ساعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خوانش متن ادبی با رویکرد نقد اخلاقی می تواند بر اساس تشخیص مفاهیم و مضامین اخلاقی متن یا درک رابطه گفتمان اخلاقی متن با ساختار زیبایی شناسانه آن صورت پذیرد. در رویکردهای جدید نقد بر این نکته تأکید می شود که متن هنری بر دلالت های ضمنی استوار است و معنای آن، پنهان است. سرشت اثر ادبی اقتضا می کند که شیوه بیان بیشتر از موضوع مورد توجه قرار گیرد. پرسش پژوهش این است که نویسنده یک داستان ادبی، چگونه درک اخلاقی خود و مخاطب را با شیوه های روایت پردازی عمق می بخشد. مورد مطالعه، دو داستان از آثار غلامحسین ساعدی است و از نقد و تحلیل پژوهش های انجام یافته درباره این نویسنده چند نتیجه حاصل می شود: 1- اصلی ترین حوزه های معنایی که ساعدی به آنها توجه داشته، مضامین سیاسی، مسائل اجتماعی و روحی و روانی است. در این حوزه های معنایی، درون مایه اصلی آثار او پیوند مسائل اجتماعی با آسیب های فردی و ریشه داشتن فساد اخلاقی در اجتماع است که رگه هایی از اخلاق مارکسیستی را بازمی نماید. 2- ساعدی در تلفیق شیوه های مدرن داستان نویسی با آرمان های سیاسی و اجتماعی، گفتمان اخلاقی خود را در بیان زیبایی شناسانه و شگردهای روایی تولید کرده است. 3- واقع گرایی، ویژگی روساخت داستان های ساعدی است و تلفیق آن با نمادگرایی در ساختار درونی روایت، جنبه اخلاقی یا غیر اخلاقی رویدادها را تقویت می کند. 4- شخصیت در بیشتر داستان ها بر طرح غالب است و تأثیر اجتماع بیمار بر فساد اخلاقی فرد در ترسیم کنش و واکنش شخصیت ها و تجسم ذهن و روان پیچیده آنها نشان داده می شود. 5- فضاسازی و تجسم نمایشی بر شگردهای بلاغی و زبانی غالب است و تأثیر منفی یک کنش غیر اخلاقی از طریق فضاسازی به مخاطب القا می شود.
بررسی کهن الگو در شعر احمد شاملو با نگاه کاربردشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کهن الگو تمایل ساختاری نهفته ای است که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی است و در همه دوران ها و نژادها مشترک است. کهن الگوها در اشکال نمادین در رؤیا و اساطیر و دین و ادبیات، موضوع مطالعه اند. معنای کاربردشناختی،بخشی از معنا است که فوق العاده متغیر است و در بافت کلامی مشخص می شود و به عوامل زیادی وابسته است. در این مقاله، برجسته ترین کهن الگوها در شعر شاملو بارویکردی کاربردشناسانه، یعنی درنظر قراردادن لایه ایدئولوژیک شعر به عنوان عاملی برون بافتی بررسی می شوند. برجسته ترین کهن الگوها در شعر وی، آنیما، زمین، شهر/ وطن، آب و... هستند و چنین جلوه ای در معنای کاربردشناختی، لایه اسطوره ای- حماسی شعرهای او را تقویت می کند.
استعاره،نمادوقیاس
حوزههای تخصصی:
بررسی جامعه شناختیِ ماجرای دسیسه بوسهل زوزنی در باب آلتونتاش خوارزمشاه از تاریخ بیهقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگرش جامعه شناختی به ادبیات با تکیه بر اثری تاریخی – ادبی، موضوع نوشتار حاضر است. بنیادِ نقد اجتماعی بر این فکر استوار است که اثر ادبی همواره محصول و مولود حیات اجتماعی است و ادراک درست و دقیقِ آن جز با دریافتِ دلایل و نتایج حوادث اجتماعی، میسّر نیست. توانایی های نهفته ای که در روابط افراد جامعه است و باعث قوام اجتماع می شود، در این هنگامه «پدریان و پسریان»، با فاصله گرفتن از یک ایدئولوژی واحد و خلقِ کنش های منفی، منجر به زوالِ هنجارها و پیوند های مشترک اجتماع می شود. آنچه بیهقی از دوران مسعود غزنوی توصیف می کند،کینه کشی، فروگیری و بی اعتمادی است. مشارکت افراد غالباً در چنین جوّی، منجر به بند کشیدن کارگزاران و تضعیف روحیه دلسوزان حکومت می شود، به طوری که اجتماع، با ایجاد و اعمالِ دسیسه کینه جویان و تأیید پادشاه، رو به قهقرا و زوال می رود. برای تبیینِ گفتار خویش، از نظریه سرمایه اجتماعیِ رابرت پاتنام استفاده کرده ایم. براین اساس، سرمایه اجتماعی را در سه بعدِ اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و حمایت اجتماعی در«ماجرای دسیسه بوسهل زوزنی در باب آلتونتاش» بررسی و تحلیل کرده ایم. تمام نشانه و نمونه های ذکر شده از ماجرا، دیدگاه پاتنام را این گونه تثبیت می کند که روابط درون گروهی دربار غزنوی، بر اساس کارکردهای منفعت طلبانه و بی اعتمادی پیش می رود. آنچه از این ماجرا به دست می آید، اعتمادسوزی، مشارکت منفی، افزایش احساس نا امنی و افول سرمایه اجتماعی است.
متناقض نمای «ناطقِ اَخرس» مولانا و تأثیر هرمنوتیکی آن بر کثرت آفرینندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عرفایی که سکوت را یگانه راه «گفتن» از خدا می دانند، بیشترین سخن عرفانی را گفته اند. مولانا از «پرگفتارترین خموشان» در پاسخ به چرایی این عملکرد، کثرت آفرینش را ثمره «گفتن» از بحر معنا می داند. بحری که شرط ورودش خموشی است و پس از وصل هم، مقایسه فهم بسیط و پیشامفهومی بحر در مقابل برونداد نارسای زبانی، باعث حیرت و ادامه سکوت است؛ اما «ماهیان» بحر به «ناطقِ اَخرس» موصوف اند. گادامر با متافیزیک زدایی از «کلمه درونی» آگوستین (بحر معانی مولانا) جهان روایی هرمنوتیک را حاصل تقابل دو نطق می داند: نطق درونی که سراسر موضوع یا اسکلتِ خالیِ اندیشه است و نطق بیرونی، که گفتاری است همواره عقب مانده از «قصد» درونی؛ جبران این عقب ماندگی، جستجوی دائم کلمه مناسب (تفکّر) و گفتگوهای گونه گون برای بیان حداکثری ما فی الضمیر (پرکردن اسکلت خالی اندیشه) و حاصل آن خصوصاً در امور «بی تصویر» و «رازآلود» عرفانی، تصویرگری، تمثیل آوری و شرح و بسط کلام و درنتیجه، کثرت آفرینش است