منشور جهانی حقوق بشر که به انگیزه حاکمیت عدالت و صلح جهانی تدوین شده و در ایجاد صلح و امنیت نیز کارایی داشته، بر پایه مبانی و مبادی خاصی استوار است. در این میان مدافعان و موافقان آن، به جای بررسی و ارزیابی این مبانی، تنها با تکیه بر انگیزه و کارایی که داشته پذیرش آن را بایسته می دانند. اما این همه دلیل بر بر حقانیت و درستی آن به عنوان یک فکر و اندیشه نمی تواند باشد. نویسنده با تأمل در این مبانی و پیش فرض ها، به ارزیابی نقاط مشترک و افتراق آن با دیدگاه قرآن می پردازد. در آغاز، مبانی یاد شده را به چهار قسم تقسیم می کند که از قرار زیرند: 1- دیدگاه های انسان شناختی: کرامت ذاتی انسان که از موجودیت او برخاسته، و استقلال و اصالت انسان، فارغ از ربوبیت و مالکیت خداوند نسبت به او (به شهادت بندهای موجود در اعلامیه و مجادلات صورت گرفته در روند تدوین آن). 2- دیدگاه های هستی شناختی: سامان بخشی به زندگی دنیوی به عنوان هدف اصلی، جدا انگاری دنیا از آخرت و باور نداشتن به نقش زندگی دنیوی در سرنوشت و سعادت اخروی. 3- دیدگاه حقوق شناختی: پذیرش حقوق طبیعی و تأکید بر تساوی و نفی هرگونه تفاوت و تمایز. 4- دیدگاه معرفت شناختی: توانمندی عقل بشری در کشف و درک نتایج و لوازم حقوق، به عنوان داور قطعی و نهایی. نویسنده چنین نتیجه می گیرد که این مبانی نه یکسره از نظر قرآن مردود است و نه یکجا قبول. سپس هر یک را جداگانه بر قرآن عرضه می کند و دیدگاه های قرآن را چنین بر می شمارد: کرامت انسان برخاسته از وجود انسانی او نیست، بلکه به دلیل انسانیت وی است به عنوان استعداغدی بالقوه که گاه در او فعلیت می یابد و گاه می میرد. قرآن، دنیا و آخرت را دو بخش از یک واقعیت می داند که پیوندی تنگاتنگ دارند. چنان که تعریف حقوق طبیعی در قرآن با تعریف طراحان حقوق بشر متفاوت است. توانمندی عقل، تنها در شناخت مصالح و مفاسد زندگی دنیوی پذیرفته است. اما به طور کلی پذیرفته نیست. روح تفاوت حقوق بشر جهانی با حقوق بشر دینی در نگاه متفاوت آن دو به انسان، نهفته است.
»محکم«و»متشابه«یکی از مهم ترین عناوین و بحث های علوم قرآنی است که ظاهرا پیشینه آن به صدر اسلام برمی گردد.در این باره،بحث ها و تحقیق های زیادی انجام شده است و آرای گوناگونی در تفاسیر یا به طور مستقل دیده می شود که غالبا ذیل آیه هفتم سوره آل عمران است.این مطالعه به مقایسه دو برداشت متفاوت،یکی مشهور از دیدگاه علامه محمدحسین طباطبایی و دیگری دیدگاه استاد محمدباقر بهبودی،پرداخته است.از نظر طباطبایی براساس این که آیات قرآن به دو قسمت»محکم«و»متشابه«تقسیم می شوند، »متشابه« آیه ای با معنای شک برانگیز از جهت مفهوم است که با معنای آیه»محکم«دیگر که هیچ تردیدی در آن وجود ندارد،ناسازگار است؛به گونه ای که این ناهماهنگی از جهت لفظ نیست که با طرق مختلفی چون ارجاع عام به خاص یا مطلق به مقید و مانند آن قابل برطرف شدن باشد.در مقابل،به نظر محمدباقر بهبودی باتوجه به آیه مذکور، با این مبنا که بخشی از آیات قرآن»آیات ام الکتاب«هستند و در مقابل»آیات متشابهات«قرار دارند،»متشابهات«آن دسته آیاتی هستند که مانند»ام الکتاب«و شبیه به آنان،در قالب اصول احکام قرآنی جلوه گر می شوند،درحالی که فروع و سنن احکام هستند و باید به اصول خود یعنی»ام الکتاب«و فرائض الهی ارجاع شوند.شیوه استدلال و نتایج به دست آمده از آرای این دو دانشمند معاصر شیعی،بسیار متفاوت است و معلوم است دقت در نکات ادبی آیه،مانند معادل یابی برای امای تفصیلیه و توجه در تبعات این نکته و حفظ انسجام سیاق آیه در تفسیر،تا چه حد در بیان مفهوم آیه و ارائه معنایی برای»محکم«،»متشابه« و»تاویل«مؤثر است.
بی شک نظریه وحیانی بودن قرآن و نگارش آن به وسیله کاتبان وحی و مصونیت آن از تحریف، مورد تأیید عالمان و دانشمندان شیعه و سنی است. اما خاورشناسان با انگیزه های گوناگون در قرآن مطالعاتی انجام داده و بعضی نظریه تحریف قرآن را پذیرفته و گفته اند که قرآن پس از رحلت پیامبر(ص) دستخوش تحریف شد.
عده ای مانند گلدزیهر(Goldziher) مجاری و بول(Buhl) انگلیسی، شیعه را به تحریف قرآن متهم کرده اند و می گویند شیعه بر این اعتقاد است که آیاتی در فضایل اهل بیت علیهم السلام در قرآن موجود بوده است و در زمان جمع آ وری قرآن در مصحف عثمانی آن را حذف کرده اند.
گروهی دیگر کیفیت جمع قرآن را به گونه ای مطرح می کنند که قرآن در این جمع ، افزایش و یا کاهش یافته است. «اتان کلبرگ»(Etan، Kohlberg) با استناد به نوشته های بعضی از بزرگان شیعه مانند علی بن ابراهیم قمی، فرات کوفی، میرزاحسین نوری و... نظریه تحریف قرآن را مطرح کرده است.
این نوشته خاستگاه و انگیزه طرح نظریه تحریف قرآن به وسیله خاورشناسان را آسیب شناسی کرده و اشکالات آنها را پاسخ می دهد.
نویسنده در این نوشتار به نقد و بررسی کتاب التفسیر و المفسرون دکتر ذهبی از دو جهت اقدام میکند: اول؛ از جهت روششناختی به خلط روش تفسیر به رأی با روش اجتهادی میپردازد. سپس خلط تفسیر عقلی و علمی را در این کتاب، تبیین میسازد و دیدگاه ذهبی را در مورد روش تفسیر علمی مورد انتقاد قرار میدهد. در نهایت به خلط روش و عقاید معتزله و شیعه توسط دکتر ذهبی اشاره و مواردی از آنها را برمیشمارد. دوم از جهت مبانی تفسیر؛ منابع تفسیر شیعه و اهل سنت را از نظر ذهبی ذکر و مورد نقد و بررسی قرار میدهد. در این بخش به موضوع نسبت تحریف قرآن به شیعه میپردازد و در ادامه جایگاه اهلبیت(ع) را در تفسیر تبیین میسازد.
پژوهش حاضر قصد دارد به روشن سازی معانی گوناگون مفهوم صبر که از مفاهیم بنیادی اخلاقی، تربیتی قرآن مجید است، بپردازد و سپس دلالت های فلسفی و تربیتی آن را استنتاج کند. از این رو، مسئلة اصلی این مطالعه چیستی مفهوم صبر در قرآن مجید و دلالت های فلسفی و تربیتی آن است. با توجه به مسئله کلی فوق، سؤال های پژوهش عبارت اند از: 1. صبر در قرآن، بر کدام معانی دلالت دارد؟ 2. دلالت های فلسفی مفهوم صبر کدامند؟ 3. دلالت های تربیتی مفهوم صبر کدامند؟ به منظور پاسخگویی به پرسش های بالا از روش تحلیلی ‐ استنتاجی استفاده شده است. بنابراین، مطالعة حاضر در زمرة مطالعات فلسفی و با رویکردهای بنیادی محسوب می شود. این مطالعه نشان می دهد که مفهوم صبر در قرآن بر معانی متعددی مانند شکیبایی در هنگام مصیبت، پایداری در عبادت و اطاعت خداوند، استقامت در ترک گناه، سازگاری در مناسبات انسانی، عجله نکردن در گفتار و کردار، شکیبایی در دستیابی به معرفت، شکیبایی در دستیابی به حقیقت و استقامت در راه حق دلالت دارد. از سوی دیگر، این تحقیق نشان می دهد که به لحاظ فلسفی افزون بر حیطه ارزش شناسی، مفهوم صبر از دو جنبه انسان شناسی و معرفت شناسی نیز قابل بررسی است. به علاوه، استنتاج های تربیتی حکایت از آن دارند که مفهوم صبر را باید هم در اهداف آموزش و پرورش و هم در دیگر اجزای برنامه درسی مورد توجه قرار داد. همچنین مفهوم صبر هم در آموزش و پرورش رسمی و هم غیر رسمی کاربرد دارد.
مقدمه: زیرساخت ها و پیشینه های فکری فرهنگی و عقیدتی هر جامعه ای زمینه ساز پیدایش تمدن در بین آنان است. هرچند در پیدایش تمدن عوامل گوناگونی دخیل هستند که هر کدام به نوبه خود نقشی را کم یا زیاد در آن ایفا می کنند، ولی در این میان مؤلفه های علمی و فرهنگی از جایگاه والایی برخوردار است. بررسی ویژگی های تمدن های مختلف از دیرباز در بین اقوام گوناگون، بیانگر نوعی تحول اجتماعی فرهنگی است که با توسعه دانش و گسترش حیطه های علمی در آن جوامع رابطه مستقیم دارد. هر جا شاهد تمدنی هستیم، تولید علمی، ابداع، ابتکار، بینش پسندیده، خوش فکری و اندیشه های ناب و تابناک بر ستیغ آن خودنمایی می کند. بر همین اساس و مبتنی بر همین بینش، وارسی و بررسی منابع دینی، به ویژه قرآن کریم به عنوان منبعی سرشار از معارف وحیانی که حاوی آموزه های بینشی، اندیشه ای و علمی در حوزه ها و ساحت های گوناگون حیات بشری است، برای بازیابی و تعیین جایگاه و نقش آن در فرایند و برایند تمدن سازی امری لازم به نظر می رسد. در حقیقت فرایند اصلی در این مجال این است که: در ساختار تمدن نوین اسلامی، قرآن به عنوان غنی ترین کتاب مولد فرهنگ و تمدن، از چه نقش و جایگاهی برخوردار است؟ در پاسخی اجمالی به این فرایند به نظر می رسد نقش قرآن در فرایند تمدن سازی نوین اسلامی، نقشی زیرساختی و زیربنایی است، چنان که شکوفایی علمی مسلمانان در گذشته و پیدایش تمدن مشعشع اسلامی در قرون پیشین ، که جهان علم و اندیشه را تحت نفوذ و سیطره خود قرار داد، برگرفته از آموزه ها و هدایت های قرآن کریم بوده است. با همین پیش فرض در این مجال به شناسایی آیاتی از قرآن اهتمام شده است که زمینه ساز پیشرفت علمی و فرهنگی مسلمانان شده و منجر به پیدایش تمدنی گردیده که نظیر آن در تاریخ تکرار نشده و تمدن کنونی غرب نیز گرته برداری ناقصی از آن بوده است. روشن است که شناخت این آیات و بهره برداری درست از آنها کمک شایانی در مهندسی و طراحی تمدن نوین اسلامی خواهد داشت.