بی شک، برای کشوری که نخستین وزارت فرهنگ جهان را ﺗﺄسیس کرده است، فرهنگ از عناصر مهم دیپلماسی محسوب می شود. این توجه منحصربه فرد به فرهنگ و نقش آن در روابط بین الملل، مبتنی بر نگاه و توجهی است که دولت و سیاستگذاران فرانسوی از دیرباز به مقولة فرهنگ در داخل این کشور مبذول داشته اند. از پنج قرن پیش تاکنون، در این کشور، فرهنگ مورد توجه دولت بوده و از اساسی ترین عناصر هویت و قدرت شمرده شده است. به عبارت دیگر، فرانسه در طول تاریخ و به ویژه از زمان لویی چهاردهم، سعی کرده است شکوه و اقتدار تاریخی خود را بر پایه فرهنگ و هنر بنا کند. حمایت همه جانبه دولت از فرهنگ و طرح مباحثی چون «استثنای فرهنگی» در دوران اخیر نیز، در همین راستا انجام شده است. سؤالی که پیش می آید این است که فرانسه با چه نظام و پشتوانه ای چنین شبکه پیچیده ای را برساخته و چه اهدافی را از این طریق دنبال می کند؟ مقالة حاضر می کوشد با رویکردی تاریخی، نقش و جایگاه فرهنگ را در سیاست داخلی و خارجی کشور فرانسه، ترسیم کند و تصویر روشنی از دیپلماسی فرهنگی این کشور به دست دهد.
با سر برآوردن دوباره طالبان، رکود در عملیات بازسازی و رسیدن کشت خشخاش به بالاترین سطح خود، افغانستان با خطر افتادن به ورطه آشفتگی روبه رو شده است. اگر واشنگتن خواهان پیروزی تلاشهای بین المللی در افغانستان است، باید تعهدات خود در منطقه را افزایش دهد و در استراتژیهایش -بویژه رویکردش در رابطه با پاکستان- که قبایل مرزی آن همچنان به صورت پایگاهی برای