در نگاه ابتدایی، جمع اخلاق با سیاست ناممکن به نظر می رسد؛ زیرا اخلاق، از فضایل، صفات و افعال حسنه سخن می گوید، در حالی که سیاست، دغدغه قدرت و اعمال سلطه را در سر می پروراند. سیاست مدار در پی کسب، حفظ و توسعه قدرت و نیز تامین خواست های نفسانی خویش است، در حالی که انسان اخلاقی، با نگاه منفی به این امور، در اندیشه کسب فضایل و زدودن رذایل نفسانی است. در نگاه ثانوی به این دو موضوع می توان دریافت که چنین اختلافی را نمی توان لزوما از ذاتیات این مبحث به شمار آورد، بلکه می توان با یک بازنگری در تعریف سیاست، اخلاق را در کانون سیاست جای داد. از این رو، سیاستی که بر محور اخلاق سرو سامان می یابد، «سیاست اخلاقی» نام دارد.
در این کتاب، الیزابت فریزر به بررسی مشروح مفهوم اجتماع می پردازد و اجتماع گرایی سیاسی و فلسفی را مورد بررسی قرار می دهد سپس مشخصاً به تحلیل رابطه میان اجتماع گرایی و تفسیرگرایی، سازه گرایی اجتماعی، سرزمین، زندگی خانواده و در نهایت سیاست می پردازد.