این مقاله نتیجه پژوهشی است که بر اساس نظریه «زمان در روایت» به شیوه استقرایی به بررسی زمان در تاریخ بیهقی پرداخته است. منظور اصلی نظریه «زمان در روایت» بحث در زمانبدی روایت است این مقاله بر اساس نظریه ژرار ژنت به آن می پردازد، که در سه محور نظم، تداوم و بسامد شکل می گیرد. اگر چه نظریه پردازی درباره شگردها و روشهای زمانی در روایتهای تاریخی و ادبی به قرن بیستم مربوط است، تجزیه و تحلیل اطلاعات، حاکی است که بیهقی با تسلط هنرمندانه به طور ناخودآگاه از این فنون بهره برده و اثری پدیده آورده است که جنبه های داستانی آن از جنبه تاریخیش کمتر نیست. بنابر نتیجه تحقیق، فشردگی، گسترش دادن، گذشته نگری، آینده نگری و تناوب از مهمترین شگردهای زمانی است که نویسنده به منظور نزدیک کردن تاریخ به ساحت ادبیات از آن بهره برده است.
در اواخر دوره تیموریان با روی کار آمدن سلطان حسین بایقرا، هرات به عنوان مرکز علمی و فرهنگی، مامن بسیاری از نویسندگان و عالمان شد. دربار هرات با حضور امیرعلیشیرنوایی، وزیر دانشمند و ادب پرور تیموریان شکوه و عظمت بسیاری یافت.
از جمله کسانی که در این دوره باشکوه به عرصه هستی قدم نهاد و آثار ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت، مولانا کمال الدین حسین واعظ کاشفی است.
این دانشمند پرکار در زمینه های گوناگون تالیفاتی دارد؛ روضه الشهدا یکی از آثار وی است. این کتاب واقعه کربلا را با بیانی ادیبانه و داستانی به تصویر کشیده است.
در این مقاله ضمن بازنگری اطلاعات مربوط به احوال و آثار کاشفی، متن روضه الشهدا از نظر ادبی و عناصر داستانی نقد شده، نوآوریها و تازگیهای نثر داستانی آن نشان داده می شود.
حافظ را همه می شناسند و نمی شناسند و در موردش سخن زیاد گفته اند. بر اشعارش شرح های مفصلی نگاشته اند و از دیدگاه های گوناگون آن را مورد بررسی قرار داده اند. این مقاله کوتاه، شعر حافظ را از زاویه دیگری نگریسته است. حافظ واژه های زلف، گیسو، طره، موی و ... را فراوان در شعرش به کار برده است. اما خواننده، نه تنها از این تکرار خسته و ملول نمی گردد؛ بلکه هر بار تازگی و طراوت را در آن حس می کند.در این جا، قصد آن نیست که «زلف یار» را از زیر ذره بین عرفان بگذرانیم؛ بلکه توانایی و شگرد استادانه حافظ را در ساختن ترکیباتی نو از این واژه ها به نمایش درآورده ایم. حافظ یک واژه را در کنار واژه های دیگر می رقصاند و تازگی و زلالی را برایمان به ارمغان می آورد.
"صائب تبریزی شاعر توانمند و ادیب هنرمندی است که در روزگار خود در هند، ایران و آسیای میانه شهرت بسزایی یافته بود، و این عظمت و افتخار آنگاه برای وی حاصل شده است که در شیوه شاعری طرزی نو و در محتوای سخنش به ایراد نکته های دقیق اخلاقی، حکمی، اجتماعی و عرفانی پرداخته است که به اشعار، شکوه و جلال خاصی بخشیده است.
سبک شعری صائب به شیوه شاعران عهد صفوی، پر از مضمون های دقیق و اندیشه های باریک و خیال های دیریاب، به ویژه تمثیلات یا معادله هایی است که مخصوصا در غزلیات به بهترین وجه آمده است.
اغلب در بررسی غزلیات صائب، تنها به مضامین باریک ادبی و کلام تخیلی و دور از ذهن او توجه کرده اند. اما به مضامین والای عرفانی و صوفیانه صائب نپرداخته اند.
هیچ گاه صائب به عنوان شاعر عارف و پایبند به آرا و اندیشه های صوفیانه در عهد صفویه مورد نظر نبوده است. نگارنده در صدد است به این موضوع بپردازد که شعر صائب علاوه بر جنبه های ادبی، اجتماعی، حکمی و اخلاقی، دارای مضامین بلند عرفانی است و به حق می توان گفت صائب شاعر بی مدعایی بوده است که غزلیاتش تبلوری از افکار و اندیشه های صوفیانه است.
"