فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۶۱ تا ۶۸۰ مورد از کل ۱۱٬۴۰۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
فتنه، یکی از نا هنجاری های سیاسی-اجتماعی در جوامع بشری است که نه تنها نظام سیاسی حاکم در هر کشور، بلکه در سطوح پایین تر توده های مردم را نیز دچار چالش خطیری از جمله سلب امنیت می کند. کلیله و دمنه به عنوان یک اثر منثور کلاسیک که نظام سیاسی حاکم به شکل تمثیلی و شخصیت های آن را حیوانات تشکیل می دهد؛ به تبیین الگوهایی می پردازد که می توان در حوزه امنیت داخلی به عنوان راهبردی برای مقابله با فتنه گران مورد استفاده قرار داد. از جمله این الگوها: بصیرت، دشمن شناسی، مشورت، دور اندیشی و از همه مهم تر وجود یک رهبری مقتدر می باشد. این جستار در سدد ارائه الگوهای راهبردی در حوزه امنیت داخلی برای مقابله با فتنه گران با تأکید بر کتاب کلیله و دمنه است.
الضّرورة الشّعریة عند الرّضی الأسترآباذیّ فی شرح الکافیة(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یضطرّ الشعراء فی بعض الأحیان إلى الخروج من قواعد اللغة والشعر وأصولهما حتّى یستطیعوا أن یحفظوا موسیقى الشعر وجماله. قد سمّی هذا الاضطرار أو الاختیار الشاعریّ ب «الضرورة الشعریة». والرضی الأسترآباذی من أشهر العلماء الذین بذلوا جهدا کثیرا فی البحث والدراسة فی مجال الضرورة الشعریة. ویحاول هذا المقال دراسة الضرورة الشعریة عند الرضی الأسترآباذیّ فی کتاب شرح الکافیة، بناء على المنهج الوصفی التحلیلی لتحدید آراء الرضی حول الضرورة الشعریة وکیفیة معالجتها فی کتاب شرح الکافیة. فی رأی الرضی خروج الشاعر من قواعد اللغة ووزن الشعر، مسموح به. ولا یوجد هذا الخروج فی الشعر فقط بل یوجد فی الآیات القرآنیة والأحادیث الشریفة وکلام العرب، یعنی أنّ الشعراء والکتاب والمتکلمون، یحفظون جمال الکلام بالاستعانة من التغییر أو الزیادة أو النقص فی الکلمات وعدم مراعاة قواعد اللغة والشعر، وموسیقاه فی بعض الأوقات. والرضی یأتی بمثال من دواوین الشعراء لکل ضرورة شعریة ویشرحه ویفسّره بشکل دقیق.
زبان، استعاره، حقیقت (بررسی نقش استعاره در تکوین پساساختارگرایی: با تکیه بر آرای دریدا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پساساختارگرایان، به ویژه دریدا، با تکیه بر فرآیندها و سازوکارهایی چون تعویق، فاصله، ردّ (trace) و غیریت، به نقد تقابل های دوگانه و رویکردهای مبتنی بر متافیزیک پرداخته اند. با وجود تأکید پساساختارگرایی بر سازوکارها و رهیافت های خاصّ خود، با تبیین ژرف ساخت های نظریِ پساساختارگرایی (و به ویژه آرای دریدا) می توان به نقش بنیادین استعاره و کارکردهای استعاری در تکوین مبانی نظریِ آن پی برد. در این مقاله، به دنبال اثبات این مسئله هستیم که پساساختارگرایی در اصل بر مبنای سرشت استعاری زبان شکل گرفته است و مبانی نظری و روش شناختی آن نیز ملهم از سازوکارهای «استعاره» و «کارکرد استعاری» است. از سوی دیگر، این مسئله مبنایی برای نقد پساساختارگرایی است. نتایج این پژوهش، کارکردهای دیگری از «استعاره» در تکوین نظام فکری و شناختی بشر را نشان می دهد؛ چنان که استعاره (و کارکرد استعاری) نقش تعیین کننده ای در تکوین مبانی نظری پساساختارگرایی به ویژه آرای دریدا داشته است. دریدا با تکیه بر سرشت استعاری زبان، به دنبال گسستن ریشه های متافیزیکیِ نشانه بود، امّا با توجه به هیمنة گسترده و عمیق معارف و مفاهیم متافیزیک، رویکرد دریدا، به رغم خواست او، در نهایت به عرصة متافیزیک بازگشته است؛ همچنان که نتایج این تحقیق تأثیرپذیری دریدا از آرای ابن میمون، متکلم معروف یهودی، را نشان می دهد.
سبک شناسی لایه ای مجموعه اشعار قیصر امین پور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«قیصر امین پور» در مواجهه با جهان و جامعه، شاعری صادق است. شعر او، گزارش راستین مناسبات شاعر با جامعه و تغییرات و تحوّلات فرهنگی و اجتماعی است. وی سخت ملتزم و متعهّد به ارزش های مذهبی است و اعتقادی راسخ به اصول و آرمان های جامعه دارد. کاربرد واژ گان محاوره ای ، ترکیبات تازه، عینی و حسّی بودن واژگان و ساختار ساد ة جمله ها در اغلب موارد از ویژگی های برجستة زبان این گوینده است؛ به نحوی که تبدیل به سبک شخصی وی شده است. آهنگ و تناسب موسیقایی واژه ها و نشان دار بودن آنها و همچنین ساختار تعابیر از دیگر ویژگی های شعر این سخنور است؛ بنابراین برای تبیین گستره سبک، مشخّصه های زبانی همراه با ویژگی های تصویری (بلاغی) و قلمرو اندیشه های شاعر به طور موازی و در خدمت اهداف کلی اشعار بررسی می گردد. این مقاله به شیوة توصیفی-تحلیلی به بررسی جنبه های گوناگون سبکی اشعار «امین پور» با تکیه بر دو مجموعه شعر، «گل ها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق» از اشعار دوره سوم و تکامل سبکی شاعر در چهار لایة آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی پرداخته است. بر اساس یافته های این پژوهش، شعر «امین پور» در حوزة واژگان و نحو و تصاویر دارای نوآوری است.
از «اپوخه» تا نوآوری های شاعرانه: آسیب شناسیِ کاربستِ روشِ پدیدارشناسی در مطالعات ادبیِ فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله ی حاضر بر آن است تا با بررسیِ پژوهش های مبتنی بر رویکردهای پدیدارشناسانه در حوزه ی زبان فارسی، کاستی های بنیادین این دسته از پژوهش ها را روشن سازد. برای این منظور، مقالات پژوهشیِ یک دهه ی اخیر که در نشریات دانشگاهیِ کشور منتشر شده اند و مدعیِ کاربستِ روش پدیدارشناسانه بوده اند، گردآوری شده و شیوه ی استفاده ی آنان از روش پدیدارشناسی، با آن چه سردمداران این مکتب، خصوصاً ادموند هوسرل ، در نظر داشته اند، مورد مقایسه قرار گرفته است. مقالات مورد بررسی به لحاظ نحوه ی به کارگیری روش پدیدارشناسانه، به سه دسته قابل تقسیم اند: 1- مقالاتی که با استفاده از یکی از رویکردهای پدیدارشناختی، به تفسیر و خوانش یک اثر یا تعدادی از آثار ادبی پرداخته اند. 2- مقالاتی که رویکرد پدیدارشناسی را با مضامین موجود در اشعار یک شاعر یا دیدگاه های نظریِ یک شاعر قابل مقایسه دانسته اند. 3- مقالاتی که کاربرد اصطلاح پدیدارشناسی در عنوان یا متن آن ها، کاملاً «تزیینی» است، و دستاوردهای مقاله عمدتاً بر اساس به کارگیریِ رویکردهای دیگری حاصل شده است. در پایان، نشان داده شده است که به دلایلی از جمله بدفهمیِ مبانیِ نظری و روش شناختیِ رویکرد پدیدارشناسی، بسنده کردن به شباهت های ظاهری میان اصطلاحات خاص این رویکرد و مضامین موجود دراشعار شاعران و نیز آراء نظریِ آن ها، کاربرد نادرست رویکرد پدیدارشناسانه در خوانش و تفسیر آثار ادبی، و مهم تر از همه، فقدان درک صحیح از مفهوم «چارچوب نظریِ پژوهش» ، این دسته از پژوهش ها کاستی ها و بدفهمی های بنیادینی را به بار آورده است که با آن چه بنیانگذاران این رویکرد در پی دست یابی به آن بودند، فاصله ی زیادی دارد.
تبیین و تحلیل بن مایه های اساطیری در ساختار قصّة «ماه پیشانی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماه پیشانی از شناخته شده ترین قصّه های ایرانی است که روایت های گوناگونی از آن در ایران و جهان وجود دارد. مقاله حاضر به تبیین و تحلیل ساختار های این قصّه بر پایه نظریّه ریخت-شناسی پراپ می پردازد و شخصیت ها و خویش کاری های آن ها را در ژرفنای زمان پی می گیرد. گر چه ساختار کلّی این قصّه با نظریّه پراپ هم خوانی دارد و این نظریّه مطالعه قصّه را سامان می دهد، امّا در آن موتیف بسیار مهمّی یافته شده که از الگوی نموداری پراپ پیروی نکرده است. بنابراین، بهره گیری از ریخت شناسی پراپ در دیرین شناسی قصّه، گاهی بسندگی لازم را ندارد و تحلیل های فراساختاری را ناگزیر می کند. نگارنده، پس از کاویدن کهن الگو ها و موتیف-های قصّه، نشست های تاریخی و دینی عصر پارینه سنگی (عصر شکار)، عصر نو سنگی (عصر مادر سالاری)، دین قدیم آریایی و آیین مزدیسنا را بر پیکره آن، نشان داده است.
بررسی زبان و روایت در داستان «یک سرخ پوست در آستارا»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جریان داستان مدرنیستی از مهم ترین جریان های داستان نویسی ایران و بیژن نجدی از برترین نویسندگان این جریان است. او نویسنده ای ساختارشکن و تجربه گراست. زبان داستان های نجدی مملو از استعاره و تشبیه است. این ویژگی داستان های نجدی زبان آثار او را تاحد زیادی به زبان شعر نزدیک کرده است و نوعی تشخص سبکی به آثار او بخشیده است؛ تاجایی که می توان او را بنیان گذار داستان نویسی شاعرانه در ادبیات داستانی ایران به شمار آورد.
از مهم ترین عواملی که موجب می شود داستان های نجدی مدرن به شمار آید، عناصری همچون شاعرانگی زبان، بهره گیری از گسست زمانی و ورود به ذهن شخصیت هاست. در این مقاله، با بررسی عناصر روایی در داستان «یک سرخ پوست در آستارا»، نشان داده ایم که این داستان، مدرن به شمار می آید و نجدی توانسته از ویژگی های داستان مدرن به خوبی استفاده کند. از دیگر موضوعات مهمی که در این داستان دیده می شود، تقابل مرگ و زندگی، تخیل و واقعیت و تقابل پذیرش وضعیت موجود و آرمانی ا ست. بیژن نجدی با بهره گیری از تکنیک های داستان مدرن، به زیبایی هرچه تمام تر، درپی بیان اندیشه ها و مبانی فکری خویش بوده است.
بررسی عنصر ""زمان"" در قصه ورقه و گلشاه از دیدگاه ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی تکنیک سرعت و زمان روایت پردازی در قصه ورقه و گلشاه عیوقی از دیدگاه ژنت می پردازد. بررسی ساختاری داستان ورقه وگلشاه نشان می دهد که نویسنده برای پیش برد عادی و به دور از ابهام داستان، زمان جاری را به منزله زمان پایه و اصلی داستان انتخاب کرده است. روایت های مربوط به گذشته نگری در متن داستان برای آگاهی دادن به مخاطب یا بازگویی خاطرات و روایت های مربوط به آینده نگری صرفاً برای بیان آرزوهای شخصیت های داستانی به کار رفته است. بررسی عنصر تداوم نشان می دهد که شتاب اکثر بخش های داستان منفی است و نویسنده به یاری این عنصر، علاوه بر اینکه شکل مطلوب داستان خود را بنا کرده است، توانسته است جنبه حماسی داستان را بیش از جنبه غنایی آن افزایش دهد. بررسی عنصر بسامد از هر سه منظر بسامد مفرد، بازگو و مکرر نیز نشان می دهد که نویسنده به یاری این عناصر، علاوه بر پیش برد سریع متن، به تکرار معنی دار حوادث و تأکید بر آنها پرداخته است.
تأمّلی بر کارکرد محتوایی رنگ در غزلیات مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«رنگ» یکی از مؤثّرترین ابزارهای آفرینش هنری ادبی است. با آنکه نمود این عنصر در گذشتة ادبیات فارسی، گوناگونی امروزه را نداشت، امّا همواره نقشی مهم و تعیین کننده در القای مفاهیم به مخاطب و تصویرسازی های ادبی، به ویژه در حوزة شعر داشته است. بررسی میزان و نحوة کاربرد انواع رنگ در شعر کهن و معاصر، کوششی راهگشا برای ورود به دنیای عواطف و اندیشه های شاعران است. براساس همین اهمّیت، هدف مقالة حاضر، تحلیل کارکرد محتوایی انواع رنگ های به کار رفته در غزلیات مولوی است؛ چهره ای که پس از جریان سازی سنایی و پیشگامی عطّار، شعر عارفانه را به اوج معنا و ژرفا رسانید و بررسی غزل او از این منظر می تواند به شناسایی بخش مهم دیگری از ذهنیات، تجربه ها و ویژگی های شعریش بینجامد. یافته های این پژوهش نشان می دهند که در کل، مولوی انواع رنگ را در بافت موضوعی معنایی عرفان عاشقانه یا معانی تعلیمی به کار می برد. این کاربرد، البتّه شامل جزئیات بسیار و متنوّع است. پربسامدترین رنگ ها در غزل او نیز به ترتیب عبارتند از: سیاه، سرخ، زرد و سبز.
دنیای رنگ ها در اشعار ملا مصطفی بیساران(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
رنگ در ادبیات از دیرباز مورد توجه بوده است. شاعران از گروه افرادی هستند که از عنصر رنگ در آفرینش واژه ها و تصاویر شاعرانه برای زیبا کردن اثر خود استفاده های زیادی کرده اند. بی شک بررسی تمام عناصر یک اثر ادبی در شناخت حقیقی آن اثر بسیار مهم است. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از دانش های میان رشته ای ادبیات، جامعه شناسی و روانشناسی به توصیف و نقد زیبایی شناسی رنگ در اشعار یکی از شاعران برجسته هورامان پرداخته شده است. اهداف پژوهش شامل بررسی رنگ و شیوه به کار گرفتن آن در دیوان بیسارانی است تا پنجره ای تازه برای شناسایی بیشتر آن اثر گرانقدر و شاعر بزرگ آن باز کند زیرا بیسارانی با تأثیرپذیری از محیط رنگارنگ هورامان بهره کامل را از رنگ برده است و همچنین سعی شده تا تمام رنگ هایی که در دیوان بیسارانی وجود دارند، از نظر روانشناسی و زیبایشناسی با ذکر نمونه بررسی شوند تا دنیای بیسارانی و رنگ دادن جنبه های مختلف زندگی بیسارانی در اشعارش مجسّم شود و دریچه ای به روی ادراک و احساس شاعر گشوده شود. نتایج نشان می دهد رنگ سیاه در دیوان بیسارانی از بقیه رنگ ها بسامد بیشتری دارد. هر چند تکرار زیاد رنگ سیاه در یک اثر ادبی می تواند نشان دهنده فکر ناامیدانه و سختی زندگی باشد که این جنبه منفی رنگ سیاه است اما در دیوان بیسارانی رنگ سیاه بیشتر برای وصف چشم و ابرو و زلف و همچنین برای خلق تصاویر زیبا در کنار رنگ سفید چهره یار آمده است که این جنبه مثبت رنگ سیاه است.
تحلیل مؤلفه های پسامدرنیسم در آثار داستانی جبرا ابراهیم جبرا (با تکیه بر رمان های البحث عن ولید مسعود و یومیات سراب عفّان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پست مدرنیسم اصطلاحی است که برای توصیف نظریه هایی در زمینه فلسفه، ادبیات، هنر و علوم مختلف به کار گرفته می شود. برخی علت پیدایش آن را بحران های ناشی از پیشرفت های عصر مدرن، افراط در عقلانی کردن امور، دیوان سالاری و سیطره تکنولوژی بر انسان دانسته اند که نه تنها آزادی انسان را اعتلا نبخشید، بلکه موجبات محدودیت بیشتر او را فراهم ساخت. نویسندگان در این مقاله به بیان و نقد ویژگی های شاخص مکتب پست مدرنیسم در آثار داستانی جبرا پرداخته اند و در پی پاسخ گویی به این سؤال بوده اند که این تحولات چه تأثیری در آفرینش هنری رمان های او داشته است؟ فرضیه پژوهش بر این مدعا استوار است که جبرا با تأثیرپذیری از گرایش های پسامدرنیسم توانسته شیوه های بیان نوینی را در ابعاد مختلف داستان نویسی ابداع کند. این پژوهش به روش تحلیلی – توصیفی تدوین شده است و از مهم ترین دستاوردهای آن می توان به حضور غلبه محتوای وجود شناسانه بر محتوای معرفت شناسانه، چند صدایی و چند روایتی بودن رمان، رئالیسم جادویی و بینامتنیت اشاره کرد.
بررسی تأثیر مدرنیته بر جایگاه پدر/شوهر در خانوادة ایرانی با تکیه بر رمانهای فارسی دکتر جهانگیر صفری- ابراهیم ظاهری عبدوند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدفاین پژوهش واکاوی تأثیر مدرنیته بر جایگاه پدر/شوهر در خانواده با روشتحلیل محتوا بر مبنای نظریجامعه شناسی در ادبیات و با تکیه بر رمانهایشوهرآهوخانم، چشمهایش، سمفونی مردگان، مادرم بی بی جان، درازنای شب، سپیده دم ایرانی، جزیرة سرگردانی و ساربان سرگردان است که حوادث آنها، نشان دهندة تحولات خانواده بین سالهای 1357-1300 است. بسامد شخصیتهای پدر سنتی و مدرن، ویژگیهای آنها، نوع نگرش شخصیت پدر به تغییرات خانواده و علل تحول شخصیت پدر از سنتی به مدرن، برخی از مسائل بررسی شده در این پژوهش است. نتایج پژوهش نشان می دهد حوادث سیاسی، اصلاحات دولت در زمینة مسائل خانواده، مسائل شغلی، سفر به خارج از کشور و دانشگاه، مهمترین عوامل ایجاد دگرگونی در نقش پدر در خانوادة سنتی ایرانی بوده است. از نظر بسامد، بیشتر شخصیتهای پدر، سنتی و جزو طبقة متوسط قدیم جامعه (بازاریان) بودند. بسامد شخصیتهای پدر مدرن جامعه نیز قابل توجه بود که آنها نیز جزو طبقة متوسط جدید(کارمندان وابسته به دولت و تحصیل کردگان) بودند. در این میان شخصیتهای پدر دارای اندیشه های سنتی تعدیل شده نیز وجود داشت که جزو طبقه های مختلف جامعه بودند. همچنین نویسندگان نشان داده اند جایگاه پدر در دورة پهلوی در حال تغییر کردن بوده است. البته آنچه در این داستانها نشان داده شده، تغییرات سطحی جایگاه پدر در خانواده بوده است که تا حدود زیادی سطحی بودن مدرنیزاسیون دورة پهلوی را بیان می کند.
مؤلّفه های رئالیسم در «اسیر زمان» ایمان مهری بیگدیلو- دکتر خدابخش اسداللهی- دکتر ابراهیم رنجبر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این تحقیق که به روش کتابخانه ای و به صورت تحلیلی توصیفی ارائه شده است، نگرش ایدئولوژیک، استناد به روزنامه ها و شخصیّت های تاریخی و زبان محاوره، تشریح جزئیّات وقایع، تیپ سازی، تأویل و تفسیر وقایع تلخ جامعه، نمود دورة زندگانی و بخصوص مرگ شخصیّت ها، انواع شخصیّت ها با رفتارهای متنوّع و شخصیّت خود نویسنده در رمان، نمود طبیعی تعامل شخصیّت ها با دیگران، کاربرد انشای کاریکاتوری، ایراد عبارت های فلسفی، تعریف انسان به عنوان موجودی مختار و برجسته کردن امور عاطفی، پس زمینة مناسب و نمود صنایع ادبی به عنوان روش های واقع نمایی اجتماعی این رمان بازنموده شده است. نتیجه آنکه: اوج واقع گرایی اجتماعی در «اسیر زمان» هنگامی خودنمایی می کند که فصیح به تحلیل تخصصی وقایع سیاسی، روابط ایران با ابرقدرت ها، نقدِ عملکرد دولتمردان، تشریح جزئیات وقایع و تبیین علل و عوامل حوادث می پردازد.
بررسی مفاهیم نوستالژیک در اشعار منصور اوجی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی و تحلیل جامعه شناختی ذوق ادبی با تأکید بر مرصاد العباد نجم الدین رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جامعه شناسی ذوق ادبی از جمله شاخه های جامعه شناسی ادبیات است که به بررسی چگونگی شکل گیری و تطوّر ذوق و سلیقة ادبی در میان مردم و عوامل مؤثر بر آن می پردازد. به منظور بررسی سلیقه های هنری هر زمان، تأمّل در آثار ادبی آن دوره ضروری است. مرصادالعباد نجم الدین رازی از جمله آثاری است که به صراحت از ذوق ادبی زمان تأثیر پذیرفته است. تنوع مطالب و نیز دایرة وسیع مخاطبان در فصول مختلف کتاب نشان می دهد در متن این اثر تمایلات گروه های مختلف اجتماعی لحاظ شده است و به همین جهت در برخی فصول، نویسنده از انگیزة اصلی تألیف کتاب (تعلیم مریدان) فاصله می گیرد. تنوع سلیقه های ادبی در متن مرصادالعباد این کتاب را از آثار تعلیمی عرفانی متمایز می کند و به همین دلیل این پژوهش بررسی و تحلیل این اثر را وجهة همّت خود قرار داد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد عوامل مختلفی در شکل دهی ذوق ادبی در این کتاب مؤثر واقع شده است که از جمله مهم ترین آن عبارتند از روح های زمانه، شرایط اجتماعی، سیاسی و تاریخی، بینش مخدوم به مثابة حکم زیبایی شناس و نیز ارزش های ذاتی واقعی خود اثر ادبی.
نشانه شناسی نماد حیوانی باز در غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاعران عارف برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی خود ناگزیر با بالابردن ظرفیت زبانی به هنجارشکنی و استفاده از نماد روی می آورند که نماد حیوانی ازجملة آن است. در این پژوهش نشانه شناسی نماد حیوانی باز در غزلیات شمسبررسی شده است. نشانه شناسی مطالعة نظام مند نشانه ها برای دریافت پس زمینه های گوناگون فکری شاعر یا نویسنده است. با بررسی این علم در نماد حیوانی باز، زمینه های گوناگون فکری مولوی را می توان دریافت که از آن جمله، اندیشة بازگشت، خاموشی، سفر و ... است. نشانه ها در متون با فرم های گوناگونی مثل کلمات، صداها، بوها، حرکت، مکان و ... نمود می یابد. با مطالعه بر شبکه های وابسته در نماد باز، تطابق کارکرد این سمبل با کنش های رنگ، مکان، حرکت و صدا مشاهده می شود. در این پژوهش بخش تقابلی و دگردیسی نمادها نیز بررسی می شود. با بررسی این شناسه ها، نیمة پنهان فکری شاعر و هم چنین الگوهای خاموشی، وحدت گرایی و زیرساخت های ذهنی مولوی نمایان می شود. نکتة مهم در بخش روابط تقابلی نه در انتخاب نوع تمایزها، بلکه در شیوة برخورد پویای روابط است. این موضوع گویای روح پرتلاطم مولوی در عشق او به شمس تبریزی یا مضامین عرفانی است. این نوع برخورد در کارکرد میانه بودن دو قطب مثبت و منفی نماد باز، دیدنی است. از سوی دیگر فضای فکری مولوی ازجمله رمزهای فرهنگی آیین بودا و میترا برای تأثیرگذاری فضای دینی بلخ، قونیه و اساطیری، در این گفتار تبیین شده است. درمجموع، این مقاله، الگوها، کنش ها، هنجارشکنی، بازی دال ها، شبکة تناسب ها، خاستگاه فکری، تقابل و دگردیسی تقابل ها در نماد حیوانی باز را بررسی و آن را در شواهد غزلیات شمستحلیل و تبیین می کند.
مطالعه تطبیقی رویکرد کهن الگویی سه اسطوره رویین تن (اسفندیار، آشیل و زیگفرید)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اندیشه رویین تنی، که ریشه ای کهن داشته و بیانگر آرزوی دیرینه بشر برای دستیابی به آسیب ناپذیری و بی مرگی است، به انحای گوناگون در میان اسطوره های ملل مختلف نمود یافته است. سه اسطوره رویین تنی، یعنی آشیل، اسفندیار و زیگفرید، در مقایسه با سایر رویین تنان از تواتر بیشتر و جامع تری برخوردارند و رویین تنی به عنوان یک انگاره کهن الگویی در روایت هر سه اسطوره قابل بحث و مطالعه است. از آنجا که بسیاری ازپژوهشگران شباهت های میان این سه اسطوره را ناشی از نظریه کهن الگویی یونگ دانسته اند، تلاش شده است در این پژوهش میزان صحت و سقم موضوع بررسی شود. روش تحقیق در این پژوهش، اسنادی و کتابخانه ای است. این مطالعه، با هدف شناسایی ریشه های مشترک این اسطوره های رویین تن، از منظر نظریه کهن الگوها به بررسی نقاط اشتراک و افتراق میان آنها و میزان اثرپذیری این سه اسطوره از یکدیگر پرداخته است و با رویکرد کهن الگویی در مطالعه تطبیقی میان اسفندیار، آشیل و زیگفرید، به این سؤال پاسخ می دهد که چه ریشه های مشترک و یا متمایزی را می توان در مطالعه این سه اسطوره رویین تن یافت و تا چه میزان شباهت های موجود میان این سه اسطوره را می توان با نظریه کهن الگویی توجیه کرد. از مهم ترین نتایج این پژوهش، تقویت نظریه تاثیرپذیری فردوسی از هومر در خلق اسطوره اسفندیار است.
تبیین معناهای نازیباشناسانه ی بیماری، رنج و مرگ در اشعار نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در اشعار نیمایوشیج، شاهد ظهور مضامین نازیباشناسانه زخم، بیماری، خون، رنج و احتضار هستیم. مقاله حاضر با تأمل دراین اشعار به نحوه چگونگی بازنمایی این مضامین میپردازد و معناهای مستتر دراین تصاویر را واکاوی میکند. روش پژوهش، تحلیلی است که سعی دارد تا از تفسیرهای زیباشناسانه صرفاً صوری عبور کرده و بر اساس درونمایه های ادبیات موجود در این زمینه، نخست با ت أکید بر گفتمان مشروطه و تحلیل اشعار نیما در این گفتمان نشان دهد که این اشعار را چگونه میتوان به مثابه بازنمایی کشتار و خونریزی زمان خویش توضیح داد و از وجهی دیگر حضور بدن بیمار را نشانی از دموکراسی خواهی و حضور صداهای اقلیت تفسیر کرد. مبانی نظری این پژوهش با تکیه بر تأملات اندیشمندانی چون شارل بودلر و لیندا ناکلین طرحریزی شده است. بر اساس دیدگاه ناکلین در خصوص بدنهای زخمی و بیمار سعی میشود از میان رفتن انسجام و تمامیت بدن در این اشعار به منزله استعاره ای از فقدان تبیین شود؛ فقدانی که جهان نامنسجم و بدون کلیت و قطعیت مدرن برآمده از آن شمرده میشود. در نگره بودلر نسبتی میان حساسیت هنرمند و حساسیت بیمار برقرار است؛ از این رهگذر تجربه های بیماری و مرگ در اشعار نیما به زبانی تازه، فهم و تبیین میشود. در نهایت تأکید میشود که تصویر بیماری و مرگ در هنر نه به معنای زوال و نیستی بلکه میتواند به معنای «تولدی دیگر» درک و استنباط شود. به بیان دیگر از رهگذر این مضامین نازیباشناسانه درک جدیدی از هنر و زیبایی حاصل میشود.
نگاهی انتقادی به شیوه شاعری رشیدالدین وطواط
حوزههای تخصصی:
رشیدالدین وطواط از جمله قصیده سرایان قرن ششم هجری است که تبحر خاصی در به کارگیری صناعات ادبی داشته و شعر گفتن برای او ابزاری برای به نمایش درآوردن مهارت های بلاغی بوده است. شعر او در میان محققان معاصر چندان مقبولیت نیافته و اغلب کسانی که در حوزة آثار کلاسیک فارسی تحقیق کرده اند بیشتر کتاب حدائق السحرو دیدگاه های انتقادی وطواط در این کتاب را مدنظر داشته اند و به شعر و شرح حال او نپرداخته اند. در این تحقیق به روش تحلیلی و توصیفی با توجه به منظومه فکری و فرهنگی شعر وطواط، نقاط ضعف و قوّت شعر و دلایل عدم مقبولیت آن و نیز بدعت ها و بدایع شعر او و نیز جایگاه اشعار او در گستره شعر فارسی مورد ارزیابی قرار می گیرد. حاصل پژوهش نشان می دهد هرچند که وطواط توانایی به کار گیری هر نوع و هر قسم و یا از هر پایه و درجه الفاظ و عباراتی را که می خواست در شعر داشت، امّا همین لفظ اندیشی، او را از ارائه تجربه های خالص شاعری دور کرده است. شعر او به غیر از تشبیب ها، تا حدودی غزل ها و تخلص های خاص او چیزی به سنت شعر فارسی نیفزوده است. اشعار وطواط نمونة بارز دور شدن از شعر حقیقی و در عوض حرکت به جانب صنعت گرایی است.
همچو گلبرگ طری بود وجود تو لطیف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بیت دومِ غزلی از حافظ به مطلعِ ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش... واژه بود در مصراعِ همچو گلبرگ طری بود وجود تو لطیف، همواره بحث برانگیز بوده است. از آنجا که این واژه در معنی فعل ماضی با حال و هوای غزل مورد بحث مناسبتی ندارد؛ بعضی از مصحّحان دیوان حافظ، به جای آن واژه هست را که ضبط برخی از نسخه ها است، گذاشته اند و بعضی به دلیل اینکه بود از پشتوانه نسخه های قدیمی تر و بیشتری برخوردار است آن را همچنان در متن نگه داشته و گروه کمتری نیز ضبط بود و را ترجیح داده و یا بود را به پود تصحیح قیاسی کرده اند. در این مقاله با توجه به چهل نسخه کهن دیوان حافظ و نیز دلایل معنایی و بلاغی، ضبط بود را اصیل دانسته و نشان داده ایم که بود در اینجا، نه به معنای فعل ماضی بلکه به معنای همه/ تمام به کار رفته است. این معنا برای واژه مورد نظر هم در متون کهن شواهدی دارد و هم در گویش بعضی نقاط ایران هنوز رایج است. در این معنا واژه بود به کلمه وجود اضافه می شود: بودِ وجود. با این خوانش که هماهنگ با احساس شاعر در طی غزل و نیز زمان شعر در ابیات آغازین آن است، در عین حال که بر اصالت ضبط بود تأکید می شود، اشکال معنایی مصراع نیز مرتفع می گردد.