آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۱۰۲

چکیده

با ظهور مدرنیته، نظم سیاسی و حقوقی جهان تغییرات عمده ای را تجربه کرد. یکی از نتایج این تغییرات، ایجاد قانون اساسی به عنوان سند موسس نظم حقوقی-سیاسی بود. کارل اشمیت، حقوق دان آلمانی، در قرن بیستم تلاش کرد تا مفاهیم جدیدی را در این حوزه معرفی کند. او میان دو مفهوم قانونِ اساسی و اساس تفاوت قائل شد و معتقد بود که وحدتِ سیاسی یک ملت بر اساس تصمیمات سیاسی (اساس) ایجاد می شود و نه بر اساس قوانینِ اساسی مدون. به نظر اشمیت، اساس، تصمیمی سیاسی است که به شکل دهی و تأسیس دولت می انجامد و مقدم بر هر قانونِ اساسی است. اساس نزد اشمیت، بیش از یک قرارداد یا مجموعه ای از قوانین است و بازتابِ آگاهیِ سیاسی مردم به هویت و توانایی خود برای تعیین سرنوشتِ سیاسی آنان است. همچنین اساس، محصول قوه ی موسس است. قوه ی موسس به عنوان اراده ای سیاسی، مردم را قادر می سازد که درباره ماهیتِ هستی سیاسی خود تصمیم بگیرند و این تصمیمات اساسی، مبنای نظمِ حقوقی-سیاسی را تعیین می کند. در این رویکرد، قوه ی موسس نه تنها نمایانگر اراده ی مردم است بلکه به آنها آگاهی می دهد که چگونه هویت سیاسی خود را متمایز از دیگران ایجاد کنند و به وجود آورند.

تبلیغات