مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی ساختار عاملی، پایایی و روایی مقیاس نگرش های مسیرشغلی متنوع در کارکنان انجام شد. روش: پژوهش حاضر، پژوهشی توصیفی از نوع بررسی ویژگی های روان سنجی ابزار است. جامعه آماری پژوهش، کارکنان شرکت های مهندسی شهر اصفهان بود. نمونه شامل ۲۰۰ نفر از کارکنان (۷۸ زن و ۱۲۲مرد) بود که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل مقیاس نگرش های مسیرشغلی متنوع و مقیاس شخصیت پیشتاز ( PPS ) بود. داده ها با استفاده از آزمون های تحلیل عاملی، همبستگی و تحلیل واریانس چند متغیری تحلیل شد. یافته ها: . نتایج تحلیل عاملی تاییدی نشان داد که، مدل های دو عاملی مرتبه دوم و مدل دو عاملی مرتبه اول هر دو با داده ها برازش داشتند اما در نهایت مدل تک عاملی مرتبه ی دوم برازش بهتری داشت. در مدل تک عاملی، نگرش مسیرشغلی به عنوان یک سازه پنهان و در مدل دو عاملی، خودجهت دهی و برانگیختگی ارزشی به عنوان سازه های پنهان فرض شدند. همبستگی مقیاس خودجهت دهی و برانگیختگی ارزشی با مقیاس شخصیت پیشتاز به ترتیب ۶۶/۰ و ۵۳/۰ (۰۱/۰ < p )برآورد شد. همسانی درونی در مقیاس خودجهت دهی مدیریت مسیرشغلی۷۲/۰ و مقیاس برانگیختگی ارزشی به ترتیب۷۲/۰ و۷۰/۰ ضریب باز آزمایی به فاصله ی سه هفته به ترتیب ۸۹/۰ و ۹۰/۰ (۰۱/۰ < p ) به دست آمد. از سویی دیگر نتایج تحلیل واریانس چند متغیره نشان داد که در هر دو مقیاس خودجهت دهی مدیریت مسیرشغلی و برانگیختگی ارزشی، نمرات مردان به طور معنادار بیشتر از زنان بود. نتیجه گیری: به طور کلی می توان از مقیاس نگرش های مسیرشغلی متنوع به عنوان ابزاری معتبر جهت سنجش نگرش به مسیرشغلی متنوع استفاده کرد.
مقایسه شناخت والدین درباره انواع کودک آزاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: کودک آزاری یکی از معضلات گریبان گر جامعه بشری می باشد. خانواده ها می بایست آموزش های لازم را برای تمایز بین رفتارهای تربیتی با رفتارهای آسیب زا به کودکان دریافت نمایند . پژوهش حاضر باهدف بررسی و مقایسه شناخت والدین با و بدون تحصیلات دانشگاهی درباره انواع کودک آزاری است. روش: به شیوه نظریه زمینه ای به صورت کیفی و با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته توسط ۲۸ نفر والدین (مادر و پدر) انجام پذیرفت. یافته ها: بر اساس بیانات مصاحبه شونده های پژوهش حاضر میزان شناخت از آزار جسمی در هر دو گروه یکسان بود با این تفاوت که وسعت شناخت والدین از انواع آزارهای جسمی در گروه با تحصیلات دانشگاهی بیشتر بود و اینکه در تحقیق حاضر والدین بدون تحصیلات دانشگاهی از عدم آگاهی، در شیوه های تربیتی از آزارهای جسمی به میزان قابل توجهی استفاده می کردند. دامنه ی شناخت از انواع آزارهای عاطفی در والدین با تحصیلات دانشگاهی زیاد بود همچنین آنها آزار از نوع غفلت (عاطفی) به علت تحصیل و اشتغالشان افشا های داشتند. شناخت از آزار جنسی در هر دو گروه وجود داشت با این تفاوت که میزان اطلاعات و آگاهی از زیرمجموعه آزار جنسی در میان والدین با تحصیلات دانشگاهی بیشتر بود نکته قابل توجه دیگر در این پژوهش آزار از نوع غفلت (عاطفی) به علت مشغولیت والدین با دنیای مجازی در عصر حاضر یافت شد. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت عامل تحصیلات می تواند در شناخت انواع کودک آزاری مؤثر باشد. نکته قابل توجه اینکه اکثر والدین با تحصیلات دانشگاهی جملات خود را با شخص سوم بیان کردند، به طوری که گفته هایشان حاکی از آن بود که والدین این گروه در پژوهش حاضر از رفتارهای آزاردهنده، در شیوه های تربیتی فرزندشان استفاده نمی کنند ولی آگاه هستند چه نوع رفتارهایی از والدین دیگر می تواند کودک آزاری محسوب شود یا اینکه به طور زیرکانه در افشاسازی مقاومت داشتند و حال آنکه والدین بدون تحصیلات دانشگاهی اکثر جملاتشان حاکی از رفتارها و عکس العمل های خودشان در رابطه با فرزندشان بود حتی به نسبت در ابراز گفته هایشان از مقاومت کم تری استفاده کردند که بیشتر از تجارب عینی و شخصی خودشان بیاناتی را اظهار داشتند. باوجوداینکه میزان آگاهی و شناخت آگاهانه والدین بدون تحصیلات دانشگاهی در رابطه با عواقب کودک آزاری کم است اما داده های بیشتری به نسبت گروه با تحصیلات دانشگاهی استخراج شده است . .
نقش میانجی انطباق پذیری مسیر شغلی در رابطه هوش هیجانی با مشکلات تصمیم گیری مسیر شغلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف : هدف پژوهش بررسی نقش میانجی انطباق پذیری مسیر شغلی در رابطه هوش هیجانی با مشکلات تصمیم گیری مسیر شغلی در دانش آموزان پایه نهم بود. روش : این پژوهش از نوع پژوهش های همبستگی بود که با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری شامل دانش آموزان پایه نهم استان قزوین در سال تحصیلی 95-96 بودند. نمونه شامل 433 دانش آموز (206 پسر و 227 دختر) بود که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارها شامل مقیاس انطباق پذیری مسیر شغلی، سیاهه هوش هیجانی بار-ان و پرسشنامه مشکلات تصمیم گیری مسیر شغلی بود. داده ها با استفاده از آزمون های ضریب همبستگی پیرسون و مدلیابی معادلات ساختاری تجزیه وتحلیل شدند. یافته ها : نتایج نشان داد که از مجموع 67/0- اثر هوش هیجانی بر مشکلات تصمیم گیری مسیر شغلی بیشتر آن به صورت غیرمستقیم و با میانجی گری انطباق پذیری مسیر شغلی (41/0-= β ؛ 001/0> p ) و بخشی از آن هم به صورت مستقیم (26/0-= β ؛ 001/0> p ) بوده است. مدل مفهومی برازش معناداری با داده ها نشان داد (03/0= SRMR ؛ 06/0= RMSEA ). نتایج مقایسه برازش کلی و ضرایب مسیر در دختران و پسران نیز نشان داد که مدل پژوهش در هر دو گروه به صورت یکسان عمل می کند (11/0< p ). نتیجه گیری : همسو با مدل انطباق یابی مسیر شغلی نتایج این پژوهش نشان دادبخش عمده ای از اثر فرا قابلیت های اجتماعی و هیجانی در کاهش ناسازگاری پاسخ های انطباقی مسیر شغلی به واسطه بسیج کردن منابع روانی اجتماعی در مدیریت وظایف، گذارها و بحران های مسیر شغلی قابل تبیین است.
بررسی روابط خانوادگی، خودکنترلی و ناگویی خلقی به عنوان عوامل پیش بینی کننده اختلال بی اشتهایی روانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف : اختلال بی اشتهایی روانی یکی از اختلال های نسبتاً شایع روانی است که در دهه های اخیر شیوع یافته و تعداد زیادی افراد، به ویژه دختران جوان را تحت تأثیر قرار داده است. این پژوهش به منظور پیش بینی اختلال بی اشتهایی روانی به عنوان متغیر ملاک و روابط خانوادگی، خودکنترلی و ناگویی خلقی به عنوان متغیرهای پیش بین انجام گرفت. روش: این پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی است. نمونه ٔ این مطالعه شامل ۱۰۹ نفر از زنان شهر شیراز بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده بودند. بی اشتهایی روانی با استفاده از پرسشنامه ٔ گارنر و گرفینکل (۱۹۷۹)، روابط خانوادگی با استفاده از پرسشنامه ٔ پیوند خانوادگی پارکر و همکاران (۱۹۷۹)، خودکنترلی با استفاده از مقیاس خودکنترلی گراسمیک (۱۹۹۳) و ناگویی خلقی با به کارگیری مقیاس ناگویی خلقی تورنتو (۱۹۸۶) اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده از آزمون رگرسیون چندگانه به روش گام به گام مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها : یافته ها نشان دادند که شتاب زدگی به عنوان یکی از زیر مقیاس های خودکنترلی (۰۵/۰ , p< ۲۴/۰- β = ) و حمایت افراطی از زیر مقیاس های روابط خانوادگی (۰۵/۰ , p< ۲۳/۰ β = )، اختلال بی اشتهایی روانی را پیش بینی کردند. این در حالی است که ناگویی خلقی قادر به پیش بینی اختلال بی اشتهایی روانی نبود. نتیجه گیری : پژوهش نشان داد که تلاش برای تنظیم شتاب زدگی و کاهش حمایت افراطی در روابط خانوادگی در پیش گیری از ابتلا به بی اشتهایی روانی می تواند مؤثر باشد.
رابطه پنج صفت بزرگ شخصیت با افسردگی: نقش میانجی گر عزت نفس و خودکارآمدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف : هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه بین پنج صفت بزرگ شخصیت با نشانه های افسردگی و نقش میانجی گر عزت نفس و خودکارآمدی در دانشجویان بود. روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. به منظور انتخاب نمونه 400 نفر از دانشجویان مشغول به تحصیل دانشگاه آزاد و دولتی شهرستان گنبدکاووس به روش تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه های افسردگی، پنج عاملی شخصیت، عزت نفس و خودکارآمدی بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون و روش تحلیل مسیر استفاده شد. یافته ها: نتایج حاکی از آن بود که روان آزردگی به عنوان قوی ترین پیش بین افسردگی، اثر مثبت معناداری بر آن داشت. درحالی که برونگرایی، توافق گرایی، عزت نفس، خودکارآمدی اثر منفی معناداری بر افسردگی داشتند. هم چنین نتایج تحلیل مسیر حاکی از این بوده که متغیرهای عزت نفس و خودکارآمدی به طور همزمان در پیش بینی افسردگی براساس صفات شخصیت (برون گرایی، توافق گرایی و روان آزردگی) نقش واسطه را ایفا می کنند. نتیجه گیری: باتوجه به نتایج پژوهش و نقش واسطه ای عزت نفس و خودکارآمدی در ارتباط صفات شخصیت و افسردگی، برنامه ریزی جهت ارتقای سطح عزت نفس و خودکارآمدی می تواند نقش مهمی در کاهش افسردگی به واسطه تقویت صفات شخصیتی برون گرایی و توافق گرایی و کاهش روان آزردگی داشته باشد.
ساخت و اعتبارسنجی پرسشنامه سلامت خانواده ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف ساخت و اعتباریابی پرسشنامه سلامت خانواده ایرانی انجام شد. روش: این پژوهش از نوع مطالعات همبستگی بود. جامعه پژوهش عبارت بود از تمامی خانواده های شهر تهران در سال ۱۳۹۶ که حداقل دارای یک فرزند بودند. ۸۵۳ نفر از والدین شهر تهران به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب و نمونه پژوهش را تشکیل دادند. ابزارهای مورد استفاده عبارت بودند از مقیاس های عملکرد خانواده (اپشتاین، بالدوین و بیشاب، ۱۹۸۳)، رضایت زناشویی انریچ (اولسون و همکاران، ۱۹۸۹) و پرسشنامه محقق ساخته سلامت خانواده ایرانی ( IFHQ ). برای بررسی روایی سازه از همبستگی درونی و تحلیل عاملی استفاده شد. همچنین به منظور بررسی پایایی از روش ضریب آلفای کرونباخ و بازآزمایی پس از دو هفته استفاده شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد پرسشنامه سلامت خانواده ایرانی برخوردار است. نتایج تحلیل عاملی نشان داد که این پرسشنامه دارای ۵ زیرمقیاس فردی، زناشویی، والدگری، خانوادگی و فرهنگی اجتماعی است. همچنین میزان پایایی بازآزمایی کل مقیاس ۹۱/۰ و برای زیرمقیاس های فردی ۷۷/۰، زناشویی ۸۹/۰، والدگری ۸۱/۰، خانوادگی ۹۲/۰ و فرهنگی اجتماعی ۷۸/۰ به دست آمد. نتیجه گیری: با توجه به ویژگی های روانسنجی مطلوب پرسشنامه سلامت خانواده ایرانی جهت نیل به اهداف پژوهشی و درمانی در جمعیت ایرانی قابل استفاده است.
تحلیل و مقایسه نشانه شناختی ساختار خانواده در سینمای دهه 70 و 90 ایران با مطالعه موردی فیلم لیلا و عصر یخبندان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: بازنمایی خانواده در رسانه ها بیان کننده گفتمان های غالب درباره ساختار و الگوهای تشکیل دهنده آن بوده و رسانه ها قابلیت ایجاد یا تأیید یا تغییر این گفتمان ها را دارند. و این مقاله در پی بررسی این مساله است که چگونه قواعد، ساختار و الگوهای خانواده در چند دهه اخیر دچار تحول و دگرگونی شده است و نقش سینما در این تغییر و تحول و گفتمان سازی چگونه بوده است و با چه شیوه، ابزار و همچنین رمزگانی این تغییرات در ساختار فعلی و فرهنگی خانواده ایجاد شده است. روش پژوهش: از آنجا که با تصاویر متحرک، موسیقی و کلام به عنوان متن رسانه ای سروکار داریم، از روش کیفی با رویکرد نشانه شناسی برای بررسی نشانه های تصویری موجود در فیلم های منتخب سینمایی استفاده می کنیم. هدف پژوهش: این هدف مقایسه ای بین دو دهه ۷۰ و ۹۰ سینمای ایران با تمرکز بر فیلم لیلا (داریوش مهرجویی، ۱۳۷۵) و عصر یخبندان (مصطفی کیایی، ۱۳۹۳) صورت گرفت یافته ها موید این مطلب بود که از رمزگان فنی گرفته تا اجتماعی و ایدئولوژیک فیلم های سینمایی در مسیری که در دو دهه ی اخیر از سال ۷۰ به سال ۹۶ طی کرده است، زمینه ایجاد تغییر و تحولات اساسی در ساختار خانواده و مولفه های تشکیل دهنده آن مانند قواعد، مرزها، نقش ها و الگوهای ارتباطی شده است. نتیجه گیری: یافته ها موید این مطلب بود که از رمزگان فنی گرفته تا اجتماعی و ایدئولوژیک تغییرات جدی کرده است . و عوامل یاد شده موجب فروپاشی ساختار خانواده شده است. .
تأثیر آموزش برنامه بهبود رابطه بر افزایش سازگاری زناشویی زنان کم درآمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: یکی از مهم ترین عواملی که بر بقاء، دوام و رشد خانواده اثر می گذارد، سازگاری زناشویی است. سازگاری زناشویی عبارت از وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس ناشی از خوشبختی و رضایت از همدیگر را دارند و فرآیندی است که در طول زندگی زن و شوهر به وجود می آید. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش برنامه بهبود رابطه بر افزایش سازگاری زناشویی زنان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) انجام شد. روش: برای این منظور از روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. تعداد ۴۰ نفر از زنانی که داوطلب شرکت در جلسات بودند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش به مدت ۶ جلسه ۹۰ دقیقه ای تحت آموزش گروهی برنامه بهبود رابطه زناشویی قرار گرفت و گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. شرکت کنندگان دو گروه قبل و بعد از آموزش فرم ۳۲ سؤالی پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر (۱۹۷۶) را تکمیل کردند. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که جلسات آموزش گروهی برنامه بهبود رابطه به طور معنی داری باعث افزایش سازگاری زناشویی و ابعاد مؤلفه رضایت، همبستگی، توافق و ابراز محبت شده است (۰۵/۰> p ). نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش می توان برای افزایش سازگاری و ارتقای رضایت زناشویی خانواده ها از برنامه های آموزشی مهارت _ محور استفاده کرد.
تأثیر گروه تعلیمی و گروه حساسیت آموزی بر میزان اشتباهات ناشی از انتقال متقابل منفی مشاوران/ رواندرمانگران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف : مشاور شدن بدون رشد کردن، خودآگاهی و کمال یافتن، امکان پذیر نیست و خودکاوی و خود اکتشافی از طریق دریافت مشاوره و روان درمانی ؛ فرصت های بی نظیری را در این زمینه در اختیار مشاور می گذارد. هدف این پژوهش بررسی و تعیین تأثیر روان درمانی گروهی با رویکرد تعلیمی و رویکرد حساسیت آموزی بر میزان اشتباهات ناشی از انتقال متقابل روان نژندانه مشاوران و رواندرمانگران است. روش : برای این منظور ۴۵ نفر (۲۸ زن و ۱۷ مرد) از مشاوران دارای تحصیلات تکمیلی و شاغل در مراکز مشاوره دانشگاهی شهر تهران بطور تصادفی از میان جامعه آماری (۱۳۵ نفر) انتخاب و به طور مساوی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل قرار داده شدند. یافته ها : مقایسه نتایج اجرای مداخله های گروهی (هرکدام ۸ جلسه ۹۰ دقیقه تا ۲ ساعت) روی مشاوران به وسیله «سیاهه اشتباهات درمانی مشاوران» در پیش آزمون و پس آزمون، نشان داد که هر دو گروه تعلیمی و حساسیت آموزی در مقایسه با گروه کنترل، بر کاهش میزان اشتباهات ناشی از انتقال متقابل منفی مشاوران تأثیر معناداری داشته اند. نتیجه گیری : دریافت مشاوره و روان درمانی و نظارت شخصی و گروهی در کاهش اشتباهات مشاوران در فرایند کار با مراجعان مؤثر است.