مقالات
حوزه های تخصصی:
در جریان «بهار عربی» موج خیزش های مردمی جهان عرب را درنوردید. در اثر این قیام ها، چهار حکومت عربی (تونس، مصر، لیبی و یمن) سرنگون شدند؛ سه حکومت (بحرین، اردن و تا حدی عربستان) با مشکلات جدی روبه رو شدند و یک حکومت (سوریه) دستخوش جنگ داخلی گشت. بقیه ی دولت های عربی باثبات به نظر می رسند. پرسش این مقاله آن است که چرا برخی از این خیزش ها موفق به سرنگونی رژیم های حاکم شدند، در حالی که سایرین ناکام ماندند. این پژوهش بر آن است در عین حال که عوامل بلندمدتی ریشه بروز این انقلاب ها بوده اند که در جریان بهار عربی به شکل بحران های غیرمنتظره خود را آشکار ساختند، اما آن چه نقش تعیین کننده در سرنگونی برخی رژیم ها و بقای برخی دیگر را ایفا کرد، ترکیب عوامل کوتاه مدت بودند. برای رسیدن به این پاسخ ، عوامل دخیل در بروز انقلاب های مزبور در شش بخش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و خارجی بررسی شده اند. روش این پژوهش مقایسه ای است؛ مقایسه نظام مند تجربه ی کشورهای درگیر در بحران نشان می دهد حکومت هایی که با مدیریت سیاسی خود توانستند حمایت بخش قابل ملاحظه ای از مردم (حتی فقط یک اقلیت قدرتمند) را جلب کرده و نیز وفاداری بدنه ی اصلی ارتش را نسبت به خود حفظ کنند، از خطر سقوط رهایی یافتند. ممانعت حکام از شکل گیری اجماع جهانی علیه خود و بهره گیری از تاکتیک های مناسب در حوزه ی داخلی دو نکته ی مهم در این زمینه بوده است که دولت های عربی پس از خروج از شوک غافل گیری سقوط بن علی، به تدریج از یکدیگر آموختند.
نقش مولفه های انسدادی ساختاری در روند همگرایی منطقه ای ایران و عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی روابط دولت های ایران و عراق، نشان دهنده این واقعیت است که گرچه پس از سقوط صدام فصل جدیدی در روابط این دو دولت گشوده شده است؛ اما با وجود تشابهات فرهنگی، تمدنی و دینی هم چنان دولت های ایران و عراق در بحث ایجاد همگرایی منطقه ای و همکاری های اقتصادی با مشکلات عدیده ای مواجه هستند. هرچند عوامل بیرونی موثری نظیر دخالت های آمریکا، اوضاع آشفته و بی ثبات سیاسیِ عراق را می توان از عوامل موثر بر واگرایی اقتصادی دو کشور دانست؛ اما به نظر می رسد مهم ترین مانع همگرایی اقتصادی را باید در ساختار دولت های مذکور جستجو کرد که در صورت عدم توجه کافی مانع از افزایش همکاری های اقتصادی این دو کشور مهمِ منطقه حتی پس از ثبات سیاسی عراق خواهد شد. این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که «مهم ترین مانع توسعه همگرایی اقتصادی دولت های ایران و عراق چیست؟» مقاله ضمن بهره گیری از آمار و داده های مستند، با روش توصیفی، تحلیلی و با رویکرد اقتصاد سیاسی، این فرضیه را مورد آزمون قرار خواهد داد که «به نظر می رسد پیامدهای حاصل از تداوم حاکمیت ساختار اقتصاد نفتی بر دولت های ایران و عراق از مهم ترین موانع همگرایی اقتصادی دو کشور می باشد». بر این اساس مقاله حاضر، در چارچوبی نظری و تلفیق شده از «نظریه دولت رانتیر» و «نظریه همگرایی» دولت ها، می کوشد تا امکان سنجی همگرایی دولت های ایران و عراق را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.
گذار به دموکراسی در ایران با تأکید بر نقش نخبگان حاکم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی موضوع گذار به دموکراسی از چشم اندازهای نظری گوناگون از مهم ترین مباحث در جامعه شناسی سیاسی معاصر است. پرسش اصلی این مقاله این است که نقش نخبگان حاکم و میدان سیاسی در گذار به دموکراسی در جمهوری اسلامی ایران چیست؟ به منظور پاسخ به این پرسش این فرضیه را مورد بررسی قرار دادیم که فرآیند گذار موفقیت آمیز به دموکراسی در ایران نه تنها نیازمند نخبگان سیاسی ای است که از حیث انسجام ساختاری و همبستگی ارزشی در مخالفت با گذار از کمترین هماهنگی برخوردار باشند، بلکه نیازمند میدان سیاسی ای است که در آن سطحی از سازمان ها و نهادهای مدنی، سیاسی و اقتصادی متکثر، احزاب و رسانه ها وجود داشته باشد. بنابراین از منظر نقش نخبگان حاکم، با بررسی وضعیت گذار به دموکراسی در جمهوری اسلامی و طرح مباحث وضعیت گذار، ویژگی ها و عوامل آن، کوشیدیم به تبیین رابطه میان ماهیت نخبگان حاکم و میدان سیاسی و گذار به دموکراسی در ایران بپردازیم. مقاله حاضر وضعیت گذار را در ایران متضمن تحکیم نخبگان حاکم می داند و برای رسیدن به این منظور، ضمن بررسی عملکرد نخبگان حاکم در جمهوری اسلامی ایران، به موانع عمده گذار به دموکراسی در ایران اشاره کرده و از دولت ایدئولوژیک، جامعه مدنی ضعیف و ساختار اقتصاد رانتی سخن می گوید.
روشنفکری مشروطه از آرمان شهر دموکراتیک تا اقتدارگرایی (از منظر جامعه شناسی معرفت و رومانتیسم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روشنفکران به مثابه یکی از مهم ترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بر پویش های سیاسی و تصمیم گیری در سطح حاکمیتی هستند و به عنوان یکی از مهم ترین گروه های مرجع و صاحب نفوذ که به افکار عمومی شکل می دهند. در ایران سده ی نوزده با تلاقی تمدنی با غرب، جریان روشنفکری شکل گرفته بر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران تأثیر گذاشت. در این پژوهش، نگارندگان درصدد هستند که با روش تبییینی علی و از منظر جامعه شناسی معرفت و رمانتیسم، چرایی گذار روشنفکری از آرمان های دموکراتیک به ایده دولت مقتدر در عصر مشروطه و پهلوی اول را مورد بررسی و تحلیل قرار دهند. در پاسخ به این پرسش باید گفت که این دگردیسی ریشه در عوامل بسترساز سیاسی- اجتماعی عصر مشروطه هم چون آنارشی و هرج ومرج سیاسی، پراتوریانیسم یا توده ای شدن سیاست، بحران حاکمیت ملی، عدم تحقق اصول و باورهای دموکراتیک و خستگی و تنفر عمومی از بی ثباتی سیاسی-اجتماعی است. یافته های این تحقیق، نشان می دهند که جریان روشنفکری در همان سال های نخستین پس از پیروزی انقلاب مشروطه به تاثیر از زمینه و بستر بحرانی جامعه، به این نتیجه رسید که در نبود دولت مقتدر به مثابه محرک مهم برای توسعه، نه می توان امیدوار به تحقق حاکمیت ملی بود و نه توسعه، مضافا این که بدون ثبات مقتدرانه، آزادی هم به آنارشیسم و حقارت ملی می انجامد.
فرهنگ سیاسی توده، دولت های وامانده و مسئله توسعه سیاسی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین دغدغه های حوزه مطالعاتی جامعه شناسی سیاسی ایران، چگونگی ورود به مسیر توسعه سیاسی است. به عبارتی، توسعه سیاسی ایران از کدام مسیر تحقق یافتنی است؟ از بالا و توسط نخبگان سیاسی حاکم (اصلاحات)، از پایین و با حضور و ورود توده ها به عرصه سیاسی (انقلاب) و یا از خارج (سازمان های بین المللی، نهادهای حقوق بشر)؟ مدعای تبیینی این پژوهش آن است که رسیدن به توسعه یافتگی سیاسی بدون ملاحظه ماهیت فرهنگ سیاسی توده مردم ایران به آسانی صورت نمی گیرد. در این رابطه دغدغه ی پژوهش حاضر تبیین و تحلیل تأثیر فرهنگ سیاسی توده مردم بر فرآیند توسعه سیاسی در ایران معاصر است؛ به عبارتی هدف از انجام پژوهش حاضر، تبیین ماهیت رابطه توسعه سیاسی و فرهنگ سیاسی و تأثیر فرهنگ سیاسی توده مردم بر توسعه سیاسی ایران معاصر است. پرسش پژوهش حاضر این است که فرهنگ سیاسی توده چه تأثیری بر روند توسعه سیاسی ایران برجای گذاشته است؟ برای پاسخ به پرسش تحقیق، این پژوهش فرضیه ذیل را به سنجش می گذارد: به دلیل فقدان بسترها و فرصت ها از سوی دولت، فرهنگ سیاسی توده، نقشی بازدارنده بر روند توسعه سیاسی ایران برجای نهاده است. روش پژوهش در این تحقیق، بهره گیری از چارچوب جامعه شناسی تاریخی و روانشناسی جمعی، توصیفی - تحلیلی است و ابزارگردآوری اطلاعات، کتابخانه ای است.
تبارشناسی جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران تأملی در مناسبات دولت، جامعه و نظام سرمایه داری سال های 1320 تا 1332(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر چگونگی تکوینِ جنبش ملی شدن صنعت نفت، در ایران مورد بررسی جامعه شناختی قرار گرفته و شکل گیری آن در مناسبات جدید قدرت میان نیروهای درون دولت، جامعه و نظام سرمایه داری جهانی تحلیل می گردد. در این راستا به منظور دست یابی به چارچوبی برای ارز یابی انتقادی از روش تبارشناسی ژیل دلوزاستفاده شده است. در ابتدا ضمن بررسی جایگاه سوژگانی نیروهای اجتماعی، نسبت میان این نیروها، از شکل افتادن نظام سیاسی کهن و شکل گرفتن دولت جدید در دگردیسی های گفتمانی دوران معاصر بستر تحولات نهضت ملی نشان داده می شود. در ادامه مطالبات دهقانی، کارگری و منطقه ای در سه مقطع زمانی برای تغییر در مناسبات قدرت و دست یابی به آزادی از انقیاد اجتماعی مورد تحلیل تبارشناختی قرار گرفته است. در این روش تبارهای متعدد، تکه تکه و بی نظمِ نهضت ملی که حاصل روابط بازیگران سیاسی اجتماعی اعم از توده ها، دولت مرکزی و قدرت های جهانی بوده است، جستجو می شود. هم چنین هم گرایی ها و واگرایی های دولت ملی و نهضت ملی در چارچوب رابطه ی نهاد و جنبش مورد ارزیابی قرار می گیرد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که نهضت ملی در آغاز دهه 30 با گسست از دگردیسی رهایی بخش نیروهای اجتماعی در نیمه اول دهه 20 پدید آمد؛ لیکن با سیطره ی سیاست بازنماییِ دولت مرکزی بر دگرسانی های ایجابیِ این نیروها ظرفیت تغییردهندگی این جنبش از توان افتاد.