۱.
مطابق آرمان علم غیر ارزش بار، در ارزیابیِ معرفتیِ نظریاتِ علمی، فقط ارزش های معرفتی می توانند نقش مشروع داشته باشند. در سال های اخیر این آموزه به سختی به چالش کشیده شده است. یکی از انتقادهای مهم مخالفان این دیدگاه نامعتبر بودن تمایز میان ارزش های معرفتی و غیر معرفتی است. در این مقاله با ارائه استدلالی از این ادعا دفاع می شود که تمایز میان ارزش های معرفتی و غیر معرفتی معتبر و همین طور برای داوری درباره مشروعیت دخالت ارزش ها در ارزیابی معرفتی نظریات ضروری است. در واقع، هدف اصلی مقاله بیان استدلالی در دفاع از این مدعاست که پذیرش آموزه تعین ناقص نظریه به وسیله شواهد، که تقریباً مورد قبول همه منتقدان آرمان علم غیر ارزش بار است، مستلزم قول به وجود گروه ممتازی از ارزش ها در میان ارزش های مؤثر بر محتوای نظریات علمی است که می توان آنها را ارزش های معرفتی خواند. سپس در همین چارچوب تعریفی از ارزش معرفتی ارائه خواهد شد. در پایان، به این بحث می پردازیم که توجه به تمایز میان ارزش های معرفتی و غیر معرفتی و همین طور شکل خاص اثرگذاری ارزش های معرفتی بر محتوای نظریات علمی برای دفاع از عینیت علم لازم است.
۲.
پرسش از چیستی علوم انسانی در ایران معاصر پرسشی زنده و پویاست. اینکه علوم انسانی به چه کار می آید؟ یا اینکه آیا علوم انسانی اصلاً باید به کاری بیاید؟ اینکه علوم انسانی با دین چه نسبتی دارد؟ و پرسش های بسیار دیگری اکنون میان صاحب نظران این حوزه در ایران ساری و جاری است. اما پرسش از چیستی علوم انسانی که از ابتدا یکی از پرسش های فلسفه علوم انسانی بوده است، خاستگاهی در آلمان قرن نوزدهم دارد. به همین دلیل، پرسش از چیستی علوم انسانی بی درنگ در خاستگاه این پرسش، ناتمام خواهد بود. در این مقاله تلاش خواهد شد تا در واژه Geisteswissenschaften، که معادل آلمانی علوم انسانی است، تدقیق بیشتری شود. در ابتدا نشان خواهیم داد که ریشه این کلمه چیست و چه طنینی در زبان آلمانی دارد؟ پس از آن به این موضوع خواهیم پرداخت که این واژه در آلمانی چه مباحثی را پیش کشید؟ و متفکرانی مانند دیلتای و گادامر در این خصوص چه گفتند؟ پس از آن به ترجمه Geisteswissenschaften در انگلیسی و پیامدهای آن خواهیم پرداخت و در آخر تلاش می کنیم تا با مداقه در Humanitiesو Human Sciences در انگلیسی، ربط و نسبت آن را با Geisteswissenschaftenنشان دهیم.
۳.
رویکرد پدیدارشناسانه هوسرل با انتقاد از وضع کنونی علم و معرفت از آن تعبیر به بحران می کند. هدف هوسرل این بود تا با ارائه برنامه ای فلسفی راهی برای برون شد از این بحران پیشنهاد کند. اما تلاش برای بازگرداندن فلسفه به جایگاه وحدت بخش قدیم و نجات این علم بحران زده و بخشیدن چهره ای انسانی و معنوی به آن، مستلزم در نظر گرفتن ملاحظاتی درباره عینیت و عقلانیت علم است که غفلت از آن ما را در مسیری قرار می دهد که براساس آموزه های عقلانیت نقاد هم نادرست است و هم نامطلوب. توضیح داده می شود که این آموزه ها متضمن بازنگری در خصوص ذات گرایی و موجه گرایی و توجه به اهمیت و جایگاه صدق در رویکرد پدیدارشناسانه هوسرل است
۴.
این مقاله با مفروض گرفتن نظریه ای ساختاری و نگاشتی در باب چیستی بازنمایی، فرضیه «توضیح کاربردپذیری براساس مفهوم بازنمایی» را در مورد «کاربردپذیری استنباط آماری در مدل های علمی» بررسی می کند. براساس دیدگاه نگاشتی، وجود رابطه ای متعین میان مدل و سیستم هدف، شرط کافی برای بازنمایی هدف توسط مدل است و این بازنمایی چرایی کاربردپذیری استنباط آماری، در مدل سازی را نیز توضیح می دهد. تحلیل کارکردی «برآورد» به عنوان یکی از مهم ترین الگوهای استنباط آماری نشان می دهد که الف) استنباط و تحلیل آماری داده ها در ارزیابی مفروضات مندرج در مدل مفهومی کاربرد دارد، بدین معنا که با استنباط آماری می توان بازنمایی مدل مفهومی از سیستم هدف و موضوع مورد مطالعه را ارزیابی کرد، ولی ب) نمی توان نشان داد که دستگاه معادلاتی که به عنوان مدل آماری «برآورد» شده «فی نفسه» روابطی را در موضوع مورد مطالعه بازنمایی می کند؛ زیرا دستگاه معادلات به طور کامل به وسیله برآورد «متعین» نمی شود
۵.
یکی از راه های سنتی برای رد رویکرد طبیعت گرایانه، در مطالعه کنش انسانی، توسل به استدلال های «هرمنوتیکی» است. در مقابل، معتقدان رویکرد طبیعت گرایانه معتقدند، استدلالات هرمنوتیکی راه به رویکرد چشم اندازباورانه ای می برد که به دلیل آنکه فاقد معیار مقایسه و درستی است، هرگونه اِمکان نقد و داوری کنش انسانی را سلب می کند. ما به پیروی از بومن به این رویکرد چشم اندازباورانه «کل گرایی قوی» می گوییم. در این مقاله، ابتدا با صورت بندی مناسب نقدهای وارد بر طبیعت گرایی، نابسندگی این رویکرد در مطالعه کنش انسانی بررسی می شود و سپس تلاش می شود با دفاع از رویکرد «کل گرایی ضعیف»، استدلال شود که با نشان دادن خلط میان شرایط امکان دهنده و شرایط محدودکننده می توان از چشم اندازباوری رویکرد کل گرایی قوی عبور کرد و به این ترتیب، اِمکان نقد و داوری کنش انسانی در رویکرد هرمنوتیکی نشان داده می شود. در نتیجه، نشان داده می شود که رویکرد کل گرایی ضعیف در مطالعه انسان نه تنها مشکلات فراوان رویکردهایِ چشم اندازباورانه و طبیعت گرایانه را ندارد، بلکه اساساً بستر مناسبی برای فهم و مطالعه کنش انسانی فراهم می آورد
۶.
نسبت فرد و جامعه عموماً از حیث وجودشناختی مورد توجه قرار گرفته است، اما می توان آن را از حیث روش شناختی نیز صورت بندی کرد. مسائل فراروی همین صورت بندی جدید، موضوع این نوشتار را تشکیل می دهند. در این مقاله، نخست طیف پاسخ های موجود به این مسئله، اعم از اتمیسم، فردگرایی روش شناختی، کل گرایی ساختاری، کل گرایی کارکردی و دیدگاه ضد تقلیل گرایی مرور و مشکلات آنها بررسی می شود. به گمان نگارنده دیدگاه های تقلیل گرا، اعم از فردگرا و جمع گرا، دچار مشکلات جدی هستند، بنابراین، یک تبیین کافی در علوم اجتماعی ناگزیر از اتخاذ یک موضع ضد تقلیل گرایانه است. اما این موضع خود با چالش دیگری موسوم به مسئله خرد −کلان روبه رو است؛ اینکه یک نظریه اجتماعی چگونه می تواند مقولات خرد / فردی و مقولات کلان / اجتماعی را به شکلی ارگانیک در خود جای دهد و با چه مکانیزم هایی می تواند گذار از یک سطح به سطح دیگر را ممکن کند؟ تلاش بر این است که در این نوشتار نشان داده شود که چگونه با رجوع به کارهای وبر و خوانش تحلیلی از مارکس می توان پاسخی برای این مشکل ارائه کرد
۷.
ماهیت انسانی علوم انسانی و اجتماعی، گواه بی بدیلی در ایجاد تمایز اساسی میان این علوم با علوم طبیعی به شمار می رود. از این رو، برون رفت از سیطره غالب پارادایم اثبات گرایی و رویکردهای کمّی به عنوان قلمرو و قالب های ویژه علوم طبیعی و ورود به عرصه پارادایم های رقیب و رویکردهای کیفی، ضرورتی انکارناپذیر قلمداد می شود. در این راستا، شناسایی و معرفی روش ها و ابزارهای پژوهشِ کیفی می تواند، راهگشای مناسبی برای پیمودن مسیر باشد. از این رو، مقاله حاضر در تلاش است، ابتدا با بیان خاستگاه و مبانی نظری روش نقشه شناختی و تمایزات و تشابهات آن با نقشه ذهنی و نقشه مفهومی به ایجاد درکی مشترک از این روش بپردازد، سپس با تشریح فرایند ترسیم نقشه شناختی و نحوه تحلیل آن، شیوه کاربست روش را ارائه کند و در نهایت، با بیان مزایا و معایب روش، پژوهشگران را از نقاط قوت و ضعف این روش آگاه سازد
۸.
نگاه تطوری به اقتصاد از زمان انتشار کتاب نلسون و وینتر (1982) جان تازه ای گرفت و پس از آن متفکران بسیاری به استفاده و وام گرفتن از تعابیر تطور زیستی در سپهر اقتصادی-اجتماعی علاقه مند شدند. آنها تلاش وافری کردند تا اقتصاد مرسوم را که ریشه در مکانیک نیوتنی داشت به سمت و سویی سوق دهند که بتواند از آموزه های زیستی وام گرفته و تبیین های بهتری از فرآیند تغییر و توسعه اقتصادی ارائه دهد. در این مقاله، یک کوشش نظری برای جمع آوری و ارزیابی نقادانه آخرین یافته های پژوهشگران در ارتباط با اخذ مفاهیم زیستی در توصیف تطور فضای اقتصادی-اجتماعی صورت گرفته است. از رهگذر بحث در مورد دو موضوع تطور و توسعه اقتصادی نشان داده می شود در چه حوزه هایی این وام گرفتن ها موفق بوده و در چه حوزه هایی نمی توان بیش از این به مفاهیم زیستی اتکا کرد. مدلل می کنیم آموزه های زیستی می توانند در غنابخشیدن متافیزیک حامی نظریات اقتصادی مؤثر باشند، به شرطی که با توضیحات دیگری مثل منطق موقعیت تکمیل شوند و بتوان با تدوین فرضیه های آزمون پذیر، ارزیابی های نقادانه ای از مدعیات نظریه تدوین شده داشت
۹.
این مقاله با هدف تحلیل وضعیت موجود دانش پژوهش ترکیبی در ایران و کاربرد آن در مطالعات تربیتی، انجام شده است. روش، توصیفی- تحلیلی بوده و دو دسته از آثار بررسی شده اند. در بخش اول، واکاوی آثار تالیف و ترجمه شده نشان داد که در جنبه مباحث نظری، سهم بالا به مفهوم پردازی و تعریف پژوهش ترکیبی و مبانی فلسفی آن اختصاص دارد و به برخی از محورها توجه اندکی شده است. در جنبه کاربردی که شامل طرح ها و مراحل انجام پژوهش ترکیبی است، بالاترین سهم به معرفی طرح های چهارگانه کرسول و همکاران اختصاص دارد و با وجود تنوع در طرح های ترکیبی، نوعی کرسول گرایی به چشم می خورد. در بخش بعد، نتیجه بررسی مقاله های تربیتی داخل کشور طی یک دوره پنج ساله که با روش ترکیبی انجام شده این است که همسو با دانش منتشرشده در جنبه های عملی، در طرح های به کار برده شده نیز تسلط با طرح های چهارگانه کرسول است. همچنین، طرح اکتشافی کاربرد بسیار وسیع تری داشته است. در پایان، دلالت های این بررسی مطرح شده است
۱۰.
این مقاله در تلاش است از طریق کاربرد یک رویکرد تطبیقی درونی که معطوف به تشابه شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان امور مورد مقایسه است و از طریق یک مفهوم پردازی بوردیویی در قالب «منازعه بر سر سرمایه نمادین» که از دیدگاه بوردیو محرک اصلی کنش و واکنش در حوزه علم یا به عبارتی پویایی آن است، شاخص هایی را برای سنجش دقیق تر وضعیت فعلی علوم اجتماعی دانشگاهی در ایران طرح کند. از دیدگاه بوردیو نوع سرمایه مورد منازعه در هر میدان است که وجه تشابه یا تمایز آن میدان از دیگر میدان ها است. بر این مبنا دو میدان علوم اجتماعی دانشگاهی و روشنفکری اجتماعی در ایران به رغم تفاوت در اهداف و روش ها به دلیل تشابه در نوع سرمایه مورد منازعه یعنی سرمایه نمادین قابل مقایسه با یکدیگر دانسته شده اند. بررسی منازعه بر سر سرمایه نمادین در دو میدان یاد شده نیز از طریق بررسی شواهد در قالب شاخص های پنج گانه ای پیشنهاد شده است که عبارتند از: شکل گیری و تثبیت مکاتب فکری رقیب در داخل میدان، منازعه بر سر مالکیت نمادین پارادایم های نظری، تمایز و تشخص نشریات بر مبنای رویکردهای نظری، میزان تاثیر بر میدان فکری هم جوار و با حوزه موضوعی مشابه و سرانجام میزان تاثیرگذاری بر تحولات سیاسی- اجتماعی جامعه. در این مقاله چارچوب مفهومی و روش شناختی مذکور به منظور بررسی انتقادی وضعیت علوم اجتماعی دانشگاهی در ایران پیشنهاد شده و فرضیه هایی بر مبنای مطالعات اکتشافی طرح شده است؛ اما بررسی نظام مند شواهد در قالب این چارچوب مفهومی و روش شناختی و آزمون فرضیه های منتج از آن به پژوهش دیگری موکول شده است.