۱.
ارائه معیاری جهان شمول و فراتاریخی همواره مورد توجه معقول گرایان بوده تا با تکیه بر آن، به ارزیابی نظریه ها پرداخته و ملاکی برای تمیز علم از شبه علم ارائه دهند. این تلاش که تاکنون نتیجه ای در پِی نداشته ، همواره مورد انتقاد نسبی گرایان واقع شده است؛ نسبی گرایانی که با انفسی خواندنِ هرگونه مستمسکی برای ارزیابی و انتخابِ نظریه های علمی، از جمله مشاهدات، آنها را مُتأثّر از عوامل اجتماعی و قدرت های سیاسی می دانند.روی بسکار که برخلاف رویکرد معقول گرایان، قائل به معیاری آفاقی برای تمیز علم از شبه علم نیست، با توصیفی لایه مند از طبیعت، شناخت جهان را منوط به کُنشِ هدفمند و خلّاقانه با آن می داند. او فعالیت علمی را مبتنی بر گمانه زنی ها و نظریه پردازی ها در خصوصِ مکانیسم های لایه های زیرین و به آزمونِ گذاشتن آنها در آزمایشگاه دانسته و با رویکرد خاص خود به دفاع از معقولیت علم می پردازد.در این مقاله ضمنِ اشاره به مناقشه معقول گرا و نسبی گرا و شرحِ روایتِ معقول بسکار از فعالیت علمی، استدلال خواهیم کرد که توصیف بسکار از فعالیت علمی، توجه به قوای علّی اشیاء و اهتمام ویژه او به آزمایش، کُدی روش شناختی به نام آزمایش گری در دلِ خود دارد که هم موضعی را علیه نسبی گرایی فراهم می آورد و هم دفاع از اِمکان پیشرفت در علم را ممکن می کند.
۲.
انتخاب هر دستگاه اصل موضوعی می تواند سطح دستیابی ما به امور واقع و در نتیجه معرفت ما نسبت به جهان اطراف را به اصول آن دستگاه محدود کند. در این مقاله سعی شده است که این موضوع از دیدگاه فلسفه علم بررسی و نشان داده شود که در کتاب نظریه بازی ها و رفتار اقتصادی نوشته جان فون نویمان و اسکار مورگنشترن چگونه با این موضوع برخورد شده است. به همین دلیل چند محور اصلی مانند «عقلانیت»، «متعیّن بودن سیستم یک بازی»، «تعادل» و «اصل ثابت بودن سایر شرایط» که در علم اقتصاد به عنوان اصل مطرح هستند و نحوه قرار گرفتن این اصول در درون دستگاه اصول موضوع ریاضیاتی نظریه بازی ها بررسی می شود. دیدگاه کلی ما این است که یکی از دلایل اینکه نظریه بازی ها نمی تواند رفتارهای اقتصادی را به طورکلی توصیف و تحلیل کند آن است که جهان را به عنوان یک سیستم تک نظمی در نظر گرفته است و به همین دلیل زنجیره علیّتی در این سیستم بسیار طویل است؛ درحالی که سیستم های خودسازمانده به دنبال ایجاد سازمان های چند نظمی هستند و به همین دلیل آمادگی دارند که برای این منظور بر پیچیدگی سیستم بیفزایند. ریاضیات برای مقایسه نظم میان دو ساختار دارای ابزاری به نام ایزومورفیسم است؛ ولی در اقتصاد چنین ابزاری وجود ندارد و بنابراین ما در اغلب موارد نمی دانیم که در حال عمل کردن در درون دو سیستم با نظم های مختلف هستیم.
۳.
این نوشتار در مسیر امکان یابی کاربست روش اجتهادی در علوم انسانی به مورد کاوی شیوه رهبری در مدیریت اسلامی، با استفاده از آموزه های اسلامی و براساس تحلیل اجتهادی می پردازد. یافته های این تحقیق نشان می دهد که روش اجتهادی روشی ترکیبی است که با دانش ترکیبی مدیریت از شاخه های علوم انسانی رابطه دارد و شیوه رهبری اسلامی به عنوان یکی از موضوعات علوم انسانی در دایره روش اجتهادی قابل تحلیل است.افزون براین، با عنایت به روش اجتهادی در آموزه های اسلامی، دو دسته گزاره مشاهده می شود که در هر دو دسته، بخشی از گزاره های قرآنی و بخشی از گزاره های روایی وجود دارد؛ برخی از گزاره های دسته اول مستقیماً رابطه حاکم یا رهبر را با پیروان و نحوه تعامل با آنان را به تصویر می کشد. باوجوداین، دسته ای از این گزاره ها خطابات عامی هستند که می توان از اطلاق شان، سبک نرمش مطلق را اصطیاد نمود.ازاین رو، می توان گفت که این دسته از گزاره ها بر نرمش و رفق مطلق دلالت دارد و دسته دوم از گزاره های قرآنی و روایی بر اختلاط نرمش با شدت عمل تأکید می کنند؛ با توجه به این دو دسته از گزاره ها طبق قواعد اصولی و فقهی در روش اجتهادی می توان در مقام جمع بین گزاره ها هر جا دسته ای از گزاره ها (ادله ای) بر موضوعی به طور مطلق دلالت داشته باشند، در عین حال دسته ای دیگر از گزاره ها بر همان موضوع به طور مقید دلالت کنند، گزاره های مطلق را بر مقید حمل کرد؛ چه اینکه طبق قاعده « الجمع مهما امکن اولی من الطرح » ادله ای که مطلق است را می توان حمل بر مقید کرد، در نتیجه می توان استنباط کرد که در سبک رهبری هم نرمش و هم شدت عمل لازم است؛ ازاین رو، نتیجه تحلیل اجتهادی آن است که رهبری در مدیریت اسلامی آمیزه ای از «نرمش حداکثری و شدت حداقلی» است.
۴.
روانکاوی در اندیشه ژاک مَری امیل لاکان مرزهای رشته خود را درنوردید و بر عرصه اجتماعی، ادبیات و سینما سایه انداخت. دیگر روانکاوی به ذهنیت فردی تقلیل نمی یابد و گسترش آن نیز ادامه خواهد داشت. از طرفی دیگر، علوم سیاسی با نظریات جدید در این مسیر که: «هر امر شخصی، امر سیاسی است» قرار گرفته و دغدغه آن دیگر تنها حکومت، سیاست مقایسه ای و قانون اساسی نیست. با برقراری رابطه دانش و قدرت که با آرای میشل فوکو پا گرفت، دیگر حد و مرزی برای سیاست نمی توان قائل شد.این مقاله تلاش دارد تا فراخ دامنی تدریجی دو رشته را به هم پیوند بزند و افقِ جدیدی فراروی علوم سیاسی بگشاید. این افق با ارائه روایتی نوین از فرایندهای هویت یابی جامعه با بهره گیری از ساحت خیالی و انطباق هویت جهت بررسی پذیرش یا رویگردانی از هویت غیر همراه است. باورمندی به ساحت نمادین موجب عبور از نهادهای رسمی سیاست به نظام نشانه ای برای بررسی مطیع کردن سوژه ها و تبیین نزاع های هویتی خواهد شد. بهره گیری از ساحت واقع، تروما و فانتزی این دستاورد را به همراه دارد تا برخلاف ساختارگرایان بپذیریم که می توان انقلاب را ایجاد کرد. سرانجام ارائه روایتِ پیچیده و ظریف از مسئله رابطه سوژه و اقتدار و حفظ هم زمان آن ها برای بررسی پدیده سیاسی می تواند نظریه سیاسی و تحلیل سیاسی−اجتماعی را جانِ تازه ای بخشد
۵.
امروزه استفاده از روش شناسی تفکر طراحی در مطالعات سازمان و مدیریت رو به فزونی است. در ایران در حیطه سازمان و مدیریت همچنان بین تفکر، تدوین و عمل شکاف وجود دارد و به طور مطلوب کاربست تفکر طراحی از نظر مفهومی و روشی بسط داده نشده است. هدف از این پژوهش، تبیین گفتمان های تفکر طراحی، اصول، مدل ها و روش های مورد استفاده آن در مطالعات سازمان و مدیریت است. روش شناسی پژوهش بر مبنای رویکرد کیفی و با استفاده از تحلیل محتوای داده های ثانویه بوده که از طریق استراتژی پژوهش عمومی کیفی انجام شده است. براساس نتایج پژوهش، تفکر طراحی ریشه در دو گفتمان طراحی و گفتمان مدیریت با کاربست های متمایز دارد.در این پژوهش، طراحی انسان−محور، ترکیب تفکر واگرا و همگرا، هم آفرینی، تکرارپذیری و نمونه سازی به عنوان پنج اصل تفکر طراحی در حیطه سازمان شناسایی شدند. در ادامه مدل های تفکر طراحی سازمان های پیش رو براساس فازها، مراحل و فعالیت های تفکر طراحی طبقه بندی و برخی از روش های پرکاربرد آن تشریح شد. مدل های تفکر طراحی عمدتاً فرایندی بوده و می توان آنها را در چهار مرحله اکتشاف، خلق، بازتاب و پیاده سازی عملیاتی کرد.در پایان، پیشنهادهای پژوهشی و عملیاتی جهت استفاده از تفکر طراحی در مسائل سازمان و مدیریت با توجه به ویژگی های مسئله، سطح تحلیل و خروجی های مورد انتظار ارائه شده است. این موارد محدود به علم مدیریت نبوده و در دیگر علوم اجتماعی کاربرد خواهد داشت.
۶.
انون مداری یا قاعده مداری جهان اجتماعی و اتخاذ موضع مستدل درباره سهم هریک، یکی از مسائل بنیادین فلسفه علوم اجتماعی است. رویکرد قانون مدار با مرجعیت الگویی علوم طبیعی و تلقی جهان انسانی به عنوان بخشی از قلمرو جهان طبیعی با ویژگی هایی متمایز، هدف علم اجتماعی را تبیین روابط علّی و معلولی میان کنش ها/پدیده های اجتماعی و کشف قانون به شیوه ای قیاسی می داند؛ درحالی که رویکرد قاعده مدار، با اعتقاد به نیت مندی، معناداری، هنجارمندی، زمینه مندی و غایت مندی کنش های انسانی، هدف علم اجتماعی را فهم تفسیری (همدلانه یا هرمنوتیکی) یا تفهم پدیده های انسانی و شناخت و استنباط دلایل کنشگران می داند. جمعی نیز به صورت تلفیقی، هدف این علوم را توأمان، تفهم وتبیین یا تفهم تبیینی انگاشته اند؛ عده ای نیز با خوانش علّی از دلایل، و نقش علّی آنها در کنش، موضع علت گرایانه را هرچند با تفسیری متفاوت، تقویت کرده اند. نوشتار حاضر درصدد است تا این منازعه عمیق و تعیین کننده را همراه با مبانی و مفروضات و آثار و نتایج مفهومی و روشی مترتب بر هریک از مواضع مرجح را مورد بحث و بررسی قرار دهد. روش این مطالعه در مقام گردآوری، اسنادی و در مقام تحلیل و ارزیابی، مفهوم کاوی و اعتبارسنجی مؤیدات اثباتی و تأییدی هریک از رویکردهای یادشده است.