مقالات
در قرن پیش، تقریبا همه کسانی که درباره ماهیت علم قلم میزدند، در این باب همسخن بودند که علم باید «آزاد از ارزش داوری» باشد. پیش از همه، پوزیتیویستها و پیروان آنها، بر این نکته تاکید خاص داشتند که علم با امور واقع سروکار دارد. در این دیدگاه حقایق و ارزشها امور متباینی هستند که نمیتوان آنها را با هم به کار برد. واقعیتها امور عینیاند و دانش ما از جهان در پی یافتن آنهاست و در مقابل، ارزشها ذهنی و مبتنی بر علاقههای انسانی و احساس و امیال فردیاند. از اینرو، امور واقع را نمیتوان با ارزشها در هم آمیخت. ارزشها را نمیتوان از حقایق استنتاج کرد و حقیقتها نیز نباید از ارزشها تاثیر پذیرند. فیلسوفانی، بهویژه در سنت کانتی، بودند که به ارتباط فرد انسانی، با آرمانهای جهانی علم نگاه دیگری داشتند، اما میراث سیصدساله بررسی تجربهگرایانه علم جدید که گالیله و پیروانش آغازگر آن بودند، همانقدر که به حقایق نهفته در پس امر واقع به چشم احترام مینگریستند، درباره ارزشها بدبین و بیاعتماد بودند.
پساساختارگرایی و روش
حوزه های تخصصی:
علوم انسانی و اجتماعی در عصر حاضر در معرض بحرانهای بنیادینی قرار گرفتهاند، میل رسیدن به روش و نظریه واحد در علوم انسانی و اجتماعی فروکش کرده و رویکردهای پساساختارگرا برای یافتن و بهره جستن از روشهای جدید تحقیق غلبه یافته است. این رویکرد جدید با پیشنهاد روششناسیهای متعدد و متنوع، نوعی آشفتگی روششناختی را به همراه آورده و با طرح ایده مواجهه با موضوع شناخت از طریق سنتهای فرهنگی و زبانی، باب هر گونه رویارویی مستقیم با جهان را بسته و تمام دانش انسان را گرانبار از نظریه و ارزش معرفی کرده است.در این مقاله پس از شرح مختصر رویکرد ساختارگرایی، انتقادهای وارد بر آن بیان شده است. همچنین ضمن تشریح رویکرد پساساختارگرایی و بیان وجوه شباهت و تفاوت آن با ساختارگرایی، جایگاه روش در این رویکرد مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
روانکاوی از سه منظر فلسفی
حوزه های تخصصی:
روانکاوی یکی از جریانهای مهم فکری قرن بیستم محسوب میشود که از سوی زیگموند فروید، پایهگذاری شد. فروید، برخی مفاهیم بسیار مهم (برای مثال مفهوم ضمیر ناخودآگاه و یا نقش امیال سرکوب شده در شخصیت فرد) را وارد روانشناسی پس از خود کرد؛ هدف از این نوشتار، آشنایی با پارهای از مباحث فلسفی و الهیاتی طرحشده در باب روانکاوی است. در ابتدا، آرا کارل پوپر (1994ـ1902)، فیلسوف بریتانیایی طرفدار فلسفه تحلیلی، مورد بررسی قرار میگیرد. پس از آن دیدگاه ژاک لاکان (1981ـ1901)، فیلسوف فرانسوی متعلق به سنت فلسفی اروپای قارهای و یکی از فیلسوفان نزدیک به جریان فلسفی پستمدرنیسم که روانکاوی را وارد فلسفه کرد، را مورد بررسی قرار داده و در پایان نظر پل تیلیش (1965ـ1886)، فیلسوف آلمانی و الهیدان پروتستانمذهب که عقاید او در الهیات جدید بسیار مورد توجهاند و او هم توجه خاصی به اگزیستانسیالیسم و روانکاوی در آرای الهیاتی خویش دارد، مورد مداقه قرار خواهد گرفت.
روش موردکاوی و کاربردهای آن در علوم انسانی
حوزه های تخصصی:
استفاده از موردکاوی؛ به عنوان یکی از استراتژیهای تحقیق در مطالعات علوم اجتماعی، بهویژه در تحقیقات با مقیاس کوچک، به سرعت در حال اشاعه یافتن است. هدف موردکاوی برقراری پل ارتباطی بین مطالعات کتابخانهای از یکسو، و اطلاعات زندگی واقعی از سوی دیگر میباشد، تا اصول و نظریههای علمی در پشت دیوارهای دانشگاه باقی نمانند.مورد یا قضیه، روایت مکتوبی از پژوهشی است که قبلا وجود داشته و موقعیتی نیست که به صورت تصنعی ایجاد شده باشد. علاوه بر آن، مشابهتی نیز با تحقیق تجربی ندارد که متغیرها دستکاری میشوند تا تاثیر یک عنصر خاص را اندازهگیری کنند. مطالعه موردی یک بررسی عمیق و چندوجهی است که با استفاده از روشهای تحقیق کیفی بر روی یک پدیده اجتماعی، صورت میگیرد.در این مقاله تلاش گردیده تا روش، تاریخچه، تعاریف، ویژگیها، انواع، مزایا و معایب رویکرد موردکاوی و کاربردهای آن به عنوان یک استراتژی تحقیق از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد و سپس موردکاوی به عنوان روشی اثربخش برای آموزش علمی معرفی شده و ساختار قضیه اثربخش، اعتبار و روایی مطالعه موردی به همراه فرایند اجرای تحقیقات از طریق مطالعه موردی تشریح گردد.
روششناسی اجتهاد و اعتبارسنجی معرفتی آن
حوزه های تخصصی:
این نوشتار با مفروض داشتن امکان و ضرورت تولید علم دینی به روش اجتهادی، درپی تبیین و تحلیل چیستی روش اجتهادی است. به گمان ما روش اجتهادی تنها روش کامیاب و موجه در تولید علوم انسانی اسلامی است. کوشیدیم تا اجتهاد را از جهت روششناختی، تحقیق و کاوش کنیم و ارزش معرفتشناختی فراوردههای حاصل از روش اجتهادی را مورد سنجش قرار دهیم.
مقدمهای بر روش پژوهش با رویکرد کاربردی به رسالهنویسی در علوم انسانی
حوزه های تخصصی:
پژوهش، فعالیتی نظامدار و علمی پیرامون یک موضوع همراه با بررسی جوانب مختلف آن است. بنا به تعریف دیگر، پژوهش، فرایند تولید دانش است. پژوهشگر با ابزارها و روشهای گوناگون اطلاعات را فراهم و سپس آنها را پردازش و تحلیل میکند. یکی از موانع اساسی موفقیت پژوهشگر بهخصوص در زمان انتخاب بحث و تقدیم طرحهای پژوهشی، ناکامی در گزینش اطلاعات و فقدان آگاهی لازم نسبت به شیوههای روشمند تحقیق است. امروزه سطح برخی از گزارشهای پژوهشی بهخصوص در دورههای کارشناسی ارشد و دکتری در دنیا و حتی کشور ما به اندازهای بالا و مهم است که بعد از دفاع، تبدیل به یک اثر علمی شده و یک کتاب و چند مقاله از آن استخراج میشود. بنابراین، بازنگری و بازکاوی برخی چالشها و ارایه برخی راهکارها برای پژوهشهای مختلف در رشتهها و گرایشهای علوم انسانی میتواند سودمند باشد که در این مقاله با توجه به تجربه تدریس در این ماده درسی و رشتههای مختلف علوم انسانی، احساس میشود، مدخلی بر این مهم ارایه شده است.
هرمنوتیک به عنوان یک روش پژوهش تربیتی
حوزه های تخصصی:
در دهههای اخیر، برخی از پارادایمهای پژوهش در علوم انسانی ارایه شده است که آنها را میتوان در کنار و یا به جای روشهای سنتی پژوهش مورد استفاده قرار داد. هرمنوتیک یکی از این جریانهای فکری در قرون جدید است. این نظریه علوم انسانی را به طور خاص دربرمیگیرد. محقق تلاش میکند، با توجه به ماهیت خاص پدیدههای انسانی عمل کند، و در جستوجوی اهدافی همچون بازیابی قوانین جهانشمول نباشد. متمایز کردن روش پژوهش علوم انسانی از علوم طبیعی، مخالفت با سادهسازی و تقلیلگرایی پدیدههای اجتماعی و انسانی، دوری از ورطه آمارگرایی در علوم انسانی، توجه به تمامیت و کلیت انسان، تاکید بر نقش دلایل در رفتار انسان به جای جستوجوی علل و استفاده از روش دروننگری از نکات مثبت این شیوه تفکر است.