امـنـیـت کـه ریـشـه در ایـمان و عمل صالح و پیوند عمیق با خدا محورى دارد، در عصر حکومت جـهـانـى حـضـرت مـهـدى (عـج ) در هـمـه ابـعـادش تـحـقـق کامل پیدا مى کند به گونه اى که نه تنها انسانها که حیوانات نیز از آن بهره مند خواهند شـد. پـشـتـوانـه پـیـدایـش چـنـیـن امـنـیـتـى ، عـوامـلى است که در هر زمانى تحقق پیدا کنند، مـعـلول آن نـیـز تـحـقـق مـى یـابـد؛ یـعـنـى امـنـیـت جـهـان مـرهـون ایـن عـوامـل اسـت نـه مـعـجزه . عواملى چون : حاکمیت دین خدا، حکومت واحد جهان و برچیده شدن همه حـکـومـت هـاى بـاطـل ، گـسـتـرش عـدالت ، شـکـوفایى اقتصادى ، شکوفایى علم و دانش و عقل بشرى و مانند آن . این نوشتار ضمن برشمارى محورهاى امنیت و بسترهاى ناامنى ، به تبیین چرایى و چگونگى امنیت در عصر مهدوى مى پردازد.
نوشتار حاضر درصدد بررسی مقام و جایگاه تخیل در فلسفه سیاسی اسلامی با تاکید بر مهم ترین فیلسوف سیاسی جهان اسلام ابونصر فارابی است. عمده مورخان فلسفه، تاریخ فلسفه سیاسی را از منظر عقل و مباحث وابسته به آن طرح نموده اند و نسبت به جایگاه تخیل در فلسفه سیاسی غافل بوده اند. سرچشمه این بی توجهی به جایگاه تخیل را باید در اندیشه های بنیانگذاران فلسفه در یونان باستان جستجو کرد. در فلسفه یونانی، تخیل در مرتبه نازلی از سلسله مراتب قوای نفس قرار می گرفت و این تلقی از مجرای ترجمه آثار ارسطو به فلسفه اسلامی منتقل شد.فلاسفه اسلامی اما برای تبیین وحی و دیگر پدیده های معنوی از همان آغاز به تخیل متوسل شدند زیرا دریافتند نمی توان این پدیده ها را با رویکرد خردگرایانه به درستی توضیح داد. فارابی که موسس فلسفه در دوره اسلامی بود به ویژه در کتاب «اندیشه های اهل مدینه فاضله» کوشید با توسعه جایگاه تخیل، آن را با مباحث فلسفه سیاسی خویش پیوند دهد. نتیجه این تلاش فارابی گشودن راهی برای ورود تخیل به فلسفه سیاسی بود. اهمیت طرح فارابی بدین جهت است که بر جنبه هایی از حیات سیاسی انگشت نهاد که یونانیان از آن غافل بودند. برخی پژوهش های جدید اهمیت تاکید فارابی بر مقام تخیل در سیاست را تایید کرده اند.
اعـتـقـاد به موعود، در همه ادیان مطرح بوده و عقیده مشترک همه آنها به شمار مى آید؛ و هر دین و مکتبى به تناسب فرهنگ دینى و ملى خود از موعود آخرین به نامى یاد کرده است . بـر ایـن اساس ، در آیین بودایى او را ((بوداى پنجم )) و در آیین هندو، او را ((آواتارا دهم )) گویند. در آیین زرتشت نیز از آمدن منجى و موعود آخرین خبر داده شده و او را ((سوشیانت )) یا ((سوشیانس )) مى نامند. کـتـب دیـنى یهود نیز ظهور رهبرى بزرگ به نام ((ماشیح )) یا ((مسیح )) در آخرالزمان را نـوید داده اند. آیین مسیحیت نیز آمدن دوباره حضرت عیساى مسیح به دنیا و برپایى حکومت جهانى به دست او را خبر داده است . امـا انـدیـشـه مـهـدویت و ظهور موعود جهانى در آیین آسمانى اسلام ، جایگاه و جلوه بیشترى دارد و بـا وجـود دلایـل معتبر از آیات و روایت متواتر و قطعى ، همه مذاهب اسلامى بر ظهور ((مهدى موعود)) از نسل فاطمه زهرا(س ) اتفاق نظر دارند. در این میان ، مهدى موعود در مذهب شـیـعـه ، هـم بـه دلیـل جـایـگـاه اعـتـقـادى آن و هـم بـه دلیل دارا بودن شناسنامه روشن و پرداختن به جزئیات زندگى و چگونگى ظهورش ، از اهمیت ، قطعیت و شفافیت بیشترى برخوردار است .
جـریان هاى سیاسى نیم قرن اخیر بخش جدایى ناپذیر تاریخ تحولات سیاسى معاصر ایـران اسـلامـى هـسـتـنـد. پـدیـده شـگـفـت انگیز انقلاب شکوهمند اسلامى ایران و هدایت هاى حـکـیـمـانـه و پیامبرگونه امام و رهبرى در دوران هاى پیدایش ، شتاب و پیروزى انقلاب و تـثـبـیـت نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى فـرصـت مـنـاسـبـى بـراى طـلوع و افول جریان هاى سیاسى بوده و هست .
ایـن مـقـاله بـر آن اسـت تـا از نـگاه امام خمینى (ره ) و مقام معظم رهبرى (مدظله العالى ) به بـازخـوانـى وضـعـیـت ، تـفـکـر و کـارکـردهـاى مـثـبـت و مـنـفـى جـریـان هـاى سـیـاسـى قـبـل و بـعـد از پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى کـه هـر کدام به شکلى با انقلاب و رهبرى در تعامل یا تقابل بودند بپردازد.