آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

در این پژوهش خودمردمنگارانه، به دنبال کشف مسیری بودم که جامعه هویتم را به عنوان مادر شکل داده و به عبارتی مادر بودن را به من "آموخت". من در این مسیر به این باور رسیدم که حقیقتی طبیعی و غریزی از مادر بودن وجود ندارد، بلکه، بسترهای اجتماعی و فرهنگی، و نیز حوزه های دانش و شناخت موجود، حقیقت مادر بودن را شکل می دهد. همچنین این روایت فردی که موقعیت مندیِ من در کنار دیگران را در یک بستر اجتماعی به چالش می طلبید، با ورود به میدانی متفاوت، در تعامل و برخورد با تجربه ی مادری"طیبه"، که یک زنِ غربت و از اهالی محله محروم "لبِ خط" بود قرار دادم. در این راستا کوشیدم تا داستان مان که دو روایت کوچک محلی بود را به واسطه ی پیچیدگی هایش به بدنه اصلی جامعه پیوند دهم. روایت زندگی هر کدام از ما سرشار است از ملاحظاتی در رابطه با تلاقی جنسیت، قومیت، طبقه اجتماعی، زبان و دیگر نظام های سلطه، که مزیت ها، نابرابری ها، و میزان نزدیکی مان به قدرت را مشخص می کند. تجربه زیسته ی من متاثر از این حقیقت است که به عنوان یک زن فارس، متاهل، شیعه، و متعلق به طبقه متوسط، تجربه ها و باورهایم از مادری ملهم از همان مادری جریان اصلی است که سال ها پیرامون خود دیده و آموخته ام، همانطور که "طیبه" در تمام عمرش در معرض جریان حاشیه ای مادری قرار داشته، آنها را در خود درونی کرده و تجربه اش از غربت بودن، فرودست بودن و فقر را در مادری خود بازتولید می نماید.

تبلیغات