نظریه، ادعای دربرداندگی حقیقت دارد و عمل، به غایت رهایی و تکامل بازتعریف می شود. اما داوری درباره محتوای نظریه و سویه رهایی بخشیِ عمل در عمل، به طرحی روشن از بنیان های نسبت نظریه و عمل متکی است تا در عین مراقبت از عمل زدگی و تغییر نظریه به نفع عمل، از فروماندن در نظریه از رهگذر فاصله گزینی نقادانه از کاستی ها اجتناب شود. هستی، مهم ترین بنیانی است که هویت انسان و مقوله شناخت را راهبری می کند تا هم بود با آنها، سویه های نسبت نظر و عمل تعیّن یابد. این مقاله، با روش تحلیلی اسنادی، درپی واکاوی بنیان های وحدت بخش نظریه و عمل را در نظام فکری امام است. در اندیشه امام، چون هستی بر بنیان عدل و جوهر عدل، در ارجاع به محتوای هستی؛ یعنی نسبت لایه های آن استوار گشته، امکان طرح جدیدی از مسئله شناخت و انسان، بر مدار حقیقت عدل؛ یعنی ناثنویّت گرایی فراهم آمده است. چنین سامان فکری ای در بطن خود، سویه های نظریه تغییر و عمل اجتماعی و رهایی بخش را در بستر تضادّ جنود عقل و جهل، به غایت وصول به هستی متعالی موجّه می سازد.