خاورمیانه را می توان کانون نخست بحران های سیاسی، اعم از جنگ، تروریسم، کودتا و دیگر بحران های مختلف قلم داد کرد. به عنوان مثال، در سال 2017 و پس از سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی، وقایع متعددی در منطقه به وقوع پیوست. رویدادهایی همچون قطع روابط سیاسی میان قطر و عربستان سعودی، حملات موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مواضع تروریست های داعش در دیرالزورو تغییر ولایت عهدی در عربستان سعودی که ملک سلمان، پادشاه این کشور، طی فرمانی محمد بن نایف را از سمت ولایت عهدی خلع و پسرش محمد بن سلمان را به این سمت برگماشت. در این مقاله، نویسندگان با بهره گیری از روش های تطبیقی، تحلیلی-توصیفی و نیز نظریة آلوین تافلردر خصوص جابه جایی در قدرت، درصدد ارایة پاسخی متقن به این سؤال اند که «جریان شناسی واگذاری قدرت به محمد بن سلمان از سوی پادشاه عربستان چه بوده است؟» و این که «خاندان آل سعود با این تغییرات، بحران های منطقه ای را چگونه حل وفصل خواهد کرد؟». یافته های مقاله حاکی از آن است که «ضعف و مواضع اعتدال گرایانة محمد بن نایف در بحران های منطقه، سیاست های پراگماتیستی محمد بن سلمان در قبال یمن، عراق، سوریه و ایران و جاه طلبی های وی در کنار مواضع نزدیک به رژیم صهیونیستی و آمریکا، او را به مناسب ترین گزینه برای ولایت عهدی عربستان سعودی مبدل نموده است. هم چنین، به نظر می رسد سیاست های محمد بن سلمان، با توجه به روحیات خشونت طلبی و رادیکالیسم وی، به سمت سرکوب مخالفان در داخل و تشدید بحران ها در منطقة خاورمیانه سوق یابد.