بعد از جنگ دوم جهانی، موج منطقه گرایی و هم گرایی منطقه ای از اروپا شروع شد و به مرور زمان، به سایر مناطق گسترش یافت. همگام با گسترش منطقه گرایی، نظریه های مختلفی مانند کارکردگرایی، نوکارکردگرایی، وابستگی متقابل و نهادگرایی در پی توضیح این پدیده برآمدند. یکی از مناطقی که تحت تأثیر روندهای منطقه گرایانه قرار گرفت، آسیای جنوبی بود. از این رو، کشورهای این منطقه برای تسهیل هم کاری منطقه ای اقدام به ایجاد نهادهای منطقه ای کردند. هدف این مقاله، بررسی منطقه گرایی در آسیای جنوبی با تمرکز بر نقش نهادهای منطقه ای است. بنابراین، پرسش اصلی این است که نهادهای منطقه ای آسیای جنوبی چه نقشی در روند منطقه گرایی کشورهای عضو ایفا کرده اند؟ در پاسخ به این پرسش، باید میان کشورهای بزرگ آسیای جنوبی، یعنی هند و پاکستان و کشورهای ضعیف این منطقه، یعنی سریلانکا، نپال، بوتان، بنگلادش، مالدیو و افغانستان، تمایز قائل شد. در این چارچوب، فرضیه ای که مطرح می شود این است که نقش سارک، سپتاو سفتادر منطقه گرایی آسیای جنوبی از منظر اعضای بزرگ، ناکارامد و از منظر اعضای کوچک، کارامد بوده است. برای آزمون فرضیه، از نظریة نهادگرایی نئولیبرال و روش تبیینی کارکردی استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که هرچند نهادهای منطقه ای آسیای جنوبی توفیقی در روند منطقه گرایی میان کل اعضا نداشته اند، اما کشورهای ضعیف منطقه از وضعیت موجود رضایت دارند و حضور همین نهادهای ضعیف را بر فقدان آن ها ترجیح می دهند.