مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
ریفاتر
حوزه های تخصصی:
رویکرد بیشمتنیت ژرار ژنت عبارت است از بررسی رابطة میان دو متن ادبی، به گونهای که بیش متنتفسیر پیش متننباشد. در این ساحت هر متن قابلیت مقایسه با متون مشابه را پیدا میکند؛ به طوری که افق جدیدی از پیوندهای ادبی - فرهنگی مختلف در اختیار خواننده قرار میدهد.
در این مقاله کوشیدهایم ضمن نیم نگاهی به دیدگاههای مختلف نظریهپردازان بینامتنیت، به تشریح و توضیح ترامتنیت ژنتی بپردازیم و پس از آن با به کارگیری بخش بیشمتنیت این دیدگاه، مشابهتهای داستانی منظومة لیلی و مجنون و نمایشنامة سیرانودوبرژراک را ارائه دهیم.
تفسیر غزلی از بیدل بر اساس نظریه ریفاتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال یازدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۲۷)
19 - 36
حوزه های تخصصی:
در تفسیر اشعار فارسی به ویژه متونی مانند غزلیّات بیدل که برپایه ابهام هنری پدید آمده اند، گاهی شیوه های سنتی کارساز نیست و موجب خستگی خواننده می شود. کاربست روش جدید در تحلیل این گونه متون، سبب می شود خواننده بتواند با شعر ارتباط برقرار سازد و از خواندن آن لذت ببرد. ازجمله نظریّات مؤثّر در این زمینه، نظریّه «خوانش ادبی» در تفسیر متن است که «مایکل ریفاتر» در کتاب نشانه شناسی شعر مطرح کرده است. در این جستار، نخست معرفی اجمالی نظریّه ریفاتر در حیطه بندی شعر شده است؛ سپس غزلی از بیدل براساس ماتریس و هیپوگرام، تحلیل شده و ضمن بررسی ارتباط ابیات در محور عمودی غزل، در هر بیت، واژه ای بررسی شده که سبب سرزندگی سایر واژگان شده و در شعر، رستاخیز کلمات و ترکیبات تازه ایجاد کرده است. این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر شعر خود بیدل و منابع کتابخانه ای انجام شده است .
کاربست نظریه نشانه شناسی مایکل ریفاتر در تحلیل شعر « شبی در حرم قدس» رهی معیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ رضوی سال هفتم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
59 - 76
حوزه های تخصصی:
نشانه شناسی به مطالعه نظام مند عواملی می پردازد که در فرایند رسیدن به دلالت های موجود در یک متن، اثرگذارند. نظام های نشانه ای از جمله زبان ها، رمزگان و نظام های علامتی در حیطه نشانه شناسی عمل می کنند. راهبرد نشانه ها از وجود تعامل اجزای یک متن با کلّیت به کشف شبکه ساختاری می انجامد. به همین دلیل، ریفاتر برای نیل به دلالت ها، دوگونه خوانش را پیشنهاد می کند: خوانش خطّی یا دریافتی (Heuristic) و دیگری خوانش پس کُنشانه (Retroactive). خواننده در خوانش نخست، برداشتی سطحی از مفهوم متن به دست می آورد ولی در خوانش دوم پس از مشخص کردن عوامل غیردستوری (Ungrmmatically) می تواند از طریق چارچوب های انباشت و خوشه های تداعی گر توصیفی، به لایه های پنهان متن دست یازد. مسئله تحقیق نیز کشف ارتباط های پنهان و دلالت های شاخص متن است. در شعر رهی معیّری، شاعر با مشکلی مواجه می شود؛ برای حلّ آن تلاش می کند و راه به جایی نمی برد. دست تمنّا به سوی حضرت امام رضا (علیه السلام) برمی دارد و درخواستش اجابت می شود. شعری می سراید که مضمون آن برگرفته از درون شاعر است. در نتیجه، شبکه ساختاری متن به سه دلالت راه می یابد: تمنّای شاعر، اجابت آن و حلّ مشکل.
تطبیق منهج السیمیائیه عند "ریفاتیر" فی إعاده القراءه لقصیده "العبور إلی المنفی" لِعدنان الصائغ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۹
133 - 151
حوزه های تخصصی:
فی منهج ریفاتیر السیمیائی المبتنی علی نظریه التلقّی لدی القارئ، یمکن دراسه القصیده الشعریه ضمن مستویین، هما القراءه الاستکشافیه والقراءه الاسترجاعیه. وفی هذه النظریه، تُکشَف بعض الجوانب الخفیه للقصائد مع الاهتمام بالجوانب المختلفه لهیکل القصیده، أی التراکم (التعابیر المتراکمه) والأنظمه الوصفیه والهیبوغرام أی الموضوعات الرئیسه والماتریس (النسیج) البنیوی، ویتجلّى أیضاً من خلال هذا المنهج التناسق والفکره والمضامین التی تکمن وراء المعانی الظاهریه والسطحیه للقصیده. یتطرق هذا المقال إلى استخدام المنهجیه السیمیائیه لریفاتیر فی خطوهٍ لإعاده قرائه قصیده "العبور إلی المنفی" لعدنان الصائغ، بأسلوب وصفی- تحلیلی بهدف فهم واستیعاب القدرات والطبقات الخفیه وتقدیم قراءه جدیده لتلک القصیده. فتُظهر نتائج البحث فی تحلیل هذه القصیده، أن التراکم فی القصیده یتمحور حول "السلطه والسیطره"، و"المعاناه والحزن"، و"الاستعمار"، و"النضال والاحتجاج"، والمنظومه الوصفیه ل "القطار"، و"المرأه"، و"الوطن"، و"المتهم". ویمکن کشف منشأ "الأوضاع المأساویه للماضی- وهی حاله ملازمه للقلق والحزن – والیأس من تحسن الأوضاع فی المستقبل". أما العناصر اللاقواعدیه (الانزیاحیه) أو الصور البلاغیه المستخدمه فی هذه القصیده هی؛ الاستعاره، والتشبیه، والکنایه، وکذلک مجاز الجزء من الکل. وقد تحوّل أصل دلاله هذه القصیده إلى نص قصیده "العبور إلى المنفى" من خلال ثلاث قواعد لتحدید العوامل المتعدده. فاکتشاف الماتریس (النسیج) البنیوی یثبت أن السیمیائیه الشعریه فی القصیده، على الرغم من اختلافها فی المظهر، إلا أنها فی الواقع تعکس حقیقه واحده وهی متغیرات (التعابیر المتراکمه والمنظومه الوصفیه) لصفه ثابته (الهیبوغرام).
کاربرد نظریه نشانه شناسی مایکل ریفاتر در تحلیل شعر ققنوس نیما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظریه نشانه شناسی شعر مایکل ریفاتر ، ابتدا اشعار به دو شیوه خوانش دریافتی (heuristic ) و خوانش ناپویا (retroactive ) بررسی و واکاوی می شوند که در مرحله اول به جستجوی معنا و در مرحله دوم به دلالت های زبانی توجه می شود ، در این خوانش، پس از مشخص کردن عناصر غیر دستوری در متن، ارتباط پنهانی و درونی عناصر متن در قالب انباشت و منظومه های توصیفی تبیین می گردد، سپس خواننده یا منتقد به دریافت تداعی های واژگانی و مفهومی یا موضوعات کلیدی روی می آورد و سرانجام این مباحث به دریافت و کشف شبکه ساختاری شعر می انجامد . در شعر ققنوس نیما، پس از بررسی و تحلیل عناصر غیر دستوری، به انباشت ها، منظومه های توصیفی و شبکه ساختاری زیر می توان دست یافت : انباشت ققنوس و محل زندگی و جامعه؛ منظومه های توصیفی ناامیدی و غربت شاعر و بی تفاوتی و یأس جامعه؛ شبکه ساختاری: ناامیدی- رنج و اندوه - مرگ- آینده امیدبخش.
بررسی وجوه مشترک داستانی در منظومه های «مهر و مشتری» و «ناظر و منظور» بر مبنای نظریه بیش متنیت ژرار ژنت(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال پنجم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۱۶
37 - 48
حوزه های تخصصی:
بینامتنیت مبتنی بر این اندیشه است که متن، نظامی بسنده و مستقل نیست، بلکه پیوندی دو سویه و تنگاتنگ با سایر متون دارد، حتی می توان ادعا کرد که در یک متن مشخص مکالمه ای مستمر میان آن متن و متون دیگر وجود دارد. این متون ممکن است ادبی یا غیر ادبی باشند، هم عصر همان متن باشند یا به سده های پیشین تعلق داشته باشند. رویکرد بیش متنیت ژرار ژنت عبارتست از بررسی رابطه میان دو متن ادبی، به گونه ای که بیش متن (Hypertexte) تفسیر پیش متن (Hypotexte) نباشد. در این ساحت، هر متن قابلیت مقایسه با متون مشابه را پیدا می کند؛ به نحوی که افق های جدیدی از پیوندهای ادبی فرهنگی مختلف در اختیار خواننده قرار می دهد. در این مقاله کوشیده ایم تا ضمن نیم نگاهی به دیدگاه های مختلف نظریه پردازان بینامتنیت، به تشریح و توضیح ترامتنیت ژنتی بپردازیم و پس از آن با به کارگیری بخش بیش متنیتِ این دیدگاه، مشابهت های داستانی منظومه «مهر و مشتری» اثر عصار تبریزی و «ناظر و منظور» اثر وحشی بافقی را ارائه دهیم. شیوه مقایسه این دو منظومه بر مبنای بینامتنیت احتمالی قرار گرفته است. از عمده ترین وجوه شباهتی این دو منظومه عاشقانه می توان به «تناظر شخصیت ها، ابتدای دو داستان، گزینش آگاهانه شاعران در نام گذاری شخصیت های اصلی و فرعی، درونمایه اصلی دو اثر با عنوان عشق مذکر به مذکر، صحنه های حماسی و ساختار ادبی همسان» اشاره کرد. ذکر این نکته ضروریست که تفاوت های اندک نیز می تواند در بحث بیش متنیت متون وجود داشته باشد.
خوانش نشانه شناختی کتیبه اخوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۴ بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱
283 - 306
حوزه های تخصصی:
مسأله اصلی در این مقاله، بررسی و تحلیل شعر کتیبه اخوان، بر مبنای نظریه نشانه شناسی مایکل ریفاتر است، در این نظریه، ابتدا اشعار به دو شیوه خوانش اکتشافی(Heuristic) و خوانش پس نگر(Retroactive ) بررسی می شوند که در مرحله اول به جستجوی معنا و در مرحله دوم به دلالت های زبانی توجه می شود، در روش تحقیق مبتنی بر نشانه شناسی، کتیبه به شیوه خوانش پس نگرانه (Retroactive ) بررسی می شود و در این مرحله به دلالت های زبانی آن توجه می شود، در این خوانش پس از مشخص کردن عناصر غیردستوری، ارتباط پنهانی و درونی عناصر متن در قالب انباشت و منظومه های توصیفی تبیین می گردد، سپس به دریافت هیپوگرام ها یا موضوعات کلیدی روی آورده می شود و نهایتا به دریافت و کشف ماتریس یا شبکه ساختاری شعر ختم می شود. فرض بر این است که در شعر کتبیه می توان به خوانش دوم یا پس نگرانه دست یافت و عناصر غیر دستوری، انباشت ها، منظومه های توصیفی و شبکه ساختاری آن را نشان داد.
بررسی بینامتنی هفت وادی عشق منطق الطیر عطار در «مرد نیم تنه و مسافرش» از آندره شدید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۴ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
411 - 432
حوزه های تخصصی:
جستجوی عشق و رسیدن به کمال یکی از اصلی ترین بن مایه های میراث ادبی و هنری جهان است. جهان شمول بودن این درونمایه ازجمله عللی است که باعث شده این مفهوم در آثار نویسندگان متعدّدی منعکس شود. منطق الطیّر عطّار، این مفهوم را در قالب "هفت وادی عشق" که بیانگر سیر صعودی انسان برای رسیدن به کمال است، به تصویر کشیده است. آندره شدید، نویسنده فرانسوی زبان، در داستان کوتاه «مرد نیم تنه و مسافرش»، جستجوی کمال و محبّت را در قالب زندگی دو شخصیت کمال جو، که در نهایت به اتّحاد می رسند، ترسیم نموده است و هفت وادی عشق به طور تلویحی در این متن، با همان ترتیب مورد نظر عطّار ارایه شده است. بررسی تطبیقی این دو اثر با توجّه به بایسته های نظری بینامتنیّت ریفاتر، می تواند راهگشای یافتن نقطه نظرات مشابه آندره شدید و عطّار در ارتباط با موضوع هفت وادی عشق و بررسی چیستی و چرایی هم پیوندی های بازنمود این مفهوم نزد آن ها باشد.
کاربست نظریه مایکل ریفاتر در خوانش و مقایسه حکایت «خلیفه و اعرابی» مثنوی مولوی و مصیبت نامه عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
125 - 148
حوزه های تخصصی:
نشانه شناسی عنوان عامی است که مجموعه متکثّر و متنوّعی از رویکردهای نقادانه ذیل آن طبقه بندی می شوند. براساس نظریه ریفاتر متون ادبی کارکردی لزوماً غیرمستقیم دارد که معنا در آن به وسیله صناعات ادبی به خواننده القا می شود. تحقق نظریه مذکور مستلزم فرایندی متفاوت در خوانش شعر است. در این نظریه خاستگاه شعر ازطریق تحلیل مؤلفه هایی همچون: «انباشت، منظومه های توصیفی، تعیّن چندعاملی، تبدّل و بسط» از سطح محاکات فراتر رفته و به منظومه ای دلالتمند و واحد مبدّل می شود. به دلیل تنظیم نظریه ریفاتر برپایه اصول و قواعد جهانی، امکان خوانش اشعار تمام زبان ها در چهارچوب نظری او وجود دارد. حکایت «خلیفه و اعرابی» در زمره مهم ترین تمثیلات مثنوی مولوی است که ساختار بنیادین آن بر پایه «مصیبت نامه» عطار بنا شده و به دلیل ماهیت نمادین آن قابل تحلیل با نظریه نشانه شناسیِ شعر است. پژوهش حاضر به شیوه توصیفی تحلیلی به خوانش و مقایسه این دو حکایت در مثنوی و مصیبت نامه پرداخته و با ارائه قرائن در پی اثبات آن است که حکایت «خلیفه و اعرابی» در هردو منظومه، محصول بسط خاستگاه نسبتاً همسویی (قلّت معرفت و طاعت بشری) است که دلالتمندی شعر به آن وابسته است. این ماتریس در مثنوی به سه شاخه «جدال عقل و نفس، تلاش عقل جزئی برای گذر از وادی آزمون و درنهایت پیوستن به عقل کل» تقسیم می شود که در مصیبت نامه تنها به دو زنجیره آخر بسنده شده است. مولوی در« انباشت» به دلیل نگرش روان شناسانه به امور، زنجیره واژگانی عینی تری را برگزیده و در منظومه های توصیفی نیز با افزودن یک مدل فلکی نسبت به مصیبت نامه علاوه بر گسترش پیرنگ داستان در شرح تباین میان عقل و نفس موفق ترعمل کرده است.
تحلیل نشانه شناسی «مار» در شعر «من آن روز می گفتم ...» سیمین بهبهانی با تأکید بر نظریه مایکل ریفاتر(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
هر شعر فاخری یک ایده مسلّط دارد .شاعر این ایده مسلّط را در لابه لای ساختار شعر یا یک جمله و گاهی حتّی یک واژه در درون شعر پنهان می کند. بعد با هنرمندی برخی واژه ها را نشان دار می کند تا مخاطب از طریق آنها ایده مسلّط شعر را شناسایی کند. آیا سیمین بهبهانی در سرایشِ شعرِ «من آن روز ...» از این کارکردِ هنری بهره برده است؟ برای رسیدن به پاسخ به نظر می رسد؛ بهره مندی از نظریه نشانه شناسی مایکل ریفاتر بیش از هر نظریه دیگری مناسب تر باشد. مقاله حاضر بر مبنای نظریه نشانه شناسی این اندیشمند و با روش توصیفی- تحلیلی، شعر سیمین را بررسی کرده است. پس از بررسیِ عناصر غیر دستوریِ شعر مذکور، نتایجِ تحقیق بیانگر آن است که انباشتهایی با معنا بنِ «مار»، «ضحّاک» و «ترس» در شعرِ «من آن روز...» بسامد بالایی دارد. با بررسی منظومه های توصیفیِ شعر، خوشه های استعاری با هسته های «جامعه سنتی»، «خوی اهریمنی» و جامعه شبه مدرن» به دست آمد و به کمک همین خوشه های استعاری، هیپوگرامهای شعر نیز مشخص گردید که مهم ترین آنها عبارتند از: مار نماد خوی اهریمنی انسانهاست که در نظامهای مرد سالار بیشتر در وجودِ جنس مذکّر تجلّی می یابد. هم چنین مقایسه انباشتها، منظومه های توصیفی و هیپوگرامها با رویکرد بینامتنیّت، ماتریس ساختاری زیر را در ذهن نویسندگان این مقاله ایجاد کرد: خوی اهریمنیِ نظامِ مرد سالار در جوامع سنتی از طریق بازیهای فولکلوریک، ستم پذیری را به دخترانِ جامعه القا می کند. در جامعه شبه مدرن آموزشِ ستم پذیری با روشهای مدرن تری مانند نمایش، طناب بازی و ... ادامه می یابد.
خوانش واپس نگر «قصه ی شهر سنگستانِ» اخوان ثالث(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال چهاردهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۵۲)
257 - 284
حوزه های تخصصی:
خوانش واپس نگر «قصه ی شهر سنگستانِ» اخوان ثالث فرشته محجوب * چکیده «قصه ی شهر سنگستان» اخوان ثالث به دلیل ماهیت سیاسی اجتماعی و نیز ظرفیت های خاص و ساختار دیالکتیکی از برجسته ترین نمونه های شعر معاصر است. مقاله ی حاضر نخست به تبیین مبانی نظری نقد نشانه شناسی ریفاتر پرداخته و سپس بر مبنای آن و به شیوه ی توصیفی تحلیلی شعر مذکور را ازمنظر خوانش «اکتشافی» و سپس «واپس نگر» بررسی کرده است. حاصل این قیاس مبین آن است که «قصه ی شهر سنگستان» محصول بسط خاستگاه «یأس و ناامیدی» است که دلالتمندی شعر به آن وابسته است. این خاستگاه ازطریق فرایندهایی همچون انباشت، تعین چندعاملی، تبدل و منظومه های توصیفی گسترش یافته است. مؤلفه های مذکور شعر را از سطح محاکات فراتر برده، آن را به منظومه ای دلالتمند و واحد مبدل و با نشانه شناسی نظام مند تحلیل پذیرکرده است. بدین ترتیب می توان دریافت اخوان در فرایند «انباشت»، در زنجیره ی دوم یعنی «یأس و اندوه» که بنای اصلی مبحث است، به منظور حقیقت نمایی بیشتر واژگانی عینی تر را برگزیده است. در «منظومه های توصیفی» منظومه ی کلان «شاهزاده» به دلیل داشتن اقمار فلکیِ بیشتر، در رأس دو منظومه ی خُرد دیگر قرار می گیرد. این امر مؤید آن است که شعر، گرد محور این شخصیت و اموری که بر آن مترتب است، می چرخد. به مدد فرایند «بسط» نیز موضوعی انتزاعی (ناامیدی) را به سه ایماژ متعین تبدیل کرده که هریک بر دیگری صحه می گذارد و آن را تشدید می کند. واژه های کلیدی: خوانش واپس نگر، ریفاتر، قصه ی شهر سنگستان، نشانه شناسی. * استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران f.mahjoub2022@pnu.ac.ir تاریخ دریافت مقاله: 2/5/1400 تاریخ پذیرش مقاله: 19/8/1400
بررسی نشانه شناختی گفتمان عشقعرفانی در غزل مولوی و سعدی (برمبنای الگوی ماتریس وهیپوگرام مایکل ریفاتر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله که بر مبنای الگوی نشانه شناختی مایکل ریفاتر در خوانش غزل مولویو سعدی شکل گرفته است ابتدا به تشریح نظریه منظومه های توصیفی (ماتریس و هیپوگرام) وی پرداخته شده است. پس از آن گفتمان عشق با سه محور عشق، معشوق و عاشق بر مبنای این الگو مورد بررسی قرار گرفته و ماتریس ها و هیپوگرام های آن تبیین گردیده است.
هدف مقاله کاربست این الگو در شعر کهن فارسی است. نتایج پژوهش نشان می دهد که گفتمان عشق در غزل مولوی مبتنی بر عشق و وحدت و در غزل سعدی مبتنی بر عشق و اغتنام فرصت است و این فرضیه سنتی که مولوی عارف و سعدی عاشق است را به گونه استنادی و روشمند اثبات می کند. حرکت در منظومه های توصیفی مربوط به گفتمان عشق در غزل مولوی از عشق و معشوق و عاشق به گونه ای پویا و فعال به وحدت منتهی می شود اما این حرکت در غزل سعدی از وحدت عشق و زندگی به سوی اغتنام فرصت و واقع گرایی زیستمندانه را به نمایش می گذارد.
تحلیل نشانه شناسی «مار» در شعر«من آن روز می گفتم...» سیمین بهبهانی با تأکید بر نظریه مایکل ریفاتر(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
هر شعر فاخری یک ایده مسلّط دارد که بر سراسر اثر سایه افکنده است. شاعر این ایده را در لابه لای فرم و ساختار، یک جمله و یا یک واژه پنهان می کند. بعد با هنرمندی برخی واژه ها را نشان دار می کند تا مخاطب از طریق آنها ایده مسلّط را شناسایی نماید. آیا سیمین بهبهانی در شعرمن آن روز... از این کارکردِ هنری بهره برده است؟ به نظر می رسد؛ برای رسیدن به پاسخ مناسب، بهره مندی از نظریه نشانه شناسی مایکل ریفاتر بیش از هر نظریه ای مناسب است. با توجّه به این سنخیّت، مقاله حاضر بر مبنای نظریه نشانه شناسی این اندیشمند و با روش توصیفی- تحلیلی شعر سیمین را بررسی نموده است. پس از بررسیِ عناصر غیر دستوری نتایج بیانگر آن است که انباشت هایی با معنا بنِ مار، ضحّاک و ترس با بسامد بالادر شعر حضور دارند. پس از بررسی منظومه های توصیفی با رویکرد خوشه های استعاری و با هسته های جامعه سنتی، خوی اهریمنی و جامعه شبه مدرن هیپوگرام های شعر مشخص شد که مهم ترین آنها عبارت بودند از: مار نماد خوی اهریمنی انسان هاست و در نظام های مرد سالار، بیشتر در وجود جنس مذکّر تجلّی می یابد. هم چنین مقایسه انباشت ها، منظومه های توصیفی و هیپوگرام ها با رویکرد بینامتنیّت، ماتریس ساختاری زیر را در ذهن نویسندگان ایجاد کرد: خوی اهریمنی نظامِ مرد سالار در جوامع سنتی از طریق بازی های فولکلوریک، ستم پذیری را به دختران القا می کند. در جامعه شبه مدرن آموزشِ ستم پذیری با روش های مدرن ادامه می یابد. تا وقتی که این خوی اهریمنی در ذهنیت جامعه وجود داشته باشد، ترس زنان ادامه دارد.
خوانش بینامتنی نقاشی پشت شیشه و نگارگری دوره صفوی
منبع:
رهپویه هنرهای صناعی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸
33 - 42
حوزه های تخصصی:
هنر نقاشی پشت شیشه به عنوان هنری تزیینی پس از رواج یافتن در کشورهای اروپایی به کشورهای آسیایی نیز سوق یافت و در دوره صفویه وارد ایران شد. هنرمندان ایرانی، توانایی خاصی در این هنر یافته و همچون نگارگری رنگ وبوی بومی بدان بخشیده و رواج دادند. نگارگری ایران نیز در دوره صفویه با شکل گیری مکاتب مختلف هنری، هم زمان با تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوره رونق داشت. علیرغم تقارب زمانی، تأثیر و تأثرات نقاشی پشت شیشه و نگارگری دوره صفوی مورد مطالعه قرار نگرفته، درحالی که بررسی آن و به طورکلی رابطه بین متون تصویری مختلف با رویکرد بینامتنیت می تواند در تبیین بهتر این روابط راهگشا باشد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی روابط بینامتنی در آثار هنری مذکور دوره صفویه بر مبنای نظریه ریفاتر درصدد پاسخ به این پرسش اصلی که چه رابطه بینامتنی مابین هنر نقاشی پشت شیشه و نگارگری دوره صفوی وجود دارد؟ برآمده است. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی بوده و اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی گردآوری شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که با توجه به نظر ریفاتر و نقش اصلی مخاطب در خوانش متن، بین نقاشی پشت شیشه و نگارگری دوره صفوی بینامتنیت احتمالی برقرار است و نقاشی پشت شیشه این دوره ضمن حفظ ویژگی های منحصربه فرد خود تأثیر متون تصویری دیگر را نمایان می سازد.