مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
روح
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۵ زمستان ۱۳۹۲ شماره ۱۸
105 - 126
حوزه های تخصصی:
سیری در تألیفات و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به «شیخ اشراق» جامعیت او را در دو حکمت «استدلالی» و «کشفی و ذوقی» نمایان می سازد، هم چنین تنوع و برخورداری آثارش را از تحرک و پویایی آشکار می کند، آثار سهروردی به سبک های متفاوت مشایی، عرفانی و اشراقی نوشته شده است. رسائل رمزی او دسته مهم و ارزش مندی از تألیفاتش است که راه سالکان و موانع آن ها و اهداف سالکان را مشخص می سازد رسائلی مانند عقل سرخی، آواز بر جبرئیل، الغربه الغربیه، مونس العشاق و رسائل متعدد دیگر از جمله: «لغت موران» که در این مقال در صدر شرح و بسط آن هستیم او این رساله را با زبانی بسیار شیرین و نمادین و تلفیقی از استعارات و رموز زرتشتی، هرمسی و اسلامی نوشت و سفر روح به سوی خدا و اتحاد با او و شوق فطری انسان ها را برای کسب معرفت بیان می کند.
تحلیل دیدگاه آگوستین درباره پارادوکس منون و نظریه یادآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افلاطون، «پارادوکس منون» را به عنوان یکی از مهم ترین چالش های نظری دربارهی یادگیری مطرح کرده است. بر اساس پارادوکس، تحقیق و یادگیری دربارهی آنچه شخص نمی داند، ناممکن و دربارهی آنچه می داند، بی فایده است. افلاطون برای حل این پارادوکس، «نظریهی یادآوری» را مطرح کرده است. مطابق این نظریه، یادگیریْ همان یادآوری دانش از پیش موجودی است که روح آدمی در امتزاج با بدن آن را فراموش کرده است. آگوستین، نظریهی یادآوری را قانع کننده نمی یابد و معتقد است که نور الهی چیزهای معقول را نزد ذهن حاضر ساخته و سبب شناخت آنها می شود؛ بی آنکه نیازی به دانش ذاتی یا وجود پیشین روح در جهانی دیگر باشد. به عقیدهی برخی مفسران، دلیل اصلی این رویکردْ دشواری پذیرش حیات پیشین روح به عنوان اصلی ترین مولفه نظریهی یادآوری است. پرسش پژوهش این است که آیا موضوع حیات پیشین روحْ تنها راه ورود برای درک درست موضع آگوستین در قبال نظریهی یادآوری است؟ و آیا تنها راه نزدیک شدن به فهم بهینه از تغییر رویکرد معرفت شناختی آگوستین، برگرفتن موضع هستی شناختی دیگر در میانهی سایر آرای مطرح شده است؟ ادعای پژوهش آن است که خوانش فلسفهی زبان و نشانه شناختی آگوستین مدخلی تازه به نظریهی اشراق الهی به مثابه راه حلی بدیع برای پارادوکس منون بگشاید. هدف پژوهش، تحلیل و تبیین این ادعا با تاکید بر رسالهی دربارهی آموزگار آگوستین است. در این رساله، او تاکید دارد که کلمات برای انتقال اندیشه ناکافی اند و ذهن با دانشی که از آموزگار درونی خود دریافت کرده به مرتبهی اشراق و درک جهان می رسد.
پیوند اعضا در اشخاص مبتلا به مرگ مغزی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مبانی فقهی حقوق اسلامی (پژوهشنامه فقه و حقوق اسلامی) سال سوم پاییز و زمستان ۱۳۸۹ شماره ۲ (پیاپی ۶)
111 - 131
حوزه های تخصصی:
هدف از نگارش این مقاله بررسی فقهی حکم برداشت اعضا از بیمار مرگ مغزی است که از دو حیث موضوعی و حکمی به تحلیل آن پرداختهایم. در این مقاله سعی شده است با تعاریفی که از حیات و مرگ ارائه میدهیم وضعیت بیمار مرگ مغزی را روشن سازیم. در نهایت با اشاره به آن تعاریف، روایات و آرای فقها چنین شخصی در قید حیات تشخیص داده شده و قائل به عدم جواز برداشت اعضای وی میشویم. در سراسر این پژوهش به ادلهی قائلین به جواز پیوند اعضا تحت عنوان اشکال، اشاره کردهایم و با پاسخ به هر یک بر قوت ادلّهی خویش مبنی بر عدم جواز صحه گذاشتهایم.
رابطه حجاب با جایگاه معنوی زنان مسلمان از دیدگاه قرآن و حدیث(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال سی ام فروردین ۱۴۰۰ شماره ۲۸۰
49-58
حوزه های تخصصی:
پوشش و حجاب دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز دارای مؤلفه های مذهبی، معنوی، منزلتی، شخصیتی و رفتاری است که می توان از زوایای مختلفی بدان نگریست؛ لکن با توجه به تأثیرات و تعاملات متقابل میان روح و عمل، این مسائل اصلی مطرح است که اساساً چه نوع رابطه ای بین روح و پوشش انسان از دیدگاه قرآن وجود دارد؟ و نحوه شکل گیری و تکامل روح و عمل در فلسفه اسلامی و در رابطه با حجاب چگونه است؟ این مقاله بر آن است تا با رویکردی توصیفی تحلیلی و با تتبع در منابع تفسیری، فلسفی، روایی و برخی گزاره های جامعه شناختی و روان شناختی، به روش گردآوری اطلاعات کتابخانه ای و تحلیل محتوا، و با بررسی موضوعاتی نظیر وجود نفس (روح) و نیز تعامل دوجانبه روح با عمل و بالعکس و تجسم اعمال، اثبات کند که اساساً رابطه حجاب با جایگاه و قداست زنان مسلمان و با ایمان، رابطه ای عینی و حقیقی است.
مساهمت بنیادی فیشته در زیبایی شناسی آلمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
43 - 65
حوزه های تخصصی:
فیشته در زیبایی شناسی/فلسفۀ هنر آثاری به عظمت نقد قوۀ حکم کانت یا درسگفتارهایی دربارۀ زیبایی شناسی هگل پدید نیاورده است. درنتیجه، تا مدت ها عقیده بر این بود که او هیچ سهمی در زیبایی شناسی ایدئالیسم آلمانی نداشته است. با وجود این، آثار اندکی از او برجا مانده که در آن ها می توان مصالح لازم برای طرح و بسط یک فلسفۀ هنر نوآورانه و بدیع را تشخیص داد. در این مقاله، این رأی را مطرح می کنیم که فیشته در عرصۀ زیبایی شناسی دستِ کم دو اقدام اساسی انجام می دهد: (1) نخست اینکه با انتقال ثقل بحث از زیبایی شناسی دریافت به فلسفۀ آفرینش هنری، به تعبیری در حوزۀ زیبایی شناسی انقلابی کوپرنیکی صورت می دهد و لذا زیبایی شناسی ذوق را به فلسفۀ هنر مبتنی بر روح آفریننده مبدل می سازد. (2) شأن زیبایی شناسی (درحقیقت، حس زیبایی شناسانه) را به مرتبۀ «شرطِ امکانِ فلسفه» ارتقا می دهد.
ادلّه تجرّد نفس انسان از دیدگاه ابن سینا
موضوع نفس آدمی که گاه از آن به روح و زمانی از آن به روان تعبیر می شود، یکی از مهم ترین دل مشغولی های آدمیان از دیرباز بوده است و از زمانی که اولین انسان که اتفاقاً پیامبر الهی هم بود، آفریده شد این موضوع ذهن انسان ها و فرزندان آدم و حوا را مشغول کرده و پرسش های فراوانی را در فراروی فرزندان آدم قرار داده است. این کیست که از آن به عنوان نفس، روح یا روان یاد می شود و همه موجودیت انسان را در بر دارد، آیا مادی است یا غیر مادی؟ آسمانی است یا زمینی؟ این جهانی است یا آن جهانی؟ از بین رفتنی است یا ابدی که هرگز و هیچ گاه از بین نخواهد رفت؟ بین جسم و روح ما ارتباط و تعاملی برقرار است یا نه؟ اگر ارتباطی هست، به چه صورت است و صدها پرسش دیگر. در این مقاله فقط به یکی از مباحث نفس که همان تجرد نفس است و آن هم فقط از دیدگاه یک فیلسوف که همانا ابوعلی سینای بزرگ و نابغکه دوران که فلاسفکه بعدی در فلسفه و بیشتر علوم وام دار اویند، می پردازیم.
واکاوی عناصر فلوطینی در مبانی فکری مکتب تفکیک با تأکید بر مباحث خداشناسی و نفس شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از جمله انتقادات سنت های فکری مخالف فلسفه اسلامی به آن، تأثیرپذیری مکاتب مختلف فلسفه اسلامی از عناصر فلسفی یونان است. پیروان مکتب تفکیک با استناد به وجود اصول و مبانی مشترک میان فلسفه اسلامی و یونانی، مدعی مخالفت و تقابل فلسفه اسلامی با معارف ناب اهل بیت(ع) هستند. به نظر آنان فلسفه اسلامی، گسترش یافته اصول عقلی یونانی است که منشأ الهی ندارد و هدف آن رقابت با اندیشه های ناب اهل بیت(ع) است. مهم ترین مبنای مکتب تفکیک در مخالفت با فلسفه اسلامی همین ریشه های مشترک فلسفه اسلامی و یونانی است. حال، پرسش این است که آیا مکتب تفکیک، خود، وجوه اشتراکی با فلسفه یونانی ندارد و در صورت وجود چنین اشتراکاتی آیا می توان این را مؤیدی بر غیرالهی و غیراصیل بودن این رویکرد الهیاتی تلقی کرد؟ در این پژوهش با تتبع در آثار فلوطین و تألیفات پیروان مکتب تفکیک، نقاط اشتراک این دو رویکرد فکری در دو مسئله خداشناسی و نفس شناسی بررسی می شود. مطابق دستاورد های این پژوهش، بسیاری از مبانی و اصول مکتب تفکیک به وضوح در کلام فلوطین مطرح شده است، به گونه ای که گویا کلام فلوطین به زبانی دیگر در آثار مکتوب اهل تفکیک ظهور پیدا کرده است. ازنظر نگارندگان، وجود این وجوه اشتراک نه تنها دلیلی بر غیراصیل و الحادی بودن مکتب تفکیک به شمار نمی رود، بلکه یافتن سرمنشأ های تفکری در کلام پیشینیان یا در سرزمین های دیگر نشان دهنده امتداد و گستردگی آن تفکر و بیانگر این مطلب است که سیر تفکر بشر سیری پیوسته و فرازمانی و فرامکانی است.
تحلیل بُعد غیرمادی انسان در قرآن بر پایه معناشناسی و بازخوانش واژگان «نفس، روح و قلب»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های قرآن و حدیث سال ۵۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
547 - 527
حوزه های تخصصی:
نفس شناسی پدیده ای است که قدمتی به طول تاریخ دارد. برخی بر این باور بودند که انسان جز همین ظاهر مشهود نیست و بعضی حقیقت اصلی انسان را جوهری بسیط و ذاتی مجرد می دانند که بدن تنها نقش مرکبی برای اوست. در زمینه بُعد غیرمادی انسان، دانشمندان اسلامی از واژگانی چون «نفس»، «روح» و «قلب» استفاده می کنند. در قرآن اصطلاح نفس تنها در بُعد غیرمادی انسان به کار نرفته است، بلکه همه وجود انسان اعم از بُعد مادی و غیرمادی هردو را دربرمی گیرد. واژه روح نیز به معنای رایج امروزی آن نیست و از هم نشینی آن با واژه «امر» می توان دریافت که روح، سازوکار اجرایی، تنظیم کننده و جاری کننده امور عالَم در مخلوقات و در واقع رابط میان امر و خلق است. با بررسی دقیق تمام آیات مربوط به قلب این نتیجه حاصل می شود که در قرآن کریم این قلب است که نماینده بُعد غیرمادی انسان است و کنترل کننده قوای اوست.
بررسی چگونگی تکوّن نفس انسانی از منظر قرآن کریم و حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شناخت جوهره انسان و نحوه خلقت آن برای فهم بهتر از خود، امری ضروری و گریزناپذیر می باشد. ازاین رو مساله اصلی این نوشتار بیانِ چگونگیِ شکل گیری و ایجاد انسان به نحو عام و جوهر و حقیقت آن به نحو خاص در قرآن کریم و حکمت متعالیه می باشد. با بررسی صورت گرفته شده به روش اسنادی تحلیلی و براساس بررسی گزاره های ناظر به این موضوع در این دو نظامِ معرفتی، مشخص می شود که با وجودِ آن که نظرگاه قرآن کریم در این مسأله صرفاٌ بررسی هستی شناسانه نبوده است؛ بین گزارش های قرآن کریم و حکمت متعالیه نقاط مشترکی وجود دارد. لیکن از منظر واقع نمایی گزاره ها، گزارش های قرآن کریم عمدتاً ناظر به بیان چیستی و بیان مراحل این تکون انسان بوده و حکمت متعالیه اهتمام خود را به چگونگی این تکون معطوف نموده است. همچنین در بیان مراحل تکوّن نیز حکمت متعالیه این مراحل را به صورت کلان و با رویکرد تحلیلی عقلی به این امر می پردازد لیکن قرآن کریم به صورت مصداقی و عینی از منظری شهودی و الهی این مراحل را گزارش می نماید. ازاین رو با بررسی تطبیقیِ گزاره های این دو نظام معرفتی، و با استمداد از قرآن کریم؛ می توان به یک نظر گاه جامع و در عین حال دقیق در پاسخ به این مسأله دست پیدا کرد تا از این رهگذر شمای کاملی از نحوه تکون انسان بدست آید.
تحلیل و ارزیابی کاربرد نفس در قرآن
منبع:
مطالعات علوم قرآن سال چهارم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۱)
120 - 145
حوزه های تخصصی:
واژه نفس دارای معانی لغوی گوناگونی نظیر روح، خون، پیکر، چشم، جسد، نزد، حقیقت چیزی، غیب و... است. دیدگاه های متفاوتی درباره ریشه اصلی واژه نفس وجود دارد. براساس پژوهش صورت گرفته در این مقاله، ریشه اصلی واژه نفس، ذات و حقیقت هر شیء است و سایر معانی نفس برخی مجازی اند و برخی دیگر نیز قابل تأویل به این معنا هستند. واژه نفس با مشتقات آن بارها در قرآن به کار رفته است و تبیین جایگاه آن در فهم آیات قرآنی تأثیر اساسی دارد. در منابع تفسیری معانی نفس عبارت اند از: ذات شیء، روح، خون، چشم زخم، بزرگی و بخشش. گفته اند یکی از کاربردهای نفس در قرآن روح است و برای اثبات این ادعا به آیاتی از قرآن تمسک کرده اند. در این مقاله ضمن اشاره به آیات مذکور، در سه محور به نقد و بررسی دیدگاه مفسران پرداخته شده است: محور اول که یکی از مباحث مهم این پژوهش است، مناقشه در دلالت نفس بر روح است. براساس این دیدگاه به نظر می رسد در قرآن واژه نفس با همه استعمالات فراوان آن درباره انسان، در هیچ یک از موارد به معنای روح به کار نرفته است و نفس در قرآن به معنای ذات انسانی همراه با احوال و اوصاف مختلف به کار رفته است؛ محور دوم ارجاع معانی متعدد نفس به معنای ذات است و محور سوم منشأ خلط مفهوم نفس با روح است.
بررسی عقلی آموزه تعارف الارواح از دیدگاه ملاصدرا
منبع:
فرهنگ پژوهش پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴۷ ویژه فلسفه و کلام
137 - 164
حوزه های تخصصی:
عالم ارواح و عوالم غیر دنیایی به صورت کلی دارای ابهاماتی هستند که برای اثبات آن ها علاوه بر مسائل نقلی، به تبیین عقلی نیز نیاز می باشد تا پذیرش آن بر همگان سهل و آسان شود. یکی از مسائل مهمی که در زمینه عالم ارواح وجود دارد و فقط بعد نقلی آن سنگینی می کند و طرف تبیین عقلی آن سبک است، موضوع تعارف الارواح است که در روایات بدان اشاره شده است ولی از جهت بعد عقلی در این زمینه، حرکتی صورت نگرفته است. تنها شخصی که مقداری به این مساله پرداخته است، شیخ طوسی است. آنچه که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت این است که در ابتدا ماهیت تعارف الارواح بررسی شود و سپس روایاتی که در این زمینه در کتب روایی موجود است نیز تبیین و تحلیل شود و در ادامه با بررسی مساله این همانی شخصیت در مساله وجودی انسان این موضوع نقلی، تببین عقلی شود.
رابطه انسان شناسی و معاد از دیدگاه قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معاد یکی از اصول اعتقادی دین اسلام و مورد تأکید فراوان قرآن است. آیا هر نگرشی به انسان می تواند با معاد قرآنی سازگار باشد؟ هدف این مقاله، ارائه حقیقت معاد قرآنی و نگرشی صحیح به انسان است که بنا بر آن، معاد قرآنی معنا می یابد. روش این مقاله در جمع آوری اطلاعات، کتابخانه ای و در حل مسئله، توصیفی تحلیلی است. مهم ترین یافته های این مقاله عبارت اند از: 1. دوساحتی بودن انسان به روشنی از آیات «توفّی» به دست می آید؛ بنابراین انسان دارای جسم مادی و روح مجرد است؛ 2. مادی گرایان و مشرکان مکه در صدر اسلام و برخی متکلمان با نگرش مادی انگارانه صرف به حقیقت انسان، همگی در تصویر صحیح از معاد دچار اشکال اند؛ 3. تنها نگرش صحیح به انسان که با معاد قرآنی سازگار است، نگرش فلاسفه اسلامی و برخی دیگر از متکلمان به انسان است که بنا بر آن، روح مجرد انسان پس از مرگ، باقی است و در قیامت به بدن او بازمی گردد.
تحلیل انتقادی ماده انگاری نفس از دیدگاه ابن قیم جوزیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی شک مبانی معرفت شناختی یک نظام فکری در تعریف آن از هویت انسانی نقش بسزایی دارد. جریان سلفی گری در پرتو مبانی حس گرایی افراطی، تعریفی کاملاً مادی از جهان هستی و انسان ارائه می کند. ابن قیم جوزیه، یکی از پیشگامان سلفی گری، نفس انسانی را «جسمی لطیف» تعریف می کند که در تمام اعضای بدن سریان دارد. به لحاظ روش شناختی، ابن قیم بر روش نقلی و نیز بر فهم سلف صالح تکیه می کند. وی ادله مطرح شده از سوی فلاسفه بر تجرد نفس را نقد کرده و برای ماده انگاری نفس ادله ای اقامه نموده است. در این پژوهش نخست مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی ابن قیم بیان و سپس تعریف او از «نفس و روح» انسانی تحلیل و نقد شده و همچنین دلایل او بر نفی تجرد نفس و نیز اثبات مادیت نفس در بوته سنجش قرار گرفته است.
نقش و جایگاه تجربه های نزدیک به مرگ در اثبات وجود روح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ شماره ۲۹۶
59-70
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات مطرح در فراروان شناسی، تجربه های نزدیک به مرگ است؛ اهمیت این مسئله در دنیای مادی گرای امروز، قابل چشم پوشی نیست. پس از قرن ها نفی و کتمان متافیزیک، اکنون توجه دانشمندان به واقعه ای جلب شده، که می تواند نشانه ای بر وجود آن باشد. در تحقیق پیش رو ضمن بررسی ابعاد مختلف این واقعه، بیان دیدگاه های موافقان و مخالفان و ارزیابی آنها، در پی این هستیم که آیا براساس روش تجربی مورد پذیرش تجربه گرایان، می توان تجربه های نزدیک به مرگ را حقیقتاً دیدار صاحبان آنها از ماوراء دانست و از آن نتیجه گرفت که انسان بُعدی غیرمادی به نام روح دارد و یا تمام آنچه اتفاق افتاده، توهم و خیالی گذرا بوده است؟ به عقیده ما، تجارب نزدیک به مرگ، تنها قادر است بر وجود حیات پس از مرگ دلالت کند؛ اما ویژگی ها و جزئیاتی که از این طریق در اختیار ما قرار می گیرد، به نقایصی دچار است که پذیرش آنها را با مشکل مواجه می کند.
جایگاه لطایف چهارگانه در کسب معرفت از دیدگاه عین القضات همدانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال بیستم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۶۳
19 - 38
حوزه های تخصصی:
بخش مهمی از اندیشه های عین القضات همدانی - عارف بزرگ سده ششم هجری- به بحث معرفت اختصاص دارد؛ و مقاله حاضر سعی دارد به روش توصیفی- تحلیل محتوایی، به نقش لطایف چهارگانه –از لطایف سبعه، مطرح در سلوک عرفانی- در معرفت بخشی از منظر عین القضات بپردازد و مبانی معرفتی او را از طریق منابع و ابزار شناخت تحلیل و بررسی کند؛ زیرا عین القضات به سه لطیفه نفس، دل و روح، عقل را هم می افزاید ولی آن را به کسب علوم نظری محدود می کند؛ و معتقد است دل به واسطه ذوق یا چشم بصیرت، نفس به واسطه شناخت نفس پیامبر(ص) یا در مرتبه فنا، به طور بی واسطه از روح- جان- امکان کسب معرفت پیدا می کنند، و همگی با مراتب مختلف یقین ارتباط دارند. اما آنچه نقش عقل را در نگاه عین القضات بارز می کند یکی منشأ جبروتی و نقش آن به عنوان پلی بین عین و ذهن به عنوان ابزار ترجمه معرفت، و دیگری به عنوان پیش نیاز نخستین مرتبه معرفت است. به طور کلی او معرفت را علمی لدنی و ذوقی دانسته است؛ ولی علم و معرفت را نه صرفاً دو مفهوم شناختی، بلکه دو عالم وجودی در نظر گرفته است، به همین علت در تقسیم بندی عین القضات علم تقلیدی و برهانی، جزو مراتب معرفت محسوب نمی شود.
آرامش حقیقی از دیدگاه قرآن
حوزه های تخصصی:
آرامش گوهری نایاب است که یکی ازاصیل ترین نیازهای بشر می باشد و نقش بسیار مهمی در سعادت و سلامت روحی شخص و جامعه دارد. احساس آرامش از مهمترین ویژگی های انسان سالم به شمار می رود،زیرا در سایه آرامش است که می توان به رشد و کمال رسید. قرآن به عنوان کتاب هدایت بشر، بهترین نسخه برای به دست آوردن این مطلوب انسان می باشد. هدف از نگارش این مقاله (با توجه به اهمیت موضوع) اولاً شناخت آرامش حقیقی و تصحیح بینش انسان نسبت به آن است وثانیاً بررسی عوامل مؤثر در ایجاد و تثبیت آرامش در قلب آدمی با توجه به آموزه های قرآنی می باشد. در شناخت مفهوم حقیقی آرامش باید علاوه بر معنای لغوی به تفاوت مصداقی آن با آسایش توجه داشت. همچنین طبق آموزه های وحی آرامش حاصل توجه به دو جنبه نیازهای مادی و معنوی بشر است و باید توجه داشت که در مواقع تعارض بین این دو نیاز، به دلیل اصالت روح، ارجحیت با بعد معنوی انساناست. درقرآن تعابیر متفاوتی حاوی معنای آرامش هستند که به عنوان نمونه می توان از اطمینان، تثبیت فوءاد، ثبات، ربط قلب، سکن، سکینه یاد کرد و با بررسی این عبارات در آیات می توان دریافت که تنها منشاء و مبداء نازل کننده آرامش به قلب آدمی خداوند متعال است و این مطلوب بشر تنها در سایه ارتباط با او حاصل می شود. از منظر قرآن عوامل متفاوتی در ایجاد و ثبات آرامش مؤثرهستند که از آن دسته می توان به ایمان، ذکر، تصحیح بینش انسان نسبت به دنیا، توکل، شکرگذاری، تقوا و انجام مناسک عبادی اشاره کرد.
مسئله ارتباط نفس با بدن مادی بعد از مرگ (با رویکرد فلسفی- کلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۷۰
۱۹۰-۱۷۳
یکی از مسائل مرتبط با مرگ، مسئله ارتباط نفس با بدن، بعد از مرگ است. مسئله تحقیق این است که آیا بعد از مرگ بطور کلی ارتباط نفس با بدن قطع می شود و نفس هیچ گونه ارتباطی با بدن ندارد؟ در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی، مسئله ارتباط نفس و بدن بعد از مرگ با رویکرد فلسفی و کلامی مورد تحقیق قرار گرفته است. نگارنده در این موضوع ضمن پذیرش قطع تعلق تدبیری نفس نسبت به بدن، نکات و ملاحظاتی بر اساس رویکرد فلسفی و دینی مطرح کرده است. یافته های تحقیق گویای آن است که حکم ارتباط نفس با بدن بعد از مرگ در انسان های مختلف، متفاوت است. در نفوس کامل، به جهت قوت نفس، ارتباط شدیدتر از نفوس ضعیف تر است و از طرف دیگر در زمان اولیه قطع تعلق نفس از بدن، به جهت انس نفس با بدن، این ارتباط شدیدتر است. در ساعت ها و روز های اولیه توجه نفس به بدن خیلی شدید است.
نقش هبوط، فراموشی و اسارت روح سالک در تجربه موقعیت های مرزی (با تکیه بر داستان های رمزی سهروردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
داستان هبوط روح از تمهیدات بیانی فیلسوفان، عرفا و ادبا در ادوار گذشته بوده است. بررسی قاعده مند این تمهید بیانی در آثار سهروردی، که غالباً به شکل داستان ظهور یافته، رهیافتی است که بر پیوند این تصویر ازیک سو با نظریه تذکار فلاسفه و ازدگرسو با اسطوره یاد و فراموشی صحه می گذارد. نظام فکری و هستی شناختی متفاوت سهروردی «تصویر هبوط» را به رمزی معنی واره مبدل کرده است که از رهگذر آن، حال وهوای فراموشی به منزله گشودگی برتر انسان به نمایش درآمده است. موتیف هبوط که در اکثر داستان ها در هیئت پرنده ممثل شده است سرگذشت روحِ سالکی است که از اصل نخستین خویش جدا شده و به عالم جسمانی فرو افتاده است. شخصیت های داستان های رمزی سهروردی پس از هبوط به فراموشی گرفتار می آیند و این مرحله، مقدماتی را فراهم می کند که به واسطه آن روحِ سالک به محدودیت ها و امکاناتش پی می برد و بسیاری از باورهای یقینی اش به اعتباراتی سست بدل می شود. فراموشی و هبوط در داستان های مذکور مقدماتی را فراهم می کنند تا سالک در موقعیت های مرزی قرار گیرد؛ موقعیتی که واقع شدن در آن اسباب شناخت و تعالی یا جهش را فراهم می کند. این جستار، با روش توصیفی و تحلیلی و با بررسی داستان های عقل سرخ، رساله الطیر، لغت موران و قصه غربت غربی، نشان داده است که فراموشی، نوعی پیش آگاهی یا پیش فهمی است که در تجربه موقعیت های مرزی نقشی محوری برعهده دارد.
بررسی تطبیقی اسطوره «غربت روح» در سروده گنوسی مروارید و قصه غربت غربی سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال نوزدهم بهار ۱۴۰۲ شماره ۷۰
139 - 168
باور به هبوط روح به سراپرده هستی و بازگشت آن به موطن و منزلگاه اصیل و آغازین خویش، جوهره اصلی تعالیم و آموزه های مکتب گنوسی و اندیشه های سهروردی است. این باور، در دو داستان رمزی تمثیلی «سروده مروارید» (بازتابی از اندیشه های معرفت شناختی گنوسی) و «قصه غربت غربی» (بیانگر نظام اندیشگانی شیخ اشراق) نمود و تجلی یافته است. این پژوهش با روش کتابخانه ای و رویکرد تحلیلی تطبیقی، برآن است که محورهای اساسی جهان شناختی گنوسی و سهروردی را از خلال این دو رساله به تصویر بکشد، وجوه اشتراک و افتراق میان آن ها را بازخوانی کند و از این رهگذر، به دستاوردهایی در بررسی تطبیقی و بینامتنی میان این دو داستان برسد. به رغم وجود تفاوت های بسیار فکری میان این دو طیف اندیشه، یافته های پژوهش نشان از وجود اشتراکات بسیاری دارد. از درون مایه های مشترک میان این دو داستان، می توان به آموزه هایی همچون غربت آگاهی، جهان نگری شرقی غربی، حضور پیر و راهنمای طریق، عنصر آگاهی بخشی و نیز ساختار رمزی و اسطوره ای هر دو داستان اشاره کرد؛ همچنین از وجوه تمایز میان این دو داستان، آموزه هایی چون بازگشت و تولد ثانوی، حضور مداخله گرانه الوهیت در هستی و جهان نگری غیر ثنوی است که در قصه غربت غربی بازتاب یافته است.
تأثیرپذیری و الهام گیری سوررئالیسم از ادبیّات عرفانی با بررسی تقابلات بین آنها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث برانگیزترین مکتب ادبی قرن بیستم، سوررئالیسم، باتمام تأثیراتی که در ادبیّات جهان گذاشت، در ادبیّات فارسی، بی سابقه و غریب نبوده است. تجربیّات فراحسّی عارفان وشطحیّات آنان گویی سرچشمه های سوررئالیسمی بودند که قرن ها بعد در اروپا ظاهرشد. جستجوی عرفان در روح و جان آدمی، همان ژرف کاوی های سوررئالیسم در ذهن و ناخودآگاه انسان است. جلوه گاه حقیقت برتر هستی برای عارف دل و روح است و برای سوررئالیست عمق ذهن و ناخودآگاه، که بایدکشف شود. نتایج حاصل از سلوک طولانی مدّت عرفانی و تلاش های کوتاه و زودگذر سوررئالیسم نیز تا مسیری می توانند با تسامح همگام تلقّی شوند. اما اتکاء عرفان به اعتقاد اصیل دینی و عدم چنین اعتقادی در سوررئالیسم، غنای عرفان را در برابر سوررئالیسم آشکار می سازد. با وجود تشابهات و روابط نزدیک بین عرفان و سوررئالیسم، ورود عرفان در زندگی عملی عرفا، پویایی و رشد و تکامل شگفت آوری به آن بخشید که سوررئالیسم به دلیل کناره گرفتن از صحنه زندگی واقعی، از چنین امتیاز تضمین کننده ای محروم ماند.