مطالب مرتبط با کلیدواژه

بیکن


۱.

موضوعات مذهبی در نقاشی های مدرن و پست مدرن( مطالعه موردی پُل گوگَن- فرانسیس بیکن- میمو پالادینو- رابرت گابر)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: مدرنیسم پست مدرنیسم مذهب گوگَن بیکن پالادینو گابر

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۵۱ تعداد دانلود : ۴۰۷
یکی از زمینه های پژوهش های میان رشته ای در حوزه فرهنگ، مطالعات مربوط به نسبت دین و هنر است. به واقع می توان دوره هایی در تاریخ هنر مشاهده کرد که نقطه امتزاج مذهب و هنر هستند. هرچند این درهم آمیختگی هنر و مذهب همیشه در یک سطح نبود، اما بی شک مذهب یکی از بسترهای مهم خلق اثر هنری محسوب می شد. در دوران مدرن و پست مدرن اوضاع تغییر کرد و مذهب و هنر دیگر همسو نبودند. دراین بین هنرمندانی بودند که نشانه ها و یا روایت های مذهبی را موضوع کار خود قرار دادند. هدف این پژوهش بررسی تحلیلی، تاریخی و اجتماعی هنر مدرن و پست مدرن است که به چگونگی نسبت هنر و مذهب در آثار چهار هنرمند مدرنیسم و پست مدرنیسم (پُل گوگَن، فرانسیس بیکن، میمو پالادینو، رابرت گابر) می پردازد. سؤال اصلی آن است که رابطه هنر مدرن و پست مدرن با آموزه های دینی، سیاسی و اخلاقی چگونه است و گزینش و چیدمان عناصر بصری به چه ترتیبی است؟ هنر مدرن می خواهد خود غایت خویش باشد نه وسیله تبلیغ و ترویج و تحکیم آموزه های سیاسی، دینی و اخلاقی. آنچه در اندیشه پست مدرن مطرح می گردد این است که باید از عقل ها و بینش ها و اندیشه های متکثر، بدون تلاش برای تأثیرگذاری، سخن به میان آورد. این تحقیق با استفاده از رویکرد پژوهش کیفی انجام شده است و داده های مورد نیاز آن از طریق اسناد و مدارک کتابخانه ای گردآوری شده است و محقق نسبت به توصیف و تحلیل جامعه آماری پژوهش با مطالعه آثار نقاشی پُل گوگَن، فرانسیس بیکن، میمو پالادینو، رابرت گابر، به اهداف مورد نظر دست خواهد یافت. نتایج نشان می دهد، اثر هنری در خلأ خلق نمی شود، بلکه برآیندی از زمان، مکان و آگاهی دوران خالق آن است. در آثار هنریِ دوران مدرن اشارات مذهبی ریشه در نقد خردباوری دارد. آثار پست مدرنیسم ثمره سرهم بندی خودپسندانه عناصری است که فقط به سبب ظاهر بصری شان در کنار یکدیگر قرار می گیرند و یا انتقادی رادیکال به آموزه های مذهبی دارند.  
۲.

واکاوی مفهوم زمان (یا صیروت) دلوزی در عکاسی به سبک فوتومنتاژ(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: دلوز بیکن مفهوم زمان بدن فتومونتاژ عکس

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰۵ تعداد دانلود : ۱۶۶
در این مقاله سعی داریم مفهوم زمان یا دیرند یا استمرار دلوزی را عکاسی به سبک فتومونتاژ با استناد به نقاشی های فرانسیس بیکن تحلیل و بررسی نماییم. دلوز بحث زمان را با استفاده از فلسفه برگسون در رابطه با حرکت و دیرند یا استمرار مطرح می سازد. فلسفه یک اثر هنری در دیدگاه پست مدرنیستم ضدساختارگرایانه است و بر طبق همین مسئله نمی توان هنر را روایتگر محسوب کرد چرا که هنری که روایتگر بوده و مبتنی بر ساختار باشد، هنری مرده است. فلسفه دلوز نه ذهنی و نه عینی است؛ او از نفس حضور و زندگی در جهان حکایت و آغاز می کند. از این جهت و بر اساس آموزه های آغازین و اندیشه های کل باورانه هگلی خود جهان و اندیشه در جهان را به یک کلیت یک پارچه به نام طبیعت زندگی فرومی کاست و سعی کرده است این تفکر کل باورانه خود را با اندیشه تجربه طبیعت باورانه تدریجی – تکاملی به هم آمیزد. ژیل دلوز با دیدگاهی ضدساختارگراینه به مساله هنر می پردازد. او رابطه زمان در عکاسی به سبک فتومونتاژ را بررسی می کند فرض ما بر این است که مفاهیم در عکاسی، نقشی حرکت محور و خلاق با اصل صیرورت در فتومونتاژ دارند. مدعا و یافته اصلی این نوشتار این است که می توان گفت دلوز با نقض روایتگری و بودن در هنر عکاسی، فتومونتاژ را یک حرکت خلاق در سیالیت می داند که زمان و فضا را در اختیار می گیرد. شاخص ترین نقاش فرمالیست انگلیسی، فرانسیس بیکن است. بیکن توانسته ادراک و ذهنیت نوگرای اروپایی را با زبان تصویری یا هنر فیگوراتیو در آثارش بیان کنند. روش ما در این تحقیق توصیفی و تحلیلی است. این پژوهش در پی یافتن پاسخ این سوال است که چگونه می توان صیرورت را در هنر عکاسی وارد کرده و از روایتمندی و ساختارمندی آن جلوگیری کرد.
۳.

فرانسیس بیکن در مقام یک فیلسوف سیاسی سقراطی: تأملی در چهره ژانوسی پیشاهنگ پروژه علم مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: بیکن ارغنون جدید آتلانتیس جدید فلسفه سیاسی سقراطی علم مدرن ساحت استعلایی ساحت درون ماندگار

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۷ تعداد دانلود : ۱۸
فرانسیس بیکن پیش قراول پروژه علم مدرن است. روش او برای پژوهش در طبیعت، گسستی انقلابی از روش قدما بود. توصیف مجدد او از رابطه میان انسان و طبیعت نیز به همان اندازه با توصیف قدما تفاوت داشت. او با این رأی دیگر فیلسوفان مدرن اولیه موافق بود که انسان تنها قادر است چیزی را بشناسد که خودش ساخته باشد و این مؤید صورتی از فروبستگی نسبت به امر استعلایی در معنای قدمایی کلمه بود. اما باید پرسید که آیا بیکن، در مقام فیلسوف، می توانست با این فروبستگی موافق باشد؟ آیا او در لحظه بنیانگذاری بیکنیسم، خودش یک بیکنیست بود؟ بررسی دقیق تر آثار بیکن نشان می دهد که پاسخ تا حدی منفی است. اگر روش سقراطی فلسفه ورزی را به عنوان معیار بپذیریم، آنگاه فیلسوف در مقام فیلسوف نمی تواند به معنای دقیق کلمه قائل به آموزه های جزمی باشد. در اینجا میان فیلسوف به ما هو، و قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت مجموعه ای از آموزه های جزمی، فاصله ای وجود دارد که در مورد بیکن نیز صدق می کند. لاجرم می توان از دو بیکن سخن گفت: فیلسوفی با چهره ای ژانوسی. بیکن در مقام پیشاهنگ پروژه علم مدرن، و بیکن در مقام فیلسوفی سقراطی که از آن حیث که فیلسوف است، در آموزه های جزمی خودش نیز شک می کند. به نظر می رسد چهره بیکنی بیکن، با وجود فاصله ای که او در مقام فیلسوفی سقراطی از آن می گیرد، در نهایت چهره اخیر را دستخوش تغییر ساخته و دچار ابهام می کند. در این مقاله می کوشیم با پرتو افکندن بر این دو چهره، زوایایی از تنش موجود میان آنها را در معرض دید قرار دهیم.