مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
بوف کور
حوزه های تخصصی:
صادق هدایت یکی از برجسته ترین و خاص ترین نویسندگان معاصر کشور ماست که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع، قابل تعمق و بررسی است. بوف کور برجسته ترین اثر او، بازتاب متقابل تاریخ و شرایط جاری اجتماعی و روانشناسی و فردیت هدایت بر یکدیگر است. بوف کور غم نامه ی تنهایی انسان در ازمنه ی متوالی تاریخی است و به دلیل فضای سنگین و نیامیختن با مبتذلات زندگی روزمره در اصطلاح ادبیات اروپائیان از جمله ی یکی از انواع ادبی است که آن را ادبیات سیاه خوانده اند. در این داستان نمادین و تمثیلی نمونه هایی از انواع استحاله را می توان یافت که معمولاً در سایر آثار هدایت و دیگر نویسندگان روزگار او کم سابقه است و همگی به ذهنیت و اندیشه ی خاص او بر می گردد. هدف از این تحقیق، معرفی، تشریح و تفسیر این دسته از جنبه های تمثیلی استحاله در بوف کور است.
بررسی تطبیقی پیرنگ در داستان های «مالون می میرد» و «بوف کور» با اتکاء به مؤلفه های سوررئالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۴
215 - 238
حوزه های تخصصی:
بررسی تطبیقی پیرنگ در داستان های «مالون می میرد» و «بوف کور» با اتکاء به مؤلفه های سوررئالیسم چکیده در میان داستان های معاصر، «مالون می میرد» اثر ساموئل بکت و «بوف کور» اثر صادق هدایت جایگاه ویژه ای دارند. این دو اثر با درون مایه رازآلود خود، ساختار نامنسجم و روایت های گسیخته که ترتیب و تسلسل زمانی خاصی هم ندارند، پیرنگ داستان ها را نیز تحت تأثیر قرار داده اند. هدف نویسندگان در این مقاله، بررسی تطبیقی تأثیر مؤلفه های سوررئالیسم بر پیرنگ «مالون می میرد» اثر بکت و «بوف کور» اثر هدایت است. نوع پژوهش حاضر، توصیفی- تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و یادداشت برداری است. مطالب جمع آوری شده مورد تحلیل نشان می دهد که بکت و هدایت توانسته اند با استفاده از مؤلفه های سوررئالیستی از قبیل: رؤیا، نگارش خودکار، شک و ابهام، خلق فضای شگفت، گسست و بی نظمی و تصاویر سوررئالیستی، مرزهای پیرنگِ سنتی را کنار بزنند و پیرنگی تازه، نامتعارف و گاهی هنری خلق نمایند.
بررسی چگونگی اقتباس فیلم هامون از رمان بوف کور بر اساس نظریه زمان روایی ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اقتباس فیلم ها از آثار ادبی تقریبا از اوایل پیدایش سینما وجود داشته است. فیلم هامون ساخته داریوش مهرجویی نیز با تکیه بر اقتباس، بر اساس رمان معروف بوف کور نوشته صادق هدایت ساخته شده است. هدف اصلی این پژوهش، مقایسه ی عنصر زمان در رمان بوف کور و اثر سینمایی مقتبس از آن یعنی فیلم سینمایی هامون است. روش مورد استفاده در این پژوهش تحلیلی-توصیفی است که مبنای آن توصیف گزاره می باشد و بر اساس نظریه ی زمان روایی ژرار ژنت به رشته تحریر در آمده است. این مقایسه در بخش مضمون و محتوای کلی دو اثر و خاص تر بر اساس نظریه زمان روایی ژنت در بخش های ترتیب، تداوم و بسامد انجام شده است. نتایج حاکی از آن است که 1- در برگردان بوف کور به فیلم هامون، حالتی میانه مورد توجه قرار گرفته که هم بر اصالت و استقلال اثر مقتبس و هم بر اصالت و استقلال اثر منبع تاکید می شود. 2- در بخش مضمون، از این جهت که هر دو اثر، روایت زندگی انسانی است که از محیط و انسان های اطراف خود خسته شده و به انزوا کشیده شده است و به رویا و ضمیر ناخودآگاه پناه می برد، بسیار به هم نزدیک است. 3- هیچ یک از دو اثر از نظم و ترتیب زمانی خاصی تبعیت نمی کنند و به شیوه ی زمان پریشی، روایت می شوند
مطالعه تطبیقی پوچی و شیء وارگی در دو رمان بیگانه اثر آلبرکامو و بوف کور اثر صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پوچی مفهومی است مهم که در آثار بسیاری از اندیشمندان دوران مدرن مطرح شده است. آلبر کامو یکی از نویسندگانی است که در آثار خود به این مفهوم توجه داشته و در آثارش به مفاهیمی همچون عصیان، تکرار و مرگ پرداخته است. رمان بیگانه یکی از اصلی ترین آثار کامو می باشد که در آن به مفهوم پوچی در بطن زندگی مدرن توجه شده است. از سویی دیگر مفهومی وجود دارد که به آن شی وارگی گفته می شود که با مفهوم پوچی تفاوت هایی مهم و اساسی دارد. نگارندگان در این تحقیق به بررسی و مطالعه ی تطبیقی مفهوم پوچی با شی وارگی در دو اثر بیگانه آلبر کامو و بوف کور صادق هدایت پرداخته اند. نگارندگان در این تحقیق به این نتیجه می رسند که اگرچه رمان بوف کور صادق هدایت اثری قابل توجه است اما نمی توان آن را یک اثر پوچ گرایانه قلمداد کرد و بیشتر می توان آن را اثری در وضعیت شی وارگی تحلیل و بررسی کرد. این در حالی است که اثر بیگانه آلبر کامو را می توان نمونه ی کامل یک اثر پوچ گرایانه معرفی کرد. به نظر می رسد معمولا خوانندگان و حتی منتقدان بین مفهوم پوچی و شی وارگی دچار سوء تعبیر و اشتباه می شوند. هر قدر که پوچی مفهومی ایجابی و دارای کنش فعال و بینش روشن در گفتگو با دیگر آثار و تفکرات است، شی وارگی مفهومی جبری، سلبی و فاقد بینش وکنش مشخص با دیگر تفکرات و موضوعات است.
بازنمایی عناصر سازنده جهان های زیرشمول در داستان براساس رویکرد شعرشناسی شناختی: مطالعه موردی بوف کور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال چهاردهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۵۵
۱۷۷-۱۴۱
حوزه های تخصصی:
بازنمایی جهان های زیرشمول در انگاره جهان های متن مورد نظر وِرث (1999) براساس رویکرد شعرشناسی شناختی، هدف اساسی پژوهش حاضر بوده است. نگارندگان در نوشتار پیش رو، با بررسی داستان بوف کور براساس جهان های زیرشمول نشان دادند که نویسنده داستان به چه میزان از عناصر سازنده جهان های زیرشمول شامل اشاره ای، نگرشی و معرفت شناختی استفاده کرده است. ماهیت روش شناسی این پژوهشِ کیفی، توصیفی تحلیلی بوده و داده ها از داستان بوف کور انتخاب شده اند. گفتنی است که تمامی بندهای موجود در این داستان موردبررسی قرار گرفته اند، اما به دلیل محدودیت در حجم مقاله، صرفاً در بیست بند از داستان مذکور، لایه های سه گانه جهان های زیرشمول، به مثابه یکی از لایه های معنایی در انگاره جهان های متن در رویکرد شناختی تحلیل شده اند. نگارندگان در صددند تا نشان دهند که بازنمایی جهان های زیرشمول سه گانه در داستان بوف کور چگونه بوده و اینکه نویسنده چگونه از این لایه ها در داستان استفاده کرده است. یافته ها حاکی از آن است که داستان بوف کور به وجه معرفت شناختی، به مراتب بیشتر از دیگر وجوه جهان های زیرشمولِ اشاره ای و نگرشی توجه داشته است. همچنین، نتایج نشان داد که اکثر بندها روایی و گفتمانی بوده و جهان زیر شمول معرفت شناختی در این داستان بازتاب گسترده ای داشته است.
تحلیل و نمادشناسی بخش اول بوف کور با استفاده از نظریه «امر واقع» لاکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت بوف کور از خلال «نوشته»های پراکنده ای می گذرد که راوی «نقاش» آن، در اسارتی که در تمام طول داستان از سنگینی «دیوار خانه»اش بر دوش می کشد برای «سایه» «بلعنده» خود واگویه می کند. فقط در بخش نخست بوف کور است که آن «دختر اثیری»، از «سوراخ هواخور» پستوی همان «خانه»ای که در «آن طرف خندق» واقع شده است، «تجلی» می کند. نظریه های روان کاوانه ژاک لاکان فرانسوی، که زبان محوری نیز از مقدمات مبنایی آن به شمار می آید، ابزار کارآمدی است که در پژوهش حاضر، راه را بر تأمل و درنگ در زمینه زبانی و نمادهای هم بسته بوف کور هموار می سازد. اینکه «امر واقع» لاکانی، چه توضیحی در پیشبرد پیرنگ این داستان مدرن خواهد داشت و حاصل به کارگیری این چنین نگاهی، چه پرتوهایی بر خصلت تأویل پذیرانه بوف کور و جوانب نثر آن انداخته است، چارچوب دغدغه های نگارنده این مقاله را بنیاد نهاده است.
بازتاب تک صدایی و خودگومندی جامعه ایرانی در رمان بوف کور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با به کارگیری روش شناسی پسافرمالیسم باختین و با تأکید بر نظریه زبان شناسی اجتماعی، به نقد سنت تحلیلی بوف کور پرداخته است. مؤلفه های سه گانه «موقعیت مندی، کرونوتوپ و منطق مکالمه» در بوف کور خوانده و استدلال شد و برخلاف سنت تحلیلی مألوف و رایج، این رمان فاقد بافت اجتماعی- سیاسی مشخص (از لحاظ زمانی) در جامعه ایرانی است. در نقدهای ادبی مربوط به بوف کور حداقل از دو بافت «جامعه پیشااسلامی» و «جامعه استبدادی دوره رضا شاه» سخن گفته شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد، عناصری از تک صدایی، نکوهش زندگی روزمره و امتناع از گفتگو در جامعه ایرانی در رمان بوف کور وجود دارد. گریز اخلاقی ایرانیان از زندگی روزمره، روابط سلطه آمیز در حوزه عمومی و میل به باطنی گرایی در مناسبات اجتماعی به نوبه خود موجب کم رنگ شدن کرونوتوپ در جامعه ایرانی شده است
تطبیق «بوف کور» و «ال الا» بر اساس نظریه گریماس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال هشتم پاییز ۱۳۹۳ شماره ۳۱
92 - 73
حوزه های تخصصی:
بررسی دو اثر در کنار هم، اغلب می تواند زمینه درک بیش تر آن ها را فراهم کند. به ویژه که از یک آبشخور باشند ولی متفاوت جلوه کنند. به نظر نویسنده دو اثر «بوف کور» (هدایت) و «ال الا»(سرانو) در عین بهره مندی از یک جلوه (نسبتاً) مشترک، طوری به زاویه خویش می روند که گویی دو مقوله جدا از هم هستند! «بوف کور» بیش تر شرح آنچه گذشت است، ولی «ال الا» منجر به اتفاق و اتحاد روحی و معرفتی می شود. با یکی انفراد و افتراق، با یکی اتحاد و یکی شدن! پیچیدگی این آثار در وصف شخصیت ها و فضا باعث شد با نگاهی به اصل روایت با منطق مورد نظر گریماس پرداخته شود تا ضمن تشریح بیش تر روشن شود آیا در دل چنین آثاری(که مملو از تکرار و ابهام است) می توان به دنبال نظام خاصی بود؟ و اینکه وجود جلوه های مختلف یک فرد در عین تضاد چه اندازه می تواند به اتحاد و یکی شدن نزدیک شود؟
مقایسه تطبیقی هستی شناسی در «بوف کور» و «کافکا در کرانه»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال یازدهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۴۳
183 - 205
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله بررسی آثار مشهور دو نویسنده بزرگ، صادق هدایت و هاروکی موراکامی از دیدگاه هستی شناسی(مرگ و زندگی) است، که تأکید بر دو اثر معروف این نویسندگان به نام های «بوف کور» و «کافکا در کرانه» است، تا شباهت ها و تضادهای بین این دو اثر دریافته شود. روش کار این پژوهش، روش سندی، کتابخانه ای و فیش برداری از کتاب های دو نویسنده، و بررسی محتوای آثارشان و رجوع به منابعی که درباره این موضوع وجود داشته بوده است. ابتدا در مورد عناصر فکری، مطالب به صورت فیش برداری جمع آوری شد و سپس مورد تحلیل قرار گرفت. مطالب مورد تحلیل نشان داد که این دو نویسنده از لحاظ فکری شباهت شان بیش تر از اختلاف شان است. دیدگاه هر دو نویسنده به اگزیستانسیالیسم نزدیک است، زیرا زندگی را فانی و پوچ می دانند، و فضای داستان های آن ها را مرگ، اضطراب، تنهایی، بیزاری و به ویژه بدبینی می سازد. این دو نویسنده داستان های شان را به سبک سوررئالیسم نوشته اند.
بررسی جلوه های زیبایی شناختی و کهن الگویی رمان «بوف کور» صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هجدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴۸
561 - 572
حوزه های تخصصی:
کهن الگوها یا آرکی تایپ ها یا سرنمون ها ، مفاهیمی ازلی ابدی هستند که در ذهن انسان ها قرار دارند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند. کهن الگوها مصادیقی مانند : عشق ، مرگ ، ترس ، شادی ، قهرمانی ، فداکاری ، راهبری ، کینه ، دشمنی و . . . . را بیان می کنند . اوّلین بار کارل گوستاو یونگ ، به اهمیّت کهن الگوها پی برد و در کتاب هایش به آن ها پرداخت . کهن الگوها نقش مهمّی در ادبیّات و هنر دارند . درواقع ادبیّات و هنر محملی مناسب برای بروز و ظهور و بازآفرینی کهن الگوهاست . این تحقیق به بررسی جلوه های زیبایی شناختی و کهن الگویی رمان بوف کور صادق هدایت می پردازد . بر اساس یافته های این مقاله ، راوی بوف کور نماد کهن الگوی یک قهرمان شکست خورده است . او در وصال با آنیمای خود زن اثیری با ناکامی مواجه می شود . او همچنین درجریان تبدیل «خود» به انسان نوعی ، متوجّه دگرگونی خویشتن در ابعاد روحی و جسمی شده و تجربه از دست دادن نخستین «ابژه عشق» او را دچار نوعی اضطراب با علائم مشخّص می کند و این چنین می شود که در جذب محبّت کهن الگوی مادر و جانشین او عمه ، ننجون نیز ناکام می ماند . او داستان زندگی خود را می نویسد تا سایه اش را بشناسد و در پایان متوجّه می شود که سایه او ، همان پیرمرد خنزرپنزری است . به طور کلی در این اثر از 7 نماد و جلوه کهن الگویی استفاده شده است . روش پژوهش در این جستار ، تحلیلی توصیفی است .اهداف پژوهش:بررسی و تحلیل کارکرد کهن الگوها در داستان بوف کور صادق هدایت.بررسی زیبایی شاختی و کهن الگوهای پرکاربرد در داستان بوف کور صادق هدایت.سوالات پژوهش:کهن الگوها در داستان بوف کور صادق هدایت چه نمود و جلوه ای دارند؟کدام کهن الگوها در داستان بوف کور صادق هدایت، نقش و بازتاب بیش تری دارند؟
بحران هویت در بوف کور هدایت، پیامدی از حضور تجدد در جامعه سنتی
منبع:
اجتماعیات در ادب فارسی سال ۱ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱
51 - 64
حوزه های تخصصی:
با ورود مدرنیته به کشورهای سنتی، تقابل و تضادی دامنه دار و پُرپیامد در زندگی فکری و اجتماعی افراد، به ویژه اندیشمندان جامعه ایجاد شد. انسان اندیشه ورز معاصر با مقایسه دنیای مدرن -که رهاورد غرب است- و سنت های خودی به تعارضی سخت دچار می شود و در میان احساس شرقی و خرد غربیِ نوین در تعارض قرار می گیرد. اگر روشنفکر نتواند راه میانه ای برای درک اوضاع بیابد، به حیرت، دوپارگی شخصیت و بحران هویت و در مواردی به پوچ انگاری و هیچ گرایی می رسد. بوف کور، به عنوان نخستین اثر داستانی مدرن ایران، دستاورد رویارویی سنت و تجدد در ایران نیمه جدید رضاشاهی است. این مقاله می کوشد پیامدهای حاصل از رویارویی سنت و تجدد را در این اثر داستانی در پیوند با نویسنده اش –صادق هدایت- نشان دهد. راوی داستان در جست وجوی «فردیّت» و شناخت خود به عدم شناخت خود و دیگران می رسد. حیرت، شک و ناپایداری حاکم بر راوی و داستان، درهم ریختگی و از هم گسیختگی زمان و مکان و احساس فاصله بسیار با اجتماع و خود بیانگر بحران هویت راوی است. این بحران هویت که همراه با پوچ انگاری، خویشتن گریزی و دیگرگریزی است، به مرگ تدریجی و خودخواسته راوی می انجامد. هم چنین حضور مؤثر زن و توجه ویژه به کارکرد او در ذهن مرد، اجتماع مردسالار و به تبَع، در آثار ادبی از جمله بوف کور،که در آثار پیشامدرن وجود نداشت، از دیگر پیامدهای جدال سنت و تجدد است. تقابل علم و دین که به شکل رویارویی عقل با خرافات و باورهای تغییر شکل یافته مذهبی است، پیامدی دیگر از این رویارویی است. همه این اندیشه ها را می توان در شخصیت هدایت بازیافت؛ اما نمی توان گفت که او به اندازه راوی داستانش پوچ گرا بوده است.
از تربیت (Erziehung) به فرهنگ (Bildung) در تجربه مدرنیته نزد صادق هدایت (جامعه شناسی شکل نگارِ تجربه زمان در بوف کور)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۸ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۶)
157 - 188
حوزه های تخصصی:
مدرنیسم فرهنگی صادق هدایت به تکوین سوژگی ای فرهیختار می انجامد که می توان گفت، مایه جامعه شناسی تاریخیِ تجربه مدرنیته در ایران است. با رجوع به تجربه ادبی هدایت به تفاوت مفهومی بین Bildung و Erziehung پی می بریم، به اینکه Bildung نزد او از مواجهه انتقادی با ایدئولوژی شکل می گیرد و Erziehung نیز برای او نوعی باریک اندیشی انتقادی ست که از خلال درگیری با «دیگری» به فرهیختگی می رسد. ناکارکردنِ پارادایم حسانیِ مدرنیته ایرانی اما کنشی ست اجتماعی که تنها با کُدگشاییِ زمان آن ممکن است و از این روست که فرم روایی بوف کور چنین آشفته می شود. اگر می خواهیم از تجربه مدرنیته هدایت بگوییم و این معنی را در بوف کور بیابیم، راهی نیست غیر از جُستنِ واقعیت پذیریِ «جُز-من» و «دیگری» در این رمان. هدایت در بوف کور با تعلیق بازنماییِ ایدئولوژی ها و قالب گونه های ذهنی، به تصویرپردازی واقعیتی می نشیند که در محاق رفته است. و روشی که به فراخورِ این دقیقه پیش می رود، باری، منظومه است. در بوف کور تربیتِ کوچگرانه از پیِ توجه به مکان ها شکل می گیرد، از مواجهه واپس نگرانه با خاطره ها، و نیروهای پویایی که قادرند تغییراتی در توسعه سوبژکتیویته ایجاد کنند. بوف کور شرح ساختمندِ بی نظمیِ تجربه مدرن در ایران است؛ نقشه راهِ دگرستانی که به هند می رسد، «دیگری»ای که می توان گفت در جوف «خود»ی حضور دارد؛ در مقام یک وعده.
بررسی تطبیقی رمان طلسمات و بوف کور از دیدگاه افسانه گردانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به نظر کریستوا، هر متنی حاصل شبکه ی متنی قبل از خود است؛ بنابراین، برای رمزگشایی باید سراغ این شبکه برویم. نویسندگان و شاعران همواره از متون قبلی بهره مند شده اند. این بهره بهرداری گاه به صورت افسانه گرایی است که جز بازنویسی و بازآفرینی افسانه ها نیست و کمک چندانی به ادبیات نمی کند، اما افسانه گردانی رویکرد متفاوتی دارد که مایه تحول ادبیات است. افسانه گردانی تنها یادآور افسانه ها به گونه ی تلمیح و اشاره نیست، بلکه با بهره گیری از بینامتنیت، متن گذشته را دگرگون می سازد، تا آنجا که خواننده به سادگی نداند در پیدایش متن جدید چه متن ها و چه افسانه هایی دخیل بوده اند. در رمان طلسمات با سه رویکرد افسانه گویی، افسانه گرایی و افسانه گردانی مواجهیم. در رمان بوف کور نیز نویسنده با استفاده از افسانه ها و اسطوره های بسیار متن پیشین را دگرگون کرده است. از نتایج این مقاله نیز بهره بردن هردو رمان از افسانه ها حتی علیه افسانه ها است. در نوشتار حاضر، این رمان ها از دیدگاه افسانه گردانی یا بینامتنیت افسانه ای تحلیل شده اند.
تأثیر عناصر معماری بر فضاسازی داستان سوررئال ایران (نمونه موردی: بوف کور و شازده احتجاب)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال ۳۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۱ (پیاپی ۹۶)
111 - 131
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با رویکردی بین رشته ای به بررسی نقش عناصر معماری در داستان های سوررئال بوف کور و شازده احتجاب می پردازد. هریک از عناصر معماری که فضای فیزیکی را شکل می دهند و به تعبیری فضایی محدود به زمان و مکان ایجاد می کنند تعریفی مشخص و کارکردی مختص خود دارند، اما محتوای این عناصر با معنای ضمنی شان فضاهایی ایجاد می کند که به زمان و مکان محدود نیستند. ازآنجا که هدف این پژوهش بررسی تأثیر عناصر معماری در خلق فضای داستان سوررئال است، ابتدا عناصر معماری موجود در داستان ها استخراج شد و با تکیه بر مطالعات تطبیقی، با روش تحلیلی توصیفی معنای آنها فراتر از جنبه ی فیزیکی بررسی و درنهایت نقش آنها در خلق فضای سوررئال این داستان ها آشکار شد. بوف کور را می توان مهم ترین اثر صادق هدایت دانست. عناصر معماری ازجمله خانه راوی و بناهای موجود در داستان نقش بسیار مهمی در فضاسازی داستان دارند. در داستان شازده احتجاب، به واسطه ی یادآوری خاطرات شخصیت اصلی در آخرین شب زندگی اش در اتاق خود، فضایی سوررئال شکل می گیرد. با بررسی عمیق تر، می توان گفت عناصر معماری موجود در اتاق، با حمل مفاهیمی فراتر از خود، نقشی اساسی در بیان احوال شخصی شازده و شناساندن ضعف ها و ترس های او ایفا می کنند.