از تربیت (Erziehung) به فرهنگ (Bildung) در تجربه مدرنیته نزد صادق هدایت (جامعه شناسی شکل نگارِ تجربه زمان در بوف کور)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۸ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۶)
157 - 188
حوزه های تخصصی:
مدرنیسم فرهنگی صادق هدایت به تکوین سوژگی ای فرهیختار می انجامد که می توان گفت، مایه جامعه شناسی تاریخیِ تجربه مدرنیته در ایران است. با رجوع به تجربه ادبی هدایت به تفاوت مفهومی بین Bildung و Erziehung پی می بریم، به اینکه Bildung نزد او از مواجهه انتقادی با ایدئولوژی شکل می گیرد و Erziehung نیز برای او نوعی باریک اندیشی انتقادی ست که از خلال درگیری با «دیگری» به فرهیختگی می رسد. ناکارکردنِ پارادایم حسانیِ مدرنیته ایرانی اما کنشی ست اجتماعی که تنها با کُدگشاییِ زمان آن ممکن است و از این روست که فرم روایی بوف کور چنین آشفته می شود. اگر می خواهیم از تجربه مدرنیته هدایت بگوییم و این معنی را در بوف کور بیابیم، راهی نیست غیر از جُستنِ واقعیت پذیریِ «جُز-من» و «دیگری» در این رمان. هدایت در بوف کور با تعلیق بازنماییِ ایدئولوژی ها و قالب گونه های ذهنی، به تصویرپردازی واقعیتی می نشیند که در محاق رفته است. و روشی که به فراخورِ این دقیقه پیش می رود، باری، منظومه است. در بوف کور تربیتِ کوچگرانه از پیِ توجه به مکان ها شکل می گیرد، از مواجهه واپس نگرانه با خاطره ها، و نیروهای پویایی که قادرند تغییراتی در توسعه سوبژکتیویته ایجاد کنند. بوف کور شرح ساختمندِ بی نظمیِ تجربه مدرن در ایران است؛ نقشه راهِ دگرستانی که به هند می رسد، «دیگری»ای که می توان گفت در جوف «خود»ی حضور دارد؛ در مقام یک وعده.