مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
حس مکان
منبع:
اقتصاد و برنامه ریزی شهری دوره ۲ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴
391 - 409
حوزههای تخصصی:
بررسی طرح جامع توسعه فضای فرهنگی تهران نشان می دهد که تعریف طرح های موضعی و موضوعی که در زیرپهنه های این طرح انجام شده بدون تبیین مولفه های حس مکان شکل گرفته است. در این پژوهش مولفه های حس مکان در زیرپهنه علمی-فرهنگی دروازه دولت تا میدان انقلاب در مرکز تهران تبیین گردیده اند. ویژگی های کالبدی، طبقات اجتماعی ساکنین، استفاده کنندگان از فضا، ویژگی های طبیعی، محورهای ترافیکی و خیابان ها در این پهنه بر مولفه های حس مکان تاثیرگذار هستند؛ بنابراین نوع توجه و اولویت دادن به هر مولفه برای سیاست گذاران برنامه ریزی و طراحی شهری به منظور ارتقای حس مکان اهمیت بسزایی دارد. در این پژوهش اولویت بندی توجه به مولفه های حس مکان بر اساس دیدگاه متخصصین از یکسو و استفاده کنندگان از فضا از سوی دیگر در محور علمی-فرهنگی دروازه دولت تا میدان انقلاب به عنوان یکی از اجزای پهنه فرهنگی تهران با استفاده از ترکیب سه مدل تفسیری-ساختاری ، میک مک و تاپسیس انجام گرفته است در تبیین شاخص های حس مکان در پهنه فرهنگی تهران و بر اساس خروجی مدل میک مک سه دسته شاخص «اثرگذار»، «وابسته»، «مستقل» قابل شناسایی است و شاخص «پیوندی» شناسایی نگردید .همچنین به منظور ارائه پیشنهادات و تعیین اولویت توجه به بهبود مولفه های حس مکان در محور علمی-فرهنگی دروازه دولت تا میدان انقلاب، از ترکیب نتایج سه مدل مذکور استفاده گردید .
شناسایی عوامل تاثیرگذار بر ارتقاء حس دلبستگی به مکان با تاکید بر رویکرد برنامه ریزی طراحی محور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه توسعه شهرها و همچنین تحولات زندگی شهری از مقولات مهم در سراسر جهان بوده و تامین آسایش و رفاه شهروندان به همراه فراهم نمودن احساسات مثبت و نشاط آور برای آنها از موضوعات ضروری است.اهمیت این امر تا بدانجاست که افزایش کیفیت زندگی شهری و ارتقای مولفه های مربوط به مکان مورد بررسی قرار گرفته است و یکی از ابعاد مهم در بهبود کیفیت زندگی شهرنشینان، دلبستگی به مکان است .اما با وجود اهمیت آن، مدلی جامع برای آنکه بتواند موجب ارتقای حس مکان گردد در امور شهرسازی مطرح نشده است. این پژوهش با توجه به رویکرد نوین برنامه ریزی شهری طراحی محور تلاش بر آن دارد که بتواند به این مهم پاسخ گفته و هدف آن شناسایی عوامل تاثیرگذار بر ارتقاء حس دلبستگی به مکان با تاکید بر رویکرد برنامه ریزی طراحی محور می باشد. ابتدا با مطالعه ادبیات و پژوهش های پیشین در حوزه حس دلبستگی به مکان ، عوامل اولیه و تاثیرگذار تلخیص و به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شد. در کدگذاری باز 76 شاخص شناسایی شد که در کد گذاری محوری در 9 معیار محیطی- زمینه ای، احساسی- عاطفی ، اجتماعی- مشارکتی، کالبدی ، فرهنگی- اعتقادی ، شناختی- ادراکی ، فردیت کاربر، طراحی و برنامه ریزی خلاصه شد و در نتیجه در کدگذاری انتخابی 3 عامل تاثیرگذار هویت مکان، وابستگی به مکان و برنامه ریزی طراحی محور تعیین شد و در قالب مدلی مفهومی این عوامل موثر بر ارتقا حس دلبستگی به مکان با تاکید بر رویکرد برنامه ریزی طراحی محور ارائه شد.
ارائه یک مدل خوانش گرافیکی مبلمان شهری با تا کید بر بهبود حس مکان، نمونه مورد مطالعه: منطقه 2 شهر قزوین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شهری دوره یازدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۳
55 - 64
حوزههای تخصصی:
در دوران کنونی در حوزه گرافیک محیطی، به گرافیک محیطی و خلق تجربه های نو به منظور القای حس مکان، اهمیت چندانی داده نشده و گرافیک محیطی در این عرصه با سکون و بی تحرکی روبه روست. این امر ناشی از عدم شناخت و پرداخت کافی به آن در پژوهش های راهبردی است. از این رو پژوهش حاضر با استفاده از روش تحقیق کیفی_کمی از نوع توصیفی_پیمایشی و ابزار کتابخانه ای و میدانی (پرسشنامه و مشاهده) و استفاده از آزمون فریدمن و تحلیل محتوا به دنبال رهیافت به هدف اصلی پژوهش" تدوین مدل خوانش گرافیک شهری با تأکید بر ارتقای حس مکان در منطقه 2 شهر قزوین" است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که ساختار کالبدی گرافیک شهری منطقه 2 شهر قزوین، کیفیتی متعادل از نشانه های معنادار است که بسته به نوع فرم، رنگ و مصالح خود سبب جلب توجه مخاطبان شده و حس مکان را در این منطقه رقم می زنند. درضمن از میان مؤلفه های خوانش گرافیک محیطی در منطقه 2 شهر قزوین، مؤلفه ساختار بصری و معماری بیشترین نقش را دارند که در این میان توانسته اند از طریق تناسبات با بستر خود و نوع ترکیبات رنگی به کار رفته، حس مکان را در شهروندان این منطقه ایجاد نمایند. چرا که میان مؤلفه تناسبات و ترکیبات رنگی با خوانش گرافیک محیطی ارتباطی دوسویه و قوی برقرار است. همچنین در میان عناصر گرافیک شهری در ایجاد حس مکان در این منطقه، عنصر صندلی و مکان های نشستن همراه با المان های میادین، بالاترین رتبه و عناصری مثل سطل های زباله و نقاشی های دیواری کمترین رتبه را از نگاه شهروندان در رابطه با القای حس مکان به آنها دارند.
نوشهرگرایی و حس مکان: مطالعه موردی محله هفت حوض شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های جغرافیای انسانی دوره ۵۴ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۱۲۱)
801 - 814
حوزههای تخصصی:
نوشهرگرایی به عنوان یک جنبش جدید در برنامه ریزی و طراحی شهری با اصول خود که برساخت شهرهایی مردمی و مناسب برای زندگی تأکید دارد، مکان سازی و فضای عمومی را در اولویت برنامه های خود قرار داده است. نوشهرگرایان ادعا می کنند که برنامه های آنان در قالب اصول ده گانه می تواند در شکل گیری حس مکان افراد مؤثر باشد. ازاین رو، هدف از انجام این تحقیق، شناخت میزان تأثیر هر یک از اصول نوشهرگرایی بر حس مکان در محله هفت حوض تهران می باشد. جهت تحقق این هدف، از روش توصیفی- تحلیلی و همبستگی استفاده شده است. روش گردآوری داده ها میدانی و ابزار آن "پرسشنامه محقق ساخته" می باشد که از روایی و پایایی قابل قبول برخوردار است. جامعه آماری تحقیق شامل ساکنین محله هفت حوض واقع در منطقه 8 شهر تهران می باشد که تعداد آن 30401 نفر است. ازاین بین 500 نفر به عنوان نمونه جهت مطالعه میدانی و توزیع پرسشنامه ها انتخاب شدند. برای تجزیه وتحلیل داده ها نیز از مدل رگرسیون چند متغیره استفاده شده است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که از بین اصول نوشهرگرایی، 9 اصل از آن تأثیر مثبت بر افزایش حس مکان دارند. طبق نتایج، اصل کیفیت زندگی با ضریب رگرسیون 63/0 بیشترین تأثیر مثبت و اصل افزایش تراکم با ضریب 09/0- تأثیر کاهنده بر حس مکان در محله هفت حوض دارد. بنابراین می توان گفت اصول نوشهرگرایی، به جز اصل افزایش تراکم، بر تقویت حس مکان در محله هفت حوض تهران تأثیر دارد و به عنوان رویکردی مطلوب در توسعه و بهبود زندگی شهری پذیرفته می شود.
مقایسه تطبیقی حس مکان در شهرهای جدید تهران (نمونه موردی: شهرهای جدید پردیس، پرند و اندیشه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آمایش محیط سال پانزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۵۸
103 - 118
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین چالش های شهرهای دوران معاصر، بحران هویت می باشد که تحت تأثیر فقدان حس مکان، تعلق و دلبستگی به آن ایجاد می شود. در این زمینه، شهرهای جدید که از سابقه سکونت کمتری برخوردار هستند، بیشتر از سایر شهرها در معرض بی هویتی قرار دارند. شناسایی و تحلیل عوامل منجر به حس مکان در این شهرها، تأثیر عمده ای بر رفع مشکلات موجود و دستیابی به هویت خواهد داشت. بنابراین، تحقیق کیفی حاضر با روشی توصیفی -تحلیلی به بررسی تطبیقی حس مکان در سه شهر جدید پرند، پردیس و اندیشه می پردازد. نتایج بیانگر آن است که حس مکان در شهر جدید اندیشه (فاز سوم)، در شرایط بهتری قرار دارد که عمدتاً ناشی از کیفیت بالای محیط کالبدی و انطباق با استانداردهای شهرسازی می باشد. ازاین رو، ارتقای کیفیت کالبدی- فضایی در شهرهای جدید، به ویژه تنوع فعالیت ها و میزان پاسخگویی آن ها به نیازهای روزانه ساکنین، منجر به افزایش حس مکان و هویت خواهد شد.
رشد شهرگرایی و احساس تعلق محله ای
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر تاثیر رشد شهرگرایی بر احساس تعلق محله ای را بررسی می کند و در این راستا مفهوم شهرگرایی با تاکید بر نظریه لوئیس ورث و نظریه های مکتب شیکاگو و مفهوم احساس تعلق محله ای با استفاده از نظریه های حس تعلق به اجتماع محله ای مک میلان و چاویس، هویت مکان رلف و رائولز و نظریه سیستمیک کاساردا و جانویتز مورد مطالعه قرار گرفته اند. احساس تعلق محله ای به عنوان متغیر وابسته شامل ابعاد عینی، ذهنی، شناختی و احساسی می باشد. جامعه مورد مطالعه این پژوهش از میان مناطق 22 گانه شهر تهران، مناطق 2، 13 و 20 می باشد که چهار محله از هر منطقه به صورت تصادفی انتخاب شدند. روش مورد استفاده پیمایش است که با استفاده از تکنیک پرسش نامه، داده ها در سطح جمعیت آماری 391 نفر که در رده سنی 20 سال به بالا تعریف شده اند، به دست آمده است. در نهایت اطلاعات گردآوری شده با استفاده از تحلیل ضرایب همبستگی، آزمون آنالیز واریانس و تحلیل رگرسیون چند متغیره مورد بررسی قرارگرفته است.برخی از مهمترین نتایج بدست آمده از همبستگی میان متغیرها حاکی از آن است که بین سبک زندگی شهری، گرایش به روابط گسترده در شهر و دلبستگی به مکان شهری با احساس تعلق محله ای همبستگی منفی و معنادار، وجود دارد. بعلاوه نتایج نشان می دهد بین طول مدت اقامت، نوع مالکیت منزل مسکونی با احساس تعلق محله ای همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. ضمنا رابطه معناداری میان متغیرهای زمینه ای سن و میزان درآمد افراد مورد مطالعه با احساس تعلق آنان به محل زندگی شان به دست آمده است.
شناسایی الگوهای نیازمندی های اجتماعی- فرهنگی حس مکان با تأکید بر تأثیر فناوری دیجیتالی در ارتقاء کیفیت معماری شهری (نمونه موردی: مشهد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جغرافیا و توسعه فضای شهری سال نهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۱۸)
141 - 169
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی الگوهای نیازمندی های اجتماعی-فرهنگی حس مکان با تأکید بر تأثیر فناوری دیجیتالی در ارتقاء کیفیت معماری شهری، درمنطقه یک مشهد انجام شد. پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظرماهیت، توصیفی تحلیلی است وجامعه آماری آن شهروندان منطقه یک می باشند. حجم نمونه با استفاده ازمحاسبات لازم در نرم افزارR، 2000 نمونه تعیین واز روش نمونه گیری خوشه ای استفاده شد. برای ارائه الگویی از عوامل و زیرعاملهای مؤثر بر ارتقاء کیفیت معماری شهری از روش تحلیل عاملی تاییدی و برای دستیابی به الگوهای شرطی که به تشخیص ارتباطات میان شاخص های مربوط به ارتقاء کیفیت معماری شهری با عواملی چون متغیر گروه بندی مربوط به نواحی، ویژگیهای فردی (نوع شخصیت وخودکارآمدی) و نوع مالکیت می پردازد ازالگوریتم داده کاوی Apriori استفاده گردید. نتایج نشان داد بجز شاخص های آماری نشانه ها و راحتی، که از نظر وجود واجرا شدن در محلات درحد متوسط هستند، سایر شاخص ها تفاوت معناداری با مقدارمتوسط دارند و از دیدگاه پاسخ دهند گان هریک ازشاخص های 6گانه انسجام و همبستگی اجتماعی، تحرک و پویایی، حس تعلق، خوانایی، هویت و اصالت و نظم و سیمای مطلوب در محلات مختلف کمتر از حد میانه اتفاق می افتد. همچنین در اکثر محلات، قوانین و الگوها حاصل از داده کاوی، وضعیت های مختلف پی آمد درمورد وضعیت موجود هرکدام ازشاخص های 6گانه، مقداری کمتر ازحد متوسط را دارا است. در این پژوهش از فرم های آنلاین تعاملی (توزیع وتکمیل الکترونیکی پرسشنامه) وابزارهای تحلیلی بر بستر ابر استفاده شد و با استفاده ازیادگیری ماشین و الگوریتم داده کاوی، روابط معنادار والگوهای پنهان کشف گردید. این امر نشان داد فناوری های دیجیتالی می تواند در کمترین زمان و با بالاترین دقت به جمع آوری و تحلیل داده پرداخته و با شناسایی خودکار و به هنگام الگوهای مؤثر به روشن شدن پیچیدگی ها وقوانین مستتر کمک کرده و با مشارکت وانعکاس عمیق ترین خواسته های ساکنان، امکان تحلیل دقیقتر مشکلات و بدنبال آن راه حل های سریعتر و صحیحتر را فراهم نماید. فناوری های دیجیتالی ازطریق انتظام داده های شهری و نیز در گام بعدی ترکیب ونمایش الگوها می تواند به نحو شایسته ای معماری شهری را پوشش دهد و با ارائه الگوهای دقیقتر در پیوند با الگوهای مؤثر دیگر در کیفیت معماری شهری، یک کل منسجم و معنادار شکل گیرد.
سنتزپژوهی عوامل اساسی مؤثر در ارتقای کیفیت محیط های آموزشی بر مبنای الگوی روبرتس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۸۴
173 - 195
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر شناسایی عوامل اساسی مؤثر در ارتقای کیفیت معماری محیط های آموزشی به منظور افزایش حضور باانگیزهٔ دانش آموزان در محیط و درنتیجه تقویت بازدهی تحصیلی است. پژوهش حاضر از نوع کیفی است. جامعهٔ موردبررسی پژوهش های علمی معتبر از سال 1980 تا 2019 در حوزهٔ انگیزه بخشی دانش آموزان در مدارس و مؤلفه های رفتاری، فیزیکی و روان شناختی مؤثر در ارتقای کیفیت محیط است. در ابتدا با استفاده از واژه های کلیدی «محیط آموزشی»، «مدرسه»، «بازدهی تحصیلی»، «آموزش گریزی»، «ساختار معماری» و غیره و بر اساس معیار ورود، 362 پژوهش علمی شناسایی شدند و سپس با توجه به معیار خروج درنهایت 59 مقاله به مرحلهٔ تحلیل نهایی وارد شدند. برای تجزیه وتحلیل کیفی اسناد از الگوی شش مرحله ای سنتزپژوهی روبرتس با استفاده از روش های کدگذاری خط به خط MAXQDA10 استفاده شد. درنهایت عوامل اساسیِ زیر شناسایی شد که عبارت بودند از: 1. رفتاری رضایتمندی؛ 2. روان شناختی حس تعلق به مکان؛ و 3. فیزیکی ساختاری معماری. همچنین الگوی مفهومی عوامل اساسی مؤثر در ارتقای کیفیت محیط های آموزشی شناسایی شد.
شناسایی و سنجش پیشرانهای کلیدی موثر در تعیین حس مکان مقاصدگردشگری، مطالعه موردی: شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در هزاره فرارو، جهان بوسیله فن آوری و فرایند جهانی شدن، در مسیر همگنی فزاینده ای در حال پیشروی است. از این رو جهت دستیابی به مزیت اقتصاد رقابتی، برخوردار بودن از یک حس مکان متمایز، بیش از پیش برای شهرها و کشورها اهمیت یافته است. با توجه به تعریف گردشگری به عنوان یکی از محورهای اصلی توسعه و پیشرفت اصفهان لازم است تا ابعاد موثر در تعیین حس مکان شهر اصفهان به عنوان یکی از مقاصد گردشگری بین المللی مورد تحلیل واقع شود. هدف اصلی این پژوهش کاربردی که با تلفیق روش های اسنادی و پیمایشی و در دو گام انجام گرفته، شناسایی و سنجش پیشرانهای کلیدی موثر در تعیین حس مکان مقصد گردشگری شهر اصفهان است. نتایج این پژوهش حاصل از تحلیل نظرات 31 نفر از خبرگان در خصوص موضوع پژوهش نشان می دهد که 16 پیشران کلیدی شناسایی شده در تعیین حس مکان شهر اصفهان به عنوان یک مقصد گردشگری در سه گروه کالبدی، فعالیتی و معنایی تقسیم پذیرند. سه پیشران "صنایع دستی و هنرهای سنتی"، جاذبه های تاریخی" و "سابقه تاریخی و تمدنی" دارای بیشترین امتیاز و از بین عوامل معنایی "تصویر و ذهنیت شکل گرفته از مقصد"، "میراث فرهنگی ناملموس" و "کیفیت ادراک شده از محیط و زندگی در مقصد شهر اصفهان" دارای کمترین اثرگذاری را در بین عوامل تعیین کننده حس مکان مقصد گردشگری اصفهان دارا می باشند.
واکاوی اثرات گردشگری بر حس مکان درجوامع مقصد با رویکرد مبتنی برنظریه زمینه ای، بررسی موردی: لواسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
برنامه ریزی و توسعه گردشگری سال نهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۲
39 - 53
حوزههای تخصصی:
گردشگری می تواند با تغییر مولفه های مکانی مقاصد گردشگری، بر حس مکان ساکنین محلی تاثیرگذار باشد و از آنجا که موفقیت صنعت گردشگری نیازمند ادراک مثبت جامعه میزبان است، این موضوع در سال های اخیر مورد توجه قرارگرفته است. از این رو مقاله حاضر در نظر دارد تا به واکاوی اثرات گردشگری بر حس مکان در شهر لواسان بپردازد. دراین راستا، پارادایم روشی پژوهش برساختی-تفسیری، روش شناسی آن کیفی و رویکرد مورد استفاده نظریه زمینه ای می باشد که با استفاده از نمونه گیری هدفمند و ترکیب دو راهبرد نمونه گیری گلوله برفی و نمونه گیری نظری و از طریق مصاحبه با 36 نفر از جامعه میزبان انجام شده است. داده های گردآوری شده درقالب 21 مقوله فرعی، 10مقوله اصلی و سرانجام مقوله محوری، کدگذاری و تحلیل شده اند. نتایج نشان می دهد رشد سریع گردشگری به دلیل موقعیت ویژه مکانی ، موجب تغییرات سریع مکانی و ادراکی از مولفه های معنایی مکان به ویژه معناهای احساسی و نمادین دراین مقصد شده که دستیابی به انطباق را برای جامعه محلی با مشکل روبرو ساخته است. این عوامل دربستر شرایط زمینه ای، باعث کنش هایی شده که حاصل آن کنش و نگرش منفی نسبت به گردشگران است و از دست رفتن پیوندهای هویتی و عاطفی با مکان منجربه کاهش حس مکان وکاهش حمایت از پدیده گردشگری شده است.
«مکان سازی» شهری با افزایش «پیاده پذیری»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش شهرسازی دوره ۶ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
121 - 139
حوزههای تخصصی:
بیان مساله: مفهوم میدان با برتری حس مکانی و حضور انسانی با فلکه متمایز می شودکه فضایی با گذر اتومبیل است. میدان باید مکانمند و دارای تعامل انسانی باشد. نادیده گرفتن این وجه تمایز و چیرگی اتومبیل یکی از اسباب نامناسب شدن فضاهای شهری از جمله میادین و خیابان های تاریخی شده است. پرسش این است که چگونه می توان ویژگی های «کالبدی» و «غیرکالبدی» در نمونه ای تاریخی مثل «میدان توپخانه» و چهار گذر شمالی-جنوبی رسیده به آن را متعادل نمود و زمینه «مکانی» شدن آن ها را فراهم ساخت. پیاده پذیر شدن بیشتر تا چه میزان و چگونه در این فضاها موجب ارتقا حس مکان خواهد شد؟ هدف: این مقاله با هدف مکان سازی فضاهای شهری، نقش «پیاده پذیری» یک فضا را در«مکانمندی» آن می سنجد. روش: بنابراین سنجه هایی برای ارزیابی فضای گذرهای مجاور شمال و جنوب استفاده شده است. اطلاعات ابتدا به روش دلفی از هفت گروه متخصص تراز اول طی پرسش نامه ساختارمند و از آرای مردمی گردآوری، سپس با روش آماری و مشاهدات میدانی یافته ها تحلیل شده است. یافته ها: افزایش پیاده پذیری در این فضاها منجر به افزایش مکانمندی شده و لازم است ولی اصرار بر گزینه پیاده مداری صرف رضایت بخش نیست. این افزایش می تواند تا الگوی «خیابان کامل» پیش رود. گسترش پیاده پذیری از میدان تا خیابان های مجاور، کل محله، ارگ، محدوده تاریخی حصار اول و دوم تهران و ارتباط آن با کل شهر با این الگو قابل توصیه است. نتیجه گیری: افزایش پیاده پذیری به معنی بهبود حس مکان است. در فضاهای تاریخی مراکز شهری، دست کم الگوی کامل حرکتی تعادل فضایی نسبی ایجاد می نماید. عدم مداخله یا مداخله های مطلق گرا رضایتمندی را کاهش می دهد. در میدان توپخانه و فضاهای مجاور، الگوی کامل حرکت میسر ولی باید با اولویت پیاده، سواره غیرموتوری، موتوری عمومی و خصوصی باشد.
حس مکان در فضای حقیقی و مجازی و نقش آن در معناسازی وتجربه اثر هنری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۶ تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲
71 - 79
حوزههای تخصصی:
تجربه اثر هنری، تنها می تواند در"فضا" متصوّر باشد و دادوستد مفسّرانه مخاطب و اثر، فهم زیبایی شناسانه و معنابخشی، در فضاست که حادث می شود. شکل گیری مفاهیم نوظهوری چون حقیقت مجازی، قطعیّت حواس و تجربه ی شناخته شده ی آدمی از بُعد مکان را به چالش کشیده است و نیاز به بازنگری شیوه سنّتیِ تحلیل حس مکان را-که تاکنون بیشتر در مباحث معماری و شهرسازی و با رویکردی کالبدی تعریف می شده- بیش ازپیش ایجاد نموده است. در این مقاله، که از منظر پدیدار شناسی، و به روش توصیفی-تحلیلی به بررسی نقش دامنه های فضا در تفسیر مخاطب از اثر می پردازد و نقش حقیقت و مجاز در تولید معنا و تجربه زیبایی شناسانه اثر را مورد کنکاش قرارمی دهد، مسأله ی اصلی، قیاسِ درکِ بدنمند و ذهنی یک مکان و تأثیرات آن در به فهم آمدن اثر هنری است. اینکه تلقّی آدمی از واقعیّت مکان و درک آثار، چگونه با طرح فضاهای غیرحقیقی دستخوش تحول گشته؟ نتایج حاصل از بررسیِ ابعادی از فضا که به رابطه اثر و مخاطب می پردازد، منجر به آسیب شناسیِ حذف بُعد حقیقی مکان در نمایش اثر شده است که از وجه زیبایی شناختی و نیز اجتماعی موجب شکل گیری بحرانی به نام انسانی زدایی می گردد و درنتیجه تلاش برای تجربه اثر تنها در بُعد غیرمادّی، تجربیات مشاهده گر را به سطح پایین تری از ادراک تنزل می دهد.
ماهیت نشانه ها و نقش آن در ارتقای حس مکان فضای معماری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از آنجایی که توجه بیش از حد به عملکرد در دیدگاه مدرن بسیاری از وجوه ادراکی فضاهای معماری را در ارتباط با مخاطب کمرنگ کرده است، خلأ معنا بیش از پیش در جوامع امروز خودنمایی می کند. پست مدرن نیز که درپی برطرف نمودن این نقیصه دیدگاه مدرن پدید آمد، با توجه مفرط به جنبه کالبدی معانی، نتوانست نگاهی جامع درجهت مکانمند کردن فضاهای معماری ارائه دهد. بررسی عوامل معناساز راهی مؤثر در القاء احساس آشنایی نسبت به فضای معماری است و استفاده از اصول علم نشانه شناسی از بهترین راهکارها در بررسی چگونگی معنا دهی به فضا به شمار می آید. اصول نشانه شناسی که در بسیاری از علوم ادراکی ریشه دارد، باتکیه بر مفهوم دلالت موجب ارتباط هرچه بهتر مخاطب با فضای معماری می شود. بنابراین بررسی عوامل نشانگی که وجوه مختلف کاربردی، ساختاری و معنایی را بطور همزمان در شکل دهی فضای معماری درنظر می گیرد، می تواند گامی در جهت معنابخشی به فضا و ایجاد حس مکان در مخاطب باشد. این تحقیق به بررسی نقش نشانه ها در ادراک مفاهیم معنایی و نقش آن در ارتقاء حس مکان می پردازد. از این رو، پس از بررسی ویژگی های مختلف نشانه با دیدگاهی ساختارگرایانه، به مطالعه ماهیت نشانه ها در معماری و نحوه ادراک مفاهیم نشانه شناسانه پرداخته شده است. از آنجایی که "حس مکان" به عنوان یکی از مهم ترین معیارهای کیفیت معنایی فضای معماری مطرح است، چگونگی تأثیر معانی نمادین بر حس مکان از دیدگاه پدیدارشناسی بررسی شده است.
تبیین مدل هویت مکان-حس مکان و بررسی عناصر و ابعاد مختلف آن؛ نمونه موردی: پیاده راه شهرری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ظاهر فیزیکی، فعالیت ها و معانی مواد خام هویت مکان هستند. حس مکان جنبه دیگری از هویت مکان، در درون این عناصر نیست. بلکه در اثر ارتباط متقابل انسان با این عوامل شکل می گیرد. حال این سوال ها مطرح است که رابطه بین هویت مکان و حس مکان چگونه است؟ چگونه می توان به یک مکان، با هویت خاص خود دست یافت؟ با توجه به بررسی های انجام گرفته، هویت مکان را می توان معادل با حس مکانِ "ما" دانست و در پاسخ به سئوال دوم، باید گفت که هویت مکان بخشیدنی نیست، بلکه طی زمان و فرآیندی به وسیله مردم شکل می گیرد، اما ابتدا باید از طریق عوامل فیزیکی، فعالیت و معنا به عنوان مولفه های تشکیل دهنده، اقدامات لازم در راستای رسیدن به هویت مکان را انجام داد. دراین نوشتار، با هدف بازیابی و معرفی نقش هریک از عناصر و اجزای تشکیل دهنده هویت و حس مکان، بر پایه مرور متون و اسناد مرتبط در این زمینه، به بررسی آرا و نظرات صاحبنظران پرداخته شده است. پس از بررسی عوامل و عناصر مختلف و نیز طبقه بندی عوامل دخیل در آن، به تبیین مدلی نو از عناصر و فرآیند شکل گیری هویت مکان و بررسی مدل مذکور در پیاده راه شهرری (به عنوان موردپژوهشی) پرداخته شده است.
سنجه های پیاده پذیری (نقش پیاده راه سازی در بهبود حس مکان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله، ارتباط میان پیاده راه سازی و حس مکان را می سنجد. پرسش اصلی این است که چگونه می توان برای ارزیابی گذر، شاخص ها و معیار هایی بر پایه توان دریافت پیاده به کار گرفت؟ روش این پژوهش، کیفی و توصیفی است. نخست، بن مایه های پیاده راه سازی و حس مکان از نوشتارهای مربوط به طراحی شهری استخراج شده است؛ سپس مبانی پیاده راه سازی بر پایه جنبه های حس مکان، رده بندی شده و معیار هایی برای بهبودبخشی حس مکان با کمک پیاده راه سازی تعیین شده است. یافته اصلی این نوشتار، این است که رابطه مستقیمی میان پیاده راه سازی و حس مکان برقرار است. سنجش پیاده راه ها از سه جنبه کالبدی (بوم شناختی، فضایی، ریخت شناسانه، زمینه ای، بصری)، ذهنی (دریافتی) و رفتاری (اجتماعی، کارکردی و گزینشی) «مکان» با معیار های دقیق قابل انجام است. در پژوهش پیش رو برخی از این معیار ها به این صورت به دست آمده اند: پوشش طبیعی، تنوع و مرزبندی فضایی، اندازه ها، شیوه آمیختگی بدنه ها با گذر، تنوع بصری، یادمان ها و دریافت های غیربصری، آرامش و آسایش، تعامل مردمی، کاربری ها و شیوه دسترسی به آنها. با این معیار های کیفی می توان به ارزیابی پیاده راه های موجود در شهرها پرداخت. ارزیابی حس مکان با این معیار ها برای فضاهای دیگر نیز قابل به کارگیری است. پیاده راه سازی درست، برنامه ریزی شده و گام به گام می تواند حس مکان را در شهرها و سکونتگاه ها بهبود بخشد.
نقش خاطره جمعی در باززنده سازی بافتهای شهری: ارائه راهکار در خصوص ناحیه تاریخی لاهیجان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیستگاه های انسانی آکنده از خاطراتی هستند که ساکنان از گذشته های خویش در ذهن دارند. این خاطرات گاه فردی و شخصی بوده و گاه از ماهیت جمعی برخوردارند. هدف از نوشتار حاضر، بررسی نقش خاطرات جمعی در باززنده سازی و احیای بافت های شهری است. در این نوشتار، ضمن اتخاذ روش توصیفی-تحلیلی، کنکاشی نظری در خصوص مفاهیم خاطره جمعی و باززنده سازی شهری صورت گرفته و ایجاد یا ارتقای "حس تعلق"، "انسجام اجتماعی" و "حس مکان" به عنوان کارکردهای روانشناختی، اجتماعی و محیطی خاطره جمعی مورد اشاره قرار گرفته و در پی آن تأثیر خاطره جمعی از طریق این کارکردها بر ابعاد اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی، کالبدی-فضایی، مدیریتی و فرهنگی باززنده سازی شهری نشان داده شده است. در پایان با اتخاذ رویکرد توصیفی-تطبیقی، صحت نتایج حاصله، از طریق انطباق با یک نمونه موردی موفق (باززنده سازی محله برونزویل شیکاگو) و مقایسه آن با ناحیه تاریخی لاهیجان که به دلیل توجه مدیریت شهری به محدوده اکوتوریستی شهر رها شده و بسیاری از خاطرات در آن رنگ باخته اند و ارائه یک تحلیل تطبیقی به آزمون گذاشته می شود و سرانجام بر پایه مطالعه تجربه موفق برونزویل و چارچوب نظری ارائه شده، اقداماتی که در نتیجه سهل انگاری و کم توجهی مدیریت شهری لاهیجان صورت واقعیت به خود نگرفته اند، پیشنهاد می شوند
بررسی نحوه ارتباط میان دو مفهوم حس مکان و دلبستگی به مکان در خوابگاه دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - معماری و شهرسازی دوره ۱۹ بهار ۱۳۹۳ شماره ۱
15 - 22
حوزههای تخصصی:
امروزه مفاهیمی چون حس مکان و دلبستگی به مکان در ادبیات معماری و شهرسازی به ویژه در حوزه مطالعات محیطی بسیار مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. این در حالی است که سازوکار ارتباط میان این دو مفهوم چندان تبیین نشده است. پژوهش حاضر پس از تعریف مفاهیم حس مکان و دلبستگی به مکان و بررسی عوامل تاثیرگذار بر آنها، به ارائه مدلی چهار وجهی از اجتماع این دو مفهوم تحت عنوان مدل نظری پژوهش می پردازد. سپس مدل به دست آمده را در دو نمونه موردی خوابگاه ارم و خوابگاه قدس از مجموعه دانشگاه شیراز به آزمون می گذارد. به منظور گردآوری داده ها، از مصاحبه عمیق و پرسشنامه بسته استفاده گردید و جهت تحلیل نتایج پیمایش، از نرم افزار SPSS بهره گرفته شده است. یافته های پژوهش نشان از آن داشت که میان حس مکان و دلبستگی به مکان رابطه معنادار بسیار قوی وجود دارد. عوامل کالبدی محیط، هم در ایجاد حس مکان و هم در ایجاد دلبستگی به مکان از اهمیت بالایی برخوردار هستند. عامل زمان در ارتباط با خلق حس مکان، کمترین درجه اهمیت را دارد این در حالی است که در شکل گیری دلبستگی به مکان، این عامل بعد از عوامل کالبدی، از بالاترین درجه اهمیت برخوردار است.
بررسی عوامل موثر بر چگونگی سکونت در محلات؛ نمونه موردی: محله عودلاجان در تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - معماری و شهرسازی دوره ۲۰ بهار ۱۳۹۴ شماره ۱
31 - 40
حوزههای تخصصی:
در شهرهای قدیمی ایران، محله، مکانی واقعی برای زندگی، فضایی برای تعاملات اجتماعی و همچنین مکانی برای فعالیت های تولیدی و اقتصادی بوده است. با تحولات شهری و دگرگونی سبک زندگی، محله ها نیز با تغییرات قابل توجهی مواجه شدند. در تهران به عنوان پایتخت، تغییرات ایجاد شده بارزترند. محله عودلاجان که در هسته تاریخی شهر واقع شده و تا سال های 1340، مطلوب ترین محله برای زندگی بوده، به دنبال گسترش شهر و شکل گیری محلات جدید و همچنین تاثیر عوامل دیگر از جمله نفوذ بازار و سیاست های شهری، دچار تحولات اساسی شده است. در اثر فرآیند جابجایی جمعیت و استقرار گروه های مهاجر و کم درآمد به جای ساکنان اصیل در محله، نحوه سکونت و رفتار افراد در فضای محله نیز تغییر کرده است. هدف از این پژوهش، شناخت چگونگی سکونت در محله و عوامل موثر بر آن است. مطالعات انجام شده در محله نشان می دهد که چگونگی سکونت و رفتار ساکنان در محله تا حد قابل توجهی متاثر از تصویر ذهنی آنها از محله است. این تصویر ذهنی از یک طرف بستگی به ویژگی های فردی ساکنان دارد و از طرف دیگر متاثر از عوامل بیرونی مانند خصوصیات کالبدی محیط، نوع نگاه ها از بیرون به محله و سیاست های شهری است.
تبیین نسبت رابطه انسان و مکان در فرآیند طراحی معماری با رویکرد پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طراحان در صورت استفاده مؤثر از رابطه انسان و مکان در خلق فضا می توانند محیط های با معنا و با هویت بیافرینند. پدیدارشناسی به دلیل داشتن قابلیت شناخت رابطه انسان و مکان می تواند به طراحان در فرآیند طراحی کمک کند. روش تحقیق این مقاله توصیفی-تحلیلی و ابزار جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای بوده است. هدف این تحقیق چگونگی استفاده از نگرش «پدیدارشناسی» در فرآیند طراحی است. پدیدارشناسی مکان دو رویکرد هستی شناسی و شناخت شناسی را در بر می گیرد، هستی شناسی بیشتر دید مکانی دارد و به دنبال معنای مکان یا زیست جهان (روح مکان) می باشد، و شناخت شناسی بیشتر نظرگاهی انسانی به موضوع دارد و به دنبال چیستی مکان یا تجربه زیسته (حس مکان) است. نتایج تحقیق نشان می دهد در مراحل اولیه فرآیند طراحی (شناخت مسئله) از هر دو رویکرد «پدیدارشناسی مکان» می توان استفاده کرد. در این مرحله به کارگیری روح مکان به عنوان راهنمای طراحی در فرآیند طراحی هم امکان پذیر و هم الزامی می باشد؛ و از حس مکان می توان با مشارکت ذی نفعان برای ایجاد ظرفیت ارتباط مؤثر بین فرد و مکان در فرآیند طراحی استفاده کرد. علاوه بر این، برای آموختن از فرآیند طراحی و همچنین بهبود ارتباط طرح با کاربر واقعی، می توان رویکرد شناخت شناسی پدیدارشناسی را بکار گرفت. در این حالت، میزان موفقیت طرح در آفرینش حس مکان پس از بهره برداری مورد سنجش قرار می گیرد.
تبیین عوامل اقلیمی ایجادکننده حس مکان؛ مطالعه تطبیقی در بافت تاریخی رشت و یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معماری و شهرسازی ایران دوره ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۴
265 - 280
حس مکان از موضوعاتی است که در سال های اخیر با پشت سر نهادن پیش فرض های ساخت گرایی، در پارادایم پساساختارگرایی به آن پرداخته شده و در راستای شناخت خصوصیات پدیداری این حس، تحقیقاتی صورت پذیرفته است. اما نظر به اهمیت فهم مکان، شناخت و تدقیق در عواملی که موجد این ادراک است، همچنان اهمیت دارد. این مقاله با این پرسش که خصوصیات اقلیمی چه تاثیری بر ایجاد حس مکان دارد، با این مفهوم نظری که نمی توان اقلیم را به ویژگی های آب و هوایی تقلیل داد، به پژوهش تحلیلی در دو منطقه اقلیمی متفاوت در ایران پرداخته است. این تحقیق کیفیِ پدیدارشناسی، با رویکردی اگزیستانسیال (سوم شخص) بر روش پژوهش تحلیل تطبیقی و استفاده از مطالعات میدانی در بافت قدیمی شهرهای رشت و یزد تکیه دارد. یافته های پژوهش مؤید آن است که تفاوت های حس مکان در معماری بافت قدیم شهرهای رشت و یزد با تکیه بر متغیرهایی از جمله خصوصیات کالبدی و بار معنایی قرار دارد. خصوصیات کالبدی موثر بر حس مکان همچون عوامل تحدید فضا، نظام عملکردی (شامل وجوهی چون فضاهای فعالیتی و کاربری های عمومی و خصوصی) و نیز بار معنایی از جمله معانی حسی و ملموسِ محیط و معانی ارزشی و نمادین، تحت تاثیر عمیق اقلیم واقع است. به طور کلی اقلیم شامل دو دسته عوامل طبیعی- جغرافیایی و عوامل انسان- ساخت، در هر دو منطقه ی مورد مطالعه، پدیداری و ادراک حس مکان را دستخوش تغییر قرار داده است.