اسناد موجود نشان می دهد که رویدادهای گیلان تنها بخشی از برنامه سقوط احمد شاه و تسخیر ایران با هدف “شورایی نمودن” آن بوده است. تنها قدرتمند نبودن بلشویکها و وضعیت نامساعد آنها، ایشان را مجبور به لغو این برنامه و بستن قرارداد دوستی فوریه 1921 نمود. دخالت نظامی در گیلان، کوشش ناموفقی در صدور انقلاب سوسیالیستی به کشورهای همسایه بود.
سؤال اصلی این مقاله آن است که ماهیت اتحاد و ائتلاف ها در خاورمیانه به عنوان یکی از مهم ترین، راهبردی ترین و البته پرمنازعه ترین مناطق جهان چیست؟ به عبارت دیگر، آیا می توان ماهیت اتحادها در این منطقه را به مثابه ماهیت اتحادها در غرب بر اساس انسجام هویتی و شکل گیری هویت دسته جمعی مشترک بر اساس هنجارهای تکوینی و تنظیمی دانست؟ یا اینکه در بررسی ماهیت و علل شکل گیری اتحادهای این منطقه بایستی نقش عوامل هویتی را بسیار کمرنگ دانست و به نقش قدرت و توازن قدرت در کنار توازن تهدید اشاره کرد؟ در پاسخ به این سؤالات، استدلال و فرضیه اصلی این مقاله آن است که بر خلاف نظر بارنت، نظریه پرداز روابط بین الملل که ماهیت اتحادها در خاورمیانه را هویت و اشتراکات هویتی می داند، ماهیت اتحادها در این منطقه بر اساس مصلحت دولت ها بوده و ریشه در شرایط مادی و ناشی از توازن قدرت منطقه ای و دفع تهدیدات بوده است.
نویسنده مقاله براین نظر است که برآمدن گورباچف در شوروی اثبات می کند که بر خلاف باور اکثر شوروی شناسان ، جامعه شوروی جامعه ای ایستا نبوده و توانسته عواملی را که باعث تغییرش شوند را در درون خویش تربیت کند . به این اعتبار، استبداد سیاسی نتوانست جلوی آن تغییراتی را که زمینه های اجتماعی دموکراسی خواهد شدند، بگیرد . کاری که استبداد سیاسی کرد فقط این بود که این تغییرات کندتر و ناموزون تر به وقوع بپیوندند و زمانی که به حوزه سیاست بروز کردند، جامعه از نهادهای لازم همچون احزاب، سندیکاها و سایر نهادهای جامعه مدنی برای بهره برداری بهینه از این تحول برخوردار نبود و در نتیجه نتوانست از آن بهره ببرد .