فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۳۲۱ تا ۴٬۳۴۰ مورد از کل ۴٬۴۳۷ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
435 - 463
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم الهیاتی در ادیان الهی، نجات و رستگاری است. از نگاه اسلام، هرچند خداوند، نجات بخش است، اما انسان با اختیار و نقش فعال خود، پذیرنده نجات الهی است. قرآن، به نقش انسان در رسیدن به رستگاری تأکید دارد و بیان می دارد که انسان برای رسیدن به رستگاری باید مجدانه دستورهای الهی را اطاعت کند؛ همچنین باید همه قوای خود، از جمله «عقل» را به کار گیرد تا در نهایت به نجات و رستگاری نائل شود. در مسیحیت نجات و رستگاری در گرو ایمان به مسیح است که برای بشر به ارمغان آورده است و معتقدند که انسان در اسارت گناه و مرگ است و از ناحیه خود قابلیت نجات ندارد، خداوند با حضور مستقیم خود در کالبد مسیح و با فدیه شدنش، تاوان گناه انسان را می پردازد و او را از اسارت گناه نجات می دهد. در عهد جدید بر این باور تأکید شده که ایمان به مسیح عامل نجات انسان است. این پژوهش پاسخی است به این پرسش که تأثیر عقل و ایمان، بر رستگاری و نجات انسان در قرآن و عهد جدید چگونه بیان شده است؟ و دیگر اینکه آیا آموزه ها و باورهای اسلام بیشتر مبتنی بر عقلانیت است یا مسیحیت؟ طبق یافته های تحقیق، در عهد جدید، بیشتر آموزه ها، توحید، تثلیث و تجسد، تنها مبتنی بر ایمان بدون دلیل عقلی است، اما در قرآن مبتنی بر عقل و ایمان.
کارکرد خدای قرآن در کفایت کاستی های انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۳۹)
351 - 373
حوزههای تخصصی:
«الکافی» (کفایت کننده) نامی از نام های نیکوی خداوند در قرآن است. کفایتگری و حفاظت آسمانی انسان به دست خدای قرآن، جلوه ها و زوایایی متعدد دارد. آیات قرآن، خداوند را حمایتگر انسان در مقابل تهدیدهای طبیعت و اجتماع و کفایتگر وی در زندگی پس از مرگ معرفی می کند. تحقیق حاضر بر آن است تا بر کارکرد خداباوری در جبران کاستی ها و نقص های انسان تأکید ورزد و ابعاد کفایتگری خدای قرآن برای ایمان داران را بازکاود. بدینسان آشکار می شود که پاسخ دادن قرآن به نیازهای سرشت بشر و وعده کفایت کاستی های او، در پذیرش آموزه های آن از سوی مخاطبان مؤثر بوده است و سرّ نیرومندی قرآن، نیرومندی این نیازمندی ها در آدمیان است.
بررسی انتقادات به «روش انتقالی» بلور در مورد نظریۀ «معرفت عینی» پوپر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۱۸)
211-233
حوزههای تخصصی:
جامعه علمی، مانند هر اجتماع دیگری، متشکل از ساختار های اجتماعی مربوط به خود است که برای شناختن آن می بایست، به شناختن موضوعاتی مثل سیر تکامل تاریخی آن، ساختار علم و... همت گماشت. در همین رابطه، مطلبی که از اهمیت ویژه ای برخوردار است مساله هنجار ها در علم –مجموعه ای از ارزش های بنیادین حاکم بر جامعه های علمی_ است. هنجار ها در علم از آن جهت مهم هستند که به عقیده برخی ساختار رفتار در جامعه علمی را توصیف می کنند. نسبت به مساله هنجار ها در علم، رویکرد های متفاوتی وجود دارد. دو نظریۀ مهم در این بین عبارت اند از دو نظریه ای که کارل پوپر و دیوید بلور به آن ها پرداخته اند: الف) هنجارها در علم حاصل توافقی اجتماعی اند. (بلور، 1991) و ب) هنجارها در علم اموری انتزاعی و افلاطونی هستند. (پوپر، 1972) در این نوشتار قصد دارم علاوه بر شرحی کلی بر نظریات پوپر و بلور، انتقاداتی که از سوی مدافعین پوپر بر بلور وارد شده است را بررسی نمایم.
تبیین افزایش شیوع اختلالات طیف اُتیسم بر مبنای نظریه تغییر مفهومی تاگارد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با استفاده از نظریهی درخت تغییر مفهومی تاگارد در پیِ تبیین افزایش تعداد افرادِ دارای «اختلالات طیف اُتیسم» هستیم. در نگاه اول تبیین افزایش تعداد موردهای این اختلال میتواند ناشی از زیاد شدن واقعی تعداد افراد، بنا به دلایلی که هنوز مشحص نشدهاند، باشد،ِ یا اینکه متخصصان علوم پزشکی به ابزارهای دقیقتری برای شناسایی و غربالگری دست پیدا کردهاند. اما این تبیین اولیهی افزایشِ تعدادِ افراد میتواند تبیینهای مکمل هم داشته باشد مانند طبیسازی و تغییر مفهومی. در این مقاله به تبیین تغییر مفهومی میپردازیم؛ به این صورت که افزایش تعداد موارد در اثر تغییرات در مفهوم این اختلال باشد که نتیجه آن شمول افراد جدیدی است که سابقاً در این طیف قرار نمیگرفتند. همچنین به نظریهی درخت تغییر مفهومی پاول تاگارد که وی در آن بر روی تغییر مفهومیِ سلسلهمراتبیِ بیماری سل تحقیق کرده است به عنوان تبیین جایگزین ارجاع داده شده است و با کاربست نظریهی او نشان میدهیم که افزایش تعدادِ مواردِ اختلالات طیف اُتیسم میتواند علاوه بر محتمل بودن افزایش تعداد افراد و دقیقتر شدن ابزارهای پزشکی، ناشی از تغییر مفهومی اُتیسم باشد.
تحلیلی بر کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله حاضر بررسی و تحلیل چگونگی کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی است. بنابراین مقاله هدف خود را نه در نقد نظریه پارادایمی کوهن بلکه در نقد چگونگی کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی جستجو می کند. برای رسیدن به این هدف سعی شده است تا با استفاده از روش اسنادی و بهره گیری از منابع و پژوهش های معتبر، چند موضوع مورد بررسی قرار گیرد: اول؛ بیان طرحی کلی از نظریه انقلاب علمی تامس کوهن و جایگاه مفهوم پارادایم در این نظریه برای مقایسه آن با کاربردش در جامعه شناسی، دوم؛ بررسی مفهومی واژه پارادایم و شباهت ها و تفاوت های آن با سایر واژه های مصطلح در علوم اجتماعی، سوم؛ مشخص نمودن بعضی کاربردهای صورت گرفته از مفهوم پارادایم در جامعه شناسی و نقد آنها. مطابق یافته های پژوهش می توان گفت نه خود مفهوم پارادایم، بلکه دو ویژگی که کوهن برای آن قائل است، یعنی نسبی گرایی معرفتی و قیاس ناپذیری پارادایم ها با موضوع جامعه شناسی یعنی، تعیّن اجتماعی معرفت، دارای سنخیت هستند. به عبارتی از نظرگاه جامعه شناسی معرفت مفهوم پارادایم از حیث خصلت های نسبی گرایی و قیاس ناپذیری با جامعه شناسی دارای سنخیت است، اما از حیث ویژگی تحول پارادایمی، که مبتنی بر انقلاب علمی است، سنخیتی با جامعه شناسی ندارد و کاربرد آن نه تنها با مشکل روبرو است، بلکه به واسطه ایجاد ذهنیت پارادایم یافته به محدود شدن بینش انتقادی محققان جامعه شناسی منجر می گردد. بنابراین از دید پژوهش حاضر بهتر است در علومی مانند جامعه شناسی به جای مفهوم پارادایم از مفاهیم رایج این علوم استفاده نمود، مفاهیمی مانند «گفتمان».
استدلال به روش بهترین تبیین به سود وجود حیات پس از مرگ براساس تحلیل قوه ذهن مندانگاری (TOM) در علوم شناختی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
519 - 539
حوزههای تخصصی:
این مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش است که اعتقاد مردم به زندگی پس از مرگ را چگونه می توان براساس علوم شناختی تبیین کرد و آیا چنین تبیینی به سود باور دینی به زندگی پس از مرگ تمام می شود یا خیر. دو «آزمایش موش مرده» و «آزمایش ریچارد قهرمانِ» برینگ و همکارانش از جمله آزمایش های مهمی است که برای تأیید باور انسان به دوگانگی ذهن و بدن و بقای ذهن پس از مرگِ بدن ثبت شده است. نظریه «قوه ذهن مندانگاری» (TOM) از نظریاتی است که در علوم شناختی عمومی برای تبیین پاره ای از یادگیری ها و شناخت های انسان مطرح شده است و بعدها دانشمندان علوم شناختی دین از همان برای تبیین باور گسترده انسان به دوگانگی ذهن و بدن و نیز زندگی پس از مرگ استفاده می کنند. در این مقاله ارکانی که نظریه قوه ذهن مندانگاری برای تبیین باور به زندگی پس از مرگ را تشکیل می دهد، استخراج و صورت بندی شده است: «قابلیت ذهن مندانگاری آفلاین»، «نیاز به نظارت و قضاوت مردگان»، «محدودیت در شبیه سازی مرگ»، «درک بدن مند و در نتیجه درک مکان مند از مرگ و زندگی پس از مرگ». از دیگر نظریه های علوم شناختی دین که رقیب نظریه قوهذهن مندانگاری اند نیز یاد شده است؛ همچون «نظریه فرهنگی»، «نظریه ذات گرایی»، «نظریه مدیریت وحشت» و «نظریه ترکیبی». دست آخر، براساس این دستاوردهای علوم شناختی دین در تبیین باور دینی به حیات پس از مرگ، «استدلالی به روش بهترین تبیین» یا «استدلال به روش تأیید مقایسه ای» اقامه شده است که نشان می دهد احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض طبیعت گرایی، از احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض فراطبیعت گرایی بسیار کمتر است.
کاربست معرفت فطری در اثبات وجود خدا از منظر دکارت و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
465 - 493
حوزههای تخصصی:
کاربست معرفت فطری در اثبات واجب از منظر صدرا و دکارت تلاشی است برای بازخوانی نقش فطرت در اثبات وجود خدا در دو بستر فکری مختلف و بازنمایی وجوه اشتراک و افتراق ایشان در مباحث اساسی خداشناسی به منظور یافتن مبنایی استوار در نیل به معرفت یقین بخش در گزاره های الهیاتی که در این پژوهش تطبیقی با روش توصیفی، تحلیلی به آن پرداخته شده است. فطرت مندی شناخت و اثبات وجود خدا و به کارگیری روش درون نگری در معرفت خدا، از مهم ترین وجوه اشتراک و تفاوت در نوع و متعلق معرفت فطری و اختلاف در حد وسط براهین فطرت، از مهم ترین وجوه افتراق میان این دو نگرش است. وجود اختلاف در نظام فلسفی و مبانی معرفت شناختی از جمله نگاه اصالت وجودی صدرایی و اعتقاد به علم حضوری و به کار گیری ابزار وحی و شهود عرفانی در کنار عقل، از یک سو و مبنای اصالت ماهوی و بی توجهی به علم حضوری و به کارگیری صرف عقل یا شهود عقلانی از جانب دکارت سبب تقابل میان نگاه عرفانی صدرالمتألهین نسبت به مبدأ متعال با نگاه فلسفی و مقیاس صرفاً ریاضی دکارت در حوزه مباحث خداشناسی شده است؛ با این حال متفق بودن در برخی مبانی، آنها را به آرای مشترک و مشابهی در امکان شناخت ذات و براهین اثبات وجود خدا مبتنی بر معرفت فطری رسانده است.
نگرشی متفاوت در مباحث معاصر فلسفه زمان: تبیین سازگاری دیدگاه حکمت متعالیه با شواهد فیزیک مدرن در واقعیت رویدادهای آینده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مباحث معاصر فلسفه زمان در تحلیل واقعیت حوادث آتی، شاهد رویارویی دو نگرش عمده است. این حوادث در دیدگاه پویانگرانه معدوم و در دیدگاه ایستانگرانه موجود تبیین می گردند؛ اما هریک با بخشی از یافته های فیزیک مدرن هم خوانی ندارند. نوشتار حاضر با هدف تبیین سازگاری شواهد مزبور با یک نگرش جامع فلسفی، به دیدگاه متفاوتی رسیده است؛ چراکه مطابق حکمت صدرایی رویدادهای آینده به تشکیک موجودند؛ یعنی نه وجودی کاملا بالفعل و نه وجودی کاملا بالقوه؛ بلکه از فعلیتی ضعیف برخوردارند به طوری که آثار ضعیفی از آنها در زمان حاضر تحقق دارد. در فیزیک جدید شواهد جهت مندی زمان، ناسازگار با نگرش ایستانگرانه و شواهد غیرجایگزیدگی زمانی کوانتومی - همچون آزمایش انتخاب تأخیری – ناسازگار با نگرش پویانگرانه اند. ولی شواهد مزبور مطابق دیدگاه برگزیده با یکدیگر تنافی ندارند؛ زیرا در عین حقیقی بودن گذر زمان، فعلیت تشکیکی پدیده های آتی می توانند مؤثر بر روند کنونی پدیده های کوانتومی باشند. این خوانش، تفسیری صحیح از ناموضعیت ذوات کوانتومی در زمان است.
بررسی دیدگاه ملاشمسای گیلانی در مورد علم خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
279 - 296
حوزههای تخصصی:
ملاشمسای گیلانی، یکی از چهره های درخشان و نامدار سده یازدهم هجری، در مکتب فلسفی اصفهان است که همچون بسیاری از بزرگان حکمت در عصر خودش، از جمله ملاصدرا و میرداماد، در تمسک جستن به آیات و روایات، برای اثبات مباحث فلسفی، دستی توانا داشت. او که از شاگردان نامی میرداماد بود، بیشترین تأثیر را نیز از او پذیرفت و سبک مشاییان و مبنای فکری آنها را از محضر او آموخت. ملاشمسا در برخی از مباحث فلسفی از قبیل: اصالت وجود، حرکت جوهری، علم پیشین خداوند و علم خداوند به ذاتش، با بسیاری از حکمای بزرگ (به ویژه رئیس بزرگ ترین مکتب عصر خود یعنی ملاصدرا) به مخالفت پرداخت و گاهی نظریات منحصر به فرد و مخالف با آنها بیان کرده است. ملاشمسا در زمینه رابطه صفات ذاتی با ذات، همچون معتزله، مشاییان و ملاصدرا قائل به عینیت صفات ذاتی با ذات است. او در حوزه علم پیشین خداوند به موجودات، قائل به قسم سومی (نه حصولی و نه حضوری) بود که همان ذات بحت و بسیط خداوند است و وجود موجودات را در تبیین علم خداوند، لغو و بی اعتبار می داند، ملاشمسا، علم خداوند به ذاتش را حضوری اقوی می داند و کاربرد علم اجمالی به معنای مشهور نزد حکما را در مورد خداوند جایز نمی داند که مقاله حاضر به روش کتابخانه ای در صدد ایضاح دیدگاه ملاشمسا در حوزه علم خداوند است.
کارنپ و کواین، رویارویی در فراوجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنوز نظریه کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاخت و تازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. هم چونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقاله پیشِ رو، با مرورِ نظریه کارنپ، نقدهایِ جسته و گریخته کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کرده ام. نشان داده ام که چگونه نظریه کارنپ را می توان از این سه نقد مبرا داشت. پس، با لحاظ کردنِ این که کواین موضعِ اختلاف را اشتباه تشخیص داده، و نه اختلافِ موضع را، به داوری میانِ دو فیلسوف نشسته، توضیح داده ام اگرچه کارنپ و کواین، هر دو، به نسبیتِ وجود قائل اند، آن-یک به’نسبیتِ عام‘ باور دارد و این یک، به ’نسبیتِ خاص‘. از منظری دیگر، اگرچه دو فیلسوف در وجودشناسی شک گرا هستند، آن یک ’شک گرایِ مرتبه دوم‘ است و این یک، ’شک گرایِ مرتبه نخست‘. به عبارتِ دیگر، نشان داده ام که چگونه در روی کردِ وجود شناختیِ دو فیلسوف "عاملِ توافق، عاملِ تخالف است". در میانِ این پیچیدگی ها، نتیجه گرفته ام که هر داوری یک سویه، بر موافقت یا مخالفتِ صرف، نادرست خواهد بود.
فراجهان به مثابه زیست جهان: نگاهی پدیدارشناختی به «متاورس»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
135-159
حوزههای تخصصی:
«متاورس» پدیدار فناورانه ای است که به تازگی مورد توجه ویژه ی عموم و خصوص جامعه قرار گرفته است. این پدیدار نوظهور که بر پایه ی چند فناوری پیشرو در حوزه ی اطلاعات و ارتباطات ایجاد می شود و بیشتر به مرحله ی ایده نزدیک است تا به مرحله ی اجرا، پرسش های بسیاری را برانگیخته است؛ از پرسش هایی در خصوص چیستی و چگونگی این پدیدار تا پرسش هایی از کارکردهای متنوع و آثار مختلف آن. در مقام پاسخ به پرسش از چیستی متاورس، پاسخ های متنوعی داده شده که البته عمده ی این پاسخ ها از منظری فنی مطرح گردیده اند. ما در این نوشتار با استفاده از مفهوم فلسفی «زیست جهان» و تحلیل پدیدارشناسانه ی ادموند هوسرل، فیلسوف برجسته آلمانی، به دنبال تعمیق پاسخ به پرسش از چیستی متاورس هستیم و با مدد از نگرشی فلسفی به این پرسش راهبردی، تلاش کرده ایم برداشتی از سرشت متاورس ارائه نماییم که با صرف پاسخ های فنی و رایج، حاصل نخواهد شد. در این مقاله، پس از یک توضیح فنی درباره متاورس و مروری بر ادبیات پدیدارشناسی آن، نوآوری نظری خود را توضیح داده و با معرفی متاورس به عنوان «زیست جهان مصنوعی»، تقابل آن با «زیست جهان سنتی-طبیعی» را تبیین می کنیم. در پایان، به نتایج این نگاه پدیدارشناختی به متاورس و اثر سیاستگذارانه آن اشاره می نماییم.
تبیین ضرورت دینداری عملی براساس دلیل معقولیت و بررسی شبهات عقلی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
385 - 407
حوزههای تخصصی:
برگزیدن دینداری یا غیردینداری می تواند از جمله مهم ترین انتخاب های زندگی به شمار رود. در هنگام تکافوی ادله دینداری و غیردینداری در حوزه نظر می توان ندانم گرایی را به عنوان راه سوم برگزید، اما در عمل چنین نیست و تنها دو راه وجود دارد. در چنین شرایطی باید جانبی را برگزید که ضرر کمتر و سود بیشتری را در پی داشته باشد. با مقایسه سود و ضرر مورد ادعای دینداران و غیردینداران و احتساب میزان کمی شده آنها می توان دریافت که مجموع سود دینداری بیشتر از غیردینداری است. عنوان این تقریر از دلیل معقولیت که بر مبنای شرطیه پاسکال شکل گرفته، سود مورد انتظار برتر است و براساس آن می توان ثابت کرد که در عمل باید دینداری را برگزید و دیندارانه زندگی کرد. این دلیل با وجود برخی شباهت ها، با شرطیه پاسکال در پاره ای پیش فرض ها و هدف ها متفاوت است. در این دلیل محدودیت های دینداری لحاظ شده و برای برخی غیردینداران بهره اخروی در نظر گرفته شده است. هدف این دلیل نیز ترجیح دینداری در عمل است نه اثبات حقانیت دینداری. وجود ادیان مختلف با ادعاهای متعدد و گاه متعارض، مغالطی بودن، جدلی بودن، ناسازگاری با قاعده قبح عقاب بلابیان، نادرستی و نامدلَّل بودن پیش فرض ها و ناتوانی از اثبات ضرورت دینداری، مهم ترین شبهات عقلی فراروی این دلیل است که در مقاله پاسخ داده شده است. ارائه صورت بندی نو برای دلیل معقولیت و به کارگیری آن برای اثبات ضرورت دینداری و پاسخ به مهم ترین شبهات فراروی آن مهم ترین دستاورد مقاله به شمار می رود.
تاثیر آموزه های فلسفی بر دانش فیزیولوژی جالینوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر علمی مبتنی بر پیش فرض های متافیزیکی و فلسفی است و پزشکی نیز از این امر مستثنی نیست. در پزشکی اخلاطی جالینوس فلسفه و منطق را جزو مقومات طب می داند و نظریه پزشکی خود را بر آن بنیان می نهد. از این رو جالینوس آناتومی و فیزیولوژی را نه تنها برای مطالعه اندام ها و فرآیندهای درون بدن، بلکه منبع مهمی برای پاسخ به سوالات فلسفی می دانست. از این رو مساله پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزه های فلسفی جالینوس بر دانش آناتومی و فیزیولوژی او است. بدین منظور مقاله از چهار بخش تشکیل شده است: دربخش نخست تاریخچه فیزیولوژی پیش از جالینوس بررسی شده است و بخش دوم به آموزه های فلسفی و مفاهیم مهم دانش فیزیولوژی و نگاه فلسفی جالینوس می پردازدو در بخش های بعدی تاثیر آموزه های فلسفی جالینوس بر شناخت فیزیولوژی مغز و اعصاب، قلب، تنفس، هضم، تولید مثل و جنین شناسی مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش به روش کتابخانه ای و با اتکا بر آثار منتسب به جالینوس انجام شده است. بررسی آثار مربوط به فیزیولوژی جالینوس نشان می دهد که او تحت تاثیر نظریه سنخیت سه گانه افلاطون معتقد بود که سه اندام اصلی بدن: مغز، قلب و کبد هستند، از این رو سیستم فیزیولوژی جالینوس شامل مجموعه ای از فعالیت های متمرکز بر کبد، قلب/ریه ها و مغز است، فرآیندی که برای ادامه زندگی فرد باید دائماً تجدید شوند. همچنین هدف جالینوس از تشریح و شناخت آناتومی و فیزیولوژی بدن، پی بردن به ماهیت پنوما بود.
تبارشناسی نقدهای مدرن به تئودیسه های سنتی؛ بازخوانی کتاب کلاسیک سی. اس. لوئیس به نام از رنجی که من کشیدم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
417 - 442
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر متفکرانی همچون وتزل [1] ، تراکاکیس [2] ، فیلز [3] ، گِدِس [4] ، جنسِن [5] ، بلومنتال [6] و راث [7] و پیشتر از آنها کِنِث سورین [8] به نقد قاطع تئودیسه های سنتی در قالب نقدهای سه گانه گفتمانی، اخلاقی و اگزیستانسی پرداخته اند. اثر کنث سورین به نام الهیات و مسئله شر [9] که در دهه هشتاد منتشر شد، به عنوان اثری کلاسیک فیلسوفانِ منتقد دیگر را نیز در سال های اخیر بر آن داشت که مقالاتی را در نقد تئودیسه بنگارند. اما دیرینه و تبار این نقدهای سه گانه به تئودیسه ها جلوتر از کتابِ سورین، تا کتابِ از رنجی که من کشیدم [10] اثر مختصر و جالب توجه سی. اس. لوئیس در دهه پنجاه پیش می رود. لوئیس در پی مواجهه با مرگ گزاف همسر محبوبش، در روایت های شخصی اش از تجربه زندگی کردن در از رنجی که من کشیدم، همه این نقدهای سه گانه مدرن در آثار فلاسفه بعدی را به نوعی مطرح کرده است و به یقین پیشگام نقد تئودیسه های سنتی است. این مقاله به هدف دیرینه شناسی و تبارشناسی نقدهای مدرن به تئودیسه های سنتی نوشته شده است و این نقدهای تحلیلی معاصر را تا اثر روایت گرانه لوئیس در دهه پنجاه به پیش می برد.
حقیقت نفس در مدرسۀ کلامی اصفهان و بازتاب آن در جنسیت مندی نفس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۵۱)
223 - 246
حوزههای تخصصی:
رابطه حقیقت انسان و جنسیت از مسائل چالش برانگیز چند دهه اخیر بوده است که پاسخ به بسیاری از مسائل زنان در گرو حل این مسئله است. با ورود فعالان فمینیسم به مباحث فلسفی و کلامی این پرسش جدی تر مطرح شد و برخی مانند لیبرال فمینیسم ها با انکار هویت زنانه، قائل به تساوی و برابری جنسیتی شدند و دسته دیگری از فمینیسم ها اختلاف های جنسیتی را به رسمیت شناختند. اگرچه این پرسش در مباحث نفس شناسی و انسان شناسی حکما و متکلمان مدرسه کلامی اصفهان جایگاهی نداشته است، می توان با تحلیل مباحث عمیق نفس شناسی آنها پاسخی سلبی یا ایجابی به این پرسش داد. این نوشتار با روش تحلیلی-توصیفی و با استنطاق مهم ترین مباحث نفس شناسی میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی و علامه مجلسی مانند حدوث نفس، رابطه نفس و بدن، چگونگی تدبیر بدن توسط نفس، به دنبال بررسی جایگاه جنسیت در نفس است و در نهایت به این نتیجه رسیده است که با توجه به مبانی نفس شناسی آنها دیدگاه «جنسیت مندی نفس» به صواب نزدیک تر است. نفس در نحوه حدوث، تشخص، فعلیت و چگونگی عمل در این عالم نمی تواند از خصوصیات جنسیتی عاری باشد
عینیت وجود متعالی، باور متعالی، گزاره متعالی در اندیشه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
409 - 434
حوزههای تخصصی:
از مباحث مهمی که اندیشمندان، در حوزه فلسفه دین را، بالاصاله و فی نفسه، یا در برابر ساخت گرایان، که قائل به ذهنی بودن و عدم عینیت خداوند هستند، به اندیشه و تأمل واداشته است، بحث واقعی بودن و به عبارت علمی، عینیت «امر متعالی» است. علامه طباطبایی از اندیشمندانی است که با بازخوانی اندیشه او می توان رویکرد او را در امر عینیت خداوند تبیین کرد. در این نوشتار پس از تبیین چارچوبه نظری در تشریح معانی عینیت، به تبیین، بازخوانی و تحلیل اندیشه علامه در حوزه عینیت خداوند پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که علامه هم در هستی شناختی و هم در مباحث معرفت شناختی، «در صدق باورهای مرتبط با خداوند»، و هم در مباحث معناشناختی «در تطابق گزاره ها با وجود خارجی خداوند به عنوان امری حقیقی و واقعی» به طرح عینیت پرداخته است. سه گانه عینیت (وجود متعالی، باور متعالی و گزاره متعالی) در اندیشه علامه به این معناست که وجود و ماهیت خدا، مستقل از ذهن است (وجود متعالی)، باور یا جمله درباره خدا از نظر مابعدالطبیعی عینی است (معرفت متعالی)، گزاره درباره خدا، پذیرای ارزیابی از طریق صدق و کذب است (گزاره متعالی) .
افلاک از کِی صلب شدند؟ نگاهی به تاریخ تحول مفهوم فلک در تمدن اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به دنبال بررسی سیر تحول مفهوم «فلک» و ارائه روایتی معقول از چرایی حذف آن در تاریخ نجوم هستیم. نشان خواهیم داد که مفهوم فلک در دوره یونان باستان از ابهامی مفهومی رنج می برد. این ابهام به طور ویژه در دو رویکرد هندسی و فیزیکی به این مفهوم بازتاب پیدا می کند. مفهوم «فلک» در آثار منجمان بزرگ یونانی همچون بطلمیوس در برخی مواضع با رویکرد هندسی و در برخی دیگر با رویکرد فیزیکی استفاده شده است. این ابهام در علم تمدن اسلامی اندک اندک زایل شد. ما معتقدیم تدقیق مفهوم «فلک» حدودا از قرن پنجم هجری و با آثار ابن هیثم و ابوریحان بیرونی آغاز شد و در مکتب مراغه در قرن هشتم هجری به اوج بلوغ خود رسید. مفهوم بالغ شده فلک، حول چند مولفه مفهومی اصلی مورد توافق دانشمندان بود و با دقت بالایی مورد استفاده قرار می گرفت. یکی از این مقومات مفهومی مورد توافق، صلب بودن افلاک است و دقیقا همین مولفه در تعارض با برخی از مشاهدات منجمان قرن شانزدهم اروپا قرار گرفت. در نهایت تیکو براهه و دیگر دانشمندان قرن شانزدهم به این نتیجه رسیدند که مفهوم «فلک» انعطاف لازم برای اصلاح و استفاده مجدد در نظریات جدید را ندارد و طرد آن نسبت به حفظ آن مقرون به صرفه تر است.
خدا و تصادف تکاملی؛ ناساز یا همساز؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
347 - 370
حوزههای تخصصی:
از دعاوی مهم طبیعت گرایان تکاملی و سردمداران الحاد جدید، ناسازی نظریه تکامل با نقش هدایت گرانه الهی در فرایند پیدایش حیات و تنوعات زیستی و پایان علمی نظریه فرگشتی برای خداباوری است. دستاویز اساسی این گروه مسئله شانس یا تصادف، و جایگاه آن در فرایند تطورات زیستی است. مقاله پیش رو بر آن است تا فارغ از درستی یا نادرستی اصل نظریه تکامل، با کاوش در معنا و کاربردهای متعدد مفهوم تصادف در زیست شناسی، نسبت منطقی آن با نقش آفرینی خداوند در این زمینه را بررسی کند. روش تحقیق در مقام گردآوری اسنادی و کتابخانه ای و در مقام داوری عقلی تحلیلی است. ماحصل تحقیق این است که هیچ یک از کاربردهای رایج واژه شانس و تصادف در زیست شناسی و به طور خاص در نظریه تکامل، تعارضی با نقش آفرینی خدا در آن ندارد و آنچه می تواند چنین تعارضی را پدید آورد، مفهوم فلسفی تصادف است. همچنین برخی نگره های حداکثری در تبیین تصادف فرگشتی که هیچ گونه پشتوانه علمی هم ندارد، تنها می تواند به محدودیت نقش خدا در این زمینه، نه انکار کامل آن، دلالت کند.
نقد دیدگاه گسست توحیدی قرآن از منظر حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۴۶)
23 - 43
حوزههای تخصصی:
نورمن گیسلر اعتقاد دارد که دلیل گذار خدای ادیان ابراهیمی از هیأت تثلیثی به بلندای احدیت و صمدیت در قرآن، نفوذ اندیشه فلوطینی در آن بوده و همین امر سبب پیدایش گسست و ناپیوستگی توحیدی میان کتاب مقدس و قرآن شده است. وی از یک سو اندیشه بساطت مطلق ذات الهی را اندیشه ای فلوطینی و وارداتی در قالب واژگان احد و الصمد به قرآن می داند و از سوی دیگر رابطه صفات و ذات را ناگزیر از وقوع کثرت و نفی بساطت مطلق پنداشته است. در این مقاله ابعاد انتقادهای گیسلر از منظر حکمت صدرایی بررسی و به جای ادعای وارد کردن یا تحمیل بساطت بر آیات قرآن بر استنباط بساطت ذات الهی از طریق تحلیل فلسفی صفات الهی، همچون غنای مطلق، کمال مطلق، عدم محدودیت و زوال ناپذیری ذات الهی، به نفی همه انواع ترکیب من جمله ترکیب صفات و ذات و اثبات بساطت ذات الهی تأکید شده است.
تبیین رویت ناپذیری اعضا در تشریح اخلاطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی عناوین اعضای بدن و نیز شمارش آنها در متون تشریحی طب اخلاطی، نشانگر یک مساله ی مهم است. اینکه در این متون و در مقایسه با متون آناتومی مدرن، به تعداد درخور توجهی از اعضای بدن اشاره نشده است. این، در حالی است که این دو نتیجه ی متفاوت، حاصل مشاهدات یک عمل یکسان هستند: تشریح جسد. جز این، برخی از این اعضا، با چشم غیر مسلح نیز قابل رویت هستند که رگ های لنفاوی از جمله ی همین موارد به شمار می رود. بنابراین، طبیب اخلاطی در فرآیند عمل تشریح، برخی از اعضا را دیده است، اما ندیده است. به دیدگاه نویسندگان این مقاله، علت رویت ناپذیری این اعضا، در پیوند مشاهده با نظریه نهفته است. بطور خلاصه، مشاهده ی عمل تشریح طبیب اخلاطی، برخلاف مشاهده ی عمل تشریح آناتومیست مدرن، بر نظریه ی اخلاطی استوار بوده است. از این رو، طبیب اخلاطی، در فرآیند عمل تشریح، اعضایی را دیده است که کارکرد اخلاطی داشته اند. بقیه ی اعضای بدن، یا دیده نشدند یا به یک زایده ی گوشتی تقلیل یافته اند.