به نظرمی رسد که بحث در روشن سازی و کوشش در حل پارادوکس اقتدار و آزادی یکی از مهمترین مسأله های فلسفه ی ادبیات کودک هست. هدف این مقاله آن است که نوع نگاه نویسندگان به مقوله های اقتدار و آزادی را در ادبیات کودکان بر اساس شگردهایی که در کتاب های داستانی تصویری اعمال می گردد، کشف و بررسی کند. این پژوهش با روش تحلیل تأملی به بررسی تطبیقی دو کتاب داستانی تصویری ""داستان خرگوش کوچولو"" نوشته ی بیتریکس پاتر و ""منم موش گرسنه، می خورمت درسته"" نوشته ی مرتضی خسرونژاد خواهد پرداخت. پرسش های پژوهش ناظر به نوع نگاه این نویسندگان به مقوله های اقتدار و آزادی در ادبیات کودکان و مقایسه ی آنهاست از جمله: شگردهای کتاب داستانی تصویری فارسی و انگلیسی در تحقق بخشیدن به مقوله های ""اقتدار و آزادی"" کدامند؟ آیا نوع شگردهای یادشده و شیوه ی استفاده از آنها در دو اثر فارسی و انگلیسی متفاوت است؟ همچنین نوع نگاه نویسندگان فارسی و انگلیسی به مقوله های اقتدار و آزادی چگونه است؟
نوع عیان کردن شگردهایی که نویسندگان در آثار خود به کار گرفته اند، از سویی می تواند برای نویسندگان اهمیت داشته باشد از این لحاظ که به نظر می رسد نویسندگان گاه ناخودآگاه از این شگردها استفاده می کنند، و از سوی دیگر این عیان سازی شگردها می تواند مورد توجه منتقدان، مادران و پدران و حتی کودکان و نوجوانان قرار گیرد. نتایج نشان می دهد که دیدگاه نویسندگان نسبت به کودک، بر نحوه ی نگارش کتاب ها و چگونگی استفاده از شگردها مؤثر است.
این مقاله، معرفی ترجمه کهنی است از قرآن کریم، بازمانده از قرن پنجم یا ششم هجری، از روی نسخه منحصر به فرد مربوط به حدود قرن هشتم هجری. در آغاز، مختصری درباره نسخه خطی قرآن نگاشته شده و به بعضی ویژگیهای ظاهری نسخه، از رسم الخط، تزیین، علایم، تقسیمات، حواشی، ضایعات و افتادگیهای آن اشاره رفته است. در بخش اصلی مقاله، به ترجمه این قرآن و ویژگیهای آن پرداخته شده است از جمله، مترجم قرآن، رسم الخط فارسی، بحث تطابق یا عدم تطابق با ترجمه تفسیر طبری، ویژگیهای ترجمه، بعضی ویژگیهای دستوری و ویژگیهای لغوی.
تهیه متون مناسب و به خصوص ترجمه دقیق آنها برای معرفی هر چه بهتر جاذبه های عظیم گردشگری کشورمان از اولویت های اساسی سازمان های ذیربط است. در این مقاله ضمن بررسی متون و نوع زبان به کار رفته در نوشته های مربوط به معرفی جاذبه های گردشگری به شیوه ها و اصول ترجمه این گونه متون و جایگزینی مناسب واژه های معرف این جاذبه ها که غالبا عناوین مکان های تاریخی، جغرافیایی، مذهبی، طبیعی، میراث های فرهنگی و دست ساخته های بشری هستند خواهیم پرداخت. شیوه های بومی گرایی(domestication )و بیگانه گرایی(foreignization )که در ترجمه عمومیت دارند برای ترجمه متون گردشگری دارای نقاط ضعف و قوت خاص خود هستند. حفظ اختصار متن، بالا بردن درک خواننده از متن و نیز برانگیختن علایق وی از جمله نقاط قوت شیوه بومی گرایی به شمار می روند، اما بزرگ ترین اشکال این است که به هنگام استفاده از شیوه بومی گرایی در ترجمه متون گردشگری بر عناصر و مقوله های فرهنگی و تاریخی متن زبان مبدأ خدشه وارد می شود. روش بیگانه گرایی برعکس در خدمت عوامل تاریخی– فرهنگی متن زبان مبدأ و نشر فرهنگ و آداب و رسوم خودی است، اما بی توجهی به ادراک و فهم خواننده زبان مقصد و نیز کمرنگ شدن نقش جلب گردشگر به هنگام استفاده از این شیوه کاملا مشهود است. به نظر می رسد هیچ کدام از این دو شیوه نمی تواند به تنهایی چاره بسیاری از مشکلاتی باشد که ذاتی متون مربوط به جذب گردشگران خارجی است. تاکید اصلی این مقاله بر پیدا کردن روش و راهکاری جدید برای ترجمه این گونه متون است تا بتوان با آن هم فرهنگ ایرانی و اسلامی را برجسته نمود و آن را به گردشگران علاقه مند به جاذبه های گردشگری ایران منتقل کرد و هم بر میزان ادراک خواننده اثر در زبان مقصد و قابلیت جذب گردشگران افزود. این روش که از آن در این مقاله به عنوان شیوه خنثی گرایی یاد شده است، مبتنی بر اصل اطلاعات مفهوم مدار بوده و بر پایه روابط تداعی معانی، یافتن معادل-های مناسب را برای واژه های کلیدی متون گردشگری، هم در حوزه اطلاعاتی و هم زیبا شناختی اثر، تضمین می نماید.
«مثنوی» مولانا اثری عرفانی است که در آن حال و ذوق و عشق و آشفتگی، در قالب تعلیم بیان شده است. در این اثر علاوه بر مفاهیم و معانی اسلامی- عرفانی، مطالبی ذکر شده که راه رسیدن به مقام عالی انسانی و طریق خلیفه اللهی او را نشان می دهد که از مهم ترین آنها، متخلق گشتن به اخلاق نیکوست. هدف مولانا، تعلیم برای رسیدن به کمال نفس است. اندیشه های تعلیمی مولانا، به تصوف او رنگ خاصی بخشیده و او را هم عارف و هم حکیم و هم فقیه معرفی کرده است. مولانا با تعالیم اخلاقی خود به سالکان می آموزد که آزادگی و رهایی از هوای نفس از مهم ترین نکته های عرفانی و اخلاقی است. مولانا اخلاق و عرفان را دو مقولة مرتبط به هم می داند و معتقد است تا سالک متخلّق به اخلاق الله نگردد، نمی تواند مراتب سیر و سلوک را طی کند و عارف راستین تا از رذیلت ها صافی نشود، به مرتبة کمال نمی رسد. در این مقاله با تکیه بر تحلیل ابیات «مثنوی» و روش توصیفی-تحلیلی، به بررسی این مهم پرداخته میشود. با این هدف که اصالت تعلیم را، که رویکرد اصلی مولوی در «مثنوی» است، یادآور شویم.