توسعة فیزیکی شهرها، تجاوز به حریم و بستر رودخانه ها و اراضی پیرامونی آن ها منجر شده است. استفادة انسان از رودخانه و نوع دخالت در حریم آن موجب تغییراتی در کانال رود و حاشیة آن می شود. در دهه های اخیر، کلان شهر شیراز شاهد گسترش بیش ازحد فضاهای ساخته شده بوده است؛ به گونه ای که بیش از دیگر شهرهای استان رشد فیزیکی دارد. بخش اعظم این توسعه، نامنظم و خودسرانه صورت گرفته و درنتیجه، توسعة فیزیکی شهر به تغییر لندفرم های ژئومورفولوژیکی اطراف منجر شده است. هدف این پژوهش، بررسی توسعه شهری در حریم رودخانة خشک و دامنة تغییرات آن در بازة زمانی 48 ساله در شهر شیراز است.این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و به صورت کتابخانه ای و میدانی انجام شده است. پژوهش با استفاده از عکس هوایی سال 1346 به مقیاس 1:20000، تصاویر ماهوارة لندست در سال 1394، سنجندة اولی و نقشه های توپوگرافی منطقه و برداشت داده های میدانی به کمک سامانه موقعیت یاب جهانی (GPS) صورت گرفت. همچنین به منظور پردازش داده ها و تهیه نقشه، از نرم افزارهای ArcGis10.3 و Envi4.8 استفاده شد. مطابق نتایج، در دوره زمانی فوق توسعه فیزیکی شهر در حریم رودخانه، در مقایسه با سال 1346 در بازه اول 21 هکتار، در بازه دوم 220 هکتار و در بازه سوم 54 هکتار است. به طورکلی، 295 هکتار از حریم رودخانه به کاربری های ساخت وساز شهری تعلق گرفته و جابه جایی عرضی رودخانه در بخش یک 176 متر، بخش دوم 145 متر و در بخش سوم 68 متر بوده است.همچنین بررسی ها نشان می دهد الگوی گسترش فیزیکی کلان شهر شیراز، از هسته ای به سمت خطی پیش رفته است.
مصر به دلیل دارا بودن تمدنی بسیار کهن و به عنوان پرجمعیت ترین کشور عربی ـ اسلامی، یکی از مهم ترین کشورهای اسلامی و از بازیگران اصلی در جهان عرب است. نکته قابل توجه دیگر آنکه دیرینه تاریخی نوسازی و اصلاحات در این کشور به دو سده پیش برمی گردد و نسبت به کشورهای دیگر از بیشترین تعداد گروه ها، نهادهای مدنی و جریانات سیاسی برخوردار بوده است، لذا سؤال مهم آن است که با این وجود، چرا مصر شاهد پایداری حکومت اقتدارگرا در دوران حکومت مبارک بوده است. از این رو سقوط حکومت مبارک موضوع اصلی این تحقیق نخواهد بود. در این نوشتار، با استفاده از رهیافت نظری ساختار ـ عاملیت یا کنش گرا، چرایی تثبیت حکومت اقتدارگرا در مصر از دهه 1980 به این سو بررسی می شوند. فرضیه اصلی آن است که ساخت اقتدارگرای حکومت، نخبگان حکومتی غیردموکراتیک و محدودیت های شدید ساختاری اعم از سیاسی، اقتصادی و حقوقی از یک سو و ضعف های جدی در کنش گران و رهبران مدنی (ضعف پیوندهای افقی و همکاری و عدم اجماع در بین آنها) از سوی دیگر منجر به تثبیت اقتدارگرایی با دموکراسی صوری در سه دهه اخیر شده اند.
هدف این پژوهش پیش بینی اضطراب و افسردگی دانش آموزان دختر مقطع ابتدایی بر اساس ویژگیهای شخصیتی و بهزیستی روان شناختی مادران آنها بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان پایه ششم دوره ابتدایی شهرستان بابل بود که در آن 240 دانش آموز به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شدند. دانش آموزان دو پرسشنامه افسردگی کودکانِ کواکس و مقیاس بازنگری شده اضطراب آشکار کودکانِ رینولدز و ریچموند را تکمیل کردند. مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف و پرسشنامه شخصیتی پنج عاملی نیز توسط مادران آنان تکمیل شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده-ها از رگرسیون چندگانه با رویکرد سلسله مراتبی استفاده شد. نتایج نشان داد که بهزیستی روانشناختی مادران می تواند به صورت منفی و معنادار افسردگی و اضطراب فرزندان را پیش بینی کند. هم چنین از بین صفات شخصیتی مادر، روان رنجورخویی به صورت مثبت توانست افسردگی و اضطراب فرزندان را پیش بینی کند و گشودگی در برابر تجربه و برونگرایی نیز توانست افسردگی را به صورت منفی پیش بینی کند. نتایج نشان داد که صفات شخصیتی مادران و بهزیستی روانشناختی آنان در پیش بینی افسردگی و اضطراب دختران آنان نقش تعیین کننده ای دارد.
ورای فعالیت های نظامی بریگاد قزاق، واقعیت های نهفته ای وجود داشت که صبغه سیاسی ـ نظامی پررنگ تری به آن می داد. این واقعیت ها نه تنها در مراحل شکل گیری بلکه در فرایند توسعه سازمانی، اجرای ماموریت های نظامی، فرماندهی، جذب و انفصال نیروها، تامین منابع مالی و نحوه تعامل با مسایل کشور آشکارا به چشم می خورد گشودن دریچه ای کوچک به سوی واقعیت های یادشده و تفسیر و تحلیل آنها از آغاز تا پیروزی انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نقطه اصلی تمرکز این مقاله است. به همین دلیل، از تشریح و بسط رخدادهای تاریخی حتی المقدور خودداری و در عوض بر نتایج حاصل از آنها در پیوند با نیروی قزاق ایران تاکید می شود.
مقدمه: در عصر فناوری اطلاعات و ارتباطات که تولید علم در هر 5 سال دو برابر علوم گذشته میشود، راهبرد عدم تمرکز در مدیریت سازمانهای آموزشی بهخصوص آموزش عالی و آموزش پزشکی، که بدنه آن از نخبگان جامعه تشکیل شده، ضروری است. از لوازم موفقیت مدیریت غیرمتمرکز، تقویت مکانیزمهای خودگردانی در اجزای سیستم نظام آموزشی مانند سیستم برنامهریزی درسی است. رویکرد خودگردانی برنامه درسی، نگاهی پویا و زنده به مجموعه برنامه درسی است که ضمن تلاش برای بالندگی محتوای آموزشی، درصدد بازنگری مجدد به عملکرد گذشته خویش است. یکی از مشکلات مهم نظام آموزش دانشگاهی، کهنگی و عدم انطباق سرفصل دروس با نیازهای فعلی جامعه است. وزارتخانههای «علوم، تحقیقات و فناوری» و «بهداشت، درمان و آموزش پزشکی» تلاشهای گستردهای برای تحقق سیاستهای برنامه توسعه چهارم در خصوص تمرکززدایی کردهاند. اگرچه موضوع آموزش در دو وزارتخانه از نظر ماهیت تفاوتهایی دارد، ولی از نظر سطح تخصص مباحث علمی و دانشگاهی، دارای همپوشانی زیادی است. هدف این مطالعه، تحلیل محتوای یکی از آییننامههای مهم وزارت «علوم، تحقیقات و فناوری» در راستای سیاست تمرکززدایی در برنامههای درسی بود.
نتیجهگیری: نتایج بیانگر مواردی از عدم انسجام بین مواد آییننامه و عدم انطباق این مواد با اهداف، سیاستها و راهکارهای اجرایی مندرج در آن است.