ایران شاهراه تمدن های باستانی و مهد فرهنگ های قبل تاریخ، هزاران راز نهفته در خود پنهان کرده است. در این میان، سنگ نگاره ها از نو یافته ترین هنرهای ایران هستند که در نقاط مختلف ایران پراکنده اند و هریک نشان و کلامی از دنیای باستان دارند. در این پژوهش، سنگ نگاره های اسبقته (هسبخته) را انتخاب و بررسی کردیم. این آثار که در روستای شواز استان یزد قرار دارند، ازلحاظ قدمت و تنوع نقوش قابل بررسی هستند و نوع بینش و آداب زندگی انسان در آن دوران را نشان می دهند. این مقاله را با روش توصیفی- تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای، مشاهده و مصاحبه انجام دادیم. با بررسی انواع نقوش حکاکی شده در این منطقه، با نمادهای باروری و زایش (بز کوهی و قوچ)، نمادهای مهرپرستی (چلیپا و حلقه مهر)، نماد جهت نما و نقوش حیوانی، انسانی و گیاهی مواجه می شویم که قدمت زیاد سکونت در این منطقه و اعتقادات و آیین های اولیه ساکنان را نشان می دهند.
در این مقاله نظریه های موجود در حوزه جامعه شناسی هنر و ادبیات با دیدگاهی انتقادی مورد بررسی قرار گرفته است. موضوع اصلی مقاله حول محور جبریت اجتماعی هنر و ادبیات دور می زند. نظریه جبریت اجتماعی هنر با توجه به مسئله شاهکارهای هنری و موضوع هنر ناب مورد نقد قرار گرفته است. در نهایت نتیجه گیری مقاله در جهت تأیید این مطلب که هنر اگرچه تحت تأثیر شرایط وجودی جامعه معاصر خودش قرار دارد و نشان آن شرایط را نیز بر پیشانی دارد، اما در عین حال دارای یک حوزه فعالیت مستقل و بی همتاست که آن را قادر می سازد احتمال نوع دیگری از زندگی را در برابر آنچه نظم اجتماعی موجود به انسان ها ارائه می کند مطرح سازد. در این بررسی هنر به عنوان مقوله ای معرفتی و جامعه شناسی هنر به عنوان شاخه ای از جامعه شناسی معرفت معرفی شده است. کلیدواژگان: هنر ، جبریت اجتماعی ، شاهکار هنری ، جامعه شناسی هنر ، انتقاد
تاریخ مرمتِ میراث فرهنگی در ایران از نظر سُنتی و علمی به غیر از معدود نوشته هایی پراکنده، تقریباً هیچ گاه به صورت جدی مورد بررسی قرار نگرفته است، در همین راستا از تاریخچه ی مرمت اشیاء موزه ای نیز اطلاعات چندانی در دست نیست. به نحوی که به صورت مشخص مراکز، کارگاه ها و مرمتگران گذشته ی موزه ها شناسایی نشده و مرمتگران میراث فرهنگی همیشه در کنار ارزش ها و جذابیت های آثار تاریخی آن گونه که باید مورد توجه قرار نگرفته اند. از جمله نخستین مرمتگران کمتر شناخته شده ایران محسن پیرامون است که در این مقاله به بررسی مختصری اززندگی و با توجه به منابع موجود و مصاحبه ای از سال 1347 از وی پرداخته شده است.
در این مقاله نمایش ها و نمایشواره های عصر ناصری از منظری جامعه شناسی بررسی شده اند. هدف از این تحقیق دریافت دو مسئله است: یکی درک چگونگی تأثیر این نمایش ها در تکوین فضایی که به تماشاگران آن مجال رهایی موقت از شرایط سخت و استبدادی آن زمان را میداد و دیگر پاسخ به این سئوال که ناصرالدین شاه در مقام نمایندة قدرت مسلط در پدید آمدن این شرایط، چه نقشی داشته است. چارچوب نظری این مقاله نظریة کارناوال باختین است که در ادامة بحث منطق گفتگویی، تکوین شرایط کارناوالی را دستیابی به نوعی دموکراسی موقت و زندگی غیررسمی در برابر شرایط استبدادی و زندگی غیررسمی میداند. با توجه به زمینة تاریخی حوزة مطالعاتی، روش تحقیق این مقاله اسنادی- تحلیلی است. برای دستیابی به چگونگی نمایش های آن دوره ، بازخورد مردم، شرایط اجتماعی و ویژگیهای فکری ناصرالدین شاه از منابع و اسناد تاریخی آن زمان استفاده شده و بر اساس ضرورت بحث، اطلاعات گرفته شده مقایسه، تحلیل و ارزیابی شده اند. در این مقاله، وضعیت اجتماعی عصر ناصری و ویژگیهای نمایش های تعزیه ، شبیه مضحک و نمایش واره های دلقک بازی درعصر ناصری شرح داده شده و با توجه به نشانه های نمایشی استخراج شده از شرایط کارناوالی بررسی شده اند م تلاش شده است تا به این پرسش ها پاسخ داده شود که این که چگونه اجرای این گونه نمایش ها نوعی تکوین کارناوالیته قلمداد میشود، نقش ناصرالدین شاه در این تکوین چه بوده است و چگونه کارکردهای دوسویة آن هم به تداوم قدرت شاه و هم به حس آزادی موقت و آرامش مردم در شرایط دشوار کمک میکرده است