امروزه توجه به مسائل زیست محیطی از جمله بحران آب به عنوان یکی از موضوعات چالش برانگیز در محافل علمی و تصمیم گیری های سیاسی نقش پررنگی به خود گرفته و توجه به رودخانه ها به عنوان یکی از عناصر اصلی زیست محیطی در شهرهای ایران مغفول مانده و کیفیت فضاها و بافت شهری مجاور آن ها تنزل یافته است. از این رو متخصصین شهری به دنبال ارائه راه حل هایی مختلف برای مقابله با مهجور ماندن رودخانه ها و بازگرداندن و پیوند آن ها با بستر و زمینه شان هستند. در این میان طراحی بیوفیلیک و حساس به آب به عنوان دو رویکرد جدید مطرح در طراحی شهری سعی در تلفیق شهر و طبیعت با در نظرگیری مسائل مرتبط با آب دارند. در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از روش های توصیفی و تحلیل داده های ثانویه (اسنادی)، معیارهایی برای طراحی لبه های رودخانه های شهری بر مبنای دو رویکرد بیوفیلیک و حساس به آب ارائه شود.
در این مقاله نمایش ها و نمایشواره های عصر ناصری از منظری جامعه شناسی بررسی شده اند. هدف از این تحقیق دریافت دو مسئله است: یکی درک چگونگی تأثیر این نمایش ها در تکوین فضایی که به تماشاگران آن مجال رهایی موقت از شرایط سخت و استبدادی آن زمان را میداد و دیگر پاسخ به این سئوال که ناصرالدین شاه در مقام نمایندة قدرت مسلط در پدید آمدن این شرایط، چه نقشی داشته است. چارچوب نظری این مقاله نظریة کارناوال باختین است که در ادامة بحث منطق گفتگویی، تکوین شرایط کارناوالی را دستیابی به نوعی دموکراسی موقت و زندگی غیررسمی در برابر شرایط استبدادی و زندگی غیررسمی میداند. با توجه به زمینة تاریخی حوزة مطالعاتی، روش تحقیق این مقاله اسنادی- تحلیلی است. برای دستیابی به چگونگی نمایش های آن دوره ، بازخورد مردم، شرایط اجتماعی و ویژگیهای فکری ناصرالدین شاه از منابع و اسناد تاریخی آن زمان استفاده شده و بر اساس ضرورت بحث، اطلاعات گرفته شده مقایسه، تحلیل و ارزیابی شده اند. در این مقاله، وضعیت اجتماعی عصر ناصری و ویژگیهای نمایش های تعزیه ، شبیه مضحک و نمایش واره های دلقک بازی درعصر ناصری شرح داده شده و با توجه به نشانه های نمایشی استخراج شده از شرایط کارناوالی بررسی شده اند م تلاش شده است تا به این پرسش ها پاسخ داده شود که این که چگونه اجرای این گونه نمایش ها نوعی تکوین کارناوالیته قلمداد میشود، نقش ناصرالدین شاه در این تکوین چه بوده است و چگونه کارکردهای دوسویة آن هم به تداوم قدرت شاه و هم به حس آزادی موقت و آرامش مردم در شرایط دشوار کمک میکرده است
معماری نمودی از سطح تمدن یک جامعه است و البته که معماری فضاهای آموزشی هم باید تا حدی بهتر از معماری عمومی منطقه باشد، و این در موردهای اخیر در کشورهای دیگر به کرات به چشم می خورد. ضمن بررسی بناهای آموزشی در سراسر دنیا متوجه شدیم که معماری فضاهای آموزشی در همه جا کم و بیش با توجه به توان مالی و امکانات بومی دچار تحول و پیشرفت شده است؛ تا بتوانند شاهد رشد، ارتقا علمی و پژوهشی دانش آموزان و دانشجویان باشند. اما در چند دهه اخیر در کشورمان کمتر شاهد احداث بناهای آموزشی با معماری شاخص بوده ایم؛ بناهایی که با توجه به این بازه زمانی و نیازهای افراد جامعه، بسیار اندک و ناکافی در برآوردن نیازهای کاربران معاصر به نظر می رسند و از میان آنها می توان به مواردی از قبیل هنرستان هنرهای تجسمی کرج و هنرستان دخترانه پاپلی خلعتبری اشاره کرد. حال چنین مشاهده می شود که تنها دغدغه حاضر، محدود در چهارچوب ساخت مدارس به شیوه دهه های 1340 و1350 با راهروهای باریک و یک سری اتاق بنام کلاس درس است، بدون هیچ گونه فضاهای آموزشی دیگر از قبیل فضاهای آزمایشگاهی، ورزشی، پژوهشی و فضایی برای گپ و گفت و گو که روند فعلی باعث عدم علاقه و انگیزه فرزندانمان به محیط های آموزشی و طبیعتاً به مقوله تحصیل علم در این فضاها شده است. میشل در کتاب مراقبه و تنبیه که در آن ساختار مدرسه ها را با بیان اینکه شبیه به زندان هستند، به طور ریشه ای نقد کرده و زیر سوال می برد. شاید این مورد برای ما هم آشنا و قابل طرح باشد؛ آن راهروها و کلاس هایی در طرفین، بسیار شبیه ندامتگاه یا زندان هستند، در حالی که ما قدیم در ایران مسجد- مدرسه ها را داشتیم که زندگی و تحصیل در آن ادغام بود و چقدر معماری صمیمی و سرزنده ای داشتند. لذا با توجه به نقیصه های موجود و نیاز به تغییر که پیوسته احساس می شود، بر آن شدیم تا به مطالعه اخص معماری فضاهای آموزشی در ایران از دیرباز تا امروز و موانع پیشرفت مان در این زمینه بپردازیم.