در دوران خلیفه دوم، زیست فردی و اجتماعی و نظام سیاسی نوپای مسلمانان دچار تحول اساسی شد. در روزگار خلافت عثمان، دو رخداد منشأ تحولات مهمی شدند: یکی شورش علیه خلیفه و قتل او؛ و دیگر، تدوین جدید قرآن که به قرآن عثمانی شهرت یافت. تحقیق دربارة تاریخ قرآن در نیم قرن نخست اقدامی بس دشوار است؛ زیرا از یک سو هیچ نسخة استنادپذیری از قرآن زمان پیامبر و نیز قرآن های پس از آن و از جمله قرآن های ابوبکر و عثمان در اختیار نیست و، از سوی دیگر، راه روشن و استواری برای تحقیق و تفحص و انکشاف حقایق متقن وجود ندارد. امروزه، جز متن قرآن کنونی و نسخه هایی از قرآن های غالباً ناقص از قرون نخست و نیز انبوه روایات متنوع و غالباً متضاد، اسنادی برای تحقیق در قرآن های نیمه اول سده در دست نیست. از این جهت است که پیدایی دست نوشته های صنعا به ویژه برای تأیید وثاقت تاریخی قرآن اهمیت دوچندان می یابد. به ویژه که با مطالعات روی این نُسخ ثابت شد که این دست نوشته ها متعلق به میانه سده اول هجری اند و این امر خط بطلانی بر نظریه تثبیت نهایی متن قرآن در انتهای سده دوم یا اوایل سده سوم هجری است.
مقصود اصلی این پژوهش، مفهوم شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» و بررسی اینکه آیا این دو اصطلاح در قرآن کریم، مفهوم واحدی دارند یا خیر؟ از آنجایی که جوامع و گروه های دینی مختلفی در عصر نزول قرآن می زیسته اند و بررسی برخی از آنان با مشکلات و پیچیدگی هایی روبه روست، بررسی تطبیقی اصطلاحات استعمال شده در قرآن در این حوزه، می تواند کمک شایانی به رفع این معضلات نماید.
روش ما در این پژوهش، روشی توصیفی ـ تحلیلی است و تلاش شده است تا مباحث بر مبنای یک معنا شناسی منطقی و اصولی سامان داده شود. حاصل پژوهش نشان می دهد که «حنیف» و «حنفاء» در عرف آیات قرآن، اشاره به گروه خاص و آیین خاص ندارد، بلکه معمولاً وصف دین و آیین قرار می گیرد، اما «صابئین» یک گروه دینی خاصی است که در زمرة اهل کتاب قرار دارند. بنابراین، از «حنفاء» متمایز هستند.
یکی از مسائلی که در علم «کلام» و «علوم قرآنی» مشترکا مورد بحث قرار میگیرد، «اعجاز قرآن کریم» است. اصل مسئله اعجاز قرآن، امری مسلّم و غیرقابل تردید بوده، اما آنچه مهم است بررسی وجه اعجاز آن است که بسیار جای بحث و تضارب آرا دارد. امام خمینی درباره اعجاز قرآن، نظری بدیع و خاص و رویکردی منحصر به فرد و متفاوت با دیگران دارد.
از دیر باز، زبان شناسان مسلمان و به ویژه قاریان قرآنی که در باره ی علم تجوید و قرائت قرآن قلم زده و صاحب رای و نظر بوده اند، بحثی در باره ی اطباق و حروف مطبقه گشوده و این حروف را از نظر مخرج و صفات بررسی کرده اند. این نوشته تلاش می کند رای و نظر زبان شناسان مسلمان را از پنجره ی آواشناسی و واجشناسی امروز بنگرد و توصیفی علمی و بنیادین و امروزین از اطباق (نرمکامی شدگی ) و حروف مطبقه (همخوان های نرمکامی شده ) فراپیش نهد.
قرآن کریم در آیة 105 سورة انبیا از زبور این گونه نقل می کند: «صالحان زمین را به ارث می برند.» در کتاب مقدس، مشابه این نقل قول را می توان در میزمور 37:29 یافت: צַדִּיקִיםיִֽירְשׁוּ־אָרֶץוְיִשְׁכְּנוּלָעַדעָלֶֽיהָ. مقایسة این دو نقل نشان می دهد که در قرآن «صالح» معادلِ واژة «צַדִּיקִ» (صدیق) در زبان عبری به کار رفته است. این همسان سازی قرآنی این اجازه را می دهد که به مقایسة این دو واژه در قرآن و مزامیر بپردازیم. مقایسة کاربردهای «صالح» در قرآن و «צַדִּיקִ» (صدیق) در مزامیر نشان می دهد که: 1. صدیق در مزامیر عموماً یا برای وصفِ خداوند به کار رفته است، یا وصفِ انسان؛ و صالح در قرآن عموماً یا برای وصفِ عملِ انسان به کار رفته است، یا برای وصفِ انسان؛ 2. این دو واژه- تا جایی که در وصفِ انسان به کار رفته اند- دلالت معنایی مشترکی در قرآن و مزامیر دارند؛ و 3. کاربرد قرآنی- زبوریِ این مفهوم را می توان با مفهوم «اصطفای الاهی» مرتبط دانست.