هدف این مقاله ارزیابی موضوع «غرب شناسی» با تأکید بر بسترهای فرهنگی و تاریخی در جوامع اسلامی است. یافته ها نشان می دهد که غرب شناسی برساختی گفتمانی و عموماً انتقادی در مقابل «شرق شناسی» است. شکل انتقادی این گفتمان، خاص کشورهای مسلمان است که به منظور شناسایی و حفظ هویت خود، غیریت سازی می کنند. مهم ترین تمایز این گفتمان از شرق شناسی این است که غرب شناسی برساخته ای دفاعی است تا هژمونیک. غرب شناسی انتقادی در جهان اسلام، موضوعی فراتر از مباحثی چون هویت و دفاع ملی در مقابل امپریالیسم و استعمار است، و نوعی دفاع از بنیادهای ارزشی اسلام در مقابل غرب می باشد. با توجه به دائرمداری غرب در دانش و به طور خاص دانش شرق شناسی، سؤال این است که آیا در درون بستر موجود، می توان شاهد ظهور گفتمانی متفاوت و متضاد بود؟ پاسخ منفی است. چراکه غرب شناسی در جهان اسلام، گفتمانی است بر مسیری صعب و دشوار که نیازمند توسعة راهبردهای نظری و معرفت شناختی درون زاست. این گفتمان که نتیجة شرایط تاریخی عصر حاضر و تحولات متعاقب آن در ناخودآگاه امت است، لازم است ضمن حفظ اخلاق مقاومت، از ابزارهای علمیِ مبتنی بر بستر، به منظور توسعة نظری بهره گیری نماید
زیبایى، به منزله یکى از ریشه دارترین خواست هاى فطرى آدمى، و هنر، به منزله نمود عملى خواست زیبایى در ساحت حیات انسان، دو مقوله مهم در پژوهش هاى انسانى اند؛ چنان که امروزه فلسفه هنر و زیبایى شناسى با دین، اخلاق و اغلب دیگر دانش هاى حوزه علوم انسانى و جز آن پیوندى عمیق یافته است. همچنین فراگیرى دامنه تأثیر هنر در زندگى فردى و اجتماعى انسان در تمام دوران ها و به ویژه روزگار ما، ضرورت پژوهش هاى بنیادى و کاربردى در این زمینه را دوچندان مى کند.
در این مقاله، که به بررسى اندیشه هاى آیت اللّه مصباح در باب زیبایى و هنر اختصاص یافته، نخست به معناى هنر و هنرهاى زیبا پرداخته شده است، و سپس تعریف زیبایى و نسبت آن با هنر در کانون تأمل قرار گرفته است. بررسى جایگاه صورت و ماده (فرم و محتوا) در هنر، به ساحت هاى زیبایى راه برده است، و در گام بعد، واکاوى نسبیت در هنر، به طرح و کاوش درباره موضوع «هنر و ارزش» انجامیده است.
مقالة حاضر درصدد است مبانی الهیات را از دیدگاه فیلسوف و متألّه مَدرسی دنس اسکوتوس بررسی کند. این مبانی عبارتند از: تعریف و موضوع الهیات، اقسام الهیات، امکان الهیات به مثابه یک علم، و نسبت عقل و وحی. هم چنین سعی خواهد شد با توجّه به تأثیرپذیری اسکوتوس از ابن سینا در بسیاری از موارد، مقایسه ای اجمالی میان دیدگاه های آن دو انجام شود. هر دو متفکّر موضوع الهیات را خدا و مسائل مربوط به آن می دانند و بر همین اساس الهیات را تعریف می کنند. دربارة امکان الهیات به مثابه یک علم، در حالی که اسکوتوس معتقد است که نمی توان آن را دقیقا یک علم نظری نامید بلکه آن نهایتا یک علم عملی است، ابن سینا الهیات بالمعنی الاخص را دقیقاً یک علم نظریِ یقینی می داند. دربارة نسبت عقل و وحی نیز اسکوتوس ضمن تأیید کارکرد عقل در الهیات، نهایتاً به برتری وحی معتقد است، امّا ابن سینا ضمن قبول اعتبار تامّ وحی، کاملاً اصالت عقلی است.