جهان روایی از ابتدای اندیشه کلاسیک و آغاز مسیحیت وجه غالب فرهنگ غرب بوده است. این قاعده کلی در قالب پنداره وحدت و یگانگی نوع بشر، باور به اینکه تمام ابناء بشر خاستگاهی یکسان دارند و در پیشگاه خداوند یکسان هستند بیان شده است. این پنداره مسیحی در طول عصر روشنگری غیر دینی شد و مفاهیم مربوط به یکسانی ماهیت انسانی و حقوق جهانی بشر از دل آن بیرون آمد.
تفکیک اجتماعی یکی از مفاهیم مهم و با قدرت زیاد در علم جامعهشناسی است. قدرت این مفهوم را در کارهای جامعهشناسان بزرگ اولیه همچون اسپنسر، دورکیم، وبر، مارکس و همچنین در آثار متاخرین همچون پارسونز، اسملسر و لوهمن میتوان ملاحظه نمود. تفکیک عمدتاً در نظریههای تغییر اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفته است و یکی از مفاهیم کلیدی در این حوزه است. این مطالعه بر آن است تا مفهوم تفکیک اجتماعی را در دیدگاه دورکیم و به ویژه در کتاب تقسیمکار اجتماعی مورد نقد و بررسی قرار دهد، سپس به بررسی و نقد نظریات تفکیک اجتماعی در آراء پارسونز، اسملسر و لوهمن از نظریهپردازان متاخر بپردازد و بدینسان روند تحولات نظریه تفکیک اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد.
مقاله مزبور به ارتباط فلسفه با رویکردها، مدل ها، و نظریه های مددکاری اجتماعی می پردازد. هدف مطالعه مزبور شناخت ارتباط فلسفه با رویکردها، مدل ها و نظریه های مددکاری اجتماعی است که با روش ""روایتی"" صورت گرفته است. مواد و منابع مورد مطالعه، افزون بر جستارهای فلسفه علم، مقاله های خارجی ""فلسفه شما از مددکاری اجتماعی"" و همچنین ""مقدمه ای بر حرفه مددکاری اجتماعی و پایه های فلسفی آن"" بوده است. فلسفه به عنوان راهنمای اصلی در حرفه مددکاری اجتماعی است که مقدم بر رویکرد، مدل و نظریه هاست، زیرا مجموعه مفاهیمی را در بر می گیرد که ذهن مددکار اجتماعی را درباره انسان و محیط پیرامونش به خود مشغول داشته و مشکلات ناشی از ارتباط بین آدمی و محیط بیرون، دغدغه اوست. همچنین مفاهیم است که شیوه های مداخله او را در سازگاری مردمان با طبیعت بیرونی هدایت می کند. نتیجه این که مفاهیم فلسفی، نگاه مددکاری اجتماعی به آدمی و جهان پیرامونش را شکل بخشیده، از نظریه ها بهره برده و با در نظر گرفتن تفکر نقدی به مداخله های گوناگون می پردازد. واژه های کلیدی : فلسفه، دیدگاه، نظریه، مدل، مددکاری اجتماعی
"در چند دهه اخیر بویژه از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شورو ی، دموکراسی جایگاهی برجسته در میان دیگر شیوه های حکومت در جهان یافته و از همین رو مطالعه فرایند گذار از رژیم های اقتدار گرا به نظام های سیاسی مردم سالار، به یکی از مباحث مهم جامعه شناسی سیاسی معاصر تبدیل شده است . جهانی شدن ارزش های دموکراتیک از یک طرف و تجارب ناشی از تحولات سیاسی اجتماعی بسیاری از کشورها برای استقرار یا تحکیم دموکراسی از طرف دیگر ادبیات علمی
گسترده و مناسبی برای تبیین علمی گذار جوامع به دموکراسی تولید کرده است. همچنین در سال های اخیر نقش جنبش های اجتماعی در سپهر سیاسی اجتماعی جوامع افز ایش و دامنه فعالیت این جنبش ها از سطوح ملی به بین المللی گسترش یافته است. با عنایت به این دو موضوع، این مقاله به دنبال ارائه الگویی نظری در تبیین نقش جنبش های اجتماعی بویژه جنبش جوانان در
گذار به دموکراسی در جوامع مختلف بویژه جوامع در حال توسعه می باشد . این الگو با تکیه بر فاز جدید ادبیات علمی گذار و با بهره گیری از نظریات اندیشمندانی چون کلاوس اوفه، هابرس، لاکلائو و موفه به طور همزمان بر عوامل داخلی و بین المللی و عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تاکید کرده، از این رهگذر نقش جنبش های اجتماعی را در این فرایند برجسته می نماید.
"
"کارل پوپر، فیلسوف اتریشی الاصل مقیم انگلیس، آنچه را که با عنوان ""منطق موقعیت"" یا "" تحلیل موقعیت"" معرفی کرده به منزله یک ابزار روش شناسانه (متدولوژیک) برای علوم اجتماعی و انسانی در نظر گرفته است. در مقاله ذیل، ضمن معرفی نقادانه رهیافت پوپر و اشاره به کاستی های احتمالی آن، کوشش می شود تا قرائت سازکاری از مدل ""منطق موقعیت یا تحلیل موقعیت"" به عنوان یک مدل تبیین کننده و مناسب برای فهم متاملانه در حوزه علوم اجتماعی و انسانی، ارایه شود. تاکید این مدل بر مفاهیمی همچون موقعیت و شرایط، نهادها و برساخته های اجتماعی، حیث التفاتی ، کنش و عمل، عقلانیت، معنا، و نقش ظرف و زمینه در فهم امور، رویدادها و متون است. به اعتبار نقشی که مدل ""تحلیل موقعیت یا منطق موقعیت"" در وحدت بخشی میان رهیافت های تبیین کننده مختلف، از جمله مدل های علی، مدل های متکی به تعمیم های قانون - مانند، تبیین های متکی به نقش شخصیت، و تفسیرهای متکی به متن (هرمنیوتیک) بازی می کند، مدلی فراگیر و کارآمد است که در قیاس با برخی از مدل هایی که در حوزه علوم اجتماعی و انسانی مورد استفاده قرار می گیرد از این مزیت اضافی نیز برخوردار است که یافته ها و دعاوی اش عینی و نقدپذیر و متعلق به حیطه عمومی هستند.
"
هرچند مسئلة هویت و حافظة تاریخی قدمتی به عمر تاریخ دارد، درحقیقت محصول عصر مدرن و از موضوعات اصلی مورد توجه در جامعه شناسی معاصر است. در ایران نیز بحث دربارة این موضوع با ظهور گفتمان مدرنیسم و شکل گیری دولت مدرن آغاز شده و تا امروز ادامه یافته و با توجه به ناهمگونی فرهنگی و قومی جامعة ایران و تحولات جهانی امروزه این گونه مباحث اهمیت فزاینده ای یافته است. پژوهش موجود در همین راستا و برای بررسی رابطة بین حافظة تاریخی، هویت قومی و جهانی شدن در کردستان ایران صورت گرفته است. در بخش نظری بر اساس نتایج به دست آمده از بررسی دیدگاه ها و مرور منابع تجربی موجود چارچوبی نظری تنظیم شد و در قالب آن فرضیه های اصلی مطرح گردید. پژوهش به روش چندگانه (روش پیمایشی و روش اسنادی) و با استفاده از پرسش نامه در مورد 455 نفر نمونه از افراد 15 سال به بالای ساکن شهر سنندج ایران انجام گرفته است. نتایج پژوهش بر بالابودن میانگین هویت قومی نسل کهن سال، حافظة تاریخی نسل میان سال و بهره گیری از رسانه های جهانی نسل جوان دلالت دارد. همچنین یافته ها نشان می دهد که به ترتیب متغیرهای جامعه پذیری به شیوة کردی، احساس تبعیض قومی و حافظة تاریخی بیشترین تأثیر را بر متغیر هویت قومی داشته و در مجموع حدود 34 درصد تغییرات هویت کردی را تبیین می کنند.