کارآفرینی یک حوزه میان رشتهای است و هنوز در مرحله نوزایی خود قرار دارد، از این رو عاریت درست برساختهها از سایر رشتههای علمی، یک شیوه مناسب برای پیشرفت و تکامل آن محسوب میشود. در این مقاله وجوه اشتراک و افتراق دو نظریه بنگاه کارآفرین و سازمان یادگیرنده شناسایی میشوند و سپس چگونگی مشارکت ابعاد و برساختههای با اهمیت نظریه سازمان یادگیرنده درتکامل نظریه بنگاه کارآفرین مورد بررسی قرار میگیرد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که برساختههای الگوی کاربردی دوم و یادگیری دو حلقهای، نقشی با اهمیت در اکتشاف و بهرهبرداری از فرصتها ایفاء میکنند، از این رو در تکامل بخشی به نظریه بنگاه کارآفرین نقش با اهمیت دارند.
این مقاله به کارآفرینی اجتماعی بهعنوان یک پارادایم اشاره دارد که دو زمینهی سیاسی و اجتماعی در پیدایش آن مؤثر بوده است. تغییر رویکرد رفاه اجتماعی به نولیبرالیسم در حوزه علوم سیاسی و پیدایش مفهوم سرمایه اجتماعی درقلمرو جامعه شناسی, بهطور آشکار، پارادایم کارآفرینی اجتماعی را در ادبیات کارآفرینی پیش روی جوامع در عصر کنونی قرار داده است. جوهره این پارادایم، خلاقیت اجتماعی و درگیر شدن شهروندان در عرصههای تصمیمگیری دربارهی نیازها، انتظارات، مسایل و ارزشهای اجتماعی آنان است.
امروزه کارآفرینی، موتور توسعه اقتصادی در کشورها محسوب میشود و تمام کشورها تلاش میکنند تا کارآفرینی را در کشورشان توسعه بدهند. با توجه به اهمیت فوقالعاده کارآفرینی و ضرورت توسعه آن در کشور، این تحقیق با هدف مطالعه و طراحی ساختار سازمانی مراکز و آموزشگاههای کارآفرینی در کشور انجام شده است. در این تحقیق با استفاده از مطالعات تطبیقی مراکز موفق کارآفرینی و با توجه به مبانی نظری طراحی ساختار سازمان و در نظر گرفتن شرایط بومی و منطقهای کشور، ساختار سازمانی مناسب مراکز و آموزشگاههای کارآفرینی طراحی گردیده است.